گريه براى چيست؟
داود الهامى
گريه ترجمان دل
مىگويند اگر امام حسين عليه السلام روز عاشورا پيروز شد، چرا آن روز را جشن نمىگيريم؟ چرا گريه مىكنيم؟ آيا اين همه گريه در برابر آن پيروزى بزرگ براى چيست؟ گريه، زبان صادق و طبيعى شوق و اندوه و درد و عشق يك انسان است . گريستن تجلى طبيعى يك احساس و حالتى جبرى و فطرى از يك رنج، يك شوق يا اندوه مىباشد . يكى از دانشمندان غرب مىگويد: «انسانى كه هرگز نمىگريد و گريستن را نمىداند، احساس انسانى را فاقد است» . مگر نه اشك زيباترين شعر و بىتابترين محبت و پرگدازترين ايمان و تبدارترين احساس و خالصترين «گفتن» و لطيفترين «دوست داشتن» است كه همه در كوره يك دل به هم آميخته و ذوب شده و قطرهاى گرم شدهاند به نام اشك؟ مگر نه، قلب، قالب اشك است و اشك در قلب شكل مىگيرد و لذا اشك شبيه قلب است:
اى بسا قلبهاى سوزانى
ليك آن ديدگان نورانى
راز دلداده مىكند ابراز
كه زبان راز آن نگويد باز
راز دلداده مىكند ابراز
راز دلداده مىكند ابراز
از من مپرس كاتش دل درچه غايت است
از آب ديده پرس كه او ترجمان ماست
از آب ديده پرس كه او ترجمان ماست
از آب ديده پرس كه او ترجمان ماست
نام حسين عليه السلام با گريه همراه است
آنگونه كه از متون اسلامى استفاده مىشود، نام حسين عليه السلام با گريه و ناله آميخته است و قبل از شهادتش پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و امير مؤمنان على عليه السلام و مادرش فاطمه زهرا عليها السلام بر او گريستهاند . طبق روايات فراوانى، چون حضرت حسين عليه السلام تولد يافت، جبرئيل به رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل شد و خبر شهادت آن نوزاد را به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و پدر و مادرش داد و آنان از همان ايام براى حسين عليه السلام گريستند . طبق روايتى كه از عايشه نقل شده است، حسين عليه السلام كودك خردسال بود كه وارد خدمت پيامبر گرديد، همان موقع جبرئيل به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ابلاغ كرد: زمانى نمىگذرد كه اين كودك را افرادى از امت تو در سرزمين «طف» از خاك عراق به قتل مىرسانند «فبكى رسول الله صلى الله عليه و آله» اما جبرئيل افزود: «لا تبك، فسوف ينتقم الله منهم، بقائمكم اهلالبيت»[3]. «گريه نكن، در آينده خداوند به وسيله قائم اهل بيت از آنها انتقام مىگيرد» . «ابن عباس» مىگويد: به هنگام رفتن به «صفين» من همراه امير مؤمنان على عليه السلام بودم چون در كنار شط فرات به «نينوا» وارد شد، امام عليه السلام با صداى بلند گريست و فرمود: اى پسر عباس اين محل را مىشناسى؟ گفتم: نمىشناسم اى امير مؤمنان . فرمود: اگر اينجا را مثل من مىشناختى، هرگز از اينجا رد نمىشدى مگر اين كه مثل من گريه سر مىدادى . ابن عباس گفت: «فبكى طويلا حتى اخضلت لحيته و سالت الدموع على صدره و بكينا معا»: «آن حضرت گريه مفصلى كرد بهطورى كه اشك از روى محاسن او جارى شد، ما هم همصدا با على عليه السلام گريه سر داديم» . بعد امام ادامه داد: واى، واى من با آل ابوسفيان چه كردهام، سپس افزود: در اين سرزمين (كه كرب و بلا ناميده مىشود) هفده نفر از فرزندان من و فاطمه به شهادت مىرسند و مدفون مىگردند [4] . طبق روايت امام صادق عليه السلام روزى فاطمه زهرا عليها السلام به محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد شد و آن حضرت راگريان ديد، از علت گريهاش پرسيد؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: جبرئيل به من خبر داد كه حسين عليه السلام را گروهى از امت من به قتل مىرسانند! فاطمه عليها السلام نيز از شنيدن اين خبر به شدت گريست ولى وقتى از مقام بلند فرزندش به خاطر شهادت آگاه گرديد، آرامش و تسكين يافت [5] . داستان گريه و عزادارى پس از شهادت آن حضرت از سوى امامان عليهم السلام داستان مفصلى است كه به ذكر چند مورد اكتفاء مىكنيم: امام سجاد عليه السلام كه خود در كربلا شاهد مصائب دلخراش امام حسين عليه السلام و ياران با وفايش بود، پس از واقعه عاشورا تا زمانى كه در قيد حيات بود، اين واقعه سوزناك را فراموش نكرد و هميشه گريه و سوگوارى مىنمود . او هر وقت مىخواست آب بنوشد تا چشمش به آب مىافتاد، اشك از چشمانش سرازير مىشد وقتى علت اين كار را مىپرسيدند، مىفرمود: چگونه گريه نكنم درحالى كه يزيديان آب را براى وحوش و درندگان بيابان آزاد گذاشتند، ولى آن را به روى پدرم بستند و او را با لب تشنه كشتند . مىفرمايد: هر وقت كشته شدن فرزندان فاطمه عليها السلام را به ياد مىآورم، گريه گلويم را مىگيرد . وقتى هم افرادى وى را دلدارى مىدادند، مىفرمود: «كيف لا ابكى؟ و قد منع ابى من الماء الذى كان مطلقا للسباع و الوحوش» [6] . امام سجاد عليه السلام در عزاى پدر مظلوم خويش به حدى گريست كه او را يكى از بكائيون پنجگانه تاريخ لقب دادند [7] . وقتى راز آن همه گريه را از آن حضرت مىپرسيدند، مصائب جانگداز كربلا را بازگو مىكرد و مىفرمود: مرا ملامت نكنيد، يعقوب، پس از آن كه يك فرزند خود را از دست داد، آنقدر گريست تا از غصه چشمهايش سفيد شد درحالى كه يقين به مرگ فرزندش نداشت .
از فراق روى يك يوسف اگر يعقوب سوخت
هجر هفتاد و دو يوسف كرده خونين دل مرا
هجر هفتاد و دو يوسف كرده خونين دل مرا
هجر هفتاد و دو يوسف كرده خونين دل مرا
تا ندا كرد ولاى تو، در اقليم الست
كشته شد عالم دهرى، چو تو در عالم دهر
در غمت اعين و اشياء، همه از منطق كون
رفتبر عرشه نى، تا سرت اى عرش خدا
منكسف گشت، چو خورشيد حقيقتبه جمال
[18] گر بگريند زغم، ديده ذرات رواست
بهر لبيك فدايت، دو جهان پر زداست
دهر تا روز قيامت، شب اندوه و عزاست
هر يكى مويهكنان، بر دگرى نوحهگر است
كرسى و لوح و قلم، بهر عزاى تو بپاست
گر بگريند زغم، ديده ذرات رواست [18]
گر بگريند زغم، ديده ذرات رواست [18]
فاجعة ان اردت اكتبها
مجملة ذكرة لمدكر
مجملة ذكرة لمدكر
مجملة ذكرة لمدكر
جرت دموعى فحال حائلها
ما بين لحظ الجفون والزبر
ما بين لحظ الجفون والزبر
ما بين لحظ الجفون والزبر
و قال قلبى بقيا على فلا
والله ما قد طبعت من حجر
والله ما قد طبعت من حجر
والله ما قد طبعت من حجر
لك عندى ما عشتيا ابن رسو
ناظر بدموع غير بخيل
وحشى بالسلو غير جواد
ل الله حزن يفى بحق ودادى
وحشى بالسلو غير جواد
وحشى بالسلو غير جواد
انواع گريهها
گريه انواعى دارد كه همه انواع آن در شان امام حسين عليه السلام نيست، حال بايد ببينيم چه نوع گريه شايسته امام است: 1 - گريه از روى خوارى و درماندگى گريه افراد ضعيف و ناتوانى است كه از رسيدن به اهداف خود واماندهاند و روح و شهامتى براى پيشرفت در خود نمىبينند، مىنشينند و عاجزانه گريه سر مىدهند . هرگز براى امام حسين عليه السلام چنين گريهاى نبايد كرد و آن حضرت از اين نوع گريه بيزار و متنفر است . 2 - گريه عجز و زبونى: گريه افرادى است كه از روى عجز و زبونى در اثر ناكامى و احيانا ستم شخصى يا جريان نامناسبى به ورشكستگى افتاده و براى خود احساس خطر مىكنند و راه چاره را در گريه مىجويند . به قول صائب تبريزى:
گريه شمع، از براى ماتم پروانه نيست
صبح نزديك است و در فكر شب تار خود است
صبح نزديك است و در فكر شب تار خود است
صبح نزديك است و در فكر شب تار خود است
چرا حسين عليه السلام فراموش نمىشود؟
مىگويند: شما در عصر فضا و اتم زندگى مىكنيد آنگاه بر كسى اشك مىريزيد كه صدها سال پيش درگذشته است و بر مزاراتى سفر مىنماييد كه چيزى جز صخره و سنگ نمىباشد؟! در پاسخ مىگوئيم: «چنانكه گفتهاند: «بعد زمان» را در «ابديت» اثرى نيست ابديت را در ماوراى زمان - در عرصهاى برتر از زمان - حكومت است، ابديت هميشگى است . جاودانان، رهبران بزرگ بشريتبه ابديت تعلق دارند، از اينرو قرنها نيز در طول حيات معنوى آنها، مفهوم متداول خود را از دست مىدهند» [32] . حسين بن على عليه السلام از زمره جاودانان، از رهبران بزرگ بشريت است . سخن از وى، سخن از تاريخ نيست، سخن روز است . سخنى از ابديت است . سخن از هميشگى خروشان و شكوفان و پرفروز است . اين زندهجاويد نزديك چهارده قرن - به حساب تاريخ - پس از مرگ جسمانيش همچنان امروز نيز بر دلها حكومت مىكند و هنوز پرتو وجودش، نه تنها درحيات ما، بلكه در حيات جهان معاصر و در عصر فضا و اتم «حوادث بىنظير» ايجاد مىكند و به صورت يكى از «شورانگيزترين حماسههاى تاريخ بشريت» درآمده و همهساله نيرومندترين امواج احساسات ميليونها انسان را در اطراف خود برمىانگيزد و مراسمى پرشورتر و هيجانانگيزتر از هر مراسم ديگر به وجود مىآورد . راستى چرا به اين حادثه تاريخى - كه شايد در تاريخ مشابه فراوان دارد - اهميت داده مىشود؟! چرا مراسم بزرگداشت اين خاطره هر سال پرشكوهتر و پرهيجانتر از سال پيش برگزار مىگردد؟ اين همه تعظيم و تكريم و سپاس، اين همه سوز و گداز پس از چهارده قرن، آخر براى چيست؟ آن را چه معنائى است؟! حقيقت اين است كه اين زندهجاويد پس از قرنها، همچنان بر قلبهاى انسانهاى آزاده، قدرتمندانه حكومت مىكند و در جامعه «موج معنوى» ايجاد مىنمايد، حتى هنوز هم بهطور عميق، يك قدرت محرك معنوى و يك نيروى كنترل اجتماعى بزرگ، به شمار مىرود . اما از زيارت زيارتگاههاى مقدس، هرگز سنگها و صخرهها هدف و غايت نمىباشد چه اگر غرض خود آنها مىبود، همين كوههاى سر به فلككشيده انسان را از مشقتسفر و طى راههاى طولانى بىنياز مىساخت، پس مقصود بالذات صاحب مزار است و بزرگ داشتن سنگها به جهتشرف انتساب به صاحبان آن مزارات است مانند محترم داشتن جلد قرآن كريم و سنگها و آجرهائى كه خانه كعبه و مسجد رسول خدا صلى الله عليه و آله و ساير اماكن مقدس از آنها ساخته شده است . الان مىبينيم كه دولتها و ملتها در حفظ مقبرههاى شخصيتهاى بزرگ خويش مىكوشند و به دور آنها هاله تقديس مىكشند . در تاريخ نوشتهاند هنگامى كه سر مبارك حسين عليه السلام را به نزد يزيد آوردند، وى در مجلس شراب حضور داشت اتفاقا قاصدى از طرف پادشاه روم به مجلس يزيد بار يافت و سر مبارك حسين عليه السلام را در مقابل يزيد مشاهده كرد و چون دانست كه آن سر به حسين عليه السلام تعلق دارد، عمل يزيد را به شدت نكوهش نمود و گفت: اى يزيد داستان «كليساى حافر» را شنيدهاى؟ يزيد گفت چگونه است؟ رومى گفت: در پيش ما مكانى است كه گويند خر عيسى از آنجا گذر كرده است . در آنجا كليسائى بنا نهادهاند كه نام آن به سم خر عيسى منسوب بوده و به كنيسه حافر «سم» شهرت دارد . ما هر سال به زيارت آنجا مىرويم و نذورات خود را به آنجا اهداء مىكنيم . روى اين حساب اى يزيد من گواهى مىدهم كه تو خطاكارى و از راه راستبه دورى . يزيد خشمگين شده به كشتن قاصد فرمان داد رومى به سوى سر نازنين حسين عليه السلام رفت و آن را بوسيد و شهادتين بر زبان جارى كرد و سپس او را گرفتند بر در قصر به دارش كشيدند [33] . زيارت، ارتباط روحى زائر با صاحب قبر است زائر قبر اباعبدالله الحسين عليه السلام با آن حضرت تجديد بيعت مىنمايد و لذا ائمه اطهار عليهم السلام با توصيه و ترغيب به زيارت سالار شهيدان، اين نهضت مقدس را براى هميشه زنده و جاويد نگه داشتهاند، البته زيارت همه امامان مورد تاكيد است ولى رواياتى كه در ترغيب و تشويق زيارت امام حسين عليه السلام رسيده، فوقالعاده زياد است . امامان با اين توصيهها در صدد آن بودند كه شيعيان پيوستگى عملى با اهداف آن بزرگوار داشته باشند . امام سجاد عليه السلام كه خود چندين بار مخفيانه به زيارت سالار شهيدان رفته در گفتار خويش نيز سفارش زيادى به زيارت امام حسين عليه السلام داشته است . «ابو حمزه ثمالى» گويد: از امام سجاد عليه السلام در مورد زيارت امام حسين عليه السلام پرسيدم، حضرت فرمود: «زره كل يوم فان لم تقدر فكل جمعة فان لم تقدر فكل شهر فمن لم يزره فقد استخف بحق رسولالله صلى الله عليه و آله» [34]«هر روز آن حضرت را زيارت كن، اگر نمىتوانى هفتهاى يكبار، اگر نمىتوانى ماهى يكبار، پس كسى كه اصلا آن حضرت را زيارت نكند، در حقيقتحريم رسولالله را خفيف شمرده است» . ولى مهمتر از سوگوارى و زيارت، آشنائى به مكتب امام حسين و شهداى كربلا و پيوستگى عملى به اهداف بلند آن بزرگوار است . مهم پاك بودن و پاك زيستن و درست انديشيدن و تاسى عملى به او است .[1] ) ارشاد القلوب: ص 128 . [2] ) بحارالانوار: ج90، ص 336 . [3] ) بحارالانوار: ج36 ، ص 349 . [4] ) بحارالانوار: ج44، ص 253 - 252 . [5] ) كامل الزيارات، ص 57 . [6] ) مناقب: ج3، ص 303 - بحارالانوار: ج46، ص 109 . [7] ) ديگران عبارتند از: آدم، حضرت نوح، يعقوب و حضرت فاطمه زهرا - الخصال: ص 272 . [8] ) امالى صدوق، مجلسى، 29، ص 121 . [9] ) ثواب الاعمال: ص 83 . [10] ) وسائل الشيعة: ج10، ص 398 . [11] ) بحارالانوار: ج98، ص 309 . [12] ) كامل الزيارات: ص 104 . [13] ) امالى الصدوق مجلس 27 - بحارالانوار: ج44، ص 284 . [14] ) بحارالانوار: ج44، ص 284 . [15] ) وسائل الشيعة: ج10، ص 393، ح5 . [16] ) المزارالكبير: ص 165 - 117 - بحارالانوار: ج98، ص 320 . [17] ) كامل الزيارات: ص 83، 81، 90، 91 - بحارالانوار: ج14، ص 181 - مجمعالبيان: ج9، ص 65 . [18] ) شمع جمع: ص 178 . [19] ) وسائل الشيعة: ج10، ص 394، 392 - علل الشرايع: ص 86 . [20] ) مفاتيح الجنان، اعمال روز عاشورا . [21] ) امالى صدوق، ص 45 و عيون الاخبار: ص 162 . [22] ) الغنية لمطالبى طريقالحق فى الاخلاق و التصوف و الآداب الاسلامية: ج2، ص 57 - 56 . [23] ) بحارالانوار: ج22، ص 151 - عيون الاخبار: ج2، ص 11 . [24] ) لهوف: ترجمه، ص 99 . [25] ) حياةالحسن عليه السلام: ج2، ص 426 . [26] ) فلسفه شهادت، از آيةالله مكارم . [27] ) شيعه و عاشورا، نوشته: محمد جواد مغنيه: ترجمه فيروز حريرچى: ص 57 . [28] ) خوشدل تهرانى، اشگ شوق، ج1، ص 207 . [29] ) سياسةالحسينية: ص 44 . [30] ) شعر از شمس لنگرودى . [31] ) شيعه و عاشورا ترجمه فارسى: ص 56 . [32] ) ديباچهاى بر رهبرى: ص 330 . [33] ) به نقل: علامه مغنيه، شيعه و عاشورا: ترجمه، ص 59 - 58 . [34] ) كامل الزيارات: ابن قولويه .