فرقه هاى زيديه - تاریخ کلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تاریخ کلام - نسخه متنی

اکبر ترابی قمشه ای، علی ربانی گلپایگانی، محمدجواد مشکور، علی ابوالحسنی(منذر)، قاسم جوادی، داود الهامی، حمید ملک مکان، سید ابراهیم سید علوی، سید علی موسوی نژاد، سید محمدحسین طباطبایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فرقه هاى زيديه

كتاب: فرق و مذاهب كلامى، ص 117

نويسنده: على ربانى گلپايگانى

مشهورترين فرقه هاى زيديه عبارتند از:

1- جاروديه

آنان پيروان ابى جارود، زياد بن منذر همدانى (متوفاى 150 يا 160 ه) هستند، وى در آغاز از اصحاب امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليهما السلام بود. سپس به زيديه پيوست.

ابو جارود از طرف امام محمد باقر عليه السلام به سرحوب ملقب گرديد، بدين جهت اين فرقه را «سرحوبيه » نيز مى نامند.

حضرت باقر عليه السلام سرحوب را به شيطان نابينا كه در دريا ساكن است تفسير كرد. (1)

ابو خالد واسطى و فضيل بن يزيد رسان و منصور بن ابى الاسود نيز با ابو جارود هم عقيده بودند.

عقايد جاروديه درباره امام به شرح زير است:

1- امامت پس از امام حسين عليه السلام به فرزندان امام حسن و امام حسين اختصاص دارد و ديگر فرزندان على عليه السلام از آن نصيبى ندارند، و فرزندان فاطمه عليها السلام در اين امر شريكند و هر يك از آنان كه قيام كند و مردم را به بيعت با خود دعوت كند، امام خواهد بود، و در اين صورت ديگران حق مخالفت با او را ندارند.

2- امامان همگى از علم لدنى برخوردارند، لذا كوچك و بزرگ آنها داراى يك مرتبه اند، و همه آنان به آنچه پيامبر از جانب خدا آورده است آگاهند.

3- على عليه السلام از جانب پيامبر صلى الله عليه و آله به امامت منصوب شده بود، البته نه به اسم، بلكه به وصف، و مسلمانان در شناخت وصف او كوتاهى كرده و با انتخاب ابو بكر به جانشينى پيامبر صلى الله عليه و آله كافر گرديدند. (2)

4- جاروديه درباره آخرين امام سه دسته شدند: گروهى از آنان محمد بن عبد الله بن الحسن (نفس زكيه) را آخرين امام دانستند و گفتند او نمرده است و قيام خواهد كرد، و گروهى ديگر محمد بن قاسم صاحب طالقان را، و گروه سوم يحيى بن عمر فرزند حسين بن زيد بن على را. (3)

2- سليمانيه يا جريريه

پيروان سليمان بن جرير را گويند. عقايد وى در مساله امامت به شرح زير است:

الف: راه تعيين امام شوراست (امامت انتخابى است، نه انتصاب از جانب خدا و پيامبر) .

ب: با راى دو نفر نيز امام تعيين مى شود.

ج: امامت مفضول با وجود افضل جايز است.

د: امامت ابو بكر و عمر كه به انتخاب امت انجام گرفت صحيح بود، و گاهى مى گفت: اگر چه امت با وجود على در انتخاب آنان مرتكب خطا گرديد، ولى چون خطاى اجتهادى بود به درجه فسق نمى رسد.

وى عثمان را به دليل بدعتهايى كه در دين انجام داد، و عايشه و طلحه و زبير را به سبب جنگ با حضرت على تكفير مى كرد. همچنين عقيده ائمه شيعه را در مسئله تقيه و بدا به شدت رد مى كرد.

نظريه وى درباره جواز امامت مفضول مورد قبول گروهى از متكلمان معتزلى مانند جعفر بن حرب و جعفر بن مبشر قرار گرفت. آنان گفتند در مساله توحيد و خداشناسى به امام نيازى نيست، ولى براى اقامه حدود و قضاوت در مرافعات و سرپرستى ايتام و جنگ با دشمنان و حفظ جامعه اسلامى به امام احتياج است تا مسلمانان پراكنده نگردند، و در اين جهت افضليت حاكم شرط نيست، بلكه اين هدف با حكومت مفضول نيز- هر چند فاضل و افضل موجود باشند- تامين مى گردد.

گروهى از اهل سنت نيز اين عقيده را پذيرفتند، و حتى امامت غير مجتهد در احكام دينى را جايز دانستند، ولى شرط كردند كه فردى مجتهد پيوسته با او باشد و در احكام الهى وى را راهنمايى كند. (4)

3- صالحيه و ابتريه

پيروان حسن بن صالح بن حى و كثير النواء ملقب به ابتر بودند (5) عقيده آنان در مسئله امامت اين بود:

على عليه السلام پس از پيامبر بر ديگران برتر، و به امر امامت سزاوارتر بود، ليكن خود او از روى ميل و رغبت امامت را به ديگران تفويض كرد. و ما به آنچه على به آن راضى گرديد رضايت مى دهيم.

امامت مفضول در صورتى كه فاضل و افضل به آن راضى باشند جايز است.

درباره عثمان بايد توقف كرد و سخن در مدح و ذم او نگفت، زيرا از يك طرف در زمره ده فردى است كه به بهشت بشارت داده شده اند، و از طرف ديگر بدعتهايى را در دنياى اسلام انجام داد و روشى را برگزيد كه مورد رضايت صحابه نبود.

هر يك از فرزندان فاطمه عليها السلام كه عالم و زاهد و شجاع باشد و قيام نمايد امام خواهد بود. (6)

سؤالى كه در اين جا مطرح مى شود اين است كه زيديه يكى از فرقه هاى شيعه اند، و لازمه شيعى بودن اين است كه در مسئله امامت قائل به نص باشد، اما دو فرقه سليمانيه و صالحيه را تعيين امام را شورا و انتخاب مردم مى دانستند و اين مطابق با عقيده اهل سنت است. در اين صورت اين دو فرقه از فرق شيعه به شمار نمى آيند، چنانكه شيخ طوسى در تلخيص الشافى آنان را جزو شيعه ندانسته است. (7) در پاسخ اين سؤال برخى گفته اند: طرح اين نظريه از سوى سليمان بن جرير و ديگران صرفا براى توجيه خلافت دو خليفه نخست بوده است، بدين جهت آنان تصريح كرده اند كه على عليه السلام از ديگران به خلافت شايسته تر بود. (8)

ولى اين توجيه قانع كننده نيست، زيرا اعتقاد به نص در امامت با اعتقاد به شورا و انتخاب مردم قابل جمع نيست تا بتوان از يكى براى برخى مصالح صرف نظر كرد و ديگرى را پذيرفت، آرى سخن صالحيه را مى توان اين گونه توجيه كرد، زيرا به گمان آنان على عليه السلام خود حق خلافت را به ديگران تفويض كرد و به خلافت آنان رضايت داد (گرچه حق خلافت از حقوقى نيست كه قابل تفويض به ديگرى باشد).

وجه ديگر اين است كه شيعه ناميدن اين گروه بدين جهت نيست كه آنان در مسئله امامت قائل به نص بودند، بلكه بدين جهت است كه آنان زمامداران اموى و عباسى را غاصب، و خلافت را حق خاندان على عليه السلام از اولاد فاطمه عليها السلام مى دانستند. (9)

به گفته عبد القاهر بغدادى، فرقه هاى سه گانه ياد شده درباره اينكه مرتكبان كباير مخلد در دوزخ اند، مى باشند اتفاق نظر داشتند، و در اين باره با خوارج هم عقيده بودند. (10)

فرقه هاى مزبور در تاريخ زيديه دوام نيافتند و در ميان متاخران زيديه خبرى از آنان نيست، شايد به اين دليل كه هيچ يك از مؤسسان اين فرقه ها از امامان و پيشوايان زيديه نبودند. (11)


1- زيرا چنانكه نوبختى نقل كرده است، ابو جارود از نظر چشم دل و چشم سر نابينا بود.

2- فرق الشيعه، ص 67- 70.

3- مقالات الاسلاميين، ترجمه دكتر محسن مؤيدى، ص 41، اسفرائينى، التبصير فى الدين، ص 28.

4- التبصير فى الدين، ص 28، ملل و نحل، ج 1، ص 160- 159، ص 41.

5- در وجه تسميه او به ابتر دو قول است: يكى اينكه وى بر خلاف ديگر زيديه كه به جهر به بسم الله قبل از قرائت سوره فاتحة الكتاب معتقد بودند، او آن را آهسته مى گفت، بدين جهت به ابتر ملقب گرديد، زيرا ابتر به معنى كار بى بركت است، و چون او بسم الله را (بلند) نمى خواند كارش بى بركت بود، دكتر احمد محمود صبحى، الزيديه، ص 98، وجه ديگر اين است كه او و يارانش از دشمنان ابو بكر و عمر تبرى مى جستند، پس زيد بن على به آنان گفت: آيا شما از فاطمه زهرا عليها السلام تبرى مى جوييد؟سپس به آنان گفت: «بترتم امرنا بتركم الله، امر ما را قطع كرديد، خدا امر شما را قطع كند» . (رجال كشى، ص 236، شماره ترجمه 429) .

6- شهرستانى، ملل و نحل، ج 1، ص 161.

7- تلخيص الشافى، ج 2، ص 57- 56.

8- دكتر احمد محمود صبحى، الزيديه، ص 101.

9- علامه طباطبايى، شيعه در اسلام، ص 21 (پاورقى) .

10- بغدادى، الفرق بين الفرق، ص 34.

11- الزيديه، ص 106.

/ 46