جعفر سبحاني - علل پیدایش مذاهب در اسلام (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

علل پیدایش مذاهب در اسلام (2) - نسخه متنی

جعفر سبحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

درسهايي ازمکتب اسلام ـ شماره334‍، بهمن 67

جعفر سبحاني

3ـ جلوگيري از تدوين احاديث پيامبر (ص)

اگر گرايشهاي قومي و تعصبهاي خشک قبيله گرائي ، و يا جمود ذهن و اعوجاج انديشه،‌ دو عامل موثر براي پيدايش مذاهب و اختلاف بودند، عامل سومي به نام "منع تدوين حديث نبوي" و مذاکره و نشر آن در شکستن وحدت کلمه و ايجاد تشتت در اصول و فروع کمتر از آن دو،‌ نبود و در سايه اين ممنوعيت که تا عهد خليفه اموي عمر بن عبدالعزيز (99ـ 101) به صورت جدي تعقيب مي شد، و تا عصر خلافت منصور عباس (139ـ 158) به صورت کم رنگ باقي ماند،‌ اخبار و روايات صحيح رسول گرامي از اذهان و انديشه محو گرديد،‌ دومين حجت پس از قرآن مجيد، دستخوش نسيان و فراموشي شد.

اي کاش اثر منفي جلوگيري از تدوين احاديث پيامبر، منحصر به همين بود ولي از آنجا که اين نوع بازداري در آن زمان رنگ تقدس به خود گرفته بود، پي آمد،‌ بدتري به دنبال داشت و آن اينکه پس از شکستن منع قانوني و دعوت به تدوين حديث از جانب خلفا، ناگهان موجي از احاديث،‌ اقطار اسلامي را فرا گرفت و تعداد و آمار احاديث آنچنان بالا رفت که هرگز عقل و خرد،‌ باور نمي‌کند که فردي مانند پيامبر هر چه سخنران و سخنگو باشد، با آن همه مشاغل و گرفتاريها، بتواند در مدت ده سال[1] اين همه سخن بگويد.

حديث نبوي در قرن دوم سوم چهره خود را به صورت مخروطي شکل نشان داد، که راس مخروط در عصر پيامبر، و قاعده آن در اعصار بعدي قرار داشت هر چه به عصر پيامبر که منبع حديث است،‌ بازگرديم تعداد احاديث را کمتر،‌ و هر چه از عصر او دورتر شويم شماره آنرا رو به افزايش مي بينم تا آنجا که احمد بن حنبل (242ﻫ ) متجاوز از هفت صد هزار حديث صحيح [2] را شمارش کرده، خدا مي داند که تعداد،‌ مجموع احاديث منسوب به آن حضرت، اعم از "حسن" ،"موثق" "ضعيف" در چه پايه مي‌باشد‍، و تو خود حديث مفصل بخوان از اين محمل

داغي بازار جعل حديث معلول، فقدان جوامع حديثي است که شايسته بود به دست تواناي صحابه پيامبر که از زبان او شنيده بودند، تاليف گردد و به عنوان سند رسمي در ميان مسلمان باقي بماند، ولي وقتي يک گفتگوي زباني به مدت يک قرن و نيم، نوشته نشود، و ترک نگارش حديث رنگ تقدس به خود بگيرد و تدوين آن موجب اتهام به بازداري مردم از قرآن تفسير شود طبعا سرنوشتش بهتر از اين نخواهد بود.

اگر احمد بن حنبل به ديده خوش بيني به احاديث موجود در عصر خود مي نگرد و تعداد صحيح را متجاوز از هفت صد هزار مي‌انديشند، محدث معاصر او، بخاري احاديث صحيح خود را که تعداد آن از چهار هزار تجاوز نمي‌کند، از ششصد هزار حديث بر مي گزيند، يعني از هر يک صد و پنجاه حديث فقط يک حديث نزد او صحيح بوده و آن را در صحيح خود آورده است.[3] ببين تفاوت ره از کجا است تا به کجا

ابوداود صحيح خود را از ميان پانصد هزار حديث برگزيده و فقط چهار هزار و هشتصد حديث را صحيح دانست و صحيح خود را بر آن اساس تنظيم نموده است حتي احاديثي را که بخاري و ابوداود صحيح انگاشته، بعدها مورد نقادي قرار گرفته بسياري از آنها مشکوک و يا مردود تلقي شدند کافي است که بدانيم احاديث مربوط به تجسيم و تشبيه، و جبر و رويت خدا با ديدگان مادي در روز رستاخيز در همين صحيح بخاري و امثال آن است.

قسمت اعظم اين پي آمد (جعل و دروغ حديث) معلول،‌ بازداري صحابه از تدوين حديث پيامبر،‌و احيانا، مذاکره و آموزش است در اين جا براي روشن گشتن افق،‌ ناچاريم، پيرامون موضوعات ياد شده به صورت فشرده سخن گوئيم:

1. عظمت و ارزش سخنان پيامبر (ص)

2. از چه زماني و وسيله چه اشخاص کتابت حديث ممنوع گرديد؟

3. هدف از اين منع چه بود، عللي که براي آن تراشيده شده است.

4. اسامي وضّاعان حديث و تعداد احاديث موضوع.

5. تاثير احاديث موضوع در فرقه گرائي

الف‌ـ‌ ارزيابي حديث پيامبر (ص)

در عظمت سخنان پيامبر همين قدر کافي است که قرآن مجيد آن را بيانگر مجمل قرآن، و مقيد و مخصص مطلقات و عمومات آن مي داند. آنجا که مي فرمايد: "و انزلنا اليک الذکر لتبين للناس و ما نزل اليهم و لعلهم يتفکرون" (نحل آيه 44) " قرآن را براي تو فرو فرستاديم تا آنچه را که براي مردم نازل شده است بيان کني" در اين آيه به جاي کلمه "تقرء" واژه" تبين" به کار رفته تا روشن شود که مبهمات قرآن بايد وسيله پيامبر بيان گردد.

در آيه ديگر سخنان او را پيرامون دين مربوط به خود او ندانسته است چنانکه مي فرمايد: "و النجم اذا هوي ما ضل صاحبکم و ما غوي و ما ينطق عن الهوي ان هو الا وحي يوحي"(نجم / 1ـ 13)

"سوگند به ستاره آنگاه که افتاد،‌ يار شما گمراه نشد، و بيراهه نرفت، از روي هواي نفس سخن نمي‌گويد" بلکه وحي است که بر او فرو فرستاده مي شود.

حمله "ما ينطق عن الهوي" در ارزش بخشي بر سخنان او کافي و گفتار او،‌ و در هر حال سخنان او، سرچشمه هوي و هوس ندارد، و يک چندين گفتار، دور از خطا و لغزش خواهد بود.

هرگاه پيامبران در دعوت خود، دچار اشتباه و لغزش و يا ـ نعوذ باللـه ـ‌ آلوده به خلاف و گزاف شوند،‌ به خاطر زوال اعتماد، هدف از بعثت که گرايش و هدايت مردم است، از ميان مي رود.

از اين جهت متکلمان اسلامي در مسائل مربوط به مسائل دين بر عصمت پيامبران اتفاق نظر دارند و همگي مي گويند که پيامبران در رابطه با بيان اصول و احکام دين مصون از گناه مي باشند، و به خاطر ارزشمند بودن سخنان او است كه پيوسته حاملان احاديث ستوده شده و پيامبر درباره آنان مي گويد: "نضّر اللـه امراء سمع مقالتي فوعاه، و حفظها و بلغها"[4]

"خدا چهره آن كس را زيبا سازد كه سخن مرا بشنود و آن را بفهمد و حفظ كند و به ديگران برساند.

ارزش كتابت و ضبط در قرآن

قرآن مجيد با اصرار كم‌نظير دستور مي دهد كه مشخصات ديون وسيله نويسنده عادلي نوشته شود، و از نوشتن ريز و درشت خسته نشود چنانكه مي فرمايد: "يا ايها الذين آمنوا اذا تداينتم بدين الي اجل مسمي فاكتبوه و ليكتب بينكم كاتب بالعدل و لا ياب كاتب ان يكتب كما علمه اللـه فليكتب و ليملل الذي عليه الحق ..." و لا تسأموا ان تكتبوه صغيرا او كبيرا الي اجله" (البقره/282) اي افراد با ايمان هرگاه به يكديگر وامي به مدت معيني داديد بنويسيد، و حتما كاتب عادلي ميان شما، آنرا بنويسد، و نويسنده از نوشتن ابا نورزد آنچنانكه خدا تعليم كرده است، و آن كس كه بدهكار است انشاء كند، هرگز از نوشتن وام كوچك و بزرگ به مدت مشخص خسته نشويد.

جائي كه نوشتن درهم و دينار تا اين حد از اهميت برخوردار باشد و اين همه تاكيد درباره آن انجام بگيرد، آيا سخنان پيامبر گرامي ـ نعوذ بالله ـ به اندازه درهم و دينار ارزش ندارد، شگفتا كساني كه پس از درگذشت پيامبر، از تدوين احاديث رسالت جلوگيري كردند، براي گفتار پيامبر ارزشي به مقدار يك كالا قائل نبودند.

شكي نيست كه علم و دانش،‌ فرار و گريزپا است،‌ كتابت و تحرير،‌ مايه ثبات و بقاء آنست و از زمان درينه گفته‌اند" العلم صيد و الكتابة قيد،‌ قيدوه بالکتابة" اسلامي که به دانش آن همه اهميت داده است چطور مي‌تواند، تالي تلو قرآن را ناديده بگيرد و از تدوين آن بلكه از مذاكره و آموزش آن جلوگيري كند.

رسول گرامي اسناد فراواني براي سران قبائل نوشته صورت بخش اعظم آنها در كتابهاي تاريخ و حديث و سيره محفوظ است، اگر تدوين و كتابت حديث ممنوع بود،‌ چرا در حال حيات خود دست به نوشتن اين آثار زد و وسيله بقاء و آثار خود را فراهم آورده است.[5]

1ـ احاديثي از پيامبر در ضبط حديث

محمد ثاني مانند بخاري، ترمذي، و ابوداود، ‌احمد، دارمي، احاديثي از پيامبر گرامي نقل كرده‌اند كه همگي حاكي از اجازه وي به ضبط احاديث است و ما بخشي از اين احاديث را در كتاب "ابحاث في الملل و النحل" از مدارك ياد شده نقل كرده‌ايم،‌ و خطيب بغدادي،‌ همه را در كتاب" تقييد العلم" آورده است.

و نقل همه آنها مايه گستردگي سخن مي باشد، ما فقط به نقل آنچه كه بخاري كه اصح صحاح به شمار مي رود در اين مورد آورده است، اكتفاء مي‌ورزيم:

1. ابوهريره مي گويد: در سالي كه پيامبر اسلام مكه را فتح كرد، قبيله خزاعه، به عنوان انتقام،‌ مردي از بني ليث را كشتند خبر به پيامبر رسيد،‌ بر مركب خود سوار شد خطبه اي ايراد نمود (خطبه را يادآور مي شود) آنگاه مي افزايد مردي از اهل يمن حضور رسول خدا رسيد و گفت اي پيامبر خدا اين خطبه را براي من بنويس پيامبر دستور داد كه براي او بنويسند[6]

2. ابوهريره مي گويد هيچ كس از ياران خدا پيش از من پيامبر نقل حديث نمي‌كند جز عبدالله بن عمر زيرا او حديث را مي نوشت و من نمي‌نوشتم.

3. ابن عباس مي گويد وقتي بيماري پيامبر شدت يافت فرمود كاغذي بياوريد تا چيزي بنويسم كه پس از من گمراه نشويد، عمر گفت بيماري بر او غلبه كرده، كتاب خدا نزد ما است،‌ براي ما كافي است،‌ حاضران در مجلس،‌ در آوردن و نياوردن كاغذ اختلاف نظر پيدا كردند، وقتي پيامبر اختلاف آنان را مشاهده كرد، فرمود برخيزيد و برويد نزد من نزاع نكنيد، ابن‌عباس مي گفت مصيبت بزرگ روزي بود كه ميان پيامبر و نگارش نامه، ممانعت كردند[7]

اين متون سه گانه را كه از صحيح بخاري گرفته و نقل كرديم،‌ به روشني مي رساند كه ضبط حديث نبوي امر مكروهي نبود، و گرنه پيامبر امر به ضبط خطبه نمي‌كرد، و دستور به نوشتن نامه تاريخي خود نمي‌داد، و عبدالله بن عمر،‌ با نهي پيامبر ، دست به نگارش حديث نمي‌زد.

افسانه نهي از تدوين حديث

در برابر يك چنين دلائل روشن بر لزوم ضبط حديث نبوي، امام حنابله از رسول گرامي نقل مي‌كند كه پيامبر فرمود: " لا تكتبوا عني و من كتب عني غير القرآن فليمحه" [8] از من چيزي ننويسيد،‌ و هركس هر چه نگاشته است نابود كند.

در مساله بازداري از تدوين حديث به اين مقدار اكتفاء نشده است، بلكه از شخصياتي مانند:"ابوسعيد خدري " ابوموسي اشعري ، عبدالله بن مسعود، ابوهريره و عبدالله بن عباس، عبدالله بن عروة، عمر بن عبدالعزيز، و مغيره بن ابراهيم سخناني نقل شده كه همگي حاكي از آنست كه آنان با جمع آوري احاديث مخالف بودند.

ولي انسان در حيرت است اگر تدوين حديث نبوي، ممنوع و يا مكروه بود و سيره سلف بر ترك آن بود، پس چرا در نيمه قرن دوم نهضت عظيم و بيسابقه اي براي نقل و نشر و نگارش حديث نبوي پديد آمد، چرا نهي رسول خدا ناديده گرفته شد؟

اگر بر ما لازم است از سلف صالح پيروي كنيم پس لازم است برخيزيم تمام صحاح و مسانيد را آتش بزنيم، و اثري از گفتار رسول گرامي باقي نگذاريم، همچنانكه خليفه دوم اين كار را به ـ نحوي كه مي آيد ـ انجام داد.

ب ـ تاريخ منع تدوين حديث

قهرمان نهي از كتابت،‌ خليفه دوم است، سخناني كه از او نقل خواهيم كرد، حاكي است كه هرگز از پيامبر در اين مورد، نهي و منعي نرسيده بود روي يك رشته اجتهاد و مصلحت انديشه هاي شخصي، كتابت و نقل حديث را ممنوع اعلام كرد اينك برخي از گفتار و رفتارهاي او:

1. عروة بن زبير مي گويد عمر بن خطاب خواست، سنن پيامبر بنويسد، در اين مورد با ياران پيامبر مشورت كرد آنان كتابت آن را تصويب كردند، ولي خليفه پيوسته در حال تردد و طلب خير از خدا بود كه ناگهان به خاطرش آمد كه پيروان شرايع پيشين از پيامبران خود، چيزهائي را نوشتند و بر آنها روي آوردند، و در نتيجه كتاب خدا را ترك نمودند به خدا سوگند، من هرگز كتاب خدا را با چيزي نمي‌پوشانم[9]

2. طبري در تاريخ خود يادآور است كه هر موقع عمر بن خطاب كسي را براي اداره امور به نقطه اي اعزام مي‌كرد سفارش مي‌كرد كه از محمد كمتر سخن نقل كنيد، و من همكار شما هستم[10]

3. ابن سعد در طبقات خود نقل مي‌كند وقتي عمر "قرظه بن كعب" را به نقطه اي اعزام مي‌كرد، او را تا چند ميلي مدينه مشايعت نمود و يادآور شد علت مشايعت اين است كه ترا تذكر دهم كه از محمد كمتر روايت كنند[11]

4. ابوذر و عبدالله بن مسعود و ابوالدرداء سرگرم نقل حديث از پيامبر بودند، عمر آنان را مورد مؤاخذه قرار داد، و گفت اين چيست كه پيوسته از محمد حديث پخش مي‌كنيد[12]

5. به خليفه گزارش دادند كه در دست مردم يك رشته كتابها است (كه در آنها سنن و احاديث رسول گرامي ضبط شده است) او از مردم خواست كه همه را بياورند تا او درباره آنها نظر دهد، هركس نوشته اي داشت آورد، به گمان اينكه او مي‌نگرد و مي خواند اختلاف آنها را رفع مي‌كند وقتي نزد او آوردند او همه را با آتش سوزانيد آنگاه گفت آرزوئي است مانند آرزوي اهل كتاب[13]

سخنان ياد شده حاكي است كه بازداري در تدوين و نشر حديث نبوي نظريه‌اي بود كه پس از درگذشت رسول گرامي پديد آمد، و هرگز پيامبر خدا امت خود را از نوشتن حديث خود كه تالي تلو قرآن است باز نداشته بود، و فكر" حسبنا كتاب" و چيزهاي مشابه آن،‌ چنين بخشنامه اي پديد آورده است.

ج ـ فلسفه منع تدوين حديث

خطيب بغدادي كه گسترده تر از همه پيرامون اين موضوع سخن گفته است، به يك رشته فلسفه تراشي دست زده كه ريشه آنها در سخنان خليفه و ديگران نيز به چشم مي خورد مانند:

1. نهي به خاطر اين بود كه مردم از تلاوت قرآن باز نمانند.

2. نهي به خاطر اين بود كه حديث، به وحي الهي، مخلوط نشود، زيرا در آن عصر عالم و دانشمند كم بود كه وحي را از حديث جدا سازد، و بيم آن مي رفت كه حديث در قرآنها راه يابد

3. نهي مربوط به نگارش پيشينيان بود كه مشابهي براي قرآن نباشد.

يك چنين پوزشهاي نا استوار در سخنان خطيب[14] و غيره همگي از قبيل علل پس از وقوع است و مرور زمان بي‌پايگي اين فلسفه تراشيها را ثابت نمود

زيرا اولا اشتغال به حديث، مايه گرايش به قرآن است نه اعراض از آن زيرا گفتار و رفتار پيامبر، مبهمات قرآن، و بيانگر ممجملات آن است، سخنان پيامبر روح ايمان و تقوي را در انسان زنده مي سازد و براي مرد متقي، چيزي گواراتر از قرآن نيست و ـ لذا ـ وقتي نهضت نگارش حديث آغاز گرديد هرگز مسلمانان از قرآن اعراض نكردند.

ثانيا اگر گرايش به حديث مانع از اشتغال به قرآن باشد بايد مسلمانان گرد هيچ دانش از رياضي و طبيعي و انساني نروند و هميشه در درياي جهل و ناداني غوطه ور شوند، زيرا اشتغال به علوم مانع از اشتغال به قرآن مي گردد، در حالي كه قرآن همه را دعوت به مطالعه در كتاب آفرينش مي‌كند مي فرمايد: "قل انظروا في السموات و الارض" (يونس/101) بگو بنگريد ، در آسمانها و زمين چه خبر است.

اگر انديشه ياد شده صحيح باشد بايد سير در زمين و مطالعه حال گذشتگان كه مايه عبرت است ممنوع باشد در حالي كه قرآن بر آن تاكيد خاصي دارد[15]

بقيه عوامل پيدايش مذاهب اسلامي

بدتر از آن اينكه بگوئيم فلسفه بازداري از كتابت حديث، بيم اختلاط قرآن به حديث بود يك چنين پوزش از قبيل "عذر بدتر از گناه" است معني و مفاد آن ، انكار اعجاز قرآن و تمايز ذاتي آن از سخنان بشري است، در حالي كه عرب جاهلي تا چه رسد مسلمانان تربيت يافته در مكتب پيامبر، تمايز جوهري قرآن را از غير آن به روشني درك مي‌كردند و از شنيدن آيات آنچنان لذت مي بردند كه مدتها محو و مست جذبه و شيريني آن بودند در حالي كه يك چنين حالت در شنيدن هيچ سخني از سخنان بشر، حتي پيامبر گرامي به آنان دست نمي‌داد.

باري سخن در ابطال اين اعذار، جز اطاله سخن نتيجه اي ندارد.

[1] ـ‌ نوع احاديث پيامبر مربوط به دوران هجرت او است و اختناق در مکه مانع از تبليغ بود.

[2] ـ درايه شهيد ثاني ص 17، مي گويد: صح من الاحاديث سبعمائة الف و کسر

[3] ـ حياﺓ محمد (ص) ص 49

[4] ـ سنن ترمذي ج 5 ص 34،‌ حديث 2657

[5] ـ نامه ها و اسناد تاريخي و مواثيق آنحضرت اخيرا در دو كتاب گردآوري شده است: 1ـ الوثائق السياسيه، 2ـ مكاتيب الرسول

[6] ـ صحيح بخاري ج 1 باب كتابه الحديث ص 30

[7] ـ صحيح بخاري ج 1 باب كتابه العلم ص 30

[8] ـ مسند احمد بن حنبل ج 1 ص 12

[9] ـ تقييد العلم ص 49

[10]ـ تاريخ طبري ط اعلمي ج 3 ص 273

[11] ـ طبقات ابن سعد ج 9 ص 7 ط بيروت كنزالعمال ج 10 ص 393 شماره 29482

[12] ـ كنزالعمال ج 1 ص 292 شماره 29479

[13] ـ تقييد العلم ص 52

[14] ـ تقييد العلم ص 57

[15] ـ حج /46 و غيره

/ 1