امام حسين(عليه السلام) در سرزمين شهادت
داود الهامي كاروان حجاز شبانه از ‹قصر بني مقاتل» حركت كرد و به هنگام صبح براي نماز پياده شد و پس از اداي نماز فوراً حركت كرد گويند در اينجا امام (ع) كاروان را به جانب چپ هدايت ميكرد و ميخواست ياران خود را پراكنده سازد1 ولي حر بن يزيد مانع ميشد و آنان را به سمت كوفه باز ميگرداند امام(عليه السلام) نيز با رفتن به سوي كوفه به شدت امتناع مينمود، حر با همراهان به كناري ميرفتند بدين ترتيب هر دو گروه قسمتي از راه را به صورت يك مبارزه آرامي طي نمودند تا به «نينوا» رسيدند2 .پيک مرگ
در اين هنگام ناگهان سواري مسلح از طرف کوفه از دور پيدا شد و هر دو گروه چشم به راه او ايستادند، چون به آنجا رسيد به حربن يزيد و يارانش سلام كرد و به امام حسين(عليه السلام) سلام نكرد معلوم شد او پيكي است كه از طرف ابن زياد به حر نامه آورده است و مضومن نامه اين چنين بود. به مجرد رسيدن اين نامه حسين بن علي را در زمين بي پناهگاه كه نه گياهي در آنجا باشد و نه آبي، فرود آور و زير نظر بگير و من به فرستاده خود دستور دادهام همراه تو باشد و از تو جدا نشود تا فرمان مرا اجراء كني، او خبرش را براي من بياورد. حر همينكه نامه را خواند آن را خدمت حضرت آورد و فرستاده را نيز همراه خود داشت و حكم را ابلاغ كرد و گفت اين نامه امير است به من امر كرده تا بر شما تنگ بگيرم و در همانجا كه اين نوشته اش به من رسيد شما را فرود آورم، اين هم مامور فرستاده او است كه امر كرده از من جدا نشود تا راي و امر او را انجام دهم. حر پس از اين نامه به امام سخت گرفت و در همان مكاني كه نه آب بود و نه آبادي، گفت بايد پياده شويد، امام فرمود ما را بگذار كه در اين قريه پياده شويم يعني نينوا، يا اين قريه يعني غاضريه يا اين قريه يعني شفيه، البته اين تقاضا بر حسين ستم ناپذير، بسيار سنگين بود ولي براي ملاحظه حال زن و بچه و اطفال و اصحاب نه براي جان خويشتن مجبور شد كه از حر اين تقاضا را بنمايد، اگرچه حر هم نپذيرفت و بر ملالت خاطر وي افزود. حر گفت: «لا والله لااستطيع ذلك هذا رجل قد بعث علي عينا»3 نه ـ به خدا سوگند در وسع من نيست اين شخص مردي است كه براي بازرسي بر من گمارده شده است. سپس «زهير بن قين» يكي از ياران امام(عليه السلام) پيشنهاد كرد كه به گروه اعزامي كوچك حر حمله كند و ده مستحكم و يا برج و باروي «العقر» را اشغال نمايد ولي امام حسين(عليه السلام) از اينكه آغازگر جنگ باشد، او را از اين كار برحذر داشت4 بالاخره حر كار خود را كرد و امام را وادار نمود تا در آن بيابان پياده شود، امام اسم آن سرزمين را پرسيد، گفتند اسم اين سرزمين كربلاء است. امام همينكه اسم «كربلاء» را شنيد اشك به دور چشمهاي نازنيناش حلقه زد و در يك لحظه گذشته و آينده مانند فيلمي از نظرش گذشت، حديث ام سلمه 5و حديث ديگري را نيز كه از دو لب مبارك پيامبر(ص) شنيده بود، و آن پيشگوئي پدر و ديگران را به خاطرش آورد و از مطالعه زمينه كار و نبودن امكانات كافي براي دفاع و استيلا دشمن زورمند و بيآبروئي ماموران آن، و قطع نظر از علم امامت، با طبيعت حقبينانه خود آشكارا ديد كه اينجا سرزمين شهادت و قتلگاه او است. فرمود: «اللهم اعوذبك من الكرب و البلاء»6 بار خدايا از كرب و بلا به تو پناه ميبرم. و از آتيه كار خود با آن دشمن نابكار، پيشگوئي كرد و فرمود: «هيهنا مناخ ركابنا و محط رحالنا و مسفك دمائنا»7 اينجا محل توقف مركبهاي ما و فرود آمدن بارهاي ما و ريختن خونهاي ماست. پيشگوئي علي (عليه السلام) آنگاه آن حضرت همان پيشگوئي پدرش را چنين نقل كرد: «پدرم علي (عليه السلام) وقتيكه براي جنگ صفين ميرفت و من همراه وي بودم به اين زمين كه رسيد توقف كرد و نام آن را پرسيد وقتي نام زمين را گفتند، آنقدر گريه كرد كه زمين از اشك چشمشتر شد و فرمود: «هاهنا محط ركابهم و موضع رحالهم و هاهنا مهراق دمائهم فتيه من آل محمد يقتلون بهذه العرصه تبكي عليهم السماء و الارض» يعني اينجا مركبهاي آنان فرود ميآيد و همينجا خونشان ريخته ميشود از پدرم پرسيدند كه آنان كيستند كه در اينجا خونشان ريخته ميشود؟ جواب دارد عزيزاني از خاندان رسول خدا هستند كه در اين سرزمين منزل ميكنند8. اين جريان را «هرثمه بن ابي مسلم» چنين نقل كرده است. «غزونا مع علي بن ابيطالب صفين فلما انصرفنا نزل بكربلا و صلي بها الغداة ثم رفع اليه من تربتها فشمها ثم قال «و اهالك ايتها التربه ليحشرن منك اقوام يدخلون الجنه بغير حساب»9. هرثمه ميگويد در جنگ صفين در ركاب علي (عليه السلام) پيكار ميكرديم هنگامي كه از آنجا باز گشتيم به سرزمين كربلا پياده شده فرود آمديم نماز صبح را در آنجا خواند از خاك آنجا كفي برداشت و بوئيد (گوئي در تعقيب نماز خاك شهيدان را بايد بوئيد) سپس گفت از تو اي خاك در روز رستاخيز اقوامي برميخيزند و بدون حساب داخل بهشت ميشوند. و در روايتي ديگر از امام باقر(عليه السلام) ميخوانيم «مر علي(عليه السلام) به كربلا في اثنين من اصحابه فلما مربها ترقرقت عيناه بالبكاء ثم قال هذا مناخ ركابهم و هذا ملقي رحالهم، و هيهنا تهراق دمائهم طوبي لك من تربه عليك تراق دم الاحبه10 . علي(عليه السلام) با دو تن از ياران خود به كربلاء گذشت، هنگامي كه به آن سرزمين گذر كرد چشمانش پر از اشك شد و گفت اين سرزمين محل توقف مركبهاي آنهاست و محل پياده شدن و بارانداختن آنهاست در اين جايگاه خون آنها به زمين ريخته ميشود خوشا به تو پاكيزه خاكي كه در فراز تو خون احباء خواهد ريخت.فاش كردن سِرّ با فرياد
از نقلهاي متعدد پيدا است كه اميرمؤمنان (عليه السلام) تنها يك بار در سرزمين كربلا به اين موضوع اشاره نكرده بلكه به طور مكرر در آن سرزمين از اين سر پرده برداشته است كه آنهم زير گوشي تنها به افراد خاصي نفرموده، گاهي فرياد خود را بلند كرده است چنانكه ابن عباس ميگويد هنگامي كه اميرمؤمنان علي(عليه السلام) براي جنگ صفين ميرفت من همراه وي بودم، همينكه به سرزمين «نينوا» فرود آمد قال باعلا صوته» يا ابن عباس اتعرف هذا الموضع؟ قلت له ما اعرفه يا اميرالمومنين فقال (عليه السلام) لو عرفته كمعرفتي لم تكن تجوزه حتي تبكي كبكائي»11 با صداي بلند فرمود اي پسر عباس اين مكان را ميشناسي؟ عرض كردم نه نميشناسم سپس فرمود اگر اينجا را مثل من ميشناختي، نميگذشتي مگر اينكه مثل من ناله سر ميدادي. ابن عباس ميگويد امام (عليه السلام) آنقدر گريه كرد تا اينكه محاسن شريف و سينهاش از اشگ چشمتر شد و ما هم با او همناله شديم ...» چون در اين روايات به اسم شهيد «طف» تصريح نشده بعصيها چنين تصور كردهاند كه اين پيشگوئيها، كلي بوده و حتي تا زمان ورود امام حسين(عليه السلام) به كربلا معلوم نبود كه امام، همان شهيد «طف» است و اصحاب هم نميدانستند و چون امام در كربلاء به شهادت رسيد همه فهميدند كه منظور از «شهيد طف» آن حضرت ميباشد. ولي اين تصور درست نيست زيرا اولاً اگرچه در روايات فوق اسم از شهيد طف برده نشده است ولي پيداست كه اسم او بر همگان روشن بوده و لذا ميبينيم كسي به مقام سئوال برنيامده است و هركس از داستان كربلا خبري داشت ميدانست كه شهيد طف امام حسين(عليه السلام) است. و ثانياً روايات منحصر به اين روايات نيست بلكه روايات معتبر ديگري نيز به طرق شيعه و سني وارد شده كه در آنها به اسم «شهيد طف» تصريح شده است اينك به نقل دو روايت اكتفا ميكنيم: «ابن سعد» از »شعبي» روايت كرده كه گفت آنگاه كه علي(عليه السلام) به صفين ميرفت گذرش به كربلا افتاد و محاذي نينوا كه دهي در كنار فرات است ايستاد و از نام آن زمين سئوال كرد، گفته شد كربلاء است اميرمؤمنان(عليه السلام) آنقدر گريست كه زمين از اشك چشمش تر شد و به روايت «عبدالاه بن يحيي» از پدرش كه در التزام ركاب علي(عليه السلام) بود فرمود صبرا يا اباعبدالله صبرا يا اباعبدالله، صبرا يا اباعبدالله، بشاطئي الفرات. سپس فرمود وارد شدم بر پيغمبر در حاليكه آن حضرت گريه ميكرد از علت آن پرسيدم فرمود جبرئيل چند لحظه پيش نزد من بود و به من خبر داد فرزندم حسين(عليه السلام) به شاطئي الفرات در موضعي كه به آن كربلا گفته ميشود كشته ميگردد، جبرئيل يك مشت خاك برداشت و به مشام من رساند ديگر نتوانستم چشمانم را از ريختن اشك نگاه دارم12 . و احمد بن حنبل و ابن الضحاك هم اين حديث را روايت كردهاند، و نظير اين حديث از احمد در مسند13 و از «ابن ابي شيبه» در «المصنف»14 روايت شده است15. همچنين مرحوم علم الهدي سيد مرتضي در شرح قصيده ذهبيه ميفرمايد روايت كرده ابوعبدالله برقي از شيوخ خود از آن كسي كه به ايشان خبر داد قال خرجنا مع اميرالمؤمنين(عليه السلام) نريد صفين، فمررنا به كربلا، فقال عليه السلام اتدرون اين هاهنا؟ مصرع الحسين و اصحابه16. گفت در ركاب علي(عليه السلام) به قصد صفين بيرون شديم، به كربلا گذر كرديم حضرت به من فرمود آيا ميدانيد اينجا كجاست؟ قتلگاه حسين و اصحاب او است. بالاخره اين روايات به طرق مختلف از عامه و خاصه نقل شده است و همچنين طبق روايات قطعي رسول خدا(ص) قبلاً شهادت حضرت سيدالشهداء را پيشگوئي فرموده بود. و خود امام حسين(عليه السلام) از همان كودكي ميدانست كه سرانجام در سرزمين كربلا شهيد خواهد شد و نه تنها امام حسين(عليه السلام) از سرنوشت غمانگيز خود آگاه بود، بلكه بسياري از صحابه و تابعين نيز از داستان غم انگيز کربلا آگاه بودند و چندين تن از صحابه و برخي از تابعين كه در ركاب امام به فيض شهادت نائل شدند، جريان را ميدانستند و برخي ديگر با اينكه از جريان پيشگوئي مطلع بودند و تحقق پيشگوئي را در كربلا روز عاشورا با شگفتي تلقي كردند ولي توفيق پيدا نكردند در ركاب امام به فيض شهادت برسند. هرثمه «بن ابي مسلم» يكي از آنها بود.پيشگوئي امام حسين(عليه السلام) از ماجراي كربلا
اگر كساني هم همراه امام بودند كه در جنگ صفين در ركاب امير مؤمنان علي(عليه السلام) حضور نداشتند و اين پيشگوئي را از زبان ديگران هم نشنيده بودند لااقل از زبان مبارك خود امام حسين(عليه السلام) در مكه قبل از حركت به سوي كوفه شنيده بودند آري امام(عليه السلام) همان شبي كه صبح آن از مكه خارج شد، خطبهاي خواند و در آن خطبه به طور روشن از اين سر پرده برداشت و فرمود «مرگ چون گردنبند دختران جوان، گردن گير فرزندان آدم است و من به ملاقات گذشتگانم خيلي اشتياق دارم همچون اشتياق يعقوب به يوسف» و خير لي مصرع انالاقيه كاني باوصالي تتقطعها عسلان الفلوات بين النواويس و كربلا فيملان مني اكراشا جوفا و اجربة سغبا لامحيص عن يوم خط بالقلم رضي الله رضانا اهل البيت». و در محل معيني كه برايم انتخاب شده به زمين خواهم افتاد گويا ميبينم اعضاي بدنم را گرگهاي بيابانها ميان نواويس و كربلا پاره پاره ميكنند و شكمهاي خالي و گرسنه خود را از من سير ميكنند از روزي كه مقدر شده نميتوان فرار كرد و رضاي خدا رضاي ما اهل بيت است بر بلاي خدا صبرميكنيم و پاداش صابران را به ما ميدهد، پاره تن پيغمبر(ص) از او دور نميشود بلكه در بهشت به او ملحق ميگردد و باعث روشني چشم و انجام شدن وعده وي ميشود«من كان باذلا فينا مهجته و موطنا علي لقاء الله نفسه فليرحل معنا فاني راحل مصبحا انشاءالله»17 هركس ميخواهد در راه ما جانبازي كند و خود را براي مرگ آماده كرده با ما كوچ كند كه من صبحگاهان كوچ خواهم كرد «با ملاحظه اين خطبه و سخنان ديگري كه امام در مسير خود به سوي عراق به افراد مختلف فرمودهاند روشن ميشود كه امام حسين(عليه السلام) از سرنوشتي كه در انتظارش بود كاملاً آگاه بود و خود را براي استقبال از آن آماده ميساخت. و اگر فرضاً هم مانند بعضيها خواب امام را كنار بگذاريم18 و خطب? «خُطّ الموت» را به خاطر اينكه با مذاقمان! جور نيست بگوئيم امام اين خطبه را در مكه ايراد نفرموده است، روايات پيشگوئي از پيامبراكرم و اميرمؤمنان(عليه السلام) و خود سيدالشهداء به قدري زياد است كه به طور قطع و يقين بايد گفت امام حسين(عليه السلام) از شهادت خويش آن PAGE 7 هم در همان سفر اطلاع داشت و اينكه پيوسته در طول راه از شهادت خود سخن ميگفته از روي يقين به شهادت بوده است.1 - مفيد، ارشاد 209 عبارت مرحوم مفيد است «فاخذيتيا سر باصحابه يريدان يفرقهم» آيا امام (عليه السلام) ميخواست ياران خود را در آن منطقه متفرق سازد تا لااقل قبائل و روستاهاي اطراف را از جريان با خبر سازد، يا هدف ديگري داشته، تاريخ ساكت است. 2 - طبري، الامم و الملوك ج3 ص 232 ـ مفيد ارشاد ص 209. 3 - همان مدرك ص 210 4 - همان مدرك ص 210 5 - ابن جوزي، تذكره الخواص ص 249 ـ خوارزمي مقتل ج1 ص163. 6 - مجلسي بحار ج44 ص381. 7 - خوارزمي، مقتل ج1، ص237 ـ مطالب السئول ص75 ـ ابن شهر آشوب مناقب ج4 ص97 ابن صباغ مالكي، الفصول المهمه ص180 8 - اربلي كشف الغمه ج2 ص224 مفيد ارشاد ص156 سبط ابن جوزي تذكره الخواص ص250 قرب الاسناد ص14 ـ كامل الزيارات ص 269 ـ ذخائر العقبي ص 97 9 - امالي، صدوق به نقل مجلسي 28 10 - قرب الاسناد PAGE 3 PAGE 3 PAGE 3 PAGE 3 PAGE 3 ص20 به نقل از مجلسي بحار ج44 ص258. 11 - صدوق امالي مجلس 87 ـ شماره 5 12 - صواعق ص 191 ـ ذخائر العقبي ص148 ـ ابن جوزي تذكره الخواص ص 260 ابن يحي، الفتن طبق نقل الملاحم و الفتن ص 79 ـ 80 ابنكثير، البدايه و النهايه ج 8/199. 13 - احمد مسند ج2/ 60ـ.61 14 - ابن شيبه، المصنف ج12. 15 - تهذيب التهذيب ج2/ 347. 16 - علم الهدي سيد مرتضي، شرح القصيده الذهبيه ص 42 طبع مصر 17 - سيد ابن طاووس، لهوف ص53. 18 - خوارزمي ، مقتل ج1 ص180ـ189 صدوق امالي ص92ـ93