علي حسينزاده
در ميان آثار اسلامي، تفسيري منسوب به امام باقر(ع) به روايت ابي الجارود به چشم ميخورد كه به تفسير ابي الجارود شهرت دارد. ابن نديم، از اين تفسير يادكردهاست و مينويسد:[1] «كتاب [امام] باقر(ع)، محمّدبن علي بن الحسين، عليهمالسّلام، به روايت ابي الجارود، زياد بن منذر، رئيس جاروديه زيديه است...» نجاشي، پس از يادكرد شرح زندگي ابن ابي الجارود،مىنويسد:«از آثار ابى الجارود تفسير قرآن است كه آن را از ابي جعفر(ع)، روايت كردهاست.»[2] ابن شهرآشوب مينويسد: «ابو الجارود، داراي اصل و تفسيري از ابي جفعر(ع) است.»[3] شيخ طوسي نيز مانند اين سخن را آورده است.[4] آقا بزرگ تهراني، از تفسير ابي الجارود نام ميبرد و در مورد آن مينويسد: «... ابو الجارود، اسمش زياد بن منذر... و از اصحاب امامان سه گانه: [ امام زينالعابدين، امام باقر و امام صادق(ع)] است و تفسير وي تنها از امام باقر(ع) است كه در ايام استقامت [سلامت اعتقادي] خود از آن حضرت روايت كردهاست.»[5]شخصيت ابي الجارود
از آنچه تاكنون ياد شد، به روشني پيداست كه در منابع موثق و در خور اعتماد شيعه و سني، تفسير منسوب به امام باقر(ع) كه به روايت ابي الجارود، به چشم ميخورد، امّا درستي و نادرستي نسبت تفسير به آن حضرت نياز به تحليلي فزونتر دارد كه در وهله نخست بر محور بررسي شخصيت ابيالجارود ميگردد: « ابن عبدون از علي بن محمّد از علي بن حسن از حرببن الحسن از محمّد بن سنان، براي من روايت كرد و گفت: ابي الجارود ميگويد: من نابينا به دنيا آمدم و هرگز دنيا را نديدم. واهل كوفه و از اصحاب امام باقر(ع) بود و از ابي عبدالله(ع) روايت داشتهاست، چون زيد قيام كرد، تغيير عقيده داد.»[6] وي از اصحاب امام باقر و امام صادق(ع) بوده و از اين دو امام، رواياتي داشته و هفت سال پس از رحلت امام باقر(ع) به هنگام قيام زيد تغيير عقيده داده و به كيش زيديه درآمده و در پي آن جاروديه كه فرقهاي از زيديه است، به وي نسبت دادهشد. گرايشهاي شيعي و جانبداري ابوالجارود از مكتب اهل بيت(ع) سبب سست شدن جايگاه علمي وي و متهم گشتن به كژي در بينش و مسموم بودن انديشه وي در منظر انديشهوران اهل سنت شدهاست به گونهاي كه كارنامه تلاش وي در داوري ايشان چندان درخشان نمينمايد: ابن حجر در تقريب التّهذيب، فرقه جاروديه را به وي نسبت داده و مينويسد: « زياد بن منذر ابو الجارود، نابينا، كوفي و رافضي است كه يحيي بن معين از طبقه هفتم او را دروغگو ميداند.»[7] ابوحاتم بن حيان گويد: « او رافضي است در مطالب پيامبر(ص) جعل حديث ميكند و در فضايل اهل بيت چيزهايي را نقل ميكند كه به آن دست نيافتهاست. كتابهاي حديث او، روا نيست.»[8] ابن عدي مينويسد: «بيشتر روايتهاي او حفظ شده نيستند و بيشتر آنها در فضايل اهل بيت وارد شدهاند. او از معذورترين و غاليان كوفه است.»[9] سخنان ياد شده كه بدون مدرك درخور اعتنايند و بيشتر بر مدار احساس ميگردند، نميتوانند چندان از استحكام و استواري برخوردار باشند و بدون تحليل مينمايند. در ميان رجال شناسان شيعي، كشي به نكوهش ابي الجارود پرداخته و رأي او را بيمار و نادرست دانسته است: «حكايت شده كه ابوالجارود، سرحوب ناميدهشده و سرحوبيه كه گروهي از زيديهاند، به او نسبت دادهميشوند و ابوجعفر امام باقر(ع) او را سرحوب ناميدهاست.»[10] آيت الله خويي پس از يادكرد گفته كشي مبني بر ناميده شدن ابي الجارود، به «سرحوب» از سوي امام باقر(ع) به ردّ اين دعوي پرداخته، مينويسد: « اما اينكه ابي الجارود، زيد مذهب است، اشكالي در آن نيست، امّا ناميدن او به سرحوب، از سوي امام باقر(ع) روايت مرسلهاي است از كشي كه بر آن اعتمادنمي شود، بلكه غير قابل تصديق است، زيرا در زمان امام باقر(ع) تغيير عقيده نداده، بلكه وي پس از خروج زيد، تغيير كرد و خروج زيد، هفت سال پس از وفات امام باقر(ع) بود. پس صدور اين نامگذاري از سوي امام باقر(ع) چگونه ممكن خواهد بود.»[11] كشي روايتهايي را كه دلالت بر ضعيف بودن ابي الجارود دارند، چنين ياد ميكند: 1. اسحاق بن محمّد بصري گويد: « محمدبن جمهور گويد: موسي بن سيار از وشا از ابوبصير روايت كردهاست كه گفت: نزد امام صادق(ع) بوديم، جاريهاي بر ما گذشت و قمقمه آبي در دست داشت كه وارونه گرفتهبود. امام (ع) فرمود: خداوند ميداند اگر دل ابي الجارود، همانند قمقمه ابن جاريه، دگرگون شده باشد، تقصير من چيست؟»[12] 2. علي بن محمد گويد: «محمّد بن احمد، از علي بن اسماعيل، از حمادبن عيسي، از حسين بن مختار،از ابواسامه روايت كند كه امام صادق(ع) فرمود: « ميبيني ابو الجارود چه ميكند؟ به خدا سوگند او نميميرد، مگر گيج و حيران.»[13] 3. علي بن محمد گويد: محمد بن احمد، از عباس بن معروف، از ابوالقاسم كوفي، از حسين بن محمّد ابن عمران، از زرعه، از سماعه، از ابوبصير، روايت كند[ روزي] امام صادق(ع) كثيرالنوا و سالم بن ابي حفصه و ابو الجارود را ياد كرد و فرمود: «كذّابون مكذبون كفار عليهم لعنة الله.» عرض كردم فدايت گردم: «كذابون»را فهميد، اما معني « مكذبون» چيست؟ حضرت فرمود: اينان دروغ گوياني هستند كه نزد ما ميآيند و خبر ميدهند كه ما را تصديق ميكنند و حال آن كه اين گونه نيست. اينان احاديث ما را ميشنوند و سپس تكذيب ميكنند.»[14] 4. محمّد بن حسن براثي و عثمان بن حامدكشان، گويند: «محمدبن زياد، از محمّد بن حسين، از عبدالله مزحزف، از ابو سليمان حمّار، روايت كرد كه گفت: من خود شنيدم كه امام صادق(ع) ابو الجارود را در مني، در چادرش، مخاطب قرار داد و با صداي بلند فرمود: تو را به خدا سوگند آيا پدرم امام همه مردم روي زمين نبود؟ هنگامي كه او وفات فرمود، جز گمراهان هيچكس به امامت او جاهل نبود. پس در سال بعد نيز ديدم كه مانند آن سخن را به ابو الجارود گفت. پس از آن ابو الجارود را در كوفه ديدم و به او گفتم: آيا شنيدي كه ابو عبدالله(ع)، دو مرتبه به تو چه گفت؟ ابو الجارود گفت: مقصود ابي عبدالله از پدرش علي(ع) بود.[ كنايه از اين كه امام باقر(ع)، مقصود امام نبود.]»[15] آيت الله خويي در رد روايات ياد شده مينويسد: «روايتهاي ياد شده، ضعيفتر از آنند كه بر ضعيف بودن و ثقه نبودن يك شخص دلالت كنند[ يعني با قطع نظر از ناحيه سند، از نظر دلالي، ضعيف هستند] به جز روايت سوّم، ولي در سند آن علي بن محمّد، فرزند احمد بن وليد واقع شده كه مجهول است و حسين بن محمد بن عمران كه مهمل است. براي تضعيف يك شخص، چگونه ميتوان به چينين روايتهايي تكيه كرد؟»[16] روايتهاي ياد شده ازديدگاه سندشناسي به دليل حضور افراد ضعيف و ناشناس مانند وشاء در سند روايت نخست و علي بن محمد در روايت دوّم و محمد بن احمد در روايت سوم، چندان اعتباري ندارند. روايت چهارم نيز از نظر سلسله سند، ضعفهاي اصولي دارد كه در اين مختصر مجال طرح آنها نيست. روايتهاي ياد شده از زاويه مفاد و محتوا نيز استحكام و استواري ندارند، زيرا همه روايتها( به جز روايت سوّم) انحراف فكري ابو الجارود را، از زبان امام صادق(ع) بيان ميكنند و ترديدي نيست كه ابوالجارود، در زمان امام صادق(ع) تغيير عقيده داده، امّا بحث در ثقه بودن و نبودن وي پيش از تغيير عقيده خود، در زمان امام باقر(ع) است.ثقه بودن و نبودن ابي الجارود
آنچه ياد شد، تضعيف ابي الجارود از سوي كشي است. جمعي از ارباب رجال، هر چند از توثيق ابوالجارود به طور صريح سخن نگفتهاند، ولي وي را از اصحاب امام باقر و امام صادق(ع) دانسته و سخني كه بر ضعيف بودن و يا دست كم نكوهش وي دلالت كند، نگفتهاند. شيخ طوسي، او را در شمار اصحاب امام باقر(ع) و امام صادق(ع) شمرده و نسبتهاي ياد شده را در مورد وي ياد كردهاست.[17] نجاشي درباره ابو الجارود مينويسد: «ابو العباس بن نوح گويد: او ثقفي است كه عطيه از وي حديث شنيده و او از امام باقر(ع) روايت داشته و مروان بن معاويه از او روايت داشتهاست درباره او، سخناني گفتهاند. بخاري نيز اين سخنان را آوردهاست.»[18] برقي نيز مانند وي را از اصحاب امام باقر(ع) دانسته است...[19] گرچه از اظهار نظر علماي يادشده، توثيق ابو الجارود، به روشني به دست نميآيد، ولي سخن ويژهاي مبني بر ضعيف بودن وي نيز وجود ندارد و به علاوه بيانگر اين حقيقت است كه وي از اصحاب امام باقر و امام صادق(ع) بودهاست. پسينيان علماي رجال، يا به نقل از پيشينيان و يا بر اساس دليلهايي كه نزدشان، موجود بودهاست، ابوالجارود را به طور صريح، توثيق كردهاند. علامه حلي به نقل از ابن غضايري مينويسد: « احاديث و روايتهاي ابوالجارود در حديث اصحاب اماميه، از احاديث او در روايات زيديه پيش تر است و اماميه از روايتهاي ابوالجارود توسط محمد بن سنان، كراهت دارند و به روايتهاي او، توسط محمّدبن بكر ارجني اعتماد كردهاند.»[20] آيت الله خويي نيز مضمون ياد شده را بيان كردهاست و پس ا زياد كرد ديدگاههاي موافق و مخالف درباره توثيق ابي الجارود مينويسد: «ظاهر اين است كه ابو الجارود ثقه است، نه به خاطر اينكه بزرگان [اصحاب] از او روايت دارند، زيرا اين تنها، در اثبات وثاقت، كفايت نميكند، بلكه وثاقت وي به دليلهاي زير ثابت ميشود: 1.به خاطر وقوع وي در اسناد كامل الزّيارات كه جعفر بن محمّد قولويه به ثقه بودن همه راويان آن گواهي دادهاست. در كتاب ياد شده، او از امام باقر(ع) روايت دارد و عثمان بن عيسي از وي روايت دارد. (باب 13 در فضيلت آب فرات و نوشيدن آن و غسل در آن ج 3) 2. به خاطر گواهي شيخ مفيد در رساله عدديه به اين كه وي از اعلام و بزرگاني است كه حلال و حرام و فتاوا و احكام دين از آنان گرفته ميشود و هيچ طعني بر آنان وارد نيست و راه نكوهش بر هيچ يك از آنان وجود ندارد. 3. به خاطر گواهي علي بن ابراهيم در تفسير خود به ثقه بودن تمام كساني كه در سند آن تفسير واقع شدهاند و از او در تفسير آيه:« و اذ قالت الملائكة يا مريم...» (آل عمران / 42 ) از امام باقر(ع) روايت دارد و كثيربن عياش از وي، روايت كردهاست.»[21] سپس آيت الله خوي مؤيدي بر دليلهاي ياد شده، ذكر كرده و مينويسد: «مؤيد دليلهاي يادي شده، چنانكه گذشت ، گفته اين غضايري است كه اصحاب ما به روايتهاي ابيالجارود از محمّدبن بكر ارجني اعتماد ميكنند.»[22]استدراك آيت الله خويي درباره كتاب كامل الزّيارات
آيت الله خويي كه پيشتر با تكيه بر سخن ابن قولويه در آغاز كتاب خود، همه راويان سندهاي اين كتاب را موثق ميدانسته، در سالهاي واپسين، در استدراكي كه به خط ايشان وجود دارد، مينويسد: «ابن قولويه در مقدمه كتاب خود: كام الزيارات، مطلبي را نوشته كه ما عين عبارت او را نقل ميكنيم: «و قد علمنا بانا لا نحيط بجميع ما روي عنهم في هذا المعني و لا في غيره لكن ما وقع لنا من جهة الثّقات من أصحابنا رحمهم الله برحمته، و لا اخرجت فيه حديثاً روي الشذاذ من الرجال يؤثر ذلك عنهم من المذكورين غير المعروفين بالرواية المشهورين بالحديث و العلم...» آنچه از اين عبارت برداشت ميشود، اين است كه وي در كامل الزيارات، روايات را تنها از امامان معصوم(ع) نقل كردهاست، آن هم از راه راويان موثق اماميه. شكي نيست در اين كه مقتضاي اكتفا و جمود بر ظاهر اين عبارت، بويژه با توجه به تعبير « ولااخرجت» به صيغه ماضي كه بيانگر تدوين مقدمه پس از تأليف كتاب است، تأييد و اخبار از ثقه بودن تمام كساني است كه در اسناد اين كتاب واقع شدهاند و اين همان چيزي است كه ما را در صفحه 45 از جلد اوّل معجم رجال الحديث اشاره كردهايم و صاحب وسائل نيز به آن اعتراف كردهاست. ولي پس از ملاحظه و توجه به روايات موجود در كتاب و تحقيق در اسناد آنها به دست آمد كه روايات بسياري ( شايد بيش از نصف آن) وجود دارد كه با ويژگيهاي ياد شده در مقدمه هماهنگي ندارند. روايات بسياري در اين كتاب وجود دارند كه مرسله، مرفوعه و يا مقطوعهاند و رواياتي وجود دارند كه از غير معصوم(ع) نقل شدهاند. نيز رواياتي كه در سند آنها افراد غير امامي واقع شدهاست، و رواياتي از افرادي ناشناخته كه نامي از آنها در كتابهاي رجال برده نشدهاست، افزون بر اين، در سند شماري از اين روايات، اشخاصي وجود دارند كه ضعف آنان بر كسي پوشيده نيست، مثل حسن بن علي بن ابي عثمان، محمد بن عبدالله بن مهران و اميّة بن علي القيسي و ... نتيجه اين كه اگر مراد ابن قولويه از سخنش در مقدمه كتاب، ثقه بودن همه كساني باشد كه در سند اين كتاب واقع شدهاند، با آنچه گفتيم هماهنگي ندارد. پس به منظور حفظ كلام ابن قولويه از اظهارات غير واقعي، چارهاي نيست جز اين كه عبارت وي را بر خلاف ظاهر آن حمل كنيم و بگوييم تنها مشايخ وي مراد بودهاند. بر اين اساس، ما نيز ناگزيريم كه از نظر پيشين خود در توثيق تمام افراد سند كامل الزيارات برگرديم و توثيق را ويژه مشايخ بي واسطه ابن قولويه بدانيم.»[23] آنچه ياد شد، متن كامل استدراك بود. برخي از محققان، براين باورند كه آيتالله خويي با اين نظريه، توثيق خود را در مورد ابي الجارود نقض كردهاست، زيرا دليل اين توثيق را كه «وقوع وي در اسناد كامل الزّيارات» است، بدون اعتبار اعلام كرده و تنها مشايخ بيواسطه ابن قولويه را موثق دانستهاست. امّا شايد بتوان گفت باوري چنين، چندان درست نيست، زيرا: ايشان براي توثيق ابي الجارود، دو دليل و دو مؤيد، ذكر كردهاست. استدراك ياد شده تنها يك دليل را باطل ميكند و ديگر دليلها، به قوّت خود باقي خواهند بود. افزود بر آن، يكي از دليلهاي توثثق ابيالجارود، قرار گرفتن وي در سلسله اسناد تفسير قمي است و همانگونه كه در آينده خواهيم گفت، اين تفسير آميزهاي است از تفسير قمي و ابي الجارود و ديگر روايتهاي متفرقه كه نويسنده تفسير، نكتههاي تفسيري ابي الجارود و قمي را از راه مشايخ خود به گونهاي متمايز از علي بن ابراهيم، نقل كردهاست و در بين رواياتي كه از علي بن ابراهيم است، مواردي نيز وجود دارد كه وي از پدرش و او از ابي الجارود، نقل كردهاست كه ما به برخي از آن موارد اشاره ميكنيم. بنابراين، هرچند ممكن است ما در مقام بررسي تفسير قمي با روايتهاي ضعيفي كه نويسنده از طريق مشايخ خود، نقل كردهاست، روبه رو شويم، ولي ترديدي نيست كه توثيق عليبن ابراهيم از راويان سند تفسير، شامل كساني خواهد بود كه خود به طور مستقيم از آنان نقل كردهاست و ابي الجارود در اين زمره است.بررسي اسناد تفسير ابي الجارود
تفسير امام باقر(ع) از ابي الجارود به راههاي زير، روايت شدهاست: راه شيخ صدوق: شيخ صدوق در طريق خود، اين تفسير را از: محمدبن علي بن ماجيلويه، از محمّدبن ابي القاسم اعمش، از محمّد بن علي قرشي كوفي از محمّد بن سنان از ابي الجارود، از امام باقر(ع) روايت ميكند، ولي آيت الله خويي در مورد راه شيخ صدوق مينويسد: «راه شيخ صدوق در اين تفسير به دليل حضور افراد مجهول، ضعيف است.»[24] از جمله كساني كه در راه ياد شده، ضعيف يا مجهول به شمار ميآيند، محمدبن علي قرشي(ابوسميه) و محمّد بن سنان هستند.محمّد بن سنان:
محمّد بن سنان، ابوجعفر همداني است كه شيخ طوسي وي را در بخشهاي گوناگون رجال در زمره اصحاب امام صادق، امام كاظم ، امام رضا و امام جواد(ع) شمردهاست.[25] در نظر انديشوران علم رجال در توثيق او هماهنگي وجود ندارد. سيد بحرالعلوم مينويسد: «در مورد محمّدبن سنان، اختلاف بين اصحاب، زياد است و گفتههاي علما در اين مورد، اضطراب شديدي دارند، كه بسياري از علما در مورد وي گفتههاي ضد و نقيض دارند. گاهي توثيق و گاهي تضعيف كردهاند و گاهي ستودهاند و گاهي نكوهش كردهاند...»[26] كشي به نقل از حمدويه، در مورد محمّد بن سنان مينوسد: «حمدويه گويد: من احاديث محمّدبن سنان را از ايوب بن نوح شنيدم و او گفت: روايت احاديث محمّدبن سنان جايز نيست.»[27] شيخ طوسي در فهرست مينويسد: «محمد بن سنان كتابهايي دارد و مورد نكوهش قرار گرفتهاست.»[28] همو در رجال، در ذيل اصحاب امام رضا(ع) او را تضعيف كردهاست: كشي به نقل از فضل مينويسد: «ابو الخطاب و يونس بن ظبيان و يزيد الصائغ و محمد بن سنان دروغگويان مشهورند و ابوسميه مشهورتر از ديگران است.»[29]راه شيخ طوسي:
شيخ طوسي، براي معرفي تفسير امام به روايات ابو الجارود، دو راه دارد: راه اوّل وي اين است كه گويد: «شيخ ابو عبدالله محمدبن محمد بن نعمان و حسين بن عبيدالله، از محمّد بن علي بن حسين، از پدرش، از ابن [الحسن] حسين بن سعدك همداني، از محمّد بن ابراهيم قطان« العطارـ خ ل»، از كثيربن عياش از ابي الجارود، از ابي جعفر(ع)، اين تفسير را براي ما روايت كرد.»[30] راه دوّم خود را به شرح زير ياد ميكند: « احمدبن عبدون، از ابوبكر دوري، از ابن عقدة، از ابو عبدالله جفعر بن عبدالله بن جعفر بن محمد بن علي بن ابي طالب محمدي، از كثيربن عياش قطان، از زيادبن منذر از ابي جعفر(ع) اين تفسير را براي ما روايت كرد.»[31] دو راه ياد شده به دليل حضور ابو سهل كثيربن عيّاش، ضعيف است. آيت الله خويي در مورد وي مينويسد: «كثير بن عياش ضعيف بوده و در ايّام ابي سرايا با وي خروج كرده، مجروح شد.»[32] در جاي ديگري نيز او را تضعيف كردهاست.[33] افزون بر آنچه ياد شد، در راه دوم، اين عقده واقع شده و او زيدي مذهب و ضعيف است. راه نجاشي: نجاشي، پس از ياد كرد تفسير مورد نظر، در معرفي راويان ابي الجارود، مينويسد: «جمعي از اصحاب، از احمد بن محمد بن سعيد، تفسير را براي ما روايت كرده و گفتهاست: جعفر بن عبدالله محمد، از ابو سهيل كثيربن عياش روايت كرده و گفته است: ابوالجارود، تفسير را براي ما روايت كرد.»[34] راه نجاشي، گذشته از مرسل و ناپيوسته بودن، به دليل حضور ابوسهل كثيربن عياش در سلسله سند آن ضعيف است. راه علي بن ابراهيم قمي: تفسير علي بن ابراهيم بن هاشم قمي از تفاسير معروف و پرآوازه شيعي است. اين تفسير سه بخش دارد: بخش بيشتر آن تفسير علي بن ابراهيم را دربرگرفتهاست كه وي از راه پدر و ديگر مشايخ خود، روايت ميكند. بخش ديگر، تفسير امام باقر(ع) به روايت ابيالجارود است و بخشي اندك از آن روايتهاي متفرقه را در بردارد. روايتهاي ابي الجارود، در اين تفسير به دو راه، ياد شدهاست: 1. به واسطه علي بن ابراهيم كه وي از پدرش، از صفوان بن يحيي از ابي الجارود روايت ميكند. 2. به واسطه نويسنده تفسير، چنانكه آوردهاست: «حدثنا احمد بن محمّد الهمداني قال حدثني جعفربن عبيدالله( عبدالله) قال: حدثنا كثير بن عياش عن زياد بن المنذر ابي الجارود عني ابي جفعر محمّد بن علي(ع) ...»[35] اين راه كه همساني دارد با راه شيخ طوسي و نجاشي، از نظر سند، ضعيف است، امّا راه نخست صحيح و غير قابل ترديد است.روايت ابي بصير
سيد حسن صدر، در زمينه سلسله سند تفسير مينويسد: «تفسير امام باقر(ع) از ابي الجارود را در روزگار پايداري و پيش از زيدي شدن او، گروهي از ثقات شيعه كه ابو بصير يحيي بن قاسم اسدي نيز از آنان است، از وي روايت كردهاند و علي بن ابراهيم قمي در تفسير خود، آن را از راه ابو بصير كه ثقه است، نقل كردهاست.»[36] ليكن راههاي رسيدن به روايتهاي ابو الجارود، منحصر به آنچه گفته شد نيست، بلكه گروه زيادي از اصحاب مورد اعتماد در متون معتبر و درخور توجه شيعي، سخنان تفسيري امام باقر(ع) را به روايت ابي الجارود روايت كردهاند، از جمله: 1.منصوربن يونس كه از رجال موثق است، در اصول كافي در باب: الاشارة و النص علي عليبن الحسين، عليهما السّلام. 2.حماد بن عيسي در جزء دوم بصائر الدرجات، تأليف محمد بن حسن صفار. 3. عامربن كثير السراج در امالى صدوق /10 4. حسن بن محبوب، در اخبار اللوح 5.ابو اسحاق نحوي ثعلبه بن ميمون در كتاب«الحجة» اصول كافي، باب: انّ الائمة نور الله. 6. ابراهيم بن عبدالحميد كه شيخ طوسي او را توثيق كردهاست. در كافي، باب: ادخال السرور علي المؤمن. 7. مفضل بن عمر جعفي در خصال شيخ صدوق، باب چهارم /104 8. سيف بن عميره در كافي، باب التفري/60 9. عبدالصّمد بن بشير .[37] در ميان طريقهاي روايي ياد شده براي تفسير، طريق علي بن ابراهيم قمي را ميتوان بدون اشكال، و رهنمون به متن واقعي تفسير دانست.[1] ـ ابن نديم، الفهرست، انتشارات امير كبير، 1366/ 59. [2] ـ نجاشي، رجال/ش 448. [3] ـ ابن شهر آشوب، معالم العلماء/45. [4] ـ طوسي، محمدبن حسن، فهرست/305 [5] ـ تهراني، آقا بزرگ، الذريعه الي تصانيف الشيعه، بيروت، دارالاضواء، 4/251 [6] ـ نجاشي، رجال/170 [7] ـ آل بحرالعلوم، رجال طوسي/122، پاورقي، به نقل از: تقريب التّهذيب. [8] ـ همان [9] ـ همان [10] ـ خويي، ابوالقاسم، معجم رجال الحدث، 7/323، به نقل از: رجال كشي. [11] ـ همان. [12] ـ همان. [13] ـ همان . [14] ـ همان . [15] ـ همان /324. [16] ـ همان. [17] ـ شيخ طوسي، محمدبن حسن، رجال/197. [18] ـ نجاشي، رجال/170 [19] ـ خويي، ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، 7/322. [20] ـ علامه حلي، حسن بن يوسف، رجال/323 [21] ـ خويي، ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، 7/324 [22] ـ همان /325 [23] ـ استداراك ياد شده، از برخي از شاگردان آن مرحوم دريافت شده و نزد نگارنده موجود است. [24] ـ خويي، ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، 7/326. [25] ـ طوسي، محمدبن حسن، رجال، ص 288. [26] ـ سيد بحر العلوم، محمد مهدي، الفوائد الرجاليه، تهران، منشورات مكتبة الصادق، 3/251 [27] ـ كشي، رجال، چاپ نجف/332 ، ش245 [28] ـ طوسي، رجال/386. [29] ـ كشي، رجال /457 [30] ـ خويي، ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، 7/321. [31] ـ همان. [32] ـ خويي، ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، 7/322. [33] ـ همان، 14/107. [34] ـ نجاشي، رجال/107. [35] ـ قمي، علي بن ابراهيم، تفسير قمي،1/102. [36] ـ صدر، حسن، تأسيس الشيعه/327. [37] ـ تهراني، آقا بزرگ، الذريعه،4/308.