اتحاد و دوستى - اتحاد و دوستی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اتحاد و دوستی - نسخه متنی

سید حسن ابطحی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اتحاد و دوستى

خلاصه اى از مقدمه چاپ اول

بسم اللّ ه الرّحمن الرّحيم

الحمد للّ ه والصلو ة والسلام على رسول اللّ ه وآله الطاهرين

روى سخن با شما اى مسلمانان ... .

آيا مى دانيد؟ .... در عصرى كه ما زندگى مى كنيم تمدن اروپا و پيشرفت علم و صنعت چگونه

افكار جوانان مسلمان را متوجه خود ساخته است ؟.

آيـا مـى دانـيـد؟ جـوانـان و فـرزنـدان عـزيـز مـا چـگـونـه چـشـم و گـوش بـسـتـه در

مقابل گفتار و كلمات آنان خود را تسليم نموده اند؟

آيـا اطـلاع داريد؟ كه تنها در ايران صدها كتاب در علم پسيكولوژى "روانشناسى " و اخلاق از

دانـشـمـنـدان اروپـا تـرجـمه شده و مكرر بچاپ رسيده و مردم مسلمان هم آنها را بعنوان بهترين

ابـتـكـارات فـكـرى "بـه قـيـاس از اخـتـراعـات و عـلوم مـاديـشـان "

استقبال مى كنند.

آيـا خـبـر داريـد؟ كه مسلمانان "بخصوص طبقه جوان " به قوانين اخلاقى و اجتماعى اسلام كه

صـدهـا بـرابـر اهميت و ارزشش بيشتر از ابتكارات فكرى غير مسلمانان است توجهى نداشته و

حـتـى گـاهى بعضى از مترجمين مغرض در ضمن مقدمه كتابهاى روانكاوى و يا آئين دوست يابى

اروپائيها به كتب اخلاقى اسلامى طعن زده و آنها را مورد انتقاد نادرست خود قرار داده اند!

ايـنـهـا حقايقى است كه با مطالعه و دقت در اين كتاب براى شما روشن مى شود و ابدا احتياجى

به استدلال ندارد.

شـمـا مـى تـوانـيـد بـا مطالعه اين كتاب ، آئين دوست يابى اسلامى را فرا گرفته و به اين

وسيله متوجه عظمت قوانين عاليه اين دين مقدس گرديد.

ايـن كـتـاب ، كـه پـس از پـرسـشـنـامه هاى فرهنگى و تماسهاى خصوصى و توجه به اينكه

بـيـشـتـر احتياجات جوانان عصر ما به موضوعات اخلاقى و روانى است بوجود آمد، پاسخگوى

مشكلات دوست يابى بشر خود را دانسته و انصافا در اين معنى اشتباه نكرده است .

ايـن كـتـاب بـراى آنـكـه بـهـتـر مـورد اسـتـفـاده قـرار گـيـرد بـه سـبـك رومـانـتـيـك در آمـده و

وسائل دوست يابى و محبوبيت را در قالب داستان و مناظره به شما تقديم مى دارد.

امـيـد اسـت ايـن كـتـاب مورد پسند عموم افراد قرار گيرد و بتواند راهنماى كاملى در موضوعات

اخلاقى براى جوانان عزيز ما باشد.

(اين مقدمه در چاپ اول در سال 1341 نوشته شده است )

مقدمه چاپ چهارم

پـنـج سال قبل كه اولين چاپ اين كتاب در بين مردم منتشر شد متوجه شدم كه اگر افراد بشر

از قـوانين عاليه اسلام اطلاع كافى مى داشتند بيش از اين نسبت به اين دين مقدس اظهار علاقه

مى نمودند.

لذا در نـظـر گـرفـتـم كـه كـانـون بحث و انتقاد دينى را تاءسيس كنيم و اعلام نمائيم كه دين

اسـلام (مـذهـب شـيـعـه ) پـاسـخـگوى جميع شبهات و مشكلات دينى بشر است و حتى براى كسى

كوچكترين مطلب حل نشدنى باقى نگذاشته است .

هـمـيـنـطـور هـم شـد، يـعنى در حدود شش سال قبل كانون بحث و انتقاد دينى را در مشهد تاءسيس

كـرديـم و تـا بـحـال تـوانـسـتـه ايـم حـدود پـانـزده هـزار سـؤ

ال مذهبى را پاسخ بگوئيم و قدمهاى ارزنده اى در راه رسيدن به اين هدف مقدس برداريم .

مـنـظـور شـرح فـعـاليـتهاى كانون بحث و انتقاد دينى نبود شايد عموم ايرانيان از چگونگى و

طرز كار آن اطلاع كافى داشته باشند ولى مى خواستم بگويم كه كانون بحث و انتقاد دينى

يك مطلب پر اهميتى را براى من ثابت و روشن ساخت و آن اين بود كه مؤ ثرترين چيزى كه در

انـحـراف افـراد بـشـر و بلكه فساد يك اجتماع ، نقش بزرگى را بازى مى كند افتراق و عدم

اتّحاد است .

زيـرا در اثـر تـكـرار سـؤ الات و تـوجـه بـه اينكه اكثر جوانان امروز ما از موضوع پراهميت

اتـّحـاد و دوسـتـى خـبـرى نـدارنـد مـتـوجـه شـدم كـه بـزرگـتـريـن عـقـده

نسل جوان و علّت انحراف آنان نداشتن راه حلى براى بوجود آوردن اتّحاد و دوستى است .

امـروز دانـشـمـنـدان اروپـا هم همين توجه را پيدا كرده و براى از بين بردن جنايات و آدمكشى ،

دزدى و صـدهـا مـفاسد ديگر، متوسل به نيروى دوستى و يگانگى شده و معتقدند كه تا در بين

افراد بشر اين قدرت كاملا حكومت نكند انسانها روى سعادت را نخواهند ديد.

لذا صـدهـا كتاب در اين باره نوشته اند و مردم دنيا را به اين هدف مقدس دعوت نموده اند ولى

چـون مـكـتب آنها ناقص است يعنى اكثر مطالب آنها يا مربوط به افكار خود آنها و يا متكى به

كـتـب مـقـدس (عـهـد عـتـيـق و عـهـد جـديـد) مـى بـاشـد نـتـوانـسـتـه انـد

اصـل مـحـبـت و دوسـتـى را كـامـلا تـوضـيـح دهـنـد و يـا بـرنـامـه كـامـلى بـراى

نـيـل بـه مـقـصـد بـه دست بشر بدهند ولى ما كه متكى به قوانين اسلام مى باشيم و مى دانيم

اسـلام بهترين برنامه را در اين باره براى افراد بشر تنظيم كرده است و سعادت همه افراد

بـسـتگى كاملى به اتّحاد و دوستى و تعاون اجتماعى دارد در اين كتاب توانستيم به يارى خدا

برنامه وسيعى در راه به وجود آوردن اتّحاد و دوستى بدست خوانندگان محترم بدهيم و ضمنا

آن را بـا قوانين ساخته بشر مقايسه كنيم تا عموم مردم بدانند مكتب اسلام بهترين قوانين را در

اين باره دارد چنانكه در گذشته ثابت نموده ايم .

ما با تجديد طبع مكرر اين كتاب و استقبال گرم مردم متوجه شده ايم كه هنوز روحيه انصاف و

عـلاقـه بـه عـلم و فـرهنگ در ميان نسل جوان وجود داشته و بلكه در هر كجا علم و دانشى باشد

پروانه وار به دور نورانيت آن در گردش اند.

امـيـد اسـت خـداى بـزرگ ، جوانان عزيز ما را زير سايه اسلام از كينه جوئى و افتراق محفوظ

نگاهدارد و موفق به پيروى از برنامه هاى علمى اسلام بفرمايد.

(اين مقدمه در سال 1346 نوشته شده است )

ايران - مشهد كانون بحث و انتقاد دينى

سيد حسن ابطحى

مقدمه چاپ هفتم

بسمه تعالى

آنـچـه در مـقـدمـه چـاپ اول و چـاپ چـهـارم ايـن كـتـاب نـوشـتـه ايـم مـربـوط بـه

قبل از انقلاب اسلامى ايران بوده است .

امـا چـون پـس از پـيروزى انقلاب اسلامى ايران روحيات جوانان مسلمان ما نسبت به حقايق اسلام

كـامـلا تـفـاوت كـرده و مـتـوجـه شـده انـد كـه اروپـائيـان در

مـسـائل اخـلاقى ريزه خواران دين مقدس اسلامند و بعلاوه مدتها بود كه اين كتاب كمياب شده و

احـتـيـاج بـه تـجـديـد طبع داشت لذا با فكر نوينى ، با برداشت جديدى از خواسته هاى مردم

مـسـلمان دراين موضوع "اتّحاد و دوستى " به تجديد طبع اين كتاب اقدام نموديم اميد است مورد

قبول خوانندگان محترم قرار گيرد.

ضـمـنـا نـاگـفـتـه نـمـانـد كـه چـون طـرز رومـانتيكى اين كتاب در گذشته خيلى جالب نبوده و

هـمـانـطـورى كـه از كـلمـه رومـانـتـيـك اسـتـفـاده مـى شـود

اصـل قـضـيـه آن غـيـر واقـعـى و رمـانـى بـود، كـوشـيـده ايـم كـه بـا حـفـظ

اصـل مـطـالب تـا جـائيكه ممكن است طرز ارائه حقايق اين كتاب را در قالبى بهتر و مؤ ثرتر

تـقـديـم حـضـور خوانندگان محترم نمائيم باميد آنكه بتوانيم به فرهنگ اسلامى خدمت بهترى

بكنيم .

به اميد موفقيت

شـب پـنجم شعبان 1405 يعنى شب ميلاد مسعود حضرت امام سجاد - عليه السلام - (اين مقدمه در

سال 1364 نوشته شده است )

سفرى به لبنان و بيروت

بسم اللّ ه الرّحمن الرّحيم

بـيـروت پـايـتـخـت كشور جمهورى آسيائى لبنان است كه "در كنار درياى مديترانه شرقى "

واقـع گـرديـده و حـدود يـك مـيـليون نفر جمعيت دارد. طبقات مختلف مذهبى در آن زندگى مى كنند

"صداى ناقوس كليسا" گاهى بگوش مى رسد. بانگ "اللّ ه اكبر" مسلمين ، دلهاى مرده را حيات

مـى بخشد. كمتر كسى است كه در اين شهر قدم بگذارد و با شارع اُلُمبى (خيابان المپى ) سر

و كـار نـداشته باشد. اين خيابان در وسط شهر واقع است و از ميدان الساعة (كه مشهورترين

مـيـدانـهـاى ايـن بـنـدر بـزرگ اسـت ) مـنـشـعـب مى شود و غالبا بازرگانان مهم در اين خيابان

مشغول فعاليتهاى تجارتى خود مى باشند. تجار ايرانى در حجره هاى تجارت خود كه در دو

طرف اين خيابان واقع است ديده مى شوند.

در روز 28 فـرورديـن سـال 1341 ايـنـجـانـب بـراى انـجـام

عـمـل جـراحـى در يـكـى از بـيـمـارسـتـانـهـاى ايـن شـهـر بـسـتـرى شـدم و پـس از بـهـبـودى

كـامـل بـا تـصـويـب پزشك و دكتر معالج خود قرار شد كه چند روزى در بيروت براى تقويت

مـزاجـم بـمـانـم "در يـكـى از هـتـلهـائى كـه نـسـبـتـا بـا وضـع مـادّى و روحـى مـن مـنـاسـب بـود

منزل كردم ."

يك عادت صحيح

براى اولين بار كه وارد خيابان المپى شدم در فكر بودم كه شايد مسلمانى را ملاقات نمايم

تـا بـه پـيـروى از يك دستور اجتماعى اسلام ((1))

از عادت محلى مردم بيروت پرسش كنم تا

مـبـادا در بـرخـورد با آنان عملى انجام دهم كه موجب تنفر و انزجار مردم بيروت گردد زيرا در

مـدت زنـدگـى كـوتـاه خـود افـراد بـزرگ و دانـشـمـنـدى را ديـده بـودم كـه داراى

فـضـائل اخـلاقـى و صـفات پسنديده ولى در اثر عدم رعايت از رسومات محلى مردمى مورد بى

اعـتـنـائى و تـحـقـير آنان قرار گرفته و همواره به او و هموطنانش طعن مى زدند، در اين موقع

چـشـمـم بـه جـوان خـوش قـيـافـه اى افتاد كه در جلو مغازه اى ايستاده و بطرفى نگاه مى كرد

مـثـل آنكه انتظار شخصى را داشت جلو رفتم پس از تعارفات معموله گفتم :

آقا لطفا بفرمائيد

نام شما چيست ؟ در پاسخ من با صورتى باز گفت :

اسم كوچكم نادر و نام فاميلم اسلامى است

.

از ايـن نـام و فـامـيـل دانـسـتـم كـه آن جـوان ايـرانـى و مـسـلمـان اسـت سـپس رو بمن كرد و گفت :

مثل اينكه شما تازه وارد اين شهر شده ايد پس شما هم خود را معرفى كنيد.

من گفتم :

اسمم كاتبى است و چند روزى قصد داشتم در اين شهر بمانم لذا مى خواستم از شما

تـقـاضـا كـنـم از چـگـونـگى اخلاقيات مردم اين شهر برايم بيان كنيد تا مبادا عملى بر خلاف

رسومات محلى مردم اين شهر از من صادر شود و در ضمن ، مطّلع گردند كه من مسلمانم و براى

هميشه در اثر كوتاهى از يك سؤ ال ، مسلمين و ايرانيان مورد انتقاد قرار گيرند.

چگونه قضاوت مى كنيد؟

او بمن گفت :

از اين برخورد فوق العاه خوشوقتم منهم مسلمانم ولى متاءسفانه در اين شهر كه

يـك قـسمت مهم آن مسيحى مى باشند بعضى از مسلمانانى كه وارد اين شهر مى گردند رفتار و

روششان بحدى زننده است كه به آبروى مسلمانان ديگر لطمه مى زنند و آنها را وحشى و دور

از آداب و اخـلاق مـعـرفى مى نمايند و مردم غير مسلمان هم در اثر بى اطلاعى از اسلام و قوانين

بـى نـظـيـرش دائمـا بـمـا طـعن زده و مى گويند مذاهب ديگر در امور اخلاقى و اجتماعى بر دين

اسـلام تـفـوق و بـرتـرى دارنـد ولى امـروز از ايـن

عـمـل شـمـا بـقـدرى خـوشـوقـتـم كـه تـا در ايـن شـهـر تـشـريـف داريـد قـطـعـا نمى گذارم جز

مـنزل ما جاى ديگرى را انتخاب نمائيد و بعقيده من خوب است شما مدتى در اين شهر بمانيد كه

مردم بيروت بدانند مسلمانان هم يك چنين مردمان با فضيلتى دارند.

گـفتم :

قربان لطف شما، منهم از ديدن شما بسيار خوشوقتم ولى مايلم ، تا مى توانم براى

كـسـى مـزاحـمـتـى ايـجـاد ننمايم و فقط از شما تقاضا دارم پاسخ سؤ الات مرا بگوئيد تا از

خـدمـتـتان مرخص شوم و انشاءالله سعى مى كنم تا وقتى كه در اين شهر هستم با حضرتعالى

تماس بيشترى داشته باشم .

او گـفـت :

ابـدا ممكن نيست و اگر پيشنهاد مرا قبول نفرمائيد بسيار متاءثر و دلگير مى شوم و

در ايـن سـاعـت هـم بـانـتـظـار يـكـى از رفـقـاى مـسـيـحـى خـود هـسـتـم تـا بـاتـفـاق ايـشـان

بمنزل برويم و مايلم شما هم با او ملاقاتى فرموده باشيد.

"در اين موقع جوانى كه آثار ادب و اخلاق از قيافه او ظاهر بود رسيد و با آقاى اسلامى دست

داد بـلافـاصـله آقـاى اسـلامـى هـم مـرا بـاو مـعـرفى نمود و سپس روى بمن كرد و گفت :

آقاى

يـعـقـوبـى مـيـهـمـان عـزيـزيـسـت كـه در انـتـظـار او بـودم خـواهـشـمـندم بفرمائيد تا در خدمتتان

بـمـنـزل بـرويـم ." آقـاى اسـلامـى بـه دنـبـال ايـن سـخـن براه افتاد. باتفاق يكديگر بسمت

منزل ايشان روانه شديم هنوز چند قدمى از آن مغازه دور نشده بوديم كه دو نفر پليس ، جوانى

را به طرف زندان مى بردند.

جوان مسيحى پس از يك نگاه عميق گفت :

"اين جوان مسلمان است ".

من گفتم :

او را مى شناسيد؟





/ 39