محسن صادقى - دستورالعملی از میر محمد صالح خاتون آبادی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دستورالعملی از میر محمد صالح خاتون آبادی - نسخه متنی

محسن صادقی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پيام حوزه ـ‌ شماره 17، بهار77

محسن صادقى

مقدمه

ميرمحمد صالح خاتون آبادى، از فقيهان بزرگ سده‏ى دوازدهم هجرى و از خاندان‏معروف سادات خاتون‏آبادى اصفهان است. نخست، در درس ملاميرزا شيروانى حاضر مى‏شدو پس از وفات او، به درس دايى و پدر زن‏اش علامه محمدباقرمجلسى رفت. پس از وفات‏مجلسى، امامت جمعه و مرجعيت در اصفهان به او منتقل شد.

خاتون آبادى، آثار علمى فراوان و متنوعى از خود برجا گذاشت. صاحب ريحانه‏الادب‏26 اثر او را برشمرده است. [1]مشهورترين اثر او حدائق‏المقربين است.

حدائق المقربين در پنج‏حديقه در احوال ملائكه و انبيا و ائمه‏ى اطهار(عليهم‏السلام ) و دانشمندان تاليف شده است.

مولف، در حديقه‏ى پنجم، به شرح حال گروهى از صحابى پيامبراكرم و ائمه‏اطهار(عليهم السلام ) و سى نفر از عالمان نامدار شيعه، از كلينى تا مجلسى،پرداخته است.

اين كتاب، تاكنون چاپ نشده است. جناب حجه‏الاسلام سيد جعفر نبوى آن را در دست‏تصحيح دارد كه اميد است هر چه زودتر اين كار به انجام رسد.

دستوالعملى كه ملاحظه مى‏كنيد، در خاتمه‏ى حدائق المقربين قرار دارد كه حضرت‏آقاى نبوى، نسخه‏ى عكسى آن را، كريمانه در اختيار بنده گذاشتند.

براى اطلاع بيش‏تر از احوال و آثار خاتون آبادى، منابع زير را ببينيد:

الكواكب المنتشره آقا بزرگ تهرانى، ص 368 -369; وقائع‏السنين والاعوام سيدعبدالحسين خاتون آبادى، ص‏556 و 565; فهرست كتب خطى كتابخانه‏هاى اصفهان، سيدمحمدعلى روضاتى 72-77 و 81-89 ، علامه روضاتى، سه نسخه‏ى خطى از كتاب تاليفات‏خاتون آبادى را به تفصيل معرفى كرده است; تلامذه العلامه‏المجلسى، ص‏110-111.

در بيان گروهى از مقربان از اهل اين اعصار و ازمان

بدان! اى طالب طريق قويم- هداك‏الله الصراط المستقيم- كه فيوضات ربانى وهدايات سبحانى، پيوسته در ميان اهل ايمان جارى و مستمر است و الطاف صمدانى واسبابت كرامت و بزرگوارى، همواره براى اهل ايقان حاصل است. و مرتبه‏ى قرب وكرامت و منزلت و جلالت و فضيلت، مخصوص گذشتگان و پيشينيان نيست و در هر عصرى وزمانى، گروهى در بارگاه الهى گرامى و مشمول عواطف و الطاف نامتناهى هستند وبه مساعدت تاييدات ربانى، مراتب قرب‏الهى را پيموده‏اند; و ليكن ما را، معرفت‏به حال اشخاص ايشان نيست، بلكه اين معرفت، خداوندى را است كه مطلع است‏براعمال و افعال و ضماير و اسرار و نيات و مراتب قربات ايشان. و غايت معرفت ما،آن است كه گرامى و مقرب درگاه الهى، كسى است كه صاحب فلان صفات و محلا به فلان‏فضايل باشد.

چون اين معنا معلوم شد، اكنون گوييم كه: اى عزيز! تتبع كن و تفحص نما و هر كه‏را محلا به اين فضايل بينى، او را مقرب درگاه الهى و گرامى شناس.

و آن فضايل چند امر است:

فضيلت اول

آن كه عالم باشد; چه، مكرر در حدايق سابقه، مذكور ساختيم كه هيچ سببى ازاسباب قرب‏الهى اقوا از علم نيست و اكثر مراتب آن، علم است. و هر چند علم‏عالم زياده مى‏شود و يقين او كامل‏تر مى‏گردد، درجات قرب رفيع‏تر و منازل‏عالى‏تر مى‏گردد.

و ليكن علمى كه موجب قرب است، آن علمى است كه به وسيله‏ى آن علم، معرفت الهى‏شود و به وسيله‏ى آن، معرفت كامل به احوال و مراتب جليله‏ى رسول خدا و ائمه‏ى‏هدا، عليهم‏التحيه والثناء، حاصل شود وبه وسيله‏ى آن علم، عالم، عارف به احكام‏دين گردد و احكام دينى را از آيات و روايات استنباط نمايد و به وسيله‏ى آن علم،مطلع گردد بر عيوب نفس خود و صفات ذميمه‏اى كه در نفس او راسخ شده است، آن‏ها رابشناسد تا در مقام معالجه‏ى نفس خود درآيد و آن صفات ذميمه را به معالجه‏ى تدبرو تفكر در زوال دنيا و فناى لذات دنيا، از خود رفع نمايد و نفس خود را به‏اضداد آن صفات -يعنى صفات حسنه- محلا و مزين گرداند.

و علامت اين، خوف و خشيت است. نمى‏بينى كه حق تعالى مى‏فرمايد كه:

(انما يخشى‏الله من عباده العلماء). [2]يعنى: خشيت و خوف ندارند از عذاب وعقاب خدا، مگر علما.

پس عالمى را كه بينى كه آثار خوف در او نيست و در معيت‏خدا و خالفت‏شرع،بى‏پروا است، بدان كه او عالم نيست، بلكه جاهل عالم‏نما است; هر چند كه در ميان‏علما درآمده باشد و خود را به مزيد علم و فضل، ستايش نمايد.

و شهيد ثانى شيخ زين‏الدين(ره) در بعضى از مولفات خود در شرح حديث معتبرى كه‏از حضرت صادق عليه السلام وارد شده كه: «نماز، پشت‏سر عالم، حساب مى‏شود به‏هزار نماز»، گفته كه:

مراد از «عالم‏» كسى است ك عالم باشد به علوم دينى و احكام شرعى; مانند علم‏به خدا و كتاب خدا و سنت پيغمبر خدا(ص) و مقدماتى كه موقوف عليه آن علوم باشد.

و هم‏چنين علم به كيفيت طهارت قلبى و تزكيه‏ى نفس از رذايل و تخليه‏ى آن به‏فضايل، نه آن كه مراد، مطلق علم باشد; چنان‏چه تنبيه براين نموده رسول خدا(ص)آن جا كه فرموده كه: «علماى امت من، مانند پيغمبران بنى‏اسراييل‏اند، [3] زيراكه از گروه علما شباهت ندارند به پيغمبران، مگر آن علمايى كه وصف نموديم.

و هم‏چنين آن‏جا كه فرموده كه: «علما، وارثان پيغمبران‏اند»; زيرا كه پيغمبران‏به ميراث نگذاشتند، مگر آن علومى كه وصف نموديم. و علماى ديگر، كه غير اين‏علما باشند، بلكه ايشان به وارث بودن اضداد پيغمبران، اشبه و به سوى ايشان، اميل‏اند. تا اينجا بود كلام او. و از آن‏چه گفتيم، مفهوم مى‏گردد كه گروهى كه ...

به معتقدات متصوفه اعتقاد داشته باشند و به حلول و اتحاد و وحدت وجود و امثال‏اين عقايد قابل باشند... از گمراهان‏اند، نه مقربان.

و بالجمله، عالم حقيقى، آن است كه مبتلا به مرض...و تصوف نباشد و از جمله فقهاو محدثان و خادمان احاديث اهل بيت(عليهم السلام ) باشد و تاسى بر زراره ومحمدبن مسلم و امثال آن بزرگواران، كه از روات اخبار بوده‏اند، نموده باشد. ولهذا در اخبار و احاديث، تعبير از «علما» فرموده‏اند و مدح ايشان نموده‏اند.

فضيلت دوم

آن كه عامل باشد; يعنى، به مقتضاى علم خود، عمل نمايد و محرمات الهى راترك كند و در مراعات اوامر و نواهى، مسامحه و مساهله ننمايد و معصيت را سهل‏نشمارد و اعتماد بر علم نموده، ترك عمل ننمايد; زيرا كه عالمى كه عمل‏ننمايد، در حقيقت، عالم نيست.

و در حدى صحيح وارد شده كه:

از حضرت صادق (ع) پرسيدند از تفسير اين آيه كه (انما يخشى‏الله من‏عباده‏العلماء)، فرمود كه: «مراد از علما، آن گروهى است كه فعل ايشان، مصدق‏قول ايشان باشد و آن كسى كه كردار او مصدق گفتار او نيست، او عالم نيست‏». [4] و ايضا از احاديث‏بسيار ظاهر مى‏شود كه عمل در حق عالم، آكد است و عالمى كه به‏علم خود عمل ننمايد، حال او بدتر است از جاهلى كه علم نداشته باشد.

چنان‏چه از حضرت اميرالمؤمنين (ع) منقول است كه:

رسول خدا(ص) مى‏فرمود كه: «علما، دو مردند: يكى، مرد عالمى كه به علم خود عمل‏مى‏نمايد و او ناجى است. و ديگرى، عالمى كه به علم خود عمل نمى‏نمايد و هالك‏است. و به درستى كه اهل جهنم، متاءذى مى‏شوند از بوى عالمى كه به علم خود عمل‏نكرده است. و سخت‏ترين اهل جهنم از جهت ندامت و حسرت، مردى است كه دعوت كرده‏باشد ديگرى را به سوى خدا، و آن دعوت كرده شده، قبول كرده و اطاعت‏خدا نموده‏باشد و داخل بهشت‏شود و دعوت كننده داخل جهنم شود، به سبب ترك علم خود ومتابعت هوا و طول امل. [5]

و در حديث ديگر از حضرت اميرالمؤمنين(ع) مروى است كه‏فرمود كه: ايهاالناس! هرگاه عالم شويد، عمل كنيد به علم خود، شايد كه هدايت‏يابيد; زيرا كه عالمى كه عمل مى‏نمايد به غير علم خود، مانند جاهل حيرانى است‏كه از جهل خود به هوش نيامده باشد; بلكه حجت‏بر او عظيم‏تر و حسرت بر او شديدتراست. [6]

و از حضرت امام زين‏العابدين(ع) منقول است كه:

در انجيل نوشته است كه «طلب مكنيد علم آن‏ها را كه نمى‏دانيد; تا عمل نكنند،زياد نمى‏كند صاحب‏اش را مگر كفر، و زياده نمى‏كند او را مگر به عدد دورى ازخدا![7].

و در حديث ديگر وارد شده كه:

مى‏آمرزند از جاهل، هفتاد گناه را، پيش از آن‏كه بيامرزند از عالم، يك گناه را.

و بدان! كه اين عمل -كه دانستى كه يكى از شروط است- مراتب مختلفه دارد و هرچند اكثار در آن نمايند، قرب كامل‏تر مى‏شود.

و علما، اولايند به كثرت عبادت از جهال، و پيوسته، علماى دين، مبالغه و افراطمى‏نموده‏اند در عبادت; چنان كه گذشت كه سبيعى 2 كه راس علما و از خواص اصحاب‏ائمه(عليهم السلام ) بود، چهل سال، از وضوى نماز خفتن نماز صبح را مى‏گزارد وهرشب قرآن را ختم مى‏نمود. و حماد ،رضوان‏الله‏عليه، پنجاه حج كرد و باز اراده‏ى‏حج نمود تا در حين غسل احرام در ميان آب غرق شد.

و كثرت ايشان بعد از تعقيب نماز صبح، چون سجده‏ى شكر مى‏كردند، سر از سجودبرنمى‏داشتند تا اذان ظهر را مى‏شنيدند.

فضيلت‏سيم

آن‏كه احتياط تمام داشته باشد و مداهنه در دين الهى ننمايد و هرگاه‏مسايل دينى از او سؤال كنند، اگر اجتهاد در آن مسئله نكرده باشد، جواب نگويد،و اگر اجتهاد كرده باشد، تقيه و رعايت، نكند، خواه، سائل را خوش آيد يا بد آيدو موافق غرض او جواب را باشد يا مخالف غرض او، [بلكه] مطابق شرع و موافق حق‏گويد و تدليس و تلبيس ننمايد; زيرا كه در حديث وارد شده كه:

المفتى على شفير جهنم;

يعنى، فتوا دهنده، بركنار جهنم ايستاده است و به‏ادنا زلت و لغزش به جهنم مى‏افتد.

و از حضرت امام جعفر صادق(ع) منقول است كه به مفضل بن يزيد فرمود كه:

نهى مى‏كنم تو را از دو خصلت كه در اين دو خصلت، هلاك مى‏شوند مردان بسيار: نهى‏مى‏كنم تو را كه عبادت كنى خدا را به باطل، و فتوا دهى مردم را به‏آن چه ندانى. [8]

و در حديث صحيح ديگر، حضرت امام محمدباقر(ع) فرمود كه:

هر كه فتوا دهد مردم را به غير علم و نه هدايت، لعنت كنند او را ملائكه‏ى رحمت‏و ملائكه‏ى عذاب، و لا حق شود به او، وزر و وبال هر كه عمل كند به فتواى او. [9]

و بالجمله، امر فتوا، بسى خطير است و در اين زمان، در باب فتوا، اكثر اهل علم،مسامحه مى‏نمايند و مكرر فتاوى غير صحيحه ديده مى‏شود.

و كسى كه فتواى غير صحيح دهد، يا از روى جهل است‏يا تجاهل، و در هر دو صورت،اين مفتى، قابليت ندارد; زيرا كه مفتى بايد كه مجتهد باشد و اجتهاد، مرتبه‏اى‏سهل نيست و شرايط بسيار دارد و همه كس را آن مرتبه‏ى جليله حاصل نمى‏شود. و لهذاشيخ زين‏الدين، عليه‏الرحمه، مى‏فرمايد كه:

اجتهاد، فضل الهى است كه حق تعالى، عطا مى‏فرمايد به هر كه مى‏خواهد [10] .

و ايضا بايد كه مفتى از مرتبه‏ى اجتهاد، دقت‏بسيار به كار برد در اصل مسئله وهم‏چنين در تطبيق مسئله بر مواردى كه استفتا مى‏نمايند. و در هر يك از اين دومقام، خطا واقع مى‏شود... .

فضيلت چهارم

آن كه تهذيب اخلاق كرده باشد; يعنى، اخلاق رذيله و صفات ذميمه كه‏در نفس آدمى كامن و پنهان مى‏باشد و محرك آدمى بر معاصى و گناهان مى‏شود و مانع‏از رسيدن به مراتب قرب و رضوان مى‏گردد، آن‏ها را از نفس خود سلب مى‏نمايد; زيراكه اين‏ها، امراض نفسانى و موجب حرمان از سعادات ابدى‏اند و ازاله‏ى آن‏ها، درحصول قرب و سعادت، دخل تمام دارد.

و اين اخلاق رذيله، بسيار است و هريك از آن‏ها شعب بسيار نيز دارد و اين حقيردر كتاب روادع‏النفوس [11]به مجملى از آن‏ها و مفاسد آن‏ها اشاره نموده‏ام و دركتاب تهذيب الاخلاق مفصل و مشروح ايراد كرده‏ام و در اين‏جا به ذكر مختصرى از اخلاق‏ذميمه و مفاسد آن‏ها اقتصار مى‏نماييم.

اول، «تكبر» كه در حديث وارد شده كه:

عزت، رداى خدا است و كبر، از خدا است. هركه، چيزى از اين دو صفت را برخودببندد، حق تعالى او را سرنگون در جهنم افكند. [12]

دويم «حسد» كه در حديث‏واقع شده كه: «حسد، ايمان را مى‏خورد، چنان كه آتش، هيزم را مى‏خورد». [13]

سيم‏«بخل‏» كه حضرت امام محمد باقر(ع) فرمود كه:

رسول خدا(ص) هر صبح و شام، پناه مى‏برد به خدا از بخل. و ما نيز پناه مى‏بريم‏به خدا از بخل. و به درستى كه حق تعالى مى‏فرمايد كه: «هركسى كه نفس خود را ازبخل نگاه دارد، او از رستگاران است‏». چهارم، «حرص‏»، خواه حرص بر جمع‏مال يا حرص بر تحصيل جاه و اعتبار و رياست. و در حديث وارد شده كه:

دينار و درهم، هلاك كرد گروهى را كه پيش از شما بوده‏اند و شما را نيز هلاك‏خواهد شد. [14]و در حديث ديگر وارد شده كه:

هر كه طلب نمايد رياست و سركرده بودن را، هلاك مى‏شود. [15]

پنجم، «طول امل‏»كه در حديث وارد شده كه حضرت اميرالمؤمنين فرمود كه:

خصلتى كه از آن بر شما بيش‏تر مى‏ترسم، دو خصلت است: يكى، متابعت‏خواهش‏هاى نفس‏و ديگرى، طول امل. اما متابعت هوا، پس آدمى را منع مى‏نمايد از قبول حق ومتابعت‏حق. و اما طول امل، پس موجب فراموشى آخرت مى‏گردد. [16]

ششم، «ريا» كه‏در حديث وارد شده كه:

اجتناب كنيد از ريا; زيرا كه آن، به منزله‏ى شرك به خدا است.

و مرائى را در روز قيامت، به چهار نام مى‏خوانند: «اى كافر!»، «اى‏بدكردار!»، «اى مكار!»، «اى زيان‏كار!»، عمل تو، بر طرف شد و مزد تو، باطل‏گرديد و تو را در اين روز، بهره و ثوابى نيست‏برو و ثواب خود را به طلب از آن‏كس كه براى او كارى كردى!هفتم، «عجب‏» كه در حديث وارد شده كه:

خدا مى‏دانست كه گناه، از براى مؤمن بهتر است از عجب. و اگر اين نمى‏بود،نمى‏گذاشت كه هيچ مومنى به گناه مبتلا شود. [17]

فضيلت پنجم

آن كه اجتناب كند از شبهات. و مراد شبهات، امورى است كه حال آن‏ها مشتبه باشدو احتمال حرمت و حليت، هر دو، داشته باشد.

و از آن جمله است، اموال ظلمه; يعنى، مالى كه در تصرف ايشان باشد و حرمت آن‏مال، به خصوصه، بر ما معلوم نباشد.

و احاديث در احتراز و اجتناب از شبهات بسيار است. و در احاديث معتبره واردشده كه: «اجتناب كنيد از شبهات تا نيفتى در هلكات‏». [18]و سر اين معنا وحكمت در احتراز از اموال مشتبهه، منكشف نمى‏گردد، مگر بعد از تمهيد مقدمه‏اى.

و آن مقدمه اين است كه: در محل خود مبين شده، بنابر قاعده‏ى حسن و قبح عقليين،كه افعال واجبه و مستحبه مشتمل است‏بر مصالحى چند كه سبب وجوب يا استحباب آن‏فعل گرديده، و اعمال محرمه و يا مكروهه، منطوى است. بر مفاسدى چند كه باعث‏حرمت‏يا كراهت آن عمل گرديده. و اين مصالح و مفاسد، يا لازم ذوات و ماهيات آن‏افعال و اعمال است، يا لازم صفات لازمه‏ى آن‏ها، يا لازم بعضى از جهات و اعتبارات‏آن‏ها است. و بالجمله، چون اعمال و افعال، بعضى مستتبع خير و بعضى مستتبع شراست، شارع -كه طبيب نفوس خلايق است- امر فرموده به اتيان به اعمالى كه از قسم‏اول باشد، تا موجب حصول خير شود، و نهى فرموده است [از قسم دوم] تا موجب دفع‏شر شود. بر حسب اختلاف مراتب خير، بعضى را واجب و بعضى را سنت، و به اعتبارمراتب شر، بعضى را حرام و بعضى را مكروه گردانيد.

پس افعال واجبه و مستحبه، دو ثمره دارد:

اول، ثمره‏ى عقلى كه از لوازم آن عمل است، عقلا; يعنى، صلاح حال عامل كه به ‏وسيله‏ى آن عمل حاصل مى‏شود.

دويم، ثمره‏ى شرعى كه متفرع است‏بر آن عمل، شرعا; يعنى، ثواب آن عمل كه شارع‏براى آن عمل قرار داده.

و هم‏چنين افعال محرمه و مكروه نيز مستلزم است ثمره‏ى عقلى‏اى را كه فساد حال‏عامل است، يا ترك مرتبه‏ى كامله از صلاح حال. و ثمره‏ى شرعى كه حصول گناه است‏ياانحطاط درجه.

و بالجمله، هم‏چنان كه اجسام بسيطه و مركبه را، به اعتبار طبايع و امزجه،لوازمى چند است كه تخلف از آن‏ها نمى‏كند، مانند آتش از جهت‏حرارت و قرنفل وكافور از جهت تسخين و تبريد، هم‏چنين افعال حسنه و افعال قبيحه را لوازم عقلى‏اى‏هست كه از آن‏ها تخلف نمى‏نمايد، و ليكن ما را علمى نيست‏به اكثر آن لوازم، مگراز جهت اخبار شارع; چنان كه در حديث وارد شده كه:

خداوندا! بيامرز گناهانى را كه تغيير مى‏دهد نعمت‏هاى تو را!

و بيامرز گناهانى را كه نازل مى‏گرداند خشم تو را!

و بيامرز گناهانى را كه رد مى‏كند دعا را!

وبيامرز گناهانى را كه نازل مى‏گرداند بلا را!

و بيامرز گناهانى را كه حبس مى‏كندباران را!

و بيامرز گناهانى را كه برمى‏دارد پرده را!

و بيامرز گناهانى را كه‏تعجيل مى‏كند فنا را!

و بيامرز گناهانى را كه مورث پشيمانى است!

و بيامرزگناهانى را كه هتك مى‏كند پرده‏ها را! [19]

و هر يك از اين گناهان، در احاديث‏بيان شده.

چون اين مقدمه، ممهد شد، اكنون گوييم كه مال شبهه ناك، خالى از دو صورت نيست;زيرا كه به حسب واقع و نفس‏الامر، يا مال حلال است‏يا مال حرام، و در هر دو صورت،بنابر قاعده‏ى مقرره، كه افعال مسلمانان محمول بر صحت است، چون اكنون در يدمالكانه‏ى مسلمى است، جايز است‏به حسب ظاهر شرع، تصرف در آن و حرام نيست صرف‏آن. و بدين جهت، ثمره‏ى شرعى -يعنى، حصول عقاب- ساقط است.

و ليكن در صورت دويم، كه به حسب واقع، حرام باشد، لازم دارد صرف آن مال، ثمره‏ى‏عقلى‏اى را; چنان‏كه اگر كسى شراب خورد، به گمان آن‏كه آب انار است; چه در اين‏صورت، اگر چه گناه ندارد و ليكن مست مى‏شود و از ياد حق‏تعالى غافل مى‏گردد ومفاسد مستى، او را عارض مى‏شود.

و از اين قبيل است نيز بعضى از امور ميشومه، مانند آن كه خانه‏اى كه مغضوب يامقبره‏ى مسلمانان باشد، يا به جهت ديگر مباح نباشد، و مسلمى، با جهل حال، در آن‏تصرف نمايد، او را اثمى و عقابى نيست، و ليكن ثمرات بد تصرف در آن و سكناى آن،مترتب مى‏شود و به جهت آن، ميشوم است.

چون اين مراتب را دانستى، گوييم كه طعام ظلمه، هرگاه به حسب واقع و نفس‏الامرحرام باشد و شخصى آن را به نادانى صرف نمايد و خود را خوش دل كند به آن كه به‏حسب ظاهر شرع، حلال است، لاجرم، آن طعام حرام، جزو جسد او مى‏شود و به اعتبار جهت‏حرمت واقعى كه در آن است، گوشت و خون حرام‏زاده در بدن او متكون مى‏گردد و بدن‏او به وسيله‏ى آن طعام حرام، قوت مى‏بابد. و معلوم است كه بدن و اجزاى بدن، آلت‏عبادت و بندگى جناب احديت است و به وسيله‏ى بدن و قوت بدن و اعضا و جوارح و قواو مشاعر، عبادت و بندگى واقع مى‏شود، و چه‏گونه قوتى كه از حرام به هم‏رسد وخاصيت‏هاى بد داشته باشد، آلت عبادات مخلصانه و طاعات مقربه مى‏شود؟! زيرا كه ازحرام‏زاده، خير و نيك صادر نمى‏گردد، و نطفه‏اى كه از آن حرام حاصل شود نيز، صالح‏و شايسته، و فرزندى كه از آن نطفه متولد شود، سعادت‏مند نخواهد بود.

نقل مى‏نمايند كه در زمان خاقان گيتى ستان ، عليه شآبيب الرحمه والغفران، يكى‏از اتراك و ارباب مناصب، فرزندان بسيار داشت و يكى از آن‏ها در غايت صلاح و خوبى‏و نهايت‏سداد و نيكى بود. و او را همسايه‏اى بود از اهل علم و ورع، و او نيزفرزندان بسيار داشت و يكى از آن‏ها جاهل و فاسق و بى سعادت بود. روزى آن ترك به‏آن مرد صالح گفت: «چه عجب است كه از من چنين فرزندى و از تو چنان فرزندى به‏هم رسيده؟ مرد صالح در جواب گفت: عجب نيست; من، طعام تو را خورده‏ام و از طعام‏شبهه‏ناك تو، نطفه‏ى اين فرزند منعقد شده و تو، طعام مرا تناول نموده و از طعام‏حلال من، آن فرزند صالح به هم رسيده.

و بالجمله، مفاسد طعام شبهه ناك، بسيار است و مانند ساير اغذيه تا چهل روز دربدن باقى مى‏ماند و مهيج اسباب شقاوت و بدبختى مى‏گردد و مانع ادراك حقايق‏معارف، كما هى و وصول هدايات ربانى ونيل سعادات جاودانى مى‏شود.

و ايضا، معاشرت با ايشان در اغلب اوقات و احيان، لازم دارد بسيارى از امورمنهيه را. و صحبت داشتن با ايشان و مشاهده‏ى اوضاع ايشان، مورث ميل به دنيا وفراموش شدن آخرت مى‏گردد. پس هركه مراتب عاليه‏ى قرب و منازل متعاليه‏ى سعادت راخواهد، بايد كه ترك نمايد معاشرت ظلمه را، مگر به وجهى كه شارع مرخص فرموده.

و لهذا در ازمنه‏ى سالفه، چنين شايع بوده كه علماى دين و طالبان يقين، اجتناب‏مى‏نموده‏اند از اموال مشتبهه، و طعام ظلمه و ارباب مناصب را نمى‏خورده‏اند ومعاشرت باايشان نمى‏نموده‏اند. و بدين جهت، توفيقات عظيمه مى‏يافته‏اند و تاييدات‏جليله، ايشان را رخ مى‏نموده و علوم و معارف حقه، بر ايشان منكشف مى‏گرديده; چه‏طعام حلال، دل را نورانى و قابل انعكاس اشعه‏ى معارف نامتناهى مى‏گرداند.

و لهذا شيخ سديد سعيد، شيخ شهيد، قدس الله روحه، در عرض هفت روز، كتاب لمعه رابا آن دقت و متانت تصنيف نموده و شهيد ثانى زين‏الدين، عليه‏الرحمه، در زمان‏قليلى كتاب مسالك را، كه قريب به صد و بيست هزار بيت است، تاليف كرد و جميع‏ابواب و همه‏ى فنون فقه را اجتهاد نمود.

و هركه از روى بصيرت، در آن كتاب تامل و تدبر نمايد، به يقين مى‏داند كه‏تحقيقات و تدقيقاتى كه در آن كتاب شده، اكثر آن‏ها از الهامات رحمانى است، نه‏به قوت فضيلت .

و در اين اوان، اين شيوه‏ى مرضيه و اين طريقه‏ى مسلوكه، مهجور و متروك گرديده‏است و اكثر اهل علم، از معاشرت ظلمه احتراز و اجتناب نمى‏نمايند و امروز نزدفلان و فردا نزد فلان و پس فردا نزدمنسوبان ايشان به سر مى‏برند و ابدان ايشان،از طعم‏هاى اهل ظلم و طغيان، پرورش و قوت مى‏يابد و يك شبانه روز عمر عزيز خودرا به سختان بى‏حاصل و كلمات بلاطايل مى‏گذرانند و در حين معاشرت، نصيحت‏يا ترغيب‏به امور آخرت يا امر به معروف ونهى از منكر، مطلقا بر زبان ايشان جارى نمى‏شود،يا سعى در حوائج مومنان -كه كفاره‏ى ورود مجالس ايشان است- به عمل نمى‏آيد.

هيهات! هيهات! با اين حالات ناشايست و ردى كجا است و توفيقات ربانى و تاييدات‏سبحانى و فيوضات صمدانى؟! و بدين جهت است كه پيشوايان دين و هاديان طريق مبين،مذمت فرموده‏اند علمايى را كه معاشرت نمايند با انبيا و توانگران، و خوش آمدگويند اهل دنيا و ظالمان را.

و در حديث معتبر از حضرت امام جعفر صادق(ع) منقول است كه فرمود كه:

طالبان علم، سه صنف‏اند; بشناس ايشان را به اشخاص ايشان و صفات ايشان: -پس‏فرمود كه: -صنفى، طلب مى‏نمايند علم را براى جهل و مراء، و صنفى، طلب مى‏نمايندبراى گردن‏كشى و ختل، و صنفى، طلب مى‏نمايند براى دانايى و عقل.

اما صاحب جهل و مراء، پس او موذى و اذيت رساننده است و مراء و جدال كننده است. و در مجالس، به سخن در مى‏آيد و ياد مى‏كند علم و دانايى و حلم و بردبارى را، وخود را به اين صفات مى‏ستايد و پوشيده است جامه‏ى خشوع و فروتنى و ليكن خالى است‏از ورع و پرهيزگارى. پس بكوبد خداى تعالى، خيشوم اورا و قطع كند از او خيزوم اورا.

و صاحب گردن‏كشى و ختل، مردى است مكار و مفسد و گردن‏كشى مى‏كند بر اسباه خود، وتواضع و فروتنى مى‏نمايد براى اغنياى غير خود و آن‏چه ايشان دهند به او، از رشوه‏و حطام دنيا، مى‏گيرد و هضم مى‏نمايد و دين خود را حطم و باطل مى‏گرداند.

پس كور و پنهان كند خدا، به سبب اين عمل، علم او را، و قطع نمايد از آثارعلماءاش او را.

و صاحب دانايى و عقل، مردى است صاحب شكستگى و اندوه و بيدارى، و خنك خود رابسته است و جامه‏ى عبادت خود را پوشيده است و شب را زنده مى‏دارد در تاريكى وعمل مى‏كند براى جناب اقدس الهى. و صاحب خشيت و خوف است و پيوسته به دعا مشغول‏است و بر نفس خود مى‏ترسد. و متوجه اصلاح نفس خود مى‏باشد واهل زمان خود رامى‏شناسد و از معتمدين برادران خود، وحشت مى‏دارد. پس محكم كند خدا، به سبب اين‏عمل، اركان او را و عطا فرمايد به او در قيامت، امان او را [20] .

رزقناالله و سائرالمؤمنين هذه‏السعاده العظمى.

اين است‏بعضى از فضايل كه حصول آن‏ها شرط است در قرب الهى.

و شروط ديگر نيز هست كه از تتبع آيات و اخبار و سيرت علماى اخيار، ظاهرمى‏گردد و در كتب اخلاق و احاديث كفر و ايمان، مسطور است.

و جامع همه‏ى آن فضايل و شروط آن «ترك دنيا و علم و عمل‏» است و هر كه صاحب‏اين خصلت‏باشد، او، مقرب درگاه الهى در نزد حق تعالى گرامى است.

[1] - ريحانه‏الادب، ج‏2، ص 102.

[2] - سوره فاطر (35): 28.

[3] - عوالى الالى، ج‏4، ص‏77، ح‏67.

[4] - الكافى، ج‏1، ص‏37، باب صفه‏العلماء، ح‏2.

[5] - الكافى، ج‏1، ص 44، باب استعمال العلم، ح‏1; منيه‏المريد، ص‏146.

[6] - الكافى، ج‏1، ص 45، باب استعمال‏العلم، ح‏6; منيه‏المريد، ص‏147.

[7] - الكافى، ج‏1، ص 44، باب استعمال العلم، ح‏4; منيه‏المريد، ص‏146.

[8] - الكافى، ج‏1، ص‏42، باب‏النهى عن‏القول بغير علم، ح‏3; منيه‏المريد، ص‏283.

[9] - الكافى، ج‏1، ص‏42، باب‏النهى عن‏القول بغير علم، ح‏1; منيه‏المريد، ص‏283.

[10] - الروضه‏البهيه، ج‏1، ص‏237، كتاب‏القضاء، شروط القاضى.

[11] - اين كتاب تاكنون چاپ نشده و دو نسخه‏ى خطى از آن در كتابخانه آيه‏الله‏مرعشى به شماره‏هاى 1931و 4035 نگه‏دارى مى‏شود. براى اطلاع بيش‏تر از اين كتاب رك:ذريعه، ج‏11، ص‏256.

[12] - الكافى، ج‏2، ص‏309، باب‏الكبر، ح‏3.

[13] - الكافى، ج‏2، ص‏306، باب‏الحسد، ح 1.

[14] - الكافى، ج‏2، ص‏316، باب حب‏الدنيا و الحرص عليها، ح‏6.

[15] - الكافى، ج‏2، ص‏297، باب طلب‏الرياسه، ح‏2.

[16] - الكافى، ج‏2، ص 335 -336، با اتباع‏الهوى، ح‏3.

[17] -الكافى، ج‏2، ص‏313، باب‏العجب، ح‏1.

[18] - تنبيه‏الخواطر، ص‏43.

[19] - فرازهايى از دعاى كميل.

[20] - الكافى، ج‏1، ص‏49، باب‏النوادر، ح 5; منيه‏المريد، ص‏139.

/ 1