داود الهامي
از اخبار و تواريخ استفاده ميشود که در عصر پيامبر اکرم(ص) عده زيادي از اصحاب، از خواص علي (ع) و پيروان وي بودند و از همان زمان بنام «شيعه علي» شناخته ميشدند و از اين جمع، خود شيعيان چهار نفر را برگزيده و در آغاز آنان را «نقباء» «اصفياء» و «اولياء» ميخواندند[1] چنانکه علي بن ابراهيم از مفسران متقدم شيعه، آنان را به نام «نقباء» خوانده است[2] ولي در زمانهاي بعد آنان به نام «ارکان» خوانده شدند اين ارکان عبارتند است: سلمان، ابوذر، عمار، مقداد[3] و اين عده از خالصترين ياران علي و استوارترين مردم در دوستي او بودند طبق روايتي از امام رضا (ع) اين جمع بدينگونه توصيف شدهاند «آنان کساني بودند که بر طريق رسول خدا (ص) بودند و هيچگونه تغيير و تبديلي پس از پيغمبر در اسلام ندادند»[4] اينان همان کساني بودند که با خلوص نيت به اسلام گرويده و در پيرامون پيامبر گرد آمده بودند و او را در آغاز دعوت ياري نمودند و آنان از ابتدا شيعه و دوستدار علي (ع) بودند و اين به سبب سفارشهاي مکرر پيامبر بود که پيوسته درباره علي (ع) مينمود.سفارشهاي پيامبر درباره علي (ع)
آنجا که پيامبر اکرم در نخستين روزهاي بعثت که به نص قرآن مأموريت يافت که خويشاوندان نزديکتر خود را دعوت کند، صريحاً به آنان فرمود که هريک از شما به اجابت دعوت من، سبقت گيرد وزير و جانشين و وصي من است علي (ع) بر همه پيشي گرفت، اسلام را پذيرفت. «فايکم يوازرني علي هذا الامر علي ان يکون اخي و وصيي و خليفتي منکم» در ذيل همين حديث علي (ع) ميفرمايد: «من که از همه کوچکتر بودم عرض کردم» «انا يا نبي الله اکون وزيرک عليه فاخذ برقبتي ثم قال: من وزير تو ميشوم پيغمبر دستش را به گردن من گذاشته فرمود: اِنّ هذا اخي و وصيّي و خليفتي فيکم فاسمعوا له و اطيعوا» اين شخص برادر و وصي و جانشين من ميباشد بايد از او اطاعت نمائيد، فقام القوم يضحکون و يقولون لابي طالب «قد امرک ان تسمع لابنک و تطيع»[5] مردم برخاستند و ميخنديدند و به ابوطالب ميگفتند ترا امر کرد که از پسرت اطاعت کني. همچنين «احمد امين» از بخاري[6]و مسلم[7] اين گفته پيامبر را در پيرامون حديث غدير نقل کرده است: «من کنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»[8] «هر کس که من مولاي او هستم علي نيز مولاي او است، خدايا دوست بدار هرکه او را دوست بدارد و دشمن بدار هر که او را دشمن بدارد». و نيز اين حديث را آورده است: «لاعطين اللواء غدا رجلا يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله» فردا پرچم را به مردي خواهم داد که خدا و پيغمبر را دوست دارد و خدا و پيغمبر خدا او را دوست دارند پس مردم گردنهاي خود را بالا کشيدند تا بدانند آن کس کيست؟ پيغمبر فرمود علي (ع) را بخوانيد[9] احمد امين اين حديث را نيز يادآور شده «آيا خشنود نيستي که نسبت به من چون هارون نسبت به موسي باشي، جز اينکه پس از من پيامبري نيست». همچنين وي اين گفتار علي (ع) را درباره خودش نقل کرده که فرمود: «فوالذي براء النسمة انه لعهد النبي الي انه لا يحبني الا مومن و لا يبغضني الا منافق»[10]سوگند به خدائي که عالميان را آفريده است که پيغمبر خدا به من عهدي کرده است که جز مومنان کسي مرا دوست ندارد و جز منافقان کسي بمن دشمني نميورزد. ونيز علي(ع) درباره خود فرموده است: "لو ضربت خيشوم المومن بسيفي هذا علي ان يبغضني ما ابغضني ولو صببت الدنيا بحماتها علي المنافق علي ان يحبني ما احبني، و ذلک انه قضي فانقضي علي لسان النبي الامي انه قال: "يا علي لا يبغضک مومن، و لا منافق"[11] "اگر با اين شمشيرم بيني مومن را بزنم که با من دشمن شود هرگز دشمني نخواهد کرد و اگر همه دنيا را برسر منافق بريزم که مرا دوست بدارد هرگز مرا دوست نخواهد داشت، زيرا که اين گذشته و بر زبان پيامبر امي جاري گشته که گفت "يا علي مومن تو را دشمن ندارد و منافق تو را دوست نميدارد" و مانند سخن ابوسعيد خدري:"ما کنا نعرف المنافقين علي عهد رسول الله الا ببغض علي ابن ابيطالب"[12]"ما منافقان را در زمان پيامبر(ص) فقط ا ز دشمني آنان با علي ابن ابيطالب (ع) ميشناختيم " آري اين چنين امتيازات و فضائل اختصاصي که مورد اتفاق همگان بود و علاقه شديدي که پيامبر(ص) به علي(ع) داشت طبعا عدهاي از ياران پيامبر را که شيفتگان فضيلت و حقيقت بودند بر اين واميداشت که علي (ع) را دوست داشته به دورش گرد آيند و از وي پيروي نمايند و علت تشيع آنان نيز همين بوده است. نقل کردهاند مردي به سلمان فارسي گفت چقدر علي (ع) را دوست داري؟ گفت آخر از رسول خدا (ص) شنيدم ميفرمود هر کس علي را دوست بدارد مرا دوست داشته، و هر کس علي را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است.[13] ابونعيم روايت ميکند که پيغمبر خطاب به انصار کرد و فرمود :"آيا راهنمائي کنم شما را به چيزي که اگر بدان چنگ بزنيد بعد از من هرگز گمراه نشويد؟ گفتند آري يا رسول الله فرمود اين علي است دوستش بداريد به دوستي من و احترامش کنيد به احترام من که خداوند به وسيله جبرئيل فرمانم داد که اين را براي شما ابلاغ کنم.[14] در حديثي از پيامبر اکرم (ص) نقل شده که درآن نام علي (ع) همراه سه تن از شيعيان مقرب او ذکر شده است "تشتاق الجنة الي لقاء اربعة" و هم علي (ع)، عمار، سلمان و المقداد"[15] بهشت مشتاق ديدار چهار تن ميباشد و آنها عبارتند از علي (ع) عمار، سلمان و مقداد. حديث ديگري به اين تعبير نقل شده است ابن بريده از پدرش روايت کرده که گفت رسول خدا(ص) فرمود خداي تعالي مرا دستور داده که چهار تن را دوست بدارم، و خبر داده که خود او نيز آنان را دوست ميدارد مردم گفتند اي رسول خدا نامشان را ببر تا آنان را بشناسيم، سه بار فرمود علي از ايشان است و ديگر مقداد، سلمان و ابوذر، که خدا دوستشان دارد و مرا دستور داده دوستشان بدارم"[16] از اين اخبار بخوبي روشن ميشود چه کساني در آغاز کار و در زمان پيامبر دوستدار علي (ع) بودند و بر اين عقيده، پس از رحلت پيامبر نيز باقي ماندند و موالات و پيروي آنان از علي(ع) به منظور طمع در جاه و مقام و مال نبود بلکه فقط بخاطر عمل کردن به توصيههاي اکيد پيامبر بود.سلمان در کادر رهبري اسلام
از اين نوع روايات استفاده ميشود که سلمان يکي از ارکان اسلام بود و اين بهترين افتخار براي ما ايرانيان است که در هسته مرکزي اسلام و در کادر رهبران بزرگ آن در ميان رهبران انگشت شمارش چهره يک تن ايراني ديده ميشود. ابونعيم اصفهاني با سند خود از انس روايت ميکند که پيامبر(ص) فرمود :"السباق اربع انا سابق العرب و صهيب سابق الروم و سلمان، سابق الفرس، بلال سابق الحبشه "[17] پيامبر اکرم (ص) فرمود پيشگامان اسلام چهار نفرند: 1- من از عرب براي عرب(در روايتي علي(ع) براي عرب) 2- صهيب رومي از روم براي روميان 3- سلمان از ايران براي ايرانيان 4- بلال حبشي براي مردم حبشه البته اين چهار نفر، از چهار نژادند نژاد سامي، نژاد آريائي، نژاد سياه و نژاد زرد (روميها را بني الاصفر) ميگفتند. از اين رواياتيکه (فريقين) نقل کردهاند، استفاده ميشود که سلمان نماينده دائمي ملت ايران، در جهان اسلام به عنوان مشت نمونه خروار بود واو آنچنان مردم کشور خود را به پيامبر شناساند که پيامبر از روي تشخيص درست درباره مردم ايران فرمود :"لو کان الدين معلقا بالثريا لتناوله من فارس"[18] اگر دين از ستاره ثريا معلق باشد افرادي از اهل فارس آن را بدست ميآورند. "ابوهريره" [19] و در روايت ديگر "جابر بن عبدالله انصاري" نقل ميکند که : تلي رسول الله (ص) هذه الاية وان تتولوا يستبدل قوما غيرکم ثم لا يکونوا امثالکم فقالوا من هولاء يا رسول الله، الذين ان تولينا استبدل بنا قوما غيرنا ثم لايکونوا امثالنا؟ فضرب رسول الله (ص) علي فخذ سلمان الفارسي ثم قال هذا و قومه، لو کان الدين- البر- العلم- معلقا بالثريا لنا له رجال من الفرس"[20] رسول خدا (ص) اين آيه شريفه را خواندند، حضار عرض کردند يا رسولالله کسانيکه اگر ما اعراض نموديم، خدا آنها را جايگزين ما کرده و آنها مثل ما نخواهند بود چه کساني هستند؟ حضرت دست بر زانوي سلمان فارسي زد و فرمود اين مرد و قومش هستند سپس اضافه فرمودند اصولاً اگر دين – علم – بر و نيکي – آويزه ستاره ثريا باشد حتماً مرداني از فارس به آن خواهند رسيد. بدينوسيله پيامبر (ص) نبوغ و استعداد حقجوئي و حقيقت پرستي مردم ايران را ستود و بدون ترديد، اين سخن پيامبر بزرگترين سند افتخار ملت ما است که در طول تاريخ خويش ميتواند بدان ببالد، افتخاري که مظهر گويا و درخشان نبوغ و حقجوئي و حقيقت پرستي و هوشياري او است. و در حديث ديگري، پيامبر اکرم (ص) خطاب به سلمان فرمود: يا سلمان لو کان الدين معلقا بالثريا لتناوله ناس من اهل فارس يتبعون سنتي و يتبعون آثاري و يکثرون الصلاة عليّ يا سلمان احب المجاهدين و احب المرابطين و احب الغزاة[21]. در اين حديث که خود سلمان آن را روايت نموده است حضرت رسول اکرم (ص) به سلمان فرمود اگر دين در ثريا باشد جمعي از اهل فارس، آن را به دست ميآورند و سپس چند خصلت از فضائل آنان را بيان ميکند: 1 – آنان از سنت رسول اکرم (ص) پيروي ميکنند. 2 – آنان از آثار رسول خدا پيروي مينمايند 3 – و آنان براي رسول خدا بسيار صلوات ميفرستند. سپس به سلمان دستور ميدهد که سه دسته از مسلمانان را دوست بدارد. 1 – مجاهدين2 – مرزداران
3 – جهادگراني که با دشمن خدا مشغول پيکارند. باز از ابوهريره روايت شده است که کنا عند النبي (ص) اذ نزلت عليه سورة الجمعة فلما قراء « و آخرين منهم لما يلحقوا بهم» قيل من هولاء يا رسول الله فلم يراجعه النبي (ص) حتي ساله مرتين او ثلاثا قال و فينا سلمان الفارسي قال فوضع النبي (ص) يده علي سلمان ثم قال لو کان الايمان عند الثريا لنا له رجال من هولاء قال ابوحصين"[22] لنا له هذا و اصحابه و الحديث متفق عليه[23] ما در نزد رسول خدا بوديم که سوره جمعه نازل شد، پس از خواندن آيه و آخرين منهم لما يلحوا بهم" عرض شد که يارسولالله اينها چه کساني هستند؟ حضرت پاسخ نداد تا اينکه دوبار سه بار سئوال کردند ابوهريره ميگويد سلمان هم در ميان ما بود حضرت دست مبارک خود را بر سلمان گذاشته و فرمود اگر ايمان در ثريا باشد مرداني از فرس به آن ميرسند. همچنين وقتي که آيه مبارکه "فسوف ياتي الله بقوم يحبهم و يحبونه" نازل شد سئل رسول الله(ص) عنهم، فضرب يده علي عاتق سلمان و قال هذا و ذووه ثم قال لو کان الايمان معلقا بالثريا لناله رجال من ابناء فارس"[24] در مورد اين قوم (که خدا وعده داده اينها را بياورد و چنين مدحي از اينها نموده است)حضرت دست به شانه سلمان زد و فرمود ايشان و منسوبين ايشان هستند سپس فرمود اگر ايمان از ثريا، آويزان باشد، مرداني از اولاد و فرزندان فارس به آن ميرسند. در اين آيه شريفه چند صفت مهم براي اين قوم ذکر شده است: 1- يحبهم و يحبونه- خدا آنان را دوست ميدارد و آنها هم خدا را دوست ميدارند. 2- اذلة علي المومنين، اعزة علي الکافرين- براي مومنان متواضع و فروتن هستند و در مقابل کفار، عزيز و ناسازگارند. 3- يجاهدون في سبيلالله – با جان و مال و اولاد در راه خدا مجاهده و تلاش ميکنند. بقيه در صفحه 13 بقيه پيشگامان تشيع 4- و لا يخافون لومة لائم، در راه دين خدا و اجراء احکام اسلام از سرزنش سرزنشکنندگان بيمي به خود راه نميدهند. 5- ذلک فضل الله يوتيه من يشاء و الله واسع عليم" و اين است فضائل الهي و اوصاف ستوده و بهر کسي که بخواهد عنايت ميفرمايد و خدا داراي رحمت واسع و دانا است.
[1] - اعيان الشيعه ج1 ص19 [2]- تفسير علي بن ابراهيم ص378 [3] - همبستگي ميان تصوف و تشيع ص19 [4]- طرايق الحقائق ج2 ص7 [5]- تاريخ طبري ج2 ص63، تاريخ ابوالفداء ج1 ص116 البدايه و النهايه ج3 ص39 [6]- صحيح بخاري، کتاب بدء الخلق، باب مناقب علي بن ابيطالب باب غزوه تبوک [7]- صحيح مسلم، کتاب فضائل الصحابه باب فضائل علي بن ابيطالب" [8] - صحيح ترمذي ج2 ص298 ابن ماجه باب فضائل اصحاب نبي ص12 [9]- صحيح مسلم، کتاب فضائل الصحابه باب فضائل علي (ع) مسند احمد حنبل ج2 ص384 [10]- ضحي الاسلام ج2 ص122 [11]- نهجالبلاغه ، حکمت 42 [12]- الشيعه في التاريخ ص26 [13]- مستدرک الصحيحين ج3 ص127، تاريخ بغداد ج 4 ص40 [14]- حليه الاولياء ص 163 روايات در اين باب بسيار است. [15]- حليه الاولياء ج1 ص139 [16]- صحيح ترمذي ج2 ص299 کنز العمال ج6ص428 [17]- حليه الاولياء ج 1 ص185 [18] - تاريخ اصفهان ج1 ص 4 ابونعيم در همين کتاب از ص2 تا 14 روايات زيادي به همين مضمون نقل کرده است. [19]- تاريخ اصبهان ج 1 ص3و4 و تفسير طبري ج26 ص 42 [20] - تفسير طبري ج 26 ص 42 تفسير ابن کثير ج6 ص 320 و روح المعاني ج 26 ص 82 و ج 6 ص 163 [21]- تاريخ اصبهان ج1 ص7 [22]- ابوحصين يکي از راويان حديث است. [23]- تاريخ اصبهان ج1 ص2 الدّر المنثور ج6 ص215 روح المعاني ج28 ص94 و قرطبي ج18 ص93 طبري ج28 ص63 [24]- روح المعاني ج6 ص163 المنار ج6 ص436 نور الثقلين ج1 ص632 قرطبي ج8 ص93