نماز ظهر روز عاشورا - گوشه ای از زندگانی امام حسین (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گوشه ای از زندگانی امام حسین (ع) - نسخه متنی

سید محمد رضا آقامیری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مجددا امام فرمودند: اى

شبث بن ربعى، اى حجار بن ابجر، اى قيس بن اشعث و اى يزيد بن حارث! مگر شما نبوديد
كه در نامه نوشتيد: ميوه هاى درختان رسيده است و زمين سرسبز شده، اگر به سوى ما
بيايى، به سوى لشكرى آمده اى كه آماده كمك به تو و تحت فرمان تو است؟ قيس بن
اشعث گفت: ما نمى دانيم تو چه مى گويى .

بايد تسليم حكم پسر عمويت (يزيد) شوى تا او هر طور خواست با تو رفتار كند و آنان
براى تو چيزى نمى خواهند مگر آنچه را كه تو بپسندى! امام (ع) در مقابل اين سخن
فرمودند: نه، به خدا سوگند، مانند ذليلان دست بيعت به شما نخواهم داد و همچون
بردگان در مقابل شما آرام نخواهم نشست و تمكين نخواهم كرد! اى بندگان خدا! من به
پروردگار خودم و پروردگارتان، از هر متكبرى كه به روز حساب ايمان نمى آورد پناه
مى برم! آغاز نبرد و توبه حر بن يزيد رياحى عمر سعد (فرمانده سپاه كوفه) تيرى در
كمان گذاشت و گفت: گواه باشيد كه من اولين تير را زدم! و تير را پرتاب كرد .

جنگ رسما آغاز شد .

حر بن يزيد رياحى، همان كسى كه براى نخستين بار راه را بر امام بست و از رسيدن آب
به آن حضرت جلوگيرى نمود، به عمر سعد گفت: آيا واقعا با حسين خواهى جنگيد؟! عمر
سعد پاسخ داد: آرى؛ به خدا قسم، با او چنان مى جنگم كه آسانترين صحنه اش اين باشد
كه سرها از بدنها جدا شود و دستها از پيكرها قطع گردد! حر از او جدا شد و به
گوشه اى رفت .

بدنش بشدت مى لرزيد؛ اضطراب عجيبى سراسر وجود او را فرا گرفته بود .

مهاجر بن اوس، از سربازان لشكر كوفه، به او گفت: اى حر! من از حالت تو تعجب
مى كنم! اگر از من بپرسند كه شجاعترين مرد كوفه كيست، حتما تو را نام مى برم، ولى
الآن مى بينم كه مى لرزى! حر گفت: به خدا قسم، خود را ميان بهشت و دوزخ مخير
مى بينم! ولى به خدا سوگند، چيزى را بر بهشت ترجيح نخواهم داد، اگرچه بدنم پاره
پاره شود و مرا بسوزانند! حر راه خود را به طرف خيمه هاى حرم حسينى كج كرد؛ دستها
را بر سر گذاشت و مى گفت: خداوندا! به سوى تو انابه مى كنم؛ توبه ام را بپذير!
زيرا من دوستان تو و فرزندان دختر پيامبرت را ترساندم! و خود را به امام حسين (ع)
رساند و آنگاه عرض كرد: جانم فداى تو باد! من همان كسى هستم كه بر تو سخت گرفت و
نگذاشت به مدينه بازگردى؛ فكر نمى كردم كار به اينجا بكشد .

الآن توبه كرده ام؛ آيا توبه من پذيرفته است؟ امام- آن مظهر لطف و رحمت الهى-
فرمود: آرى؛ خداوند توبه تو را قبول خواهد كرد .

اكنون پياده شو! حر عرض كرد: سواره در راه تو بجنگم بهتر است؛ زيرا بالأخره از
اسب سرنگون خواهم شد! آنگاه روبروى سپاه كفر ايستاد و آنان را موعظه كرد؛ ولى دشمن
او را هدف تيرهاى خود قرار داد .

حر بازگشت و مقابل امام ايستاد .

مجددا به ميدان رفت و پس از نبردى شجاعانه به شهادت رسيد .

بدن مطهر او را نزد امام بردند .

حضرت در حالى كه خاك از چهره او مى زدود، فرمود: تو در دنيا و آخرت آزاده اى، همان
گونه كه مادرت تو را حر ناميد! اصحاب وفادار امام (ع)، خود را سپر بلاى آن حضرت
ساخته بودند و يكى يكى جان خود را فداى اهل بيت مى كردند و حاضر نبودند تا زنده
هستند كسى از خاندان پيامبر به ميدان بيايد .

در ميان اين مردان، كسانى بودند كه با خانواده خود در خدمت امام حسين (ع) حاضر
بودند و اگر يكى از آنان به شهادت مى رسيد، فرزند او به جاى پدر به ميدان مى شتافت
.

همچون عمرو بن جناده كه پس از شهادت پدرش، جنادة بن كعب، به دستور مادرش به
ميدان رفت و به شهادت رسيد .

پيش از آنكه ظهر شود، عده زيادى از سپاه امام حسين (ع) به درجه رفيع شهادت نائل
آمدند؛ مردانى همچون برير بن خضير (كه مردى عابد و زاهد و از قراء قرآن بود)،
مسلم بن عوسجه و نافع بن هلال .

نماز ظهر روز عاشورا

يكى از ياران امام حسين (ع) به نام عمرو بن عبدالله كه كنيه اش ابوثمامه
بود خدمت امام (ع) شرفياب شد و عرض كرد: يا ابا عبدالله! جانم فداى تو باد!
مى بينم كه نزديك است اين لشكر به جنگ تو بيايند؛ ولى به خدا قسم كه پيش از آنكه تو
كشته شوى، من در ركابت كشته خواهم شد و در خون خود خواهم غلتيد؛ ولى دوست دارم اين
نماز ظهر را با تو بخوانم، سپس خداى خود را ملاقات كنم! ابا عبدالله الحسين (ع)
فرمودند: ياد كردى نماز را؛ خداوند تو را از نمازگزاران و ذاكران قرار دهد! بلى؛
اكنون اول وقت نماز است .

نيمى از باقيمانده اصحاب، در مقابل سرورشان حسين(ع) صف كشيدند و بدنهاى خود را
سپر امام قرار دادند و فرزند پيامبر (ص) با بقيه اصحاب، نماز خوف خواندند .

تيرها بر بدن ياران امام مى نشست؛ ولى آنان تا انتهاى نماز پابرجا بودند و پس از
آن، عده اى جان به جان آفرين تسليم نمودند .

پس از اقامه نماز، باقيمانده اصحاب به ميدان رفتند؛ بزرگانى همچون زهير بن قين،
جون - آزادشده ابوذر غفارى- و حبيب بن مظاهر .

با شهادت آنان نوبت به اهل بيت مى رسد .

/ 21