يك نمونه جالب
چنانكه در شرح حال مستقل فرزند عاليقدرش فخر المحققين محمد خواهيم گفت؛ علامه در وصيت نامهاي كه براي او نوشته، هرگاه از فرزندش نام ميبرد ميگويد «خداوند مرا فداي او گرداند» و چنان با وي سخن گفته كه آدمي يكباره از اوج نخوت و سنگدلي بحضيض فروتني و تواضع پائين ميآيد و خود را خيلي كوچك و حقير ميبيند. علامه نابغهاي متحرك و دانشمندي اجتماعي و در عين حال عالمي عابد و عابدي زاهد و زاهدي بس پرهيزكار بوده است. در كتاب «رياض العلماء مينويسد: علامه حلي سرآمد زهاد و پارسايان بود. سيد حسين مجتهد در رساله «نفحات القدسيه» راجع به زهد وي نقل ميكند كه به فرزندش وصيت نمود پس از مرگ تمام نمازها و روزهها و حج او را از اول تكليف تا هنگامي كه از دنيا رفته است، مجدداً برايش انجام دهند؛ با اينكه به حج رفته بود!([1]) اين وصيت را كسي نموده كه موقع بلوغ از علماي نامي و به قولي مجتهد مسلم بوده و از سنين كودكي نماز خوان و روزهگير و آشناي به مسائل شرعي و تكاليف مذهبي خود بوده است!!يك نمونه ديگر
ابن تيميه حنبلي يكي از دانشمندان بسيار متعصب اهل تسنن است كه از رؤساي فرقه افراطي وهابي نيز به شمار ميآيد. وي از معاصران علامه بود: چون كتب علامه به دست وي رسيد كه با استدلال قوي در هر مورد راجع به امامت اميرالمؤمنين عليه السلام و اولاد معصومين وي سخن گفته و مورد توجه شيعه و سني واقع شده است، كتابهائي در رد علامه نوشت و در آن كتابها از حدود ادب و نزاكت پا را فراتر گذاشت و حتي علامه را با سخنان ناشايست ياد كرد و به نظر خود با اين تندرويها جواب علامه را داد! غافل از اينكه به گفته سعدي «سنت جاهلان است كه چون به حجت از خصم فرو مانند سلسله خصومت بجنبانند؛ همچون آذر بت تراش كه جواب حجت برادرزاده خود ابراهيم را نداشت به جنگش برخاست كه: لئن لم تنته لارجمنك» ابن تيميه چنان در اين باره راه افراط پيمود كه علماي منصف اهل سنت هم زبان به نكوهش وي گشودند و استدلال واهي و منطق پوچ او را در كتاب «منهاج السنه» و غيره به باد اعتراض گرفتند. چه وي در آن كتاب و ساير كتب خود به عنوان رد علامه بسياري از مناقب و فضائل ائمه معصومين را كه كتب معتبر و صحاح اهل سنت مشحون از آنست منكر و برخلاف سيره اهل مذهب خود همه را باطل دانست! نكته جالب اينجاست كه هر چه وي دست و پا ميزد؛ علامه كوچكترين اعتنائي به وي نمينمود! در روضات الجنات از تذكره نورالدين علي بن غراق مصري نقل ميكند كه ابن تيميه در پنهاني از علامه نكوهش ميكرد ـ چون خبر به علامه رسيد اين دو شعر را نوشت و براي او فرستاد:
لو كنت تعلم كلما علم الوري طراً لصرت صديق كل العالم
لكن جهلت فقلت ان جميع من يهوي خلاف هواك ليس بعالم
لكن جهلت فقلت ان جميع من يهوي خلاف هواك ليس بعالم
لكن جهلت فقلت ان جميع من يهوي خلاف هواك ليس بعالم
علامه و سيد موصلي
علامه بزرگوار علاوه بر دارا بودن صفات برجسته كمالي و مقامات علمي و عملي؛ دانشمندي سخنور و زبانآور بوده، بطوريكه هنگام مناظره با حريفان خويش هيچگاه درمانده نميگشت؛ و همه جا با نيروي بيان و احاطه بر تمام علوم و فنون متداول عصر كه همه را به سر حد كمال و اجتهاد داشت بر همگان غلبه مييافت؛ و همه از هوش سرشار و حاضر جوابي او در شگفت ميماندند. فقيه بزرگ مرحوم شيخ يوسف بحراني در ««لؤلوة البحرين» از كتاب محبوبالقلوب قطبالدين اشكوري فيلسوف معروف نقل ميكند كه: روزي علامه در مجلس سلطان محمد خدابنده با علماي مذاهب اهل تسنن بحث و مناظره مينمود([2]) بعد از اتمام مناظره و بيان حقيقت مذهب شيعه اماميه؛ خطبه بليغي مشتمل بر حمد خدا و درود بر محمد مصطفي و ائمه هدي عليهم السلام ايراد كرد و از جمله چون بنام ائمه اطهار رسيد بر آنها صلوات فرستاد (صلوات معمول ميان شيعيان يعني: اللهم صل علي محمد و آل محمد ـ بعكس اهل تسنن كه نوعاً فقط بر پيغمبر (ص) صلوات ميفرستند و ميگويند صلي الله عليه و سلم) در اين موقع سيدي از اهالي موصل كه پيرو مذهب تسنن بلكه ناصبي و از جمله حضار مجلس شاه و ساكت نشسته بود از شنيدن صلوات بر آل پيغمبر بر آشفت و به علامه گفت: چه دليلي داريد كه صلوات بر غير پيغمبران هم جايز است؟ علامه بلادرنگ گفت: دليل اين آيه شريفه است: «الذين اذا اصابتهم مصيبه قالوا انا لله و انا اليه راجعون اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئك هم المهتدون» يعني كساني كه هرگاه مصيبتي ميبينند ميگويند ما از آن خدائيم و به سوي او بازگشت ميكنيم؛ درود و صلوات خداوند بر آنها است ـ آنان به حقيقت رسيدهاند. سيد موصلي با عصبانيت گفت: كدام مصيبت بر اولاد پيغمبر رسيده كه مسحق صلوات و درود الهي باشند؟! علامه فرمود: كدام مصيبت سختتر و دردناكتر از اين است كه چون توئي از ميان اولاد آنها پيدا شده كه بيگانگان را بر آنها ترجيح ميدهي و حاضر نيستي فضائل آنها را بشنوي! حضار از اين جواب بخنديدند و از بديهه گوئي علامه و لطف بيان وي تعجب نمودند! مؤلف روضات الجنات بعد از نقل اين داستان ميگويد: «بايد دانست كه دليل بر جواز صلوات بر آل محمد رواياتي است كه در كتب خود اهل تسنن است چنانكه احمد بن حجر عسقلاني دانشمند متعصب اهل سنت در كتاب «صواعق محرقه» به روايت صحيح از كعب بن عجره نقل ميكند كه چون آيه شريفه: ان الله و ملائكته يصلون عليالنبي يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما نازل شد عرض كرديم يا رسول الله چگونه بر شما صلوات بفرستيم؟ فرمود بگوئيد: اللهم صلي علي محمد و آل محمد. و نيز در روايت حاكم نيشابوري است كه گفتيم: يا رسول الله چگونه بر شما صلوات بفرستيم فرمود: بگوئيد: اللهم صلي علي محمد و آل محمد اين سؤال و جواب دليل بر اين است كه صلوات بر آل محمد به همين كيفيت امر شده است. پيغمبر آل خود را در مقام خويش دانسته؛ زيرا مقصود از صلوات فرستادن تعظيم و بزرگداشت پيغمبر است و صلوات بر آل محمد نيز بهمين منظور ميباشد». بايد دانست كه دليل بر جواز صلوات بر آل محمد (ص) منحصر به اين دو روايت نيست زيرا گذشته از صدها روايات معتبر شيعه كه همه جا پيغمبر و ائمه اطهار طرز صلوات فرستادن بر پيغمبر و آل او را بما آموخته و گفتهاند بگوئيد: اللهم صلي علي محمد و آل محمد؛ در ساير كتب دانشمندان بزرگ اهل تسنن مانند مسند احمد بن حنبل پيشواي فرقه حنبلي و غيره چندين روايت از پيغمبر نقل ميكنتد كه فرمود: هرگاه خواستيد بر من درود بفرستيد بگوئيد اللهم صلي علي محمد و آل محمد. با اين فرق كه در روايات اهل تسنن لفظ «علي» قبل از آل اضافه شده و مسلماً اين هم در اصل روايت نبوده و راوي بر آن افزوده است! براي اطلاع بيشتر رجوع كنيد به كتاب «غاية المرام» تأليف محدث عاليقدر رسيد هاشم بحراني قدس سره (ناتمام)سفينة البحار جلد دوم صفحه 228[1] شرح جالب و مفصل بحث و مناظره علامه را در مجلس سلطان محمد خدابنده در شماره بعد بخوانيد.[2]