اتحاد و دوستی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اتحاد و دوستی - نسخه متنی

سید حسن ابطحی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مسلمانان با بكار بستن اين دستور مى توانند در مدت كوتاهى دوستان فراوانى بدست آورند.

اسـلام افـرادى را كـه نـمـى تـوانـنـد ايـن عـمـل را تعقيب كنند مردمان محروم از امتيازات و منافع

اجتماعى مى داند.

پيشواى اسلام - صلى الله عليه وآله - فرمود:

ان من اعجز العجز رجل يلقى رجلا اعجبه نحوه ولم يسئله عن اسمه ونسبه وموضعه .((50))

نـاتوان ترين مردم (در پيشرفتهاى مقاصد اجتماعى ) كسى استكه در موقع ملاقات با ديگران

حـوصـله نـكـنـد كـه نـام و فـامـيـل و مـحـل سـكـونـت آنـان را سـؤ

ال نمايد.

مردميكه نتوانند بر اين عمل پرارزش خود را وادار نمايند و باين وسيله در هر گوشه و كنارى

دوسـتـى تـهـيـه كـنـنـد و مـحبت ديگران را بخود جلب نمايند تنها بخود جفا نموده و از امتيازات

دوستى با مردم محرومند.

پيغمبر اسلام - صلى الله عليه وآله - فرمود:

ثلاثة من الجفاء ان يصحب الرجل فلايسئله عن اسمه وكنيته ...((51))

سـه چـيـز اسـت (كـه اگـر كـسـى بـان عـمـل نـكـنـد بـخـود و ديـگـران ظـلم كـرده اسـت )

اول ايـنـكـه با شخصى رفاقت كند و از او سؤ ال ننمايد كه اسم تو چيست و كنيه ات كدام است

...

شما ممكن است وقتى قصه (جيم فارلى ) آن مرد خودساخته را در كتاب آئين دوست يابى (صفحه

114) مطالعه مى كنيد گمان بريد كه فقط او در عصر ترقى باين راز خوشبختى پى برده

است يا تنها ديل كارنگى توانسته در ضمن وسائل شش گانه محبوبيت ، اين موضوع را ضبط

كـنـد ولى مـا مـفـتـخـريـم كـه اسـلام در هـزار و سـيـصـد و چـنـد

سـال قـبـل بـرمـوز ايـن مـطـلب در ضـمـن جملات كوتاهى اشاره كرده و مسلمين با پيروى از اين

دسـتـور، مـوفـق بـاتـحـاد و ائتـلاف گـرديـده و بـمـقـاصـد عـاليـه اى

نائل شده اند.

اينهم نتيجه بكار بستن يك دستور اجتماعى اسلام

يكى از دانشمندان مى گفت :

وضع مادى پدرم بسيار رقت بار بود كه مرا بمكتب فرستاد و منهم

در ايام كودكيم حافظه سرشارى داشتم . معلم هر روز يك دستور اخلاقى از اسلام بمن تعليم

مى داد روزى بمن گفت پيغمبر اكرم - صلى الله عليه وآله - فرمود:

ثـلاثـة يصفين و ذالمرء لاخيه المسلم يلقاه بالبشر اذا لقيه ويوسع له فى المجلس اذا جلس

اليه ويدعوه باحب الاسماء اليه .((52))

سه چيز است كه حاكى از علاقه است :

يك :

در ملاقات با ديگرى صورتى باز لبانى متبسم داشتن .

دو:

اگر در مجلس جا خواست فورا باو جاى دادن .

سه :

با بهترين نامها او را ياد كردن .

مـن وقـتـى بـايـن سـرمـايـه سعادت رسيدم فورا در دفترى آن جملات را ضبط نموده و بخاطر

سـپـردم و در مكتب خانه و مدرسه باين برنامه عمل مى نمودم نام دويست نفر از همدرسان خود را

در نـظـر گـرفـتم و آنها را با احترام تمام صدا مى زدم آنها هم به من اظهار علاقه مى نمودند

وقـتـى هـم كـه از مـكـتـب بـدبـسـتـان و از آنـجـا بـدبـيـرسـتـان

منتقل گرديدم همين عمل را سرمشق زندگى خود قرار دادم محبوبيت عجيبى پيدا كردم .

يـك روز دفـتـريـكـه نـامـهـاى افـراد را نـوشـتـه بـودم نـگـاه مـى كـردم ديـدم اسـم و

فاميل ده هزار اشخاص دانشمند، رؤ ساء ادارات ، وزراء، تجار، افراد متوسط را نوشته ام و با

آنان آشنائى كاملى دارم و آنها مرا يك جوان باادب گمان مى كنند.

هـمـانـهـا فـعاليت زيادى نمودند تا من از آن وضع رقت بار و ناراحت كننده باين ثروت و اهميت

رسـيـدم . امروز متوجه مى شوم كه پيغمبر اسلام - صلى الله عليه وآله - يكى از بزرگترين

رهـبـران جـامـعـه بـشـريـت اسـت . بـى جـهـت نـيـسـت كـه بـيـگـانـگـان هـم در

مـقـابـل ايـن رهـبـر عـاليـقـدر سـر تـعـظـيـم فـرود آورده تـا جـائيـكـه ث .

ل . كه از دانشمندان بزرگ هند و مسيحى است مى گويد:

"وقـتـى در امر محمد - صلى الله عليه وآله - تاءمل مى كنم از عزم اراده اين مرد بزرگ كه ميان

يك ملت زمام گسيخته و بداخلاق و بت پرست پرورش يافته در شگفت مى مانم !

زيـرا هـمـه مـى دانـيـم كـه او تـنـهـا و بـدون هـيـچ مـسـاعـدى بـا

كـمـال مـردانـگـى بدون ترس و واهمه براى تغيير اوضاع آن محيط فاسد قيام كرد و از كشته

شـدن نهراسيد!! و بوعده ايكه باو داده شد اهميت نداد!! ما مى خواهيم بدانيم اين نيروى عجيب را

كى باين مرد عربى داده و آن قوه بيان و نفوذ كلمه را از كجا آورد!!

با چه وسيله اى توانست بردگان را از قيد غلامى آزاد كند! و آن اتحاد بى مانند را ميان طبقات

بـزرگـان و اشـراف و تـوده برقرار سازد! و آنها را دوست و برادر نمايد! در صورتيكه ما

هنوز در هندوستان براى دست ماليدن ببدن گاو خونريزى مى كنيم ! و هنوز نتوانسته ايم ورود

به بت خانه ها را براى هندوهاى از دين برگشته جايز بدانيم !!

مـا مـى خـواهـيم بدانيم كه محمد - صلى الله عليه وآله - اين نيروى شگفت آور را از كجا بدست

آورد! و آن زندگى سراسر افتخار سرچشمه اش در كجاست !

كـشـور هندوستان هنوز دچار شرابخوارى و استعمال مسكرات است . و اين پندهاى حكيمانه كه از

بـزرگـان ديـن هـنـدو بـمـا داده شـده كـوچـكـتـريـن اثـرى در جـلوگـيـرى از

استعمال الكل ندارد! در صورتيكه مطابق گفته كتابهاى قديم ، محمد - صلى الله عليه وآله -

همينكه شراب را حرام كرد، يارانش هر كجا خم شراب ديدند شكستند و دور ريختند!!

مـى خـواهـيـم بـگـوئيـم در مـحـمـد - صـلى الله عـليه وآله - قوه مرموزى بود كه مانند مانيتيسم

تاءثير داشت .

آيا اين قوه كجا بود!!

ما نمى دانيم ولى همينقدر آثار آنرا مشاهده مى كنيم .

زيرا با همين قوه بود كه محمد - صلى الله عليه وآله - توانست آن ملت زمام گسيخته را با هم

مـتحد كند و ملت واحدى از آنها بوجود آورد و از توحش و نادانى آنها را نجات دهد و بانها عظمت

و اقتدار بخشد و بر تمام ملل جهان سرورى و حكمفرمائى كند.

آن روز بـود كـه مـلت عـربـى توانست حاكم بر مدنيت جهان شود و ابواب دانش را بر جهانيان

بـاز كـنـد و بـا هـمت او بود كه زبان عربى زبان علم و ادب و راهنما و مربى بشر گرديد و

هـمـان تـربـيـت عـربـى اسـلام بود كه در آسيا و اروپا يك اجتماعى تازه و يك مدنيت بى مانند

ايجاد كرده و خدمت هاى شايانى به انسانيت نمود.

اى مـحـمـد - صـلى الله عـليـه وآله - اى پـيـغـمـبـر بـر حـق ! كه نيروى بى مانند تو از مصدر

جـلال خـداونـدى و عـالم غـيـب و ابـديـت سـرچـشـمـه گـرفـتـه ، مـن بـا

كمال فروتنى در برابر عظمت تو سر فرود مى آورم !"

6. روش مناظره را از اسلام بياموزيد

من لانت كلمته وجبت محبته ((53))

على - عليه السلام -

بـا اجـازه خـوانـنـدگـان مـايـلم سـرگـذشـت عـجـيـبـى را كـه در

سـال گـذشـتـه واقـع شـد و مـرا بـسـيار تحت تاءثير خود قرار داد و اكنون كه در كتابخانه

شـخـصـيـم ضـمـن مـطـالعـه كـتـاب آئيـن دوسـت يـابـى بـيـادم آمـده

نقل كنم .

روز تـعـطـيـلى عـيـدى بـود، با دو نفر از دوستان مسلمان خود بنام عبدالعلى و عبدالغفار براى

تـفـريـح بـطـرف يـكـى از بـاغـهاى خارج شهر مى رفتيم در بين راه عبدالغفار كه مرد بسيار

عـصـبانى و ناراحتى بود و مى دانست كه رفيق ديگر ما عبدالعلى شيعه است براى رنجاندن او

بناى فحاشى و بدگوئى را نسبت به مذهب تشيع گذارد.

امـا عـبـدالعـلى سـخنى نگفت ، ولى من همينكه چند جمله از او كلمات دور از ادب و انصاف را شنيدم

سـخـت برآشفتم و سخنان او را قطع كردم و با ناراحتى فوق العاده اى گفتم :

اين گفتار شما

ابـدا نـمـى تـواند دامن مقدس مذهب شيعه را لكه دار كند چون همه دانشمندان مسلمان مى دانند كه

قـوانـيـن مـحـكـم اسـلام را تـنـهـا پـيـشـوايـان مـذهـب شـيـعـه

تكميل و تفسير كرده و همه افتخارات را در مقابل بيگانگان براى ما مردم مسلمان كسب نموده اند.

اما عبدالغفار با شنيدن سخنان من آتش بغض و عنادش افروخته تر شد و جملاتى كه خلاف عفت

لسـان و قـلم اسـت بـزبـان جـارى كـرد كـه مـن شـرم دارم آنـهـا را در ايـن كـتـاب

نقل كنم .

در ايـن هـنـگـام عـبـدالعـلى آهـسـته بمن گفت :

آقاى محترم ! گويا اين فحشهائيكه دوباره ايشان

بشيعيان دادند، تو بشيعيان داده اى !

گفتم من ؟

گـفـت آرى تـو، بـراى آنـكـه اگر كلام او را قطع نمى كردى و شيعيان رامدح نمى نمودى ممكن

بـود بـتـوانيم او را متوجه اشتباه خود بنمائيم و باو موقعيت مذهب شيعه را عرضه بداريم و يا

لااقل به او بفهمانيم كه فحاشى كار خوبى نيست .

ابراهيم بن عباس مى گويد:

ما رايت الرضاء - عليه السلام - جفا احدا بكلمة قط ولارايته قطع على احد كلامه حتى يفرغ منه

.((54))

هـيـچ گاه على بن موسى - عليه السلام - پيشواى هشتم مسلمانان با گفتن جمله ناروا بديگران

ظـلم و سـتـم نـمـى نـمـود و ابـدا سـخـن كـسـى را قـطع نمى كرد و مى گذاشت كاملا همه گفتار

گوينده تمام شود سپس سخنى مى فرمود.

مـن گـفـتم :

فرمايش شما صحيح است ولى اگر ما در برابر او ساكت مى بوديم ممكن نبود اين

مرد هرزه دست از جسارتهاى خود بردارد.

اسـتـاد عـبـدالعـلى گـفـت :

آه كـه مـا مـردم مـسـلمـان بـدسـتـورات اسـلام

عمل نمى كنيم و الا متوجه مى شديد كه چگونه بر تمام جهانيان حكومت مى كرديم آيا مى خواهى

بـا هـمـيـن مـرد نـادان متعصب طبق دستور اسلام بحث و مناظره كنم و او را بعظمت مذهب شيعه متوجه

سـازم ؟ و بـدنـبـال ايـن سخن رو به عبدالغفار كرد و گفت برادر عزيز پيشواى عظيم الشاءن

اسلام پيغمبر اكرم - صلى الله عليه وآله - فرمود:

من عرض لاخيه المسلم المتكلم فى حديثه فكانما خدش وجهه .((55))

كسى كه در ميان كلام برادر مسلمان خود بدود و سخن او را قطع سازد مانند اينستكه صورت او

را مجروح نموده باشد.

مـن تـا بـحال صبر كردم كه سخنان شما تمام شود سپس براى رفع كسالت سفر درباره اين

موضوع با يكدگر گفتگو نمائيم اگر اجازه مى فرمائيد بنده هم در تاءييد فرمايشات شما

چند جمله اى بگويم .

آقـاى عـبـدالغـفـار، هـمـينكه كلمه "تاءييد" را شنيد با صورت باز و لبانى متبسم بعبدالعلى

نگاهى كرد و گفت خواهش مى كنم بفرمائيد.

اسـتـاد عـبـدالعلى گفت :

در واقع يك مشت از مردم راجع به على بن ابى طالب - عليه السلام -

جـمـلاتـى مـى گـويـند كه اگر در حضور آن حضرت اين سخنان را مى گفتند با مشت محكم خود

بدهان آنها مى كوبيد، مثلا عده اى در گوشه و كنار سوريه و تركيه و ايران قائلند كه على

خدا است !

دسته ديگرى معتقدند كه خدا اختيار تمام امور را واگذار به على بن ابى طالب - عليه السلام

- نموده و خود در كنارى نشسته است !!

و خـلاصه بلندپردازى هاى دسته هاى مختلف مردم را درباره على - عليه السلام - تذكر داد و

سـپـس بـعـضـى از فـتوحات عمر بن خطاب را نقل كرد و در نتيجه كاملا عبدالغفار را متوجه خود

ساخت و در قلب او براى خود محبوبيت عجيبى ايجاد نمود كه بى اختيار عبدالغفار گفت :

قربان

ايـن فـكـر آزاد و عـقـل پـاك ، مـن بـا هـر يـك از شـيـعـيـان كـه تـا

بـحـال سـخـن گـفـتـه ام (مـانـنـد ايـن آقـا اشـاره بـمـن ) عـصـبـانـى شـده و

مـشـغـول بـدگـوئى بـخـليـفـه عـمـر رضـى اللّه عـنـه گـرديـده انـد و ابـدا حـاضـر نـيـسـتند

قـبـول كـنـنـد كـه عده اى از مردم درباره على - عليه السلام - تندروى هائى دارند. اصحابيكه

درباره آنها پيغمبر فرموده :

"لا تـجـتـمـع امـتـى عـلى الخطاء" جمع شدند ابى بكر رضى اللّه عنه را جانشين پيغمبر قرار

دادند و امروز شيعيان آنرا قبول ندارند!! معنى كاسه از آش داغ تر همين است !!

استاد عبدالعلى بدون آنكه اظهار ناراحتى كند و بلكه مدتى هم اهميت او را برايش محسوس كرد،

گـفـت :

واقعا عجيب است ولى دوست عزيز بنده سابقه شما را دارم و مى دانم كه مطالعاتتان در

ايـنـگـونـه مطالب زياد بوده است مسلما كتاب فلان و فلان را مطالعه نموده ايد (سپس نام چند

نـفـر از بزرگان علماى سنى كه نويسندگان آن كتب بودند برد و آنگونه خود را قلمداد كرد

كـه از مـذهـب آنـهـا اطـلاعـى نـدارد و گـفـت ):

آنـان ايـن اجـتـمـاع را

قـبـول نـداشـته اند. و خلاصه مانند شخصى كه مخالف گفتار علماى شيعه است و از اين عقايد

تعجب مى كند تمام فضائل على بن ابى طالب و ترجيح او را بر ديگردان از زبان دانشمندان

و علماى عامه نقل كرد تا آنكه آقاى عبدالغفار سر را بزير افكنده و پس از آنكه مدتى در فكر

فـرو رفـتـه بـود گـفـت :

مـسـاءله جـانـشـيـنـى و امـامـت هـم يـكـى از

مسائل بغرنج اسلام است .

/ 39