معروفترين منابع تاريخي و ... اسلام
دكتر علياكبر حسني
معروفترين منابع تاريخ اسلام و سيره و قديميترين آنها عبارتند از: 1. سيره ابن اسحاق: محمدبن اسحاقبن يسار كوثان كه به مطلبّي و محزمي نيز معروف است متولد 85 و متوفاي 150 تا 151 هـ[1] كه اهل مدينه بود. 2. مغازي واقدي ابو عبدالله محمدبن عمر واقد مؤلف كتاب المغازي و (فتوح الشام) تولد 130 هجري وفات در 207ـ209 هجري.[2] 3. سيره ابن هشام, ابومحمد عبدالملكبن هشامبن ايوب حميري(نحوي) مؤلف كتاب السيرة النبوية متوفاي 218 هـ و به قولي 213 هـ. 4. طبقات ابن سعد, ابو عبدالله محمدبن سعدبن منيع بصري زهري معروف به كاتب واقدي صاحب الطبقات الكبري متولد 168 متوفاي 230 هـ و يا 126 هـ. 5. تاريخ ابن خليفه, خليفه بن خياط عصفري بصري مؤلف كتاب تاريخ ابن خليفه يا ابن خياط متوفاي 240 هـ .[3] 6. اخبار الطوال, دينوري, ابوحنيفه احمد بن داود و نند دينوري متوفاي 283 هـ .[4] 7. تاريخي يعقوبي, احمدبن يعقوب مشهور به ابن واضح متوفاي 284 هـ . 8. تاريخ المدينة المنوّرة, ابن شبه, ابوزيد عمربن نميري بصري معروف به ابن شبّه متولد 173 و متوفاي 262 هـ . 9. بلاذري انساب الأشراف و فتوح البلدان, احمدبن يحيي بن جابر بلاذري, متوفاي 279 هـ . 10. تاريخ طبري, ابو جعفر محمدبن جرير طبري صاحب تاريخ الرسل و الملوك و يا امم و الملوك معروف به تاريخ طبري, متوفاي 310 هـ و برخي ديگر... بقيه منابع عموماً متعلق به قرنهاي چهارم به بعد ميباشند. كه بعداً به معرفي تمامي اينها و خصوصيات آنها خواهيم پرداخت. كتابهاي يادشده عموماً در سوم وچهارم هجري به رشته تأليف درآمده است و تماماً متعلق به عصر حاكميت خلفاي بنيالعباس ميباشد و طبق ادعاي مؤلفانشان مطالب آنها برگرفته از كتابها و احاديث تاريخي و حديث و سيرههائي است كه عموماً در عصر خلفاي اموي تنظيم شده بود. كه هيچيك از آن كتابها فعلاً وجود خارجي ندارد و در عصر مؤلفان يا نبوده و يا موجود بوده و يا به وسيله رواياتي كه از آنها نقل شده كه در متن كتابهاي موجود آمده است. بنابراين روشن است كتابهاي يادشده كه عموماً بايد حوادث عصر رسالت و سيره پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) را براي ما به رشته تحرير درآورد و بهعنوان يك سند از سيره پيامبر(صلي الله عليه و آله) براي امت, مباحث و مطالبي اساسي را بازگو نمايد, حدود 2 قرن تا سه قرن با صاحبان اصلي آن يعني پيامبر(صلي الله عليه و آله) و اهل بيت آن حضرت و صحابه بزرگوار, فاصله دارد بنابراين حقائق گفتهشده و نوشتهشده, چقدر با واقعيت مطابق است و چه مقدار كم و يا زياد شده روشن نيست. و تنها به آنچه ديده و شنيدهاند و به گفته و نوشتههاي گذشتگاني كه فعلاً وجود ندارد, چه مقدار وثوق و اطمينان داشتهاند, معلوم نيست. در اين مرحله با تشكر از همين مقدار زحماتي كه كشيدهاند و اينگونه ميراثهاي علمي, تاريخي و فرهنگي و حديثي و سيرهاي را براي ما به يادگار گذاشتهاند, شكرالله مساعيهم الجميلة. ما آنان را متهم نميكنيم؛ ولي تناقضهاي نقلشده در همين كتب و نقل يك حادثه از چند طريق و به چند گونه از يكسو. نقل و ذكر پارهاي از حوادث مهم در يكي از اين منابع بهگونهاي و در منبعي ديگر بهگونهاي ديگر, از ديگر سو. به علاوه حذف و عدم نقل پارهاي از حوادث مهم در برخي از منابع و نقل آن در منابع ديگر و ... از سوي سوم. همه و همه از يك واقعيت حكايت دارد و آن اين است كه اين منابع كامل نبوده و محيط بس تمام مطالب و گسترده نيستند و براي خيلي از مسائل و حوادث مهم تاريخي نميتوانند مورد استناد باشند و ذكر آنها يا عدم ذكر آن, نميتواند دليل و سند نمودار بود و نبود آن حادثه باشد, بلكه بناچار به كشف علل و دلائل ديگري از آن بابت, بايد پرداخت.[5] بهعنوان مثال: يكي از مهمترين حادثه تاريخ زندگي پيامبر (صلي الله عليه و آله) و سيره آن حضرت «حجة الوداع» است حج رسمي و عمومي پيامبر (صلي الله عليه و آله) در سال دهم هجرت كه از پيش اعلانشده, و حضور انبوهي از مسلمانان به همراه آن حضرت بودند حتي بسياري از مسلمانان از راههاي دور به مدينه آمده بودند تا با پيامبر (صلي الله عليه و آله) از مدينه به مكه بروند و بسياري از حوادث و مسائل را از آغاز تا انجام شاهد باشند!. مناسك صحيح حج و سيره عملي و قولي و رفتاري و گفتاري پيامبر (صلي الله عليه و آله) و خطابههاي مهم آن حضرت كه در كتابها و منابع تاريخي و حديثي آمده است و گروه زيادي از آغاز تا پايان كار اين سفر تاريخي و آخرين حج پيامبر (صلي الله عليه و آله) پس از پيروزي اسلام و آخرين سفر آن حضرت و حتي ريزكارها را گزارش كردهاند, حوادث بين راه و حوادث مكه و منا و عرفات و مناسك و حوادث مراجعت و بازگشت تا ورود به مدينه را آوردهاند و همانند سفرهاي رسمي سران ممالك دنيا كه چنين گزارش ميشود. كيست كه نداند يكي از حوادث مهم اين سفر, توقف پيامبر در جُحفه و غدير خم است كه علاوهبر نزول آيات قرآن سخنان ويژه پيامبر(صلي الله عليه و آله) و رفراندم و همهپرسي آن حضرت از مردم درباره ولايت و اولي به تصرّف بودن: «ألست اولي لكم من أنفسكم؟» و پاسخ مردم به اينكه «الله و رسوله اولي بنا من أنفسنا». آنگاه دست علي ابن ابيطالب( عليه السلام) را به بلنداي منبر بالا ببرد و بگويد: «من كنت مولاه فهذا علي مولاه...» و آنگاه حديث ثقلين و سفارش قرآن و عترت را مطرح سازد و سپس دعا و تبريك و بيعت همه صحابه و مخصوصاً بزرگان صحابه كه بعدها عليرغم اين سفارش متصدي امور خلافت شدند. و نزول آيه اكمال و مأيوس شدن كفار و رضايت خدا از دين اسلام «اليوم يئس الذين كفروا من دينكم و لاتخشوهم...» «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الأسلام دينا»[6]. با اينكه اين جريان مهم را صدوده صحابي و 83 تن از تابعان و متجاوز از 400 نفر از علماي اهل سنت آن را در كتابهايشان آوردهاند ازجمله برخي از شخصيتها و منابع معروف آنان عبارت از: احمد در مسند ج 4, ص 281 ـ بلاذري, در انساب الاشراف, ج 2, ص 112 و 107 ـ ابن صبّاغ مالكي در الفصول المهمة, ص 40 ـ ابن حجر در الصواعق المحرقة ـ ترمذي ج 13, ص 136 ـ مستدرك حاكم, ج 3, ص 110 ـ كنز العمال متقي هندي حنفي, در ج 11, ص 595 و 613 و ص 602 تا 608 حدود 5 حديث در اين باره آورده است. ـ الدرالمنثور, ج 5 و... و علامه اميني, 11 جلد كتاب «الغدير» را درباره اسناد آن و... تأليف كرده است. و حدود سي تن از مفسران اهل سنت حتي نزول آيه «سأل سائل بعذاب واقع» را درباره نعمانبن حرث مسلمان متعصب و هلاكتش درباره جريان غدير و امارت و ولايت عليبن ابيطالب نقل كردهاند.[7] ولي جالب اينجاست كه اين واقعه مشهور را اصولاً توقف پيامبر (صلي الله عليه و آله) در چنين مكاني در برخي از همين منابع معروف نيامده است, با اينكه بسياري از مسائل ريز قبل و حتي بعد از ورود پيامبر به مدينه را آوردهاند. مثلاً مغازي واقدي, آن را ذكر نكرده است و اين حادثه در جريان حجة الوداع نياورده. و مهمتر ابن سعد در طبقات خود و ابن هشام در سيرهاش, نيز طبري در تاريخ معروف اين واقعه و حادثه هيچ اشارهاي نكردهاند! و متأسفانه اين كتابها از منابع مهم و معتبر همحوزويها و دانشگاهيها بهحساب ميآيند و محققان را براي تحقيق در زمينههاي مباحث مهم اسلامي در حوزهها و دانشگاهها به آنها ارجاع داده ميشوند و همه محققان جهان اسلام چه شيعه و چه سني يا حتي مستشرقان تنها منابع تحقيقي و علمي و پژوهشي آنان همينها است و ما نيز سنگ اعتبار آنها را به سينه ميزنيم و چارهاي هم نيست. بايد بهعنوان يك منبع به آنها مراجعه كنيم. اما حال اين حادثه عظيم و مسأله مهم اساسي و بنيادي اسلام است و ريشه اعتقادي ميليونها مسلمان را در طول پانزده قرن تشكيل داده و قيام و نهضتها و انقلابهاي مهم جهاني و منطقهاي را پيريزي كرده است اين سؤال را ايجاد ميكند كه مسأله غدير و توصيه خدا و رسول به جانشيني و ولايت عليبن ابيطالب (عليه السلام) در غدير يا اصولاً بوده است يا نه و آيا وجود خارجي نداشته و مطرح نبوده و به همين دليل اينها نياوردهاند و اگر بود حتماً ميآوردند؟! و يا نتيجه بگيريم كه اين همه از ساختهها و پرداختههاي شيعه است. چنانكه برخي از اهل سنت و سنيگرايان ميگويند يا بايد بگوييم كه اينها از جوّ محيط و سيطره قدرت حاكم و خلافت ترسيده و نياوردهاند و به اصطلاح خودسانيوري حاكم بر جوّ تأليف بوده است يا تعصّب نويسنده و افراد وابسته مانع از آوردن چنين حقيقت تلخ براي آنان بوده است كه درصورت صحيح بودن, همه خلفا و پيروانشان و اصولاً اصل خلافت مرسوم را از آغاز و از دوره خلفاي راشدين را تا چه رسد امويان و عباسيان را زير سؤال ميبرد, يا بگوييم بعدها گروه سانسور و پاكسازي نصوص روشن, آنها را از اين منابع حذف كرده و زدودهاند به هر صورت هر يك از اين سؤالها مطرح است و نياز به پاسخ درست دارد و با سرنوشت امت اسلامي مربوط است. مخصوصاً پاسخ سؤال اول منفي است, كه چنين چيزي نبوده باشد! زيرا دهها منابع و صدها كتب معتبر اهل سنت نيز به وجود آن تصريح كرده و مسأله غدير را بهصراحت آورده است. مهمتر آنكه بسياري از همين نويسندگان همان مطلب را مثل طبري در نوشته منسوب به خود ذكر كردهاند[8] و يا احاديثي را در زمينه ولايت امري وصايت, وزارت و خلافت علي (عليه السلام ) را از قول پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) در موارد متعددي آوردهاند. مثل جريان انذار عشيره كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: «ايكم يوازرني علي هذا الأمر حتي اجعله اخي و وصيي و خليفتي فيكم» جز علي كسي اجابت نكرد و پيامبر (صلي الله عليه و آله) درحال بيعت با علي بر اين امر فرمود: «انت اخي و وصيي و خليفتي من بعدي اسمعوا له و اطيعوه...»[9]. پس بايد چيزي مشابه آن بوده باشد و اصل آن قابل انكار نيست! جالبتر اينجاست كه خود همين كتابها بهگونهاي اين سفر عظيم پيامبر (صلي الله عليه و آله) را گزارش كردهاند كه نشان ميدهد قسمتي از اين سفر و كلمات و حرفها و كارهاي پيامبر (صلي الله عليه و آله) را حذف كرده يا انداختهاند يا نياوردهاند! مثلاً تمام حوادث حركت پيامبر (صلي الله عليه و آله) از مدينه و بين راه و ورود به مكه و اعمال و مناسك حج و منا و عرفات و خطابهها را آوردهاند ولي ميبينيم بازگشت پيامبر (صلي الله عليه و آله) از مكه كه فاصله حدود 500 كيلومتر راه است و حداقل دو هفته با آن همه جمعيت همراه بهطول ميانجاميد, اصلاً مطرح نشده و بهگونهاي به مسائل فرعي مثل اقسام حج و عمره پيامبر (صلي الله عليه و آله) و مراجعت او را به مدينه و كارهاي او را در مدينه مطرح ميسازند مثلاً پيامبر (صلي الله عليه و آله) به مدينه آمد و به عيادت سعد رفت و...[10]. بدون آنكه چگونه آمدن او مطرح شود و به مسائل بين راه و توقف در جُحفه و غدير كه مفترقالطرق بود و برخي از همراهان از آنجا جدا ميشدند اشاره شود! ناشيگري و بند را به آب دادن از همين جاست اگر هيچ به مراجعت پيامبر (صلي الله عليه و آله) اشاره نكرده بودند, مسألهاي نبود و كسي نميپرسيد چگونه آمد و مسأله غدير چيست و چرا نيامده است؟ با اين همه گزارشگران چه شدند ولي به بازگشت به مدينه اشاره شده است و كارهاي هنگام ورود به مدينه مطرح گشته است. ولي ناشيانه! به همين جهت جاي اين پرسش هست و ميرساند كه چيزي حذف شده است يا به خاطر مباحث ناخوشايند غدير براي جو حاكم و خلافت و طرفدارانش, قسمتي يا تمام گزارش سفر و مراجعت پيامبر (صلي الله عليه و آله) حذف يا سانسور شده است كه معلوم و مشخص است درست مثل سانسور قسمتي از يك داستان يا يك فيلم سفر و... اينجاست كه اين سؤال مطرح است كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) چگونه مراجعت كرد آيا بهتنهايي آمد يا اصولاً نيامد و آيا خداوند او را با هليكوپتر مخصوص يا هواپيماي اختصاصي از بام كعبه در مدينه يا مسجد شجره و مسجد النبي پياده كرد و يا چيز ديگر و... كه چنين نبود و كسي از همين مورخان و سيرهنويسان اشاره نكردهاند. پس او همانند رفتن, با انبوه جمعيت آمده است بنابراين پس حوادث و سخنان و نيز توقفهائي داشته است و مسأله توقف در غدير با تأكيد و تهديد و تضمين الهي كه در آيه 67 مائده آمده است درباره ابلاغ امر ولايت و رهبري مسلم بوده است. ولي به عللي نبايد منعكس شود. آنهم ناشيانه!! اما اين حقيقت با دقت و ظرافت خاصي از خود همين نمودارست و به اصطلاح با همه قسمهاي دروغ دم خروس نيز پيداست. در مقاله بعد عوامل و انگيزه تحريف در نگارش تاريخ اسلام و نيز حجيت تاريخ بررسي خواهيم كرد بعون الله و فضله. ادامه دارد[1] . ر.ك. به طبقات ابن سعد, ج 7, و مقدمه سيرت رسولالله و مقدمه سيره ابن هشام, ص 14 ج 1 و فهرست ابن نديم و مقدمه اخبار الطوال. [2] . همان. [3] . همان. [4] . همان. [5] . ر.ك. نمونههاي فوق را در همه منابع يادشده مييابيم. [6] . سوره مائده, آيه 3. [7] . نگاه كنيد به سيره حلبيه, ج 3, ص 275 و 274 و نورالأبصار شبلنجي, ص 71 و فضائل شيرواني و ابن مغازلي و ديگر منابع اهل سنت و منابع معتبر شيعه از جمله به ص 282 تاريخ تحليلي و سياسي اسلام به قلم نگارنده. [8] . سند حديث الولاية و نيز دلائل الأمامة كه برخي منسوب به او ميدانند. [9] . تاريخ طبري, ج 2, ص 64ـ62 و حياة محمد دكتر هيكل. در جريان انذار عشيره اقربين. [10] . به طبقات, سيره ابن هشام, مغازي واقدي, و تاريخ طبري مراجعه شود.