اتحاد و دوستی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اتحاد و دوستی - نسخه متنی

سید حسن ابطحی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در (عـزلت طـلب ) مـيـل به انجام رساندن كار و ميل كوشش خيلى ضعيف است غالب كارهائى كه

شروع مى كند به پايان نمى رساند و از هر كاريكه كوشش و جديت لازم داشته باشد فرارى

است باين معنى كه اگر كارى را پس از مدتها عقب انداختن آغاز كند باولين مانع و اشكالى كه

بـرخـورد نـمـايـد چـون كـه مـسـتلزم كوشش و جديت بيشترى است فورا از آن دلسرد مى شود و

مـخـتـصـر عـلاقـه و اشـتـيـاقـى هـم كـه داشـت خـامـوش مـى گـردد بـراى ايـن

قـبـيـل اشـخـاص مـمـكـن اسـت صـدهـا فـكـر خـوب و مـفـيـد پـيـش آيـد مـثـلا

خيال مى كنند:

فلان معامله مفيد را اگر انجام دهند خوب است .

فلان شخص متنفذ را اگر ملاقات نمايند در پيشرفت كارشان مؤ ثر است .

فلان مقاله يا كتاب را اگر بنويسند انجام كار مهمى است ...

ولى تـمـام ايـن امـيـال بـعـلت ضـعـف قـوه خـواسـتـن غـالبـا از مـحـيـط

خيال خارج نمى شود و بفعل در نمى آيد.

وبـالاخـره ، مـسـاءله "استقامت و پابرجا بودن " يكى از مهمترين موضوعات دامنه دارى است كه

دربـاره آن كـتابها نوشته شده ولى بعقيده من با يك جمله كوتاه مى توان آنرا خاتمه داد و آن

ايـن اسـت كـه اگـر كـسـى تـوانـسـت نـسـبـت بـهـر عـمـليـكـه مـى خـواهـد انـجـام دهد در قلب خود

مـيـل مـستدام ايجاد كند توانسته در هر كارى استقامت داشته باشد. همت عالى و استقامت ، انسان را

باوج عزت مى رساند.

حضرت على - عليه السلام - فرمود:

الشرف بالهم العاليه لابالرمم الباليه ((141))

شرف و افتخار مربوط به همت عالى است نه به نسبيكه پست است .

شاعر در اين باره مى گويد:




  • دم زنياكان مزن اى سفله طبع
    رو چو على همت عالى بيار
    "الشرف بالهمم العاليه "



  • "لاشرف بالرمم الباليه "
    "الشرف بالهمم العاليه "
    "الشرف بالهمم العاليه "



"دكتر رسا"

"ميرابو" مى گويد:

"براى مردمى كه مى توانند اراده كنند هيچ عملى غير ممكن نيست "

افراديكه داراى ثبات و استقامت نيستند مورد اطمينان احدى واقع نمى گردند.

مـكـرر شـده كـه جـوانـانـى تـصـمـيم بانجام عملى گرفته و بعد آنرا فراموش كرده اند اين

عمل براى آنها جز بدتختى فائده ديگرى نداشت .

شـاگـرد صـنـعتگرى اگر در نزد استاد، استقامت و ثبات نداشته باشد هيچ گاه استاد حاضر

نمى شود كه تمام رموز صنعتى خود را در اختيار او بگذارد چون با خود فكر مى كند كه اگر

من با زحمت زياد باو عملى را آموختم قطعا نفعش بديگرى خواهد رسيد.

شـمـا اگـر اسـتـقـامـت نداشته باشيد كسى بشما اطمينان نخواهد داشت دوست نزديك شما اسرار

زندگى خود را در اختيارتان نمى گذارد.

چـون مـمـكـن اسـت امـروز در كـمال امانت دارى و رفاقت باشيد ولى فردا بكلى از اين رويه دست

بكشيد.

امروز مرد با تقوى و پرهيزگارى هستيد ولى فردا ابدا از آن خبرى نداريد.

وفادارى و استقامت در دوستى ، خود بزرگترين وسيله جلب دوستان است .

شما اگر بدانيد يك فردى تا آنجائيكه بتواند در دوستى وفادارى مى كند و در ناراحتى هاى

شـمـا يـار و مـددكار شما است بهر قيمتى كه ممكن است با او طرح آشنائى خواهيد ريخت ريخت و

بهترين استدلال شما اينست كه او مرد وفاداريست .

روزى جمعى برياست يك نفر دانشمند، نزد من آمدند و گفتند مايليم بفلان كار خير دست بزنيم

آيا براى پيشرفت آن كار چه كرد؟

در پاسخ گفتم كه در مرحله اول اين جمعيت را درست پا برجا نمائيد كه در مشكلات از زير بار

زحـمـت و مـشـقت فرار نكنند، چون مسلم است كه اگر در جمعى استقامت پيدا شد بهر عمليكه از آن

مشكل تر نباشد اگر دست بزند به آخر مى رسانند.

شـمـا اگـر حـالات رجـال سـيـاسـى ، ... دانشمندان بزرگ ، رؤ ساء، ... شخصيتهاى با عظمت ،

مـخـتـرعـيـن و اوليـاء خـدا و ... را درست دقت كنيد مى بينيد كه بزرگترين رمز موفقيت آنان همين

استقامت بوده است .

و از آنطرف هر عقب افتادگى و بدبختى ، هر شكست خوردگى و بيچارگى جز در اثر ترس

و سستى و ضعف نبوده است .

لذا اسـلام تـا مـى تـوانـسته مسلمانان راباستقامت و وفادارى ترغيب فرموده و آنان رابا نويد

ثواب و گاهى با اشاره برموز استقامت باين عمل پرارزش وادار كرده است .

قـرآن كـتاب آسمانى مسلمانان در مرحله اول به پيشواى عظيم الشاءن اسلام براى پيشرفت و

مـوفـقـيـت او دسـتـور مى دهد كه بايد در تمام ناراحتيها شكيبا باشد و استقامت را از دست ندهد و

همچنين مسلمانان را هم وادار باستقامت و بردبارى نمايد.

فاستقم كما امرت ومن تاب معك ((142))

اسـتـقامت كن آنچنانكه بتو امر شده است و هم جمعى كه از كفر باسلام مشرف گرديده اند بايد

استقامت داشته باشند.

و ايـن عـمـل يـعـنـى وادار كـردن مـسـلمـانـان را بـاسـتـقـامـت بـقـدرى بـر

رسـول اكـرم - صـلى الله عليه وآله - دشوار بود كه امام صادق - عليه السلام - فرمود بر

پيغمبر اسلام آيه اى پرمشقت تر از اين آيه نازل نگرديد.((143))

و نـيـز پـيـشـواى اسـلام - صـلى الله عـليـه وآله - فـرمـود سـوره هـود مـرا پـيـر و فـرتـوت

نمود.((144))

در ايـنـجـا بـعـضـى از بـى خردان كه مقام والاى پيغمبر اسلام رانمى دانند مى گويند كه چون

اسـتـقـامـت در مـقـابـل او امـر الهى بسيار كار پرزحمتى است و در اين آيه شريفه پيغمبر اسلام

ماءمور باستقامت است آن حضرت ناراحت گرديده و اين تعبيرات رانموده است .

بـايـد بـانـهـا كـه در سـوره شـورى هـم پـروردگـار

متعال برهبر عظيم الشاءن اسلام همين امر را فرموده كه :

واستقم كما امرت ولاتتبع اهوائهم ((145))

و چنانكه ماءموريت دارى استقامت كن و پيرو هواى نفس مردم مباش .

پس چرا پيغمبر اكرم - صلى الله عليه وآله - از آن آيه شكايت نفرمود.

مـسـلمـانـان بـقدرى با اينهمه تاءكيدات سستى و ضعف از خود نشان مى دادند كه در بعضى از

جنگها اكثر آنان فرار مى كردند و اطراف پيغمبر معظم اسلام - صلى الله عليه وآله - را خالى

مى گذاشتند.

بهترين نمونه براى اثبات اين گفتار غزوه احد است كه شايد جريان آن جنگ و فرار مسلمين را

در كتب تاريخ خوانده باشيد.

و بالاخره باز قرآن مسلمانان را امر فرموده كه :

فاستقيموا اليه ((146))

در برابر او امر الهى استقامت نمائيد.

و در ترغيب آنان باين عمل پرارزش در دو آيه مى گويد:

ان الذين قالوا ربنا اللّ ه ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة الاّ تخافوا ولاتحزنوا وابشروا

بالجنة التى كنتم توعدون ((147))

كـسـانـيـكه مى گويند پروردگار ما خدا است سپس بر سر اين گفتار ايستادگى دارند ملائكه

بـر آنـان فـرود مـى آيـنـد و بانان مى گويد هيچ نترسيد و ابدا محزون مباشيد و بشارت باد

شما را به بهشتيكه بشما وعده داده شده است .

و نيز فرموده :

وان لواستقاموا على الطريقة لاسقيناهم ماءً غدقاً((148))

اگر در طريقه اسلام و عمل بدستورات دين ايستادگى مى نمودند بانان آب فراوان مى داديم

.

و لذا افـراد مـسـلمـانـيـكـه بـايـن دسـتـور آسـمانى عمل كردند بعظمت و شخصيت فوق العاده اى

رسيدند اگر چه در ظاهر پست ترين افراد بنظر مى آمدند.

بـلال كـه از اهـل حـبشه و مردى سياه پوست و از بندگان خلف ابن اميه بود در دار ارقم چشمش

بجمال پيشواى عظيم الشاءن اسلام افتاد فريفته آن نور پاك گرديد سپس در اثر تبليغات

آنـحـضـرت مـشـرف بـديـن مقدس اسلام شد ولى وقتى آقا و مالك او متوجه اسلام او گرديد با

ابـى جـهـل (سرسخت ترين دشمنان پيغمبر اسلام - صلى الله عليه وآله - ) همدست شد و او را

بـكـمـك يـكـديگر شكنجه و آزار مى كردند سنگهاى گران و سنگين بر پشتش مى گذاردند كه

نمى توانست از جا حركت كند او را در برابر آفتاب گرم سوزان حجاز بقدرى نگاه مى داشتند

كـه پـوسـت بـدنـش مـى سـوخـت بـا آهـن گـداخـتـه او را داغ مـى كـردنـد. ولى

بلال در همه حالات صبر مى كرد و با كلمه توحيد و ياد پروردگار خود را دلخوش مى داشت و

بالاخره در اثر صبر و استقامت ، رسول اكرم - صلى الله عليه وآله - دستور فرمود كه او را

خريدند و آزاد كردند.

بـلال تـا آنـجـا ايـمـانـش كـامـل شد كه مؤ ذن مخصوص پيغمبر اسلام - صلى الله عليه وآله -

گـرديـد كـس ديـگـرى بـا وجـود بـلال حـق اشـغـال مـنـصـب او را نـداشـت پـس از وفـات

رسـول اكـرم - صـلى الله عـليه وآله - هم بازبتوصيه آنحضرت دست از محبت و علاقه على و

فـاطـمـه - عـليـهـمـا السـلام - برنداشت و آنچنان در ايمان بخدا و محبت و پيروى خاندان عصمت

وفـادارى كـرد كه از بزرگترين قهرمان اسلام بشمار آمد و در زمره شجاعترين مسلمان محسوب

شد.

روزى بـر مـنـبـر ايـن سـخـنـان را بـراى جـمـع زيـادى

نـقـل كـردم وقـتى از منبر پائين آمدم جوانى كه تحت تاءثير سخنان من واقع شده بود پرسيد:

آيـا بـچـه وسـيـله مـمـكن است انسان خود را آنگونه تربيت كند كه در تمام كارها استقامت داشته

باشد؟

مـن گـفـتـم :

چـنـد حـالتـسـت كـه اگـر در انـسـان وجـود پـيـدا كـنـد او را

متزلزل مى سازد و استقامت و پايدارى را از دس از خواهد گرفت وتاانسان آن صفات را از بين

نبرد ممكن نيست بتواند استقامت كند.

1. ترس

عـمـده تـريـن چيزيكه بشر را از همه كارها باز مى دارد ترس است امام صادق - عليه السلام -

فرمود:

لايكون المؤ من جبانا.((149))

مرد باايمان ، ترسو نمى شود.

مـسـلمـان از هـيـچ چـيـز نـمـى هـراسـت ، تـا وقـتـى بـشـر از غـيـرخـدا مـى تـرسـد بـخـوشبختى

كامل نخواهد رسيد.

بـگـفـتـه "آنـتـونـيـوس بـشـير"((150))

تا وقتى ترس را از قلب خود ريشه كن نسازيد قادر

بانجام هيچگونه كارى نخواهيد بود.

و باز گفته "ترس سرسخت ترين دشمن زندگى است .

ترس شما را از سعى و كوشش در تمام اوقات زندگى باز مى دارد"

علت پيدايش اين حالت در بشر سه چيز است :

اول :

عـلاقـه شـديـدى است كه انسان باهميت و بزرگى خود دارد مى ترسد كه اگر با رفيق

خـود زيـادتـر خـصـوصى شود در يك مجلس با او شوخى و مزاح كند و در نتيجه اهميتش از دست

بـرود لذا از همان اول با دوست خود زياد طرح علاقه و يگانگى نمى ريزد، و يا اگر جمله اى

را در مـجمعى بگويد ممكن است مردم متوجه گردند كه او داراى اهميتى نيست علم و دانش ندارد لذا

ابـدا از تـرس سـخـن نـمـى گـويـد و يـا اگـر بخواهد عملى را تعقيب كند چون ممكن است شكست

بخورد و در ميان مردم مفتضح گردد هيچگاه بان كار دست نمى زند و و ...

دوّم :

عدم اعتماد به نفس .

بـعبارت ديگر انسان گاهى در عين آنكه بسيار با همت و توانا است ولى با خود گمان مى كند

كـه وجـود بـى ليـاقتى است هر كار جزئى و آسان براى او كه پيش آمد مى كند مى ترسد كه

مبادا نتواند آنرا به پايان برساند.

اگـر سـخـن حـكـيـمـانـه اى را فـكـر پـاكـش درسـت كـرده و

مايل شود آنرا احضار كند به خيال آنكه مردم هم او را بى لياقت مى شمارند بديگرى نسبت مى

دهد.

گـاهـى مـى شـود كه در مجلسى يك مطلب علمى طرح مى گردد و موضوع باطلى مورد تصديق

افـراد و رفـقـايش قرار مى گيرد با آنكه از نظر او اشكالات فراوانى دارد مى ترسد بانها

اعتراض كند.

اگـر هم يك وقت بر سبيل ندرت سخن مى گويد بقدرى نفس خود را سرزنش و لعنت مى كند كه

بـراى هـمـيـشـه خـود را غـمـناك و ناراحت مى سازد اگر با كسى بخواهد دوستى كند با خود مى

گـويـد مـن از كـجـا بـا ايـن عـدم لياقت مى توانم شرايط محبت را بپايان برسانم لذا از همان

اول دست بدست دوستان نمى دهد.

سوّم :

كم كارى و بى تجربگى .

زيـاد ديـده ايـم كه اگر هنوز شخصى در ميان افراد سخن نگفته بخواهد سخنرانى كند بسيار

مى ترسد!!

اگر بجوان تاجرى گفته شود كه فلان متاع بسيار پرنفع است و كاملا برايش صدق گفتار

واضح گردد باز مى گويد من اين كار را نكرده ام مى ترسم ضرر كنم .

شـخـص كـار نكرده بقدرى كم رو است كه اگر بخواهد با كسى دوستى و رفاقت كند در مرحله

اول ، اين عمل برايش امكان پذير نيست و بعد هم دوستى او پايدار نمى ماند.

عـلمـاء اخـلاق و روانـشـنـاسـان اسـلامى براى علاج ترس دستوراتى داده اند كه ما بعض از آن

دستورات كه معالج قطعى اين مرض است اشاره مى كنم .

اول :

آنكه تا مى توانيد حرف ترس بميان نياوريد هيچ گاه نگوئيد مى ترسم فلان كار را

انجام دهم ...

من قادر نيستم اين عمل را بپايان برسانم ...

بـلكـه هـمـيـشـه كـلمـات شـجـاعـانـه بـزبـان جـارى كـنـيـد بـگـوئيـد هـمـه چـيـز در

مقابل من كوچك است بيارى خدا از هيچ چيز نمى ترسم .

دوم :

از هـر چـه مى ترسيد بطرف آن حركت كنيد و در جوار آن زندگى نمائيد مثلا كسى كه از

تاريكى مى ترسد مقيد باشد كه هميشه تنها در ميان تاريكى برود.

سـوم :

بـعـقـل خـود مـراجـعـه كـنـيـد بـشما خواهد گفت كه اگر خود را ترسو معرفى نمائيد از

شخصيت شما بيشتر كاسته مى شود افراديكه شجاعانه بطرف كارهاى بزرگ حركت مى كنند

بهتر از شما نبوده اند.

چـهارم :

هيچ گاه گوش بسخنان زنان ((151))

و افراد ترسو ندهيد((152))

آنها ممكن است در

اثـر مـحروميت از پيشرفتهاى زندگانى كلماتى را بگويند كه سبب ترس و وحشت شما گردد

مثلا ابدا گوش باينكه فلان چيز منحوس است آن حيوان شوم است ندهيد.((153))

/ 39