حمزه عبدى - سامان تربیت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سامان تربیت - نسخه متنی

حمزه عبدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حديث زندگي_شماره 6

حمزه عبدى

مقدّمه

تسلّط بر خويشتن (خودْ كنترلى)، يكى از عالى‏ترين رهيافت‏هاى يك نظام تربيتى به شمار مى‏رود. در قرن بيستم، براى چند دهه، ملاك سنجش در موفقيت‏ها تست(آزمون)هاى مرسومِ «بهره هوشى»[1] بود، به‏گونه‏اى كه در بسيارى از كشورها بخشى از سؤالات كنكور نيز محسوب مى‏شدند؛ اما با مرور زمان و پيشرفت روان‏شناسى، اين ديدگاه مورد تشكيك واقع شد. مفهوم «بهره هوشى» كه توسط «استنفرد» و «بينه» و تعدادى ديگر از روان‏شناسان مطرح شده بود و متأثّر از فضاى روان‏شناسى رفتارى بود، در سال‏هاى اخير، مورد انتقاد شديد بسيارى از محققان قرار گرفت؛ چرا كه تأكيد آن بر توانمندى رياضياتى، منطقى و حافظه بود، در حالى‏كه بسيارى از توانمندى‏هاى ديگر نيز در انسان هست و در زندگى روزمره به كمك افراد بشر مى‏آيد و در بهتر زندگى‏كردن به آنها كمك مى‏كند و حال آن‏كه در تعريف سنّتى و تست‏هاى مربوط به آن، مورد توجه قرار نگرفته بود. لذا «گاردنر»[2] با تقسيم‏بندى هشت‏گانه خود، ديدگاه سنّتى هوش را به چالشى جدّى فراخواند.[3] «سالووى»[4]و «ماير»،[5] با مددگيرى از بخشى از تحقيقات «گاردنر»، مفهوم «هوش هيجانى»[6] را مطرح كردند. اين مفهوم در يك كلام به معناى «شناخت، كنترل و مديريت هيجان‏ها»ست. اين مقدمه را نوشتم تا وارد بحث اصلى شوم.

يك مفهوم اساسى

در همه اديان الهى از چندين هزار سال پيش، يكى از اساسى‏ترين مفاهيم و آموزه‏ها، تسلّط يافتن بر نفس و مبارزه با نفس بدخواه به منظور به كنترل درآوردن آن بوده است، تا اين مركب چموش را در راه اطاعت از خدا به كار بندد. اسلام نيز اين آموزه توحيدى را از اوّلين روزهاى نزول وحى به پيروان خويش هديه داد. با نگاهى اجمالى به متون حديثى، به واژه‏هايى مثل صبر، ورع، حلم، تقوا، كظم غيظ ، عفّت و... برمى‏خوريم كه مخرج مشترك همه آنها، گونه‏اى از مخالفت با نفس و كنترل خواسته‏هاى نفسانى است. براى مثال، صبر كه در روايات ما به سه بخش تقسيم شده است، يعنى «صبر بر مصيبت»، «صبر بر طاعت» و «صبر بر معصيت» و در هر سه، شخص صابر مى‏بايد به‏گونه‏اى خويشتن خود را كنترل نمايد تا از ناشكيبايىِ آن جلوگيرى نمايد كه البته صبورى، خود نياز به تمرين و رياضت دارد تا انسان بتواند در شرايط سخت، خواسته‏هاى خويش را به تعويق بيندازد. عفّت نيز در همان فضا قابل تعريف است. عفّت يعنى به وجود آمدن حالتى نفسانى كه به وسيله آن، خواهش‏هاى نفسانى به كنترل شخص درآيند، به گونه‏اى كه انسان، به سوى حرام‏هاى الهى گرايش پيدا نكند. به تعبير ديگر، عفّت به اين معناست كه انسان، خواسته‏هاى ميل جنسى و شكمى خود را كنترل نمايد و اجازه ندهد تا هيجان‏هاى مربوط به آنها در هرجايى كه مى‏خواهند تخليه شوند، بلكه آنها را در مسير صحيح خود به جريان بيندازد.[7] تا اين‏جا دو مطلب از دو حوزه علمى جدا يعنى «روان‏شناسى» و «دين»، روايت كردم.

روان‏شناسان چه مى‏گويند؟

آيا روان‏شناسان هم همان چيزى را كه دين گفته است مى‏گويند؟ آيا مفهوم «هوش هيجانى» همان مفهوم «خودسازى» در فرهنگ خودمان است؟ براى روشن شدن بحث، اشاره‏اى تاريخى به بعضى از زيرساخت‏هاى معرفتى مى‏كنم تا اين دو حوزه علم را بهتر بشناسيم و از

هر كدام انتظار متناسب با خودش را داشته باشيم. غربِ پس از رنسانس را در يك كلمه كلّى خلاصه مى‏كنند: «غرب امانيسم». از آن روزها كه اين نگرش بر غرب سايه افكند، انسان، محور حق‏مدارى و حقّانيت شد؛ يعنى اگر انسان، چيزى را فهميد و درك كرد، در آن صورت، آن چيز، لباس حقّانيت مى‏پوشد و منظور از انسان، هم‏نوع انسان‏ها هستند، يعنى يك چيز قابل درك، بايد براى همه قابل درك باشد. بنيان روش تجربى - علمى نيز از همين فلسفه تبعيت مى‏كند. به همين دليل، منطق، عرفان، كشف، شهود، وحى و... از حوزه علم به معناى امانيستى آن خارج شدند. از اين پس، همه علوم غربى اين روش را به عنوان يك اصل تغييرناپذير قبول كردند و روان‏شناسى نيز از اين امر، مستثنا نبود. على‏رغم آن‏كه در عرصه روان‏شناسى از روش‏هاى غير تجربى استفاده

مى‏شد، اما فضاى غالب در همان راستاى روش‏هاى تجربى بود و انديشه‏ها و تئورى‏هايى مورد پذيرش قرار مى‏گرفت كه از پشتوانه‏هاى تجربى كافى بهره‏مند باشند. حال به موضوع بحث خويش باز مى‏گرديم.

روان‏شناسى تا كجا پاسخگوست؟

اگر چه مهم‏ترين رسالت روان‏شناسى، شناخت رفتار و كنترل آن است، امّا روش‏هاى آن تجربى است. لذا اين محدوديت در ذات روان‏شناسى نهفته است و ما نيز نبايد توقّعى بيش از اين از روان‏شناسى داشته باشيم. مفهوم عفّت، صبر ، بردبارى، كه يك فرد مسلمان مى‏خواهد آن را پياده كند، عناصرى دارد كه روش‏هاى تجربى، آنها را برنمى‏تابند. انسان عفيف، هيجانات جنسى خود را كنترل مى‏كند، صبر پيشه مى‏كند، و حلم مى‏ورزد. همه اينها براى كسب رضايت خداى متعال، و وارد شدن در بهشت الهى و دورى از آتش جهنم است. آيا يك انسان معتقد به فلسفه امانيستى مى‏تواند چنين بينديشد؟ آنها اگر هم به دين معتقد باشند باز از منظر امانيستى است؛ يعنى دين براى ارضاى يكى از نيازهاى ما انسان‏ها، همين و بس! نيازهايى كه ما آن را به راحتى درك مى‏كنيم و با روش‏هاى تجربى مى‏توانيم به ديگران نيز نشان دهيم. پس اين‏كه از واژه‏هاى مشترك بين فرهنگى استفاده مى‏شود، نبايد ما را از زيرساخت‏هاى شناختى - معرفتى آن واژه‏ها غافل نمايد. مفاهيمى چون هوش هيجانى تنها مهارت‏هايى هستند كه براى دنياى انسان، طراحى شده‏اند و نبايد بيش از اين از آنها توقّع داشته باشيم. اگرچه در حوزه روان‏شناسى، رهيافت بسيار خوبى محسوب مى‏شود و نسبت به ديدگاه‏هاى چند دهه قبل، پيشرفت بسيار قابل قبولى است، اما يادمان نرود كه فعلاً روان‏شناسى يك علم تجربى است، پس يافته‏هاى آن هم بيش از دنياى تجربه، بُرد ندارد.

دين، چه مى‏گويد؟

شايد كم‏تر جوانى يافت شود كه سوداى كسب رضايت الهى را در سر نپروراند و با آرزوى وصال تقواى الهى، روزگار سپرى نكند. يكى از صفات پسنديده‏اى كه در فرهنگ اسلامى در ذيل «خودسازى» قرار گرفته، واژه «عفّت» است كه مى‏تواند مقدّمات توفيقات الهى را فراهم نمايد و به نظر مى‏رسد لغزشگاه خطرناكى براى سنين نوجوانى و جوانى باشد. در يك نگاه اجمالى، روايات عفّت را به سه دسته تقسيم مى‏كنيم: دسته اوّل، رواياتى هستند كه در مقام ارزش‏گذارى و بيان اهميت عفّت‏اند مانند اين سخن كه حضرت امام باقر(ع) مى‏فرمايند : «برترين عبادت، عفّت ميل جنسى و شكمى است».[8] و يا روايتى كه در آن، بعد از «معرفت الهى»، صفت «عفت» را مهم‏ترين ارزش به حساب آورده‏اند.[9] يا در روايت بسيار زيبايى، ابوبصير مى‏گويد: روزى خدمت امام باقر(ع) بودم كسى سؤال كرد كه من در انبان، اعمال عبادى و نماز و روزه زيادى ندارم، امّا اميد آن دارم كه جز از حلال نخورم و جز از طريق صحيح، آميزش جنسى انجام ندهم. امام صادق(ع) رو به او نمود و فرمود: كدام جهادْ بالاتر از عفّت است؟».[10] شايد منظور امام(ع) اين باشد كه عبادتْ تنها به نماز و روزه نيست، بلكه خويشتندارى در مقابل مال حرام و شهوت جنسى، خود از بالاترين عبادت‏هاست و نبايد آن را كوچك شمرد. شايد هم اهميت ترك گناه، باعث اين بيان حضرت شده است؛ چرا كه در فرهنگ روايى ما سفارش شده است كه «شما ابتدا خود را از بدى‏ها پاك كنيد و سپس به اعمال نيك بپردازيد؛ چرا كه وقتى اعمال نيك با اعمال زشت در يك جا جمع شوند، اعمال نيك، ديگر فايده و اثر لازم را نخواهند داشت».[11] علاوه بر اين توضيح، نكته ديگرى هم در بين است و آن «ايجاد انگيزه» است و روايات از اين دست، بسيار يافت مى‏شوند كه فضيلت و اهميت عفاف را نشان مى‏دهند و در ايجاد انگيزه براى عمل عفيفانه، بسيار نقش دارند و شايد كثرت اين دسته نيز از همين منظر توجيه شود؛ زيرا مهم‏ترين محرّك براى انجام دادن هر كارى، همان داشتن انگيزه زياد است. وقتى انسان مؤمن، مشاهده مى‏كند كه اهتمام به عفّت تا اين اندازه براى خداى متعال حايز اهميت است و صاحبان شريعت، جايگاهى در حدّ و اندازه شناخت الهى - كه از مهم‏ترين اركان اسلام است - به آن داده‏اند يا در زمره بهترين جهادها قرار داده‏اند، بى‏شك هر انسان مؤمنى كه به اين متون اعتقاد دارد اين موقعيت ممتاز را به راحتى از دست نمى‏دهد و با انگيزه‏اى بالا درصدد دستيابى به اين صفات برتر خواهد بود. ضمناً مطالعه اين مجموعه‏هاى روايى حتى به صورت مكرّر و تفكّر در طريقه ارتباط با آنها مى‏تواند باور به آنها را براى ما تقويت نمايد. يكى از سنّت‏هاى خوبى كه در زمان‏هاى قديم وجود داشت اين بود كه بسيارى از مؤمنان به خواندن كتاب‏هايى چون تُحَف العقول، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، خصال، نهج البلاغه، مَكارم الأخلاق و... اهتمام داشتند و شايد بيشترين فوايد، علاوه بر آشنايى با مفاهيم و آموزه‏هاى اخلاقى، ايجاد انگيزه در آنها بود كه سزاوار است ما نيز با برنامه‏ريزى دقيق، به‏گونه‏اى روشمند با مفاهيم اين ميراث گران‏بها آشنا شويم و با توجه به احترامى كه براى يافته‏هاى علمى مى‏گذاريم، اسير زرق و برق واژه‏گان علمى نشويم و آنچه خود داشته‏ايم و داريم از بيگانه تمنّا نكنيم. دسته دوم، رواياتى هستند كه جايگاه مفهومىِ عفّت و همبستگى

معنايى آن را با ديگر مفاهيم اخلاقى بيان مى‏كنند و در مسير ايجاد اين صفت براى هر سالك، نقش مهمّى ايفا مى‏نمايند. براى نمونه، رواياتى از حضرت امير(ع) نقل شده است كه بين «ورع» و «عفّت» رابطه برقرار نموده است؛[12] «قناعت» را با «عفاف» يكى دانسته؛[13]«صبر از شهوت» را معادل «عفّت» شمرده[14] و «حيا» را قرين «عفّت» دانسته‏است.[15] در حديث زيباترى نيز خطاب به فرزند خويش مى‏فرمايد: «فرزندم! آيا مى‏دانى جوانمردى چيست؟». امام حسن(ع) پاسخ مى‏دهد: «عفاف و اصلاح اموال».[16] با دقّت در اين چند روايتى كه به عنوان نمونه ذكر شد، به اين نتيجه مى‏رسيم كه اگر كسى مى‏خواهد صفت عفاف را در خود ايجاد، كند بايد بعضى زمينه‏ها را نيز براى خويش فراهم سازد، مانند حيا، كه عفّت، بدون آن، اصلاً امكان تحقق ندارد.[17] بررسى دقيق چنين شبكه معنايى، كار گسترده‏اى محسوب مى‏شود كه در اندازه‏هاى مقاله حاضر نمى‏گنجد و اين چند سطر نيز براى نمونه ذكر شد . دسته سوم، رواياتى هستند كه مستقيماً به جنبه‏هاى كاربردى‏ترى اشاره دارند؛ چرا كه پيشوايان معصوم، محدوديت‏هاى رفتارى ما را به خوبى مى‏دانستند، لذا در مواردى پا را از حوزه گزاره‏هاى توصيفى و ارشادى فراتر گذاشته‏اند و به تبيين آثار وضعى نيز پرداخته‏اند. براى نمونه، روايتى از حسن بن جهم مى‏آوريم كه مى‏گويد: امام رضا(ع) را ديدم كه خضاب كرده بود. به ايشان عرض كردم: «جانم فدايتان! خضاب نموده‏ايد؟». فرمودند: «بله، چرا كه آراستگى شوهر در افزايش عفّت همسرش موثر است و به درستى كه زنان، وقتى شوهران خويش را ژوليده مشاهده كنند، دست از عفّت خويش برمى‏دارند».[18] در اين روايت، به يك نكته روان‏شناختىِ «روابط بين شخصى» اشاره فرموده‏اند و آن اين‏كه بخشى از عفّت، توسط رفتار اطرافيان شخص، تأمين مى‏شود؛ يعنى فراهم كردن محيطى كه شخص، براى ارضاى نيازهايش مجبور نشود به محيطهاى نامحرم متوسل شود. شبيه اين مضمون را حضرت على(ع) در ضمن يك نكته تاريخى بيان كرده‏اند: «زنان بنى‏اسرائيل از حريم عفّت خويش خارج شدند و علّت آن، كم توجّهى شوهرانشان به آراستگى خويش بود».[19] در همين راستا، روايتى هست كه تأثير هديه دادن را بيان مى‏دارد.[20] رسول خدا(ص) مى‏فرمايد: «هديه مرد به همسرش در عفّت همسرش تأثير بسزايى دارد». البته اين روايات در فضاى زندگى خانوادگى است و نقش عوامل رفتارى را در ايجاد و تسهيل عفّت نشان مى‏دهد. در كنار اينها، روايات ديگرى نيز مشاهده مى‏شوند، كه ازدواج را بهترين شيوه تأمين عفاف شمرده‏اند يا توصيه كرده‏اند كه در صورتى كه شخص، توانايى ازدواج را ندارد، با استعانت از خدا و بعضى اعمال (مثل روزه گرفتن)، گوهر عفاف خويش را محافظت نمايد تا خداى متعال براى او گشايش قرار دهد.

پيامدهاى اجتماعى

در روايات ديگرى، آثار اجتماعى اين موضوع (عفاف يا بى‏عفّتى) را مشاهده مى‏كنيم. امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «آيا كسانى كه چشمان خويش را در پى زنان مردم مى‏اندازند، نمى‏ترسند كه زنان آنها نيز به مثل چنين اعمالى گرفتار آيند؟».[21] منظور حضرت اين است كه اگر شما حريم ديگران را حفظ نكنيد، حريم شما نيز خيلى زود به همان بلا گرفتار خواهد شد؛ چرا كه در نگاهى كلان‏تر، وقتى حريم‏ها شكسته شدند، خواه نا خواه، نواميس ما نيز در هجوم اين هنجارشكنى قرار خواهد گرفت. در روايت ديگرى نيز رسول خدا(ص) مى‏فرمايد: «با فلان قبيله ازدواج كنيد؛ چون آنها خودشان عفيف هستند، زن‏هايشان نيز عفّت پيشه نموده‏اند».[22] يعنى وقتى جامعه‏اى يا قبيله‏اى عفيف باشد زنان آنها نيز عفّت را از شوهران و بزرگان خويش خواهند آموخت و اين، نشان دهنده نقش الگوها در هر جامعه است. لذا از همين روايت استفاده مى‏شود كه تمام كسانى كه الگوى جامعه هستند - اعم از الگوهاى حقيقى يا مجازى - مثل رسانه‏ها، در جامعه اسلامى رسالت سنگينى برعهده دارند. امّا از طرف ديگر، ما به عنوان يك جوان، وظيفه سنگينى در انتخاب الگو داريم. همان‏طور كه صاحبان قدرت اجتماعى در قبال جامعه مسئول‏اند و بايد فرايند الگوسازى را به گونه‏اى طراحى كنند كه الگوهاى سالم و صالح مطرح شوند، ما نيز در انتخاب الگو مسئوليم و در روز قيامت، بايد پاسخگو باشيم؛ چرا كه جبرهاى اجتماعى با تمام قدرتى كه دارند، جاده يك طرفه نيستند. تنها يك اراده «قوى» ، «انتخابگر» و «تقوا پيشه» مى‏خواهد تا انتخابى مقرون به صحّت انجام دهد. روايات عفّت جنبه‏هاى ديگرى نيز دارند كه در اين مجال كوتاه نمى‏گنجند و ما نيز به همين مقدار، بسنده مى‏كنيم و اميد آن داريم كه بتوانيم در آينده نزديك با كوششى بيشتر، نگاهى ديگر به عفاف داشته باشيم و در آبادانى اين سامان، يك گام به پيش رويم. اگر او بخواهد.

[1] . Intelligence Quotient .

[2] .Howard Gardner .

[3] . اقسام هوش از نگاه گاردنر عبارت‏اند از: هوش زبانى، هوش منطقى - رياضى، هوش عددى، هوش فضايى، هوش موسيقيايى، هوش بدنى، هوش خودشناسى و هوش ديگرشناسى.

[4] . Peter Solovey .

[5] . John Mayer .

[6] . Emotional Intelligence .

[7] . بحار الأنوار، ج 71، ص 330.

[8] . الكافى، ج 2، ص 79.

[9] . وقال (ع): ما مِنْ شَيْ‏ءٍ أحَبُّ إلَى اللَّهِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ مِن عِفَّةِ بَطْنٍ وفَرْجٍ (تحف العقول، ص 282).

[10] . ابو بَصيرٍ عَنْ أبى جَعْفَرٍ (ع) قالَ: قالَ لَهُ رَجُلٌ: إنّي رَجُلٌ ضَعيفُ الْعَمَلِ، قَليلُ الصَّلاةِ، قَليلُ الصَّوْمِ ولكِنْ أرْجو أنْ لا آكُلَ حَلالاً و لا أنْكَحَ إلّا حَلالاً فَقالَ: و أيُّ جِهادٍ أفْضَلُ مِنْ عِفَّةِ بَطْنٍ و فَرْجٍ(الكافى، ج‏2، ص 79).

[11] . تحف العقول، ص 510.

[12] . مستدرك الوسائل، ج‏12، ص 170.

[13] . عيون الحكم والمواعظ، ص 34.

[14] . همان، ص 57.

[15] . غرر الحكم، ص 571.

[16] . بحار الأنوار، ج 76، ص 312.

[17] . غرر الحكم، ح 6181 ؛ بحار الأنوار، ج 3، ص 81.

[18] . الكافي، ج 5، ص 567.

[19] . بحار الأنوار، ج 76، ص 102؛ الكافي، ج 5، ص 554.

[20] . رسول الله (ص): هبه الرجل لزوجته تزيد فى عفتها(من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 272، ح 828).

[21] . الامام صادق (ع): اما يخشى الذين ينظرون فى ادبار النساء ان يبتلوا بذلك من نسائهم. (الكافى، ج 5، ص 553).

[22] . همان، ص 554.

/ 1