اوصاف سلبى مشاور
دكترحسين حقانى زنجانى
1 - مشاور از نظر اسلام نبايد از انسانهاى فاجر واحمق و درغگو باشد، و اساسا براى هيچ مسلمانى جايز نيست كه با اينگونه انسانها، طرح دوستى و برادرى بريزد و اجتناب و دورى از چنين انسانهائى لازم است و در نتيجه چنين كسانى نبايد به عنوان مشاور امور انتخاب شوند. امام صادقعليهالسلام از اميرالمؤمنين علىعليهالسلام نقل مىكند كه روزى بالاى منبر خطاب به مردم فرمود: «ينبغى للمسلم ان يجتنب مؤاخاة ثلاثة: الماجن الفاجر والاحمق والكذاب...» [1]شايسته است بر مسلمانها كه از برادرى و دوستى با سه طائفه اجتناب ورزند: انسانهاى فاجر و بدكار واحمق و دروغگو. سپس علت دورى از اين انسانها را اينگونه توضيح مىدهد: «اما شخص فاجر تنها فعل و عمل خود را نزد تو زينت مىدهد و دوست دارد كه شما نيز مثل او بدكار باشيد و ابدا به امور دينى و دنيائى تو كمكى نمىكند، نزديكى به چنين كسى ستم و موجب قساوت و نشست و برخاست تو با او و درنتيجه مشاوره با او باعث ننگ تو است و اما احمق در مقام مشورت تو را دلالتبرخير نمىكند و اميدى نيست كه بدى و زشتى را از تو دور كند گرچه بخواهد به تو خيرى برساند و چه بسا شخص احمق سعى مىكند نفعى به تو برساند ولكن خيرى به تو نمىرسد پس موت او بهتر از حيات او است و سكوت او بهتر از نطق و كلام او است و دورى او به تو بهتر از نزديكى او به تو است اما شخص دروغگو زندگى با او و همراهى با او براى تو هرگز گوارا نمىشود زيرا او به هنگام نقل حديثى به تو از ديگران دروغ مىگويد». [2] بديهى است مشاوره با چنين كسانى با اين ويژگيها هيچگونه بار مثبتى بر جاى نمىگذارد و هرگز نه تنها مشكلى از شخص مشورت كننده را برطرف نمىكند، بلكه باعث انتحراف بيشتر او مىشود. 2 - مشاور نبايد از جمله انسانهاى دون مايه و فاقد فرهنگ صحيح باشد امام صادقعليهالسلام به «عمار ساباطى» كه از صحابه خاص آن حضرت بود، فرمود: «اى عمار اگر دوست دارى نعمتها براى شما روى آورد و مروت و جوانمردى تو كامل و زندگى و معيشت تو استوار باشد با انسانهاى دون مايه و بندگان زرخريد هرگز مشورت نكن». «فلا تستشير العبيد والسفلة في امرك» سپس در توضيح علت آن چنين فرمود:« فانك ان ائتمنتهم خانوك وان حدثوك كذبوك و ان نكبتخذلوك و ان وعدوكبوعد لم يصدقوك». [3] يعنى: اگر تو به آنان اعتماد كنى به تو خيانت مىكنند واگر از تو به ديگران حديثى نقل كنند، از تو به دروغ جريانى را نقل مىكنند و اگر از آنان دورى كنيد تو را خوار و ذليل مىسازند واگر به تو وعدهاى بدهند و درانجام وعده خود راست گو نيستند پس چنين افرادى قابل اعتماد واطمينان نيستند و طبعا چنين كسانى صلاحيت مشورت را نيز ندارند. 3 - شخص مشاور نبايد خودخواه و خودراى و مستبد باشد و به نظر ديگران احترام قائل نباشد. 4 - مشاور متلون المزاج نباشد. 5 - مشاور لجوج نباشد. 6 - مشورت با او بىپايه نبوده و از روى تامل و تعقل باشد. دليل اين چهار شرط اخير در كلام امام صادقعليهالسلام بيان شده است آنجا كه مىفرمايد: «تجنب ارتجال الكلام و لا تشير على مستبد برايه و لا على وغد و لا على متلون ولا على لجوج...» [4]با كسى مشورت كن كه كلامش ابتدائى و بدون مطالعه نباشد و مشارو مستبد به راى نبوده و كم عقل و متلون و لجوج نباشد. پس استبداد به راى و تلون مزاج و لجاجت آفاتى است كه بايد از مشاورين عاقل و عالم و با تقوا به دور باشد. امام صادقعليهالسلام فرمود: «من صفةالعالم ان لا ينصح معجبا برايه» [5]از صفات برجسته انسان عالم اين است كه نصيحت و اندرز خود را در مقام مشورت با حالت اعجاب به نفس اعمال نكند. علىعليهالسلام مىفرمايد: «لا راى لمن انفرد برايه» [6] كسى كه در راييش منفرد باشد ارزشى نداشته داراى رشد نيست. باز در جاى ديگر مىفرمايد: «من شاور ذوى الالباب دل على الرشاد» [7] كسى كه با صاحبان عقل و خرد مشورت كند(كع غالبا مستبد به راى نيستند) راهنمائى بر طريق رشاد مىشود. از اينرو علىعليهالسلام مىفرمايد: «راى الشيخ احب الى من حيلة الشاب» من راى و نظر مشاور جاافتاده و تجربه ديده در كشاكش روزگار را كه همان انسان مسن باشد، بيشتر دوست دارم تا مشاور با انسان كم سن و سال. باز علىعليهالسلام در نهج البلاغه پاسخ اين سؤال را كه مشاور چرا نبايد لجوج باشد؟ اينگونه مىدهد كه «اللجاجة تسلب الراى» لجاجت صفت و حالتى است در انسان كه راى صائب و صحيح را از انسان سلب مىنمايد. يعنى مشاور لجوج حالت روائى معتدل نداشته محكوم صفات انحرافى نفس خويش مىباشد، چنين حالتى نمىگذارد انسان در مقام مشورت، راى مطابق عقل و خرد را صادر نمايد پس علم مشاور و راى او حالت ارشاد واستحكام را نداشته و قابل اطمينان نيست و پيروى از او در مقام مشورت شايسته نيست. از اينرو پيامبر گرامى اسلامصلى الله عليه وآله علم همراه رشاد و راى همراه استحكام را در مشاور به عنوان يك نوع راهنمائى و تصديق برادرانه به شمار آورده مىفرمايد: «تصدقوا على اخيكم لعلم يرشده و راى يسدده» علم برادر خود را در مقام مشورت تصديق كن كه در آن رشاد باشد و از روى رائى كه در آن استحكام وجود داشته باشد. [8] و لذا در اسلام يكى از موارد شاخص مروت و فتوت اين است كه مشاور با اينكه نسبتبه مشورت كننده در دل خود احساس كينه و عداوت مىكند اما در مقام مشورت ناصحانه با او برخورد نمايد و آنچه كه به نفع و سود مشورت كننده استبيان كند واو را اغفال ننمايد و از او در مقام مشورت انتقام نگيرد. على عليهالسلام مىفرمايد: «الفتوة اربعة التواضع مع الدولة والعفو مع القدرة و النصيحة مع العداوة والعطية بلا منة». [9] يعنى جوانمردى چهار نوع است: فروتنى حاكم به هنگام حكومت و عفو از شخصى به هنگام قدرت و نصيحتيعنى در مقام مشورت به هنگام عداوت و كينه و عطيه به نيازمندان بدون منت. 7 - مشاور نبايد متصف به صفات ناپسند روحى و نفسى از قبيل ترسوئى و بخل و حرص باشد زيرا مشاور ترسو قطعا قدرت و شجاعت اين را ندارد كه مشورت كننده را از گرفتارى و مصائب و مشكلات برهاند بلكه راه خروج از آنها را بر مشورت كننده تنگ مىسازد و مشاور بخيل نيز هرگز نمىتواند خلاصى مشورت كننده را ببيند و به آن راضى باشد و مشاور حريص نيز دائما مشورت كننده را به امورى كه داراى زيان و ضرر بوده، تحريض مىنمايد و اين نيز هر سه فتباعث ركود رشد فكرى مشورت كننده و باعث گرفتارى بيشتر او مىشوند. پيامبر گرامى اسلامصلى الله عليه وآله خطاب به علىعليهالسلام چنين فرمود: «يا على لا يشاورن جبانا فانه يضيق عليك المخرج و لا تشاورن بخيلا فانه يقصر بك عن غايتك و لا تشاورن حريصا فانه يزين شرها» [10] . اى على با انسان ترسو هرگز مشاوره د رامور ننما زيرا او راه خروج از مصائب و گرفتارى را بر تو تنگتر مىسازد و نيز با انسان بخيل مشورت ننما زيرا او تو را از نيل به هدف و مقصود باز مىدارد و نيز با انسان حريص مشورت نكن زيرا او به جاى هدايتبه سوى نيكيها شر و زشتى و بدى را به شمار زينت مىدهد و تو را به سوى آن سوق مىدهد. حال از كجا بدانيم مشاور چنين صفاتى را دارد تا از مشورت با او خوددارى نمائيم؟ پاسخ اين است كه اگر مشاور التسوء ظن و گمان نسبتبه ديگران داشته باشد، همه اين صفات يا برخى از اين صفات ممكن است در چنين كسى موجود باشد زيرا صفت جامع اين سه صفت، صفت زشت و ناپسند سوء ظن و گمان بد نسبتبه ديگران است. جالب توجه كلام گهربار پيامبر در ذيل روايتبالا است كه مىفرمايد: «واعلم ان الجبن والبخل والحرص غريزة يجمعها سوء الظن» اى على بدان كه جامع صفت نفسانى ترسوئى و بخل و حرص همان سوء ظن و گمان بد نسبتبه ديگران است. قريب به مضمون روايتبالا فرمان مفصل علىعليهالسلام به مالك اشتر نخغى فرماندار مصر است دراين فرمان كه حاوى نكات دقيق حكومتى است چنين آمده است: «ولا تدخلن فى مشورتك بخيلا يعدل بك عن الفصل و يعدك الفقر و لا جبانا يضعفك عن الامور و لا حريصا يزين لكالشره بالجور فان البخل و الجبن والحرص غرائز شتى يجمعها سوء الظن بالله» [11] بخيل را در شوراى مشورتى خود دخالت مده زيرا كه ترا از احسان منصرف و از تهىدستى و فقر مىترساند و نيز با افراد ترسو مشورت نكن زيرا در كارها روحيهاست را تضعيف مىنمايد و همچنين حريص را به مشاورت مگير كه حرص را با ستمگرى در نظرت زينت مىدهد( همه آنچه درباره اين افراد گقتيم) به خاطر اين است كه بخل و ترس و حرص غرائز و تمايلات متعددى هستند كه جامع آنها سوء ظن به خداى بزرگ است.علامت و نشانه مشورت صحيح
علامت و نشانه اينكه مشورت بين طرفين مشاور و مشورت كننده به طور كامل و صحيح انجام گرفته تنها اين نيست كه مشورت كننده از جلسه مشاوره او راضى و خندان بلند شود و دلش شاد و خرم گردد. آرى ممكن است مواردى اين چنين باشد و در واقع نيز مصلحت مشورت كننده نيز در آن باشد ولكن اين به طور غالبى نيست چه بسا ممكن است در جلسه مشاوره مطالب تلخ و غر قابل انتظارى مطرح گردد كه براى مشورت كننده باعث ملال و تيرگى روح و قلب او باشد ولكن اقتضاى عمل و مصلحت واقعى و شرعى و وجدانى نيز همين باشد در اين صورت مشورت كننده آن را به نفع خود نمىداند و نمىتواند خود را به اين نتيجه و رهآورد راضى كند ولكن نتيجه مطلوب عاقلانه و خداپسندانه جز اين نمىتواند باشد. پس نتيجه مشاوره يكنواخت نبوده مىتواند مختلف باشد گاهى به نفع و سود ظاهرى مشورت كننده باشد و او را به خنداند و او را شادمان سازد و گاهى به ضرر مشورت كننده بوده، او را ملول و غمناك ساخته او را بگرياند ولى در هر حال نتيجه هرچه باشد، اين به صلاح و مصلحت واقعى مشورت كننده بوده، مورد رضاى الهى مىباشد. امام باقرعليهالسلام خطاب به ابى عديس فرمود: «يا صالح اتبع من يبكيك و هولك ناصح ولا تتبع من نصحك و هو لك غاش و سترودن على الله جميعا فتعلمون» [12] اى صالح در مقام مشورت از مشاور (داراى شرائط مشورت) تبعيت كن درحالى كه ناصح بوده و تو را مىگرياند! و پيروى نكن از مشاورى كه تو را مىخنداند در حالى كه حق را از تو پوشانده و واقعيت را به طور صراحت و دلسوزانه به تو نگفته است! به زودى هم شما و هم او هر دو جميعا نزد خداوند برمىگرديد و نتيجه كار خود را مىدانيد. پس بالاترين دوستى يك فرد درباره فرد ديگرى تا برسد به مشارور، اين است كه اگر عيوبى دارد دوستانه و مشفقانه با او در ميان بگذارد و به او تذكر بدهد واو را راهنمائى كند اين در حقيقت نتيجه عملى مشاوره مىباشد. امام صادقعليهالسلام فرمود: «احب اخوانى الى من اهدى الى عيوبى». يعنى با محبت ترين دوستان من كسانى هستند كه عيوب مرا (در مقام مشورت) به من اهداء كنند. راستى چه اهداء صادقانه و مفيدى است! گرچه برخى از انسانهاى صاحب عيوب اهميت اين اهداء را به خوبى درك ننمايند و از اين هديه دوستانه و مشفقانه از اهداء كننده به خوبى قدردانى مناسب ننمايند! و در روايات واحاديث وارد است كه به خوبى از ااين هديه استقبال كنيد و آن را با جان و دل بپذيريد«واقبلوا النصيحة ممن اهداها اليكم و اعقلوها على انفسكم».[13] اگر مشورت كننده دردمند و گرفتار صلاح و مصلحت واقعى را درك و نصيحت ناصح مشفق مهربانى را به جان و دل بپذيرد چنين كسى مؤمن واقعى مىباشد زيرا علامت ايمان واقعى را در ضمير و باطن خويش دارد. امام صادقعليهالسلام به برخى از اصحاب خويش چنين فرمود: هيچ مؤمنى از سه خصلت و صفتى بىنياز نيست: توفيق خداوند درباره او ، داشتن واعظى از درون خود براى راهنمائى او، قبول نصيحت از ناصح مشفق. [14] چنانكه ملاحظه مىكنيد در اين روايت قبول نصيحت از ناصح دلسوز را از علائم ايمان محسوب مىدارد و در ورايت ديگرى قبول نصيحت در مقام مشورت را به نحو ديگرى تحليل و توجيه مىنمايد و آن اينكه مشورت كننده با مشورت با صاحبان عقل و درايتبه موارد خطا و عيوب و ايرادهاى كار خويش پى مىبرد و اين خود نتيجه خوب و نعمتبزرگ و از جمله توفيقات الهى براى انسانها است. امام علىعليهالسلام در نهج البلاغه مىفرمايد: «من استقبل وجوه الآراء عرف مواقع الخطا» كسى كه به وجوه آراء ديگران روى بياورد و آنها را پذيرا باشد، به موارد خطاى فكرى و عملى خويش پى مىبرد و آگاه مىگردد. [15] چون يك فرد مىتواند تنها در محدوده فكر و عقل و درايت و علم خويش گام بردارد و لكن با مشورت با ديگران مىتواند در محدوده وسيع عقل و درايت و كفايت و علم و آگاهى ديگران وارد شده به جستجو بپردازد و بهترين افكار و اعمال را در زمينه عمل و فكر خويش انتخاب نمايد و در حقيقت مشورت زمينه انتخاب را گستردهتر و عميقتر و وصول به حق و حقيقت و آگاهى را آسانتر مىسازد. پيامبر گرامى اسلامصلى الله عليه وآله فرمود: «حزم و احتياط اين است كه انسان با صاحب راى و عقلى در امور خود مشورت كند و امر او را اطاعت نمايد». و امام صادقعليهالسلام فرمود: كسى كه تنها به راى خويش پاى بند باشد دچار انواع لغزشها مىگردد [16]ولذا در روايات واحاديث معتبر وارد است كه با انسان مستبد به راى اصلا مشورت نشود واو صلاحيت مشاور بودن را در اسلام ندارد. امام صادقعليهالسلام فرمود: لا تشير على المستبد برايه» با انسانى كه مستبد به راى باشد، مشورت نكن. چنين كسى از ديد پيشوايان اسلام در صورتى كه خطائى در مشورت صورت گرفته باشد، مغبون نبوده معذور مىباشد. مرحوم شهيد اول در «الدرةالباهرة» از امام موسى كاظمعليهالسلام چنين نقل مىكند: «من استشار لم يعدم عندالصواب مادحا و عندالخطاء عاذرا» [17] كسى در كار خويش با صاحب نظر و عقل و درايتى مشورت كند اين كار از دو حال خارج نيست اگر به صلاح و مصلحتبوده مورد ستايش ديگران قرار مىگيرد و اگر خطائى درمشورت و نحوه آن انجام شده باشد و در كارش موفق نباشد، داراى عذر بوده، مورد نكوهش قرار نمىگيرد. از اينرو يكى از آداب نيك كه مراعات آن در مقام مشورت لازم است اين كه مشورت كننده از مشاور تقاضاى موافقتبا او در مقام مشورت ننمايد و براى مشاور آزادى عمل صددرصد قائل باشد و كارى نكند كه مشاور تحت تاثير برخى از عواطف و احساسات واقع شده و تابع برخى از عمليات تحريك كننده انحرافى قرار بگيرد و نيز در مطالب مشاور قتبيشترى كند و مطلب را عوضى نشنود و كج نفهمد زيرا اين امور موجب ملامت و سرزنش و ندامت و پشيمانى و درنتيجه يك نوع خيانتبه خود محسوب مىشود!. مرحوم شهيد اول در كتاب خود «الدرة الباهرة» به نقل از مرحوم نورى در مستدرك الوسائل، ج2، ص66 از امام صادقعليهالسلام ضمن كلامى چنين نقل مىكند: «خف الله فى موافقة هو المستشير فان التماس موافقته لوم و سوء الاستماع منه خيانة» از خدا بترس در مورد جلب موافقت مشاور با مشورت كننده در مقام مشورت زيرا تقاضاى مشورت كننده از مشاور براى موافقتبا او در رايش موجب ملامت و يا عوضى شنيدن مطلب مورد مشورت، خيانت در مشورت است.[1] ) وافى، ج3، ص 105ئ [2] ) وافى، ج3، ص 105. [3] ) همان مدرك. [4] ) بحار، ج75، ص 104. - شهيد اول در درة الباهرة. [5] ) بحار، ج75، ص 235. [6] ) بحار، ج75، ص 104. [7] ) همان مدرك. [8] ) بحار، ج75، ص 104 بنقل از شيخ طوسى. در الدرة الداعى. [9] ) ارشاد القلوب ديلمى، ص 241. [10] ) وافى، ج3، ص106. [11] ) نهج البلاغه، نامه شماره53. [12] ) وسائل الشيعة، ج2، ص 205. [13] ) نهج البلاغه، خطبه 120 ص 364 فيض الاسلام. [14] ) قال ابوعبدالله لا يستغنى المؤمن عن خصلة به و الحاجة الى ثلاثة خصال توفيق من الله عزوجل و واعظ من نفسه و قبول من ينصحه(وسائل الشيعة، ج2، ص207). [15] ) وسائل الشيعة، ج2، ص 205. [16] ) وسائل الشيعة، ج2، ص 205. [17] ) مستدرك الوسائل، ج2، ص616.