رهبران قيام و شهادت - تاریخ کلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تاریخ کلام - نسخه متنی

اکبر ترابی قمشه ای، علی ربانی گلپایگانی، محمدجواد مشکور، علی ابوالحسنی(منذر)، قاسم جوادی، داود الهامی، حمید ملک مکان، سید ابراهیم سید علوی، سید علی موسوی نژاد، سید محمدحسین طباطبایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رهبران قيام و شهادت

كتاب: فرق و مذاهب كلامى، ص 127

نويسنده: على ربانى گلپايگانى

در اين درس درباره دو مطلب بحث خواهيم كرد: يكى گزارشى كوتاه از رهبران قيام و شهادت، كه همگى در قرن دوم هجرى رخ داده است، و چنانكه گذشت، اين رهبران، پيشوايان فكرى و عقيدتى زيديه نيستند، و ديگرى حكومتهاى زيديه در طول تاريخ.

1- قيام و شهادت زيد

زيد بر ضد هشام بن عبد الملك، حاكم جائر اموى، قيام كرد و پس از نبردى حماسى و قهرمانانه- به دليل اينكه بيعت كنندگان با وى از يارى اش دريغ كردند- به دستور هشام به دست فرماندار شهر كوفه، يوسف بن عمر ثقفى، به شهادت رسيد، و آنگاه كه مرگ را در برابر ديدگان خود مى ديد گفت: «ستايش خداى را كه دينم را كامل كرد. هر آيينه من از پيامبر شرم دارم كه روز قيامت در كنار حوض بر او وارد شوم و به فريضه امر به معروف و نهى از منكر جامه عمل نپوشانده باشم » . شهادت وى به وسيله گلوله اى بود كه بر پيشانى او وارد شد و به مغزش اصابت كرد، و در آن لحظه، فرزندش يحيى او را مخاطب ساخت و گفت: «اى پدر تو را بشارت باد كه بر پيامبر صلى الله عليه و آله و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام وارد مى شوى، زيد در جواب گفت: آرى پسرم، ولى تو چه خواهى كرد؟يحيى گفت: سوگند به خدا كه با آنان خواهم جنگيد، حتى اگر كسى مرا يارى ندهد. زيد فرزند را تحسين و بر جنگ با امويان تشويق كرده آنگاه گلوله را از پيشانى بيرون آورد و روحش به ملكوت اعلى پيوست.

جنازه او را در مزرعه يا بوستانى به خاك سپردند و بر آن آب جارى ساختند تا مبادا جنايتكاران اموى به آن دست يابند، ولى برخى از جاسوسان يوسف بن عمر بر اين كار مطلع گرديدند و بدن زيد را از خاك بيرون آوردند و در كناسه كوفه به دار آويختند.

مدت چهار سال بدن او بر بالاى دار بود. پس از مرگ هشام، وليد از يوسف بن عمر خواست تا بدن او را بسوزاند و خاكسترش را بر باد دهد. (1)

2- قيام و شهادت يحيى بن زيد

يحيى پس از شهادت پدر به مداين رفت. چون يوسف بن عمر در صدد دستگيرى او بود، به رى رفت و سپس عازم نيشابور شد و سرانجام رهسپار سرخس گرديد و شش ماه در آنجا اقامت گزيد تا اينكه هشام بن عبد الملك از دنيا رفت. پس از او وليد بن يزيد، نصر بن سيار را مامور دستگيرى يحيى كرد. ماموران وى يحيى را در بلخ دستگير كردند، ولى وليد از بيم آنكه فتنه اى بر پا گردد او را آزاد ساخت. يحيى به جوزجان رفت. در آنجا حدود پانصد نفر با او بيعت كردند. نصر بن سيار، سالم بن احوز را به نبرد با او گسيل داشت. پس از سه روز جنگ، ياران يحيى همگى كشته شدند، و سرانجام يحيى نيز كه هيجده سال بيش نداشت در سال 125 هجرى به شهادت رسيد. (2)

سر او را از بدنش جدا كردند و براى مادرش فرستادند، و بدنش را بر دار آويختند، و تا قيام ابو مسلم خراسانى بردار بود. وى بدن يحيى را كفن كرد و به خاك سپرد. مردم خراسان پس از شهادت يحيى هفت روز به عزادارى پرداختند و از آن پس فرزندان پسر خود را زيد يا يحيى مى ناميدند و به رسم عزادارى لباس سياه بر تن پوشيدند، و بدين صورت خراسان به صورت مركز نهضت علويان بر ضد امويان درآمد. (3)

3- قيام نفس زكيه

محمد بن عبد الله بن حسن بن حسن بن على عليه السلام معروف به نفس زكيه در سال صد هجرى متولد شد و در سال 145 به دستور منصور عباسى به شهادت رسيد. وى از وجوه و معاريف بنى هاشم بود و جمعى از علويان و عباسيان براى مبارزه با بنى اميه با وى بيعت كردند، كه در راس آنان منصور و سفاح قرار داشتند. علماى مذاهب و متكلمان نيز رهبرى محمد را در مبارزه با امويان پذيرفته بودند، چنانكه گروهى از معتزله كه واصل بن عطا، و عمرو بن عبيد در راس آنان بودند، نزد امام صادق عليه السلام آمده و پس از يادآورى وضعيت آشفته اى كه حكومت اموى را فرا گرفته بود، محمد فرزند عبد الله بن حسن را براى رهبرى قيام عليه امويان پيشنهاد كردند. (4)

پس از آنكه خلافت به دست عباسيان افتاد، آنان روش بنى اميه را در ظلم و يانت بگونه اى شديدتر ادامه دادند، و عهد و ميثاق خود را در بيعت با محمد شكستند. اين امر موجب شد كه محمد نفس زكيه مبارزه با عباسيان را وجهه همت خود قرار دهد. محمد مردم را به قيام عليه منصور فرا خواند، جمع بسيارى با او بيعت كردند، ابو حنيفه (در عراق) و مالك (در مدينه) دو تن از فقيهان بزرگ اهل سنت نيز قيام محمد را تاييد كردند، و بيعت مردم با منصور را به دليل اينكه از روى اكراه بود، بى ارزش شمردند.

محمد شهر مدينه را از دست عباسيان خارج ساخت، فرماندار مدينه را عزل كرد و به زندان افكند، و براى مردم خطبه اى خواند و مردم را به مبارزه با حكومت ظالمانه عباسيان تشويق كرد. منصور براى محمد و برادران و فرزندان و هوادارانش امان نامه فرستاد، ولى محمد كه از پيمان شكنى عباسيان آگاه بود، از قبول آن سرباز زد. منصور، عيسى بن موسى و حميد بن قحطبه را به جنگ با محمد فرستاد. وى اطراف مدينه خندقى كنده بود تا مانع از هجوم لشكر منصور به شهر گردد، ولى اين كار باعث شد كه او و مردم مدينه محاصره گردند، و از نظر مواد غذايى در تنگنا واقع شوند، و محمد كه وضعيت را اين گونه ديد، بيعت خود را از مردم برداشت، و جز عده اندكى وى را ترك كردند، او كه شهادت را در برابر خود مشاهده مى كرد، بى درنگ به خانه خود رفت و صندوقى را كه حاوى دفاتر بسيارى مشتمل برنامه و خصوصيات هوادارانش بود در آتش سوزاند و پيشنهاد عباسيان را- مبنى بر اينكه در ازاى تحويل آن دفاتر خود به سلامت بماند- رد كرد. از اين رو، به نفس زكيه لقب يافت. (5)

4- قيام ابراهيم بن عبد الله

ابراهيم بن عبد الله، مانند برادرش محمد، از شخصيت هاى ممتاز بنى هاشم در علم و عمل بود. آنگاه كه محمد در حجاز بر ضد منصور قيام كرد، او در بصره قيام كرد. آغاز قيام او با اول رمضان سال 145 مصادف بود. افراد بسيارى كه در ميان آنان شخصيت هاى معروف و دانشمندان بودند با او بيعت كردند، از آن جمله ابو حنيفه قيام او را تاييد كرد و مبلغ چهار هزار درهم براى ابراهيم فرستاد و او را بر جهاد با حكومت عباسى تشويق كرد.

منصور پس از شهادت محمد، و اطمينان از اينكه او در مدينه قيام نمى كند، عيسى بن موسى را از مدينه به نبرد با ابراهيم در بصره فرا خواند. ابراهيم از بصره بيرون رفت و دو سپاه در قريه اى نزديك كوفه به نام «با خمرى » با يكديگر برخورد كردند. نخست سپاه عيسى شكست خورد، ولى به دستور ابراهيم سپاه وى تعقيب آنان را رها كرده، و بازگشتند. سپاه عيسى به تصور اينكه لشكريان ابراهيم گريخته اند، به آنان يورش آوردند و گروه زيادى را كشتند و گلوله اى نيز بر پيشانى ابراهيم وارد شد و او در 42 سالگى به شهادت رسيد. سر او را جدا كرده و نزد منصور فرستادند. برخى تاريخ شهادت او را اواخر ذى قعده (بيست و پنجم) و برخى ديگر ذى حجه نوشته اند. (6)

5- شهيد فخ

وى حسين فرزند على فرزند حسن مثلث (حسن بن حسن بن حسن بن على عليه السلام) بود كه عليه هادى عباسى قيام كرد. مبدا قيام او مدينه بود. پس از استيلا بر مدينه، عازم مكه شد، ولى در مكانى به نام فخ با سپاه بزرگى از عباسيان مواجه شد، و حسين به دست آنان به شهادت رسيد. تاريخ شهادت او را روز هشتم ذى حجه سال 169 نوشته اند. برخى نيز سال 170 هجرى گفته اند. از امام جواد عليه السلام نقل شده است كه پس از حادثه كربلا، حادثه اى فجيع تر از حادثه فخ نبود. (7)

مورخان نوشته اند كه هادى دستور داد همه اسيران را بكشند و بدنهايشان را در دروازه بغداد به دار آويزند. (8)

6- يحيى بن عبد الله

يحيى بن عبد الله بن حسن بن حسن بن على عليه السلام پس از شهادت حسين فخى از مكه به ديلم (مازندران) گريخت و در آنجا پرچم مبارزه با هارون الرشيد را بر افراشت. مردم آن خطه با او بيعت كردند. هارون از اين جريان نگران شد و به فكر چاره افتاد. سرانجام فضل بن يحيى را با لشكرى بسيار ماموريت داد تا با هر وسيله اى، غائله را پايان دهد. فضل با خدعه و فريب و دادن امان از طرف هارون وى را به بغداد آورد، و هارون از وى استقبال كرد و او را به زندان افكند، و چون يحيى از مردان علم و فضيلت بود، هارون وى را در مجالس دانشمندان حاضر مى كرد و سپس به زندان باز مى گرداند، و سرانجام پس از دو ماه، در سال 175 هجرى در زندان در گذشت. (9)

7- قيام ابن طباطبا

وى محمد بن ابراهيم فرزند اسماعيل بن ابراهيم فرزند حسن مثنى است. او در زمان حكومت مامون در كوفه قيام كرد. ابو السرايا نيز به يارى او برخاست. آنان بر كوفه استيلا يافتند و پس از آن واسط و بصره را نيز فتح كردند.

خبر قيام او به مكه و مدينه و يمن رسيد. در آن مناطق نيز علويان به حمايت از او قيام كردند. وى پس از چهار ماه از قيامش به طور ناگهانى كشته شد (199 ه) .

8- محمد بن محمد بن زيد

وى در سن كودكى امامت زيديه را عهده دار شد. از اين روى فرماندهى ارتش را ابو السرايا بر عهده داشت، و در چند نوبت موفق شدند كه لشكريان بنى عباس را شكست دهند، ولى در سال دويست هجرى شكست خوردند و به خراسان گريختند و دستگير شدند. ابو السرايا كشته شد، و محمد را نزد مامون بردند، و مدت چهل روز در بند بود، و سرانجام در 202 هجرى در بيست سالگى با زهر مسموم شد. (10)


1- عمدة الطالب، ص 258- 255.

2- همان، ص 260- 259.

3- الزيديه، ص 84.

4- همان ص 85، به نقل از الامام الصادق عليه السلام، ج 1، ص 232.

5- همان، ص 91- 88، مقالات الاسلاميين، ترجمه مؤيدى، ص 46، عمدة الطالب، ص 105- 103.

6- عمدة الطالب، ص 110- 108.

7- همان، ص 183.

8- الزيديه، ص 94.

9- عمدة الطالب، ص 151، الزيديه، ص 95.

10- عمدة الطالب، ص 300، الزيديه، ص 96، بحوث فى الملل و النحل، و النحل، ج 7، ص 366.

/ 46