"ملالت و بيزارى از كار توليد خستگى مى كند" منتشر ساخت .پـزشـك مـزبـور عـده اى از شـاگـردان را بـر سـبـيـل آزمـايـش بـكارهائى واداشت كه مى دانست
هيچگونه علاقه و ميلى ندارند. نتيجه اش چه شد؟!
شـاگـردان بزودى احساس خستگى و سستى كردند، از سردرد و خستگى چشم ، شكايت نمودند،
تـنـد مـزاج و عـصـبـى شـدنـد در مـورد بـعـضـى از آنـهـا حـتـى
عمل هاضمه شان نيز مختل گرديد.آيا تمام اينها "تصورى " بود؟
خير،
آزمـايـش هـايـكـه از دسـتـگـاهـاى هـاضـمـه ، گـردش خـون و تـنـفـس ايـن شـاگـردان
بـعـمـل آمـد نـشـان داد كـه وقـتـى انـسـان از كـارى مـلول و
كـسـل اسـت فـشـار خـون و مـصـرف اكـسـيـژن بـطـور مـحـسـوس
تـنـزل مـى كـنـد و بـمـحـض ايـنـكـه شـخـص ، احـسـاس عـلاقـه و خـوشـى در كـار خـود بـكـنـد
عمل بدن مجددا تنظيم مى شود."دكـتـر تـوران نـديـك " اضـهـار داشـت كـه :مـلالت و بـيـزارى از كـار يـگـانـه
عامل كاستن از فعاليت انسان مى باشد.پـس بـنـابراين نبايد هيچ گاه افراد تنبل را بكار هائيكه بان علاقه ندارند وادار كنيد بلكه
بـراى از بـيـن بـردن ايـن مرض روانى بايد اول تحقيق نمائيد كه او بچه كار علاقه مند است
سـپـس هـمـانـرا بـاو پـيـشـنـهـاد كـنـيـد. هـيـچ گـاه بـفـكـر آن نـبـاشـيـد كـه ايـن
عـمـل بـى ارزش است فائده ائى ندارد بگذاريد عادت بكار كردن و زحمت كشيدن نمايد تا خود
بـخود اين مرض از بين برود و اگر هم شخصى است كه ابدا بهيچ كار علاقه ندارد بايد در
مـرحـله اول يـك عمل كم زحمت و پرنفعى را در مقابل او گذشت و سپس او را با يادآورى منافع آن
عمل علاقه مند بانجام آن كار كرد تا رفته رفته اين مرض از او دفع شود.دوسـتـان ، شـمـا مـى تـوانـيـد با اين دستورات خود را باستقامت و پايدارى وادار كنيد و براى
هميشه در دوستى و رفاقت وفادار باشيد.سقراط حكيم گفته :"اگر خواستى كسى را بدوستى و رفاقت انتخاب نمائى :اول :بـايـد از حـال وى تـفـتـيـش كـنـى كـه در كـودكـى نـسـبـت بـپدر و مادر و خواهر و برادر و
فـامـيـل خـود چـگـونـه رفـتـار مـى نـمـوده پـس از تـفـحـص
كـامـل اگـر دانستى كه با آنها بخوبى و درستى سلوك مى كرده و نسبت بانها وفادار بوده و
در انجام وظيفه تنبلى نمى كرده آنگاه اميد بدوستى باو داشته باش "
تـوضـيح آنكه اگر در مقابل افراديكه كمال محبت را بايد بانان داشته باشد استقامت كرده و
وفادار بوده است در اين دوستى هم پايدار و وفادار خواهد بود.باز حكيم نامبرده مى گويد:"دوم :بـبـيـن سـلوك او بـا دوسـتـانـيـكـه پيش از تو داشته چگونه بوده است اگر نسبت بانها
بشرائط دوستى و مودت عمل مى كرده و در انجام وظائف دوستى تنبلى نمى كرده او را بدوستى
خود انتخاب كن "
باز حكيم نامبره مى گويد:"سـوم :نـگـاه كـن كـه ميل و رغبت او در چيست اگر تنبلى و راحت طلبى و خودخواهى بر او غالب
گـرديده و از آنطرف ميل بعياشى و شهوت پرستى دارد بدان كه همين صفت موجب تقاعد او مى
شود و حقوق دوستى و مودت را ادا نخواهد كرد و استقامت و پايدارى نخواهد داشت "
دانشمندبزرگ علامه نراقى مى گويد:اعـلم ان مـن تـمـام الحـب للاخـوان فـى اللّ ه الوفـاء وهو الثبات على الحب ولوازمه وادامته الى
الموت و بعده مع اولاده واصدقائه .((167))وفـا مـتـمـم دوسـتـى در راه خـداسـت و مـعنى وفا اينست كه در دوستى و لوازم آن استقامت و ثبات
داشته باشى ، تا دم مرگ او را از دست ندهى و پس از او هم به اولاد و دوستانش محبت كنى .استاد روانشناس (جوجيتسو) بشاگردان خود مى گفت :"چون بيد خم شو و چون بلوط مقاومت كن ".مـسـتـر كـارنـگـى مـى گـويـد:"بـنـظـر شـمـا عـلت ايـنـكـه لاسـتـيـكـهـاى
اتومبيل تا اين درجه فشار را تحمل كرده و بالا و پائين مى پرند چيست .در ابـتـدا كارخانجات تهيه كننده لاستيك كوشيدند لاستيكهائى بسازند كه با تكانهاى شديد
جاده مقاومت كند ولى بزودى متوجه اشتباه خود شدند زيرا لاستيكهاى آنها در مدت كوتاهى خورده
شـده و تـكـه تـكـه گـرديـد آنـوقـت هـمـيـن لاسـتيكهاى بادى ساخته شد كه فشار و تكان دست
اندازهاى جاده را در خود جذب مى كنند.اگـر مـن و شـمـا هم بخواهيم در جاده حيات بدون تكان و دست انداز براحتى پيش برويم بايد
بياموزيم كه چگونه مى توان فشار و تكان جاده پرمانع و ناهموار حيات را در خود جذب كرد
و لذا بايد در مقابل شدائد استقامت ورزيد و دوستى را از دست نداد".امتياز دستورات اسلام بر گفتار دانشمندانشـمـا اگـر در كـتـب دانـشـمـنـدان و فـلاسـفـه از زمان سقراط و افلاطون كه تقريبا حدود 400
سال قبل از ميلاد مسيح بوده اند تا اين زمان را دقت كنيد خواهيد ديد كه آنچه آنان دستور استقامت
بنوع بشر داده اند براى پيشرفت مقاصد مادى و دنيائى بوده است .مـن نـمـى گـويـم ايـن عـمـل صـحـيـح نـيـسـت ولى اگـر كـسـى قـانـونـى
جـعـل كـنـد و مـنـافـع مـادى و مـعـنـوى را بـا هـم بـتـوانـد بـراى پـيـروان خـود جلب نمايد مسلما
كامل تر است .توضيح آنكه گاهى مى شود يك شخص در ضمن تعليم استقامت و وفادارى مستمعين خود را فقط
مـتـوجـه امـور مادى و دنياى محدود قابل زوال مى نمايد و گاهى يك فرد آسمانى در ضمن آوردن
قـوانـين اخلاقى مردم را سوق بايمان و اهميت آن مى دهد و آنان را متوجه عالمى ما فوق اين جهان
مى نمايد و باين وسيله دائره فعاليت فكر آنها را وسعت مى دهد.بنابراين امتياز اسلام و دستورات دين بر سخنان و گفتار دانشمندان غيرمسلمان كاملا واضح مى
گردد.شما در جمله ايكه از علامه نراقى نقل كردم دقت كنيد.تـنـهـا او كـه در مهد دين تربيت شده در ضمن گفتارش كلمه "فى اللّ ه " را اضافه مى كند و
بـايـن وسيله مردم مسلمان را متوجه مى سازد كه اگر مى خواهيد در دوستى وفادار باشيد بايد
براى خدا و در راه او دوستى نمائيد.دوستان ، بحدى اسلام ادامه در دوستى و مودت را اهميت داده و بمردم مسلمان امر فرموده كه بايد
در علاقه بيكديگر پا برجا باشند كه پيغمبر اسلام - صلى الله عليه وآله - فرمود:ان اللّ ه يحب المداومة على الاخاء القديم فداوموا عليه .((168))پروردگار بزرگ دوست مى دارد كه مردم مسلمان در دوستى هاى پرسابقه ثابت قدم باشند و
رفـقـا و آشـنـايـان قـديمى را از دست ندهند، پس (اى مسلمانان ) دوستى را هميشگى كنيد و در آن
محبتها پا برجا باشيد.وكـسـانـيكه اين عمل پرارزش را ترك مى كنند اسلام ، آنان را مردمانى خام و نادان دانسته زيرا
حضرت على - عليه السّلام - فرمود:مودة الاحمق تزول كما تزول التراب .دوستى و رفاقت شخص نادان و بى خرد از بين رفتنى است آنچنانكه خاك از هم مى پاشد.و گـاهـى هـم دوسـتى را رحم و قرابت فرض كرده و قطع كننده آنرا مانند كسى مى داند كه از
اقوام خود دورى مى كند. امام صادق - عليه السّلام - فرمود:مودة يوم ميلة ومودة شهر قرابة ومودة سنة رحم ماسة من قطعها قطعه اللّ ه دوستى و آشنائى يك
روز، عـلاقـه و رفـاقـت كـوتـاهـى اسـت ولى اگـر مـودت تـا يـك مـاه
بـطـول انـجـامـيـد، ايـن خـود خـويـشـاونـدى اسـت و اگـر يـك
سـال ادامـه داشـت رفـيـق مورد علاقه را مانند رحم و اقوام نزديك مى نمايد كه اگر با او قطع
مراوده كند خدا عمر او را كوتاه مى گرداند.
12. ايمان و وظيفه شناسى يا بزرگترين وسيله محبوبيت
ان الذين آمنوا وعملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا((169))مـن در طـول زندگى بسيارى از دوستان را ديده ام كه چون دوستى آنها از روى ايمان و صداقتنـبـوده بـقـائى نـداشـته است اكثر دوستيها بخاطر يك جهت مادى و ظاهرى برقرار مى شده است
ولى وقـتـى آن جـهـت ظـاهـرى كـه اكـثـرا بى دوام است از بين مى رفته آن دوستى هم پايان مى
پـذيـرفـتـه اسـت بـعـضـى گـمـان مـى كـنـنـد كـه اگـر كـسـى بـه دسـتـورات دوسـت يـابـى
عـمل كرد ولو ايمانى نداشت مى تواند دوستى را محفوظ نگهدارد. حتى يكى از روانپزشكان مى
گفت :دانشمندان اروپا معتقدند كه اگر شخصى توانست بدستورات استادان علم پيسيكولوژى
"روانشناسى " عمل كند ناراحتى ها و نگرانيهاى او از بين مى رود ديگر احتياج بايمان قلبى و
مذهب براى رفع نگرانى ندارد.لذا اگـر شـمـا در كـتـب دانـشـمـنـدان عـلم روانـشـنـاسـى دقـت كـنـيـد ايـمـان و مـذهـب را جـزء
وسائل غلبه بر نگرانى ندانسته اند.من باو گفتم :بسى جاى تاءثر است كه بدون مطالعه و بررسى در كتب دانشمندان مغرب زمين
قضاوت فرموديد.مـن مـعـتـقـدم شـخـصـيكه باين اصل روانى براى رفع نگرانى معتقد نباشد از دانش و علم خبرى
ندارد.علماء علم الروح ومعرفة النفس ، دانشمندان روان شناس از مسلمان و غيرمسلمان هر كدام كه در اين
باره كتابى نوشته اند يك فصل آن را بموضوع ايمان اختصاص داده اند.گفتار دانشمندان غربى در تاءثير ايمانديـل كـارنگى ، كه باعتقاد اروپائيان بزرگترين استاد روانشناس است يك بخش از كتاب آئين
زندگى را اختصاص بايمان داده و در سرمقاله اين بخش كتاب مى نويسد:"يك طريقه كامل براى فائق آمدن برنگرانى "
سپس وضع زندگى رقت بار پدرش را نقل كرده كه خلاصه اش اينست :"پـدرم بـقدرى زير بار قرض و گرفتارى و فلاكت و بدبختى رفته بود كه سلامتى خود
را از دست داده و لاغر و ضعيف گرديده بود.دكـتـر بـمـادرم گـفـت بـيـش از شـش مـاه از عـمر پدرم باقى نمانده و مكرر مى خواست خود را در
اصطبل يا طناب حلق آويز كند يا در رودخانه بياندازد و از بين ببرد.سالهاى بعد پدرم بمن گفت :يگانه عالمى كه در آن موقع مرا از پريدن در رودخانه منصرف
كرد ايمان راسخ و محكم مادرت بود.مـادرت بـر ايـن بود كه اگر خداوند را دوست بداريم و اوامرش را اجرا كنيم همه كارها اصلاح
خواهد شد.حق با مادم بود، سرانجام همه كارها اصلاح و روبراه شد.پـدرم 42 سـال ديـگـر بـخـوشـى زنـدگـى كـرد و در
سال 1941 در سن هشتادونه سالگى فوت شد.در سـراسـر آن سـالهاى پررنج و مشقت مادرم هرگز نگران نمى شد مشكلات و گرفتاريها را
بدرگاه خداوند دعا مى كرد كه محبت و پشتيبانى خود را از ما دريغ ندارد ..."
و نيز مى گويد:"همانطوريكه فوائد و خواص برق و آب و غذاى خوب در زندگى من مؤ ثر و
مهم است منافع و محسنات دين نيز براى من كمال اهميت و ضرورت را دارد.برق و آب و غذا در فراهم ساختن يك زندگى بهتر و كاملتر و راحت تر بمن كمك مى كند ولى
فـايـده دين بمراتب از همه اينها براى من بيشتر است دين بمن ايمان ، اميد و شهامت مى بخشد و
هـيـجـان ، اضطراب ، ترس و نگرانى را از من دور مى سازد و براى زندگى من مسير و هدفى
تعيين مى كند. دين ، سعادت مرا تا حد زيادى تكميل و سلامت فراوان بمن ارزانى مى دارد و كمك
مى كند تا در ميان طوفان و گردباد حيات ، وجدان آرام و ساكتى براى خود ايجاد كنم ".و بـاز دانـشـمـند نامبرده مى گويد:"امروز حتى پزشكان روان شناس نيز مبلغين متجدد دين شده
انـد آنـهـا ما را از آن جهت بدين دارى تشويق نمى كنند كه از آتش جهنم در آن دنيا رهائى يابيم
بـلكـه بـراى نـجـات از آتـش جـهـنـم هـمـيـن دنـيـا يـعـنـى جـهـنـم زخم معده ، آنژين دوپوانرين ،
اختلال عصبى و جنون است كه گرويدن بدين را توصيه مى نمايند".و نـيز مى گويد "در آمريكا بطور متوسط در هر 35 دقيقه يك نفر خودكشى مى كند و در هر دو
دقيقه يك نفر ديوانه مى شود اگر اين مردم از تسكين خاطر و آرامشى كه دين و عبادت به آدمى
مى بخشد نصيب داشتند ممكن بود از غالب خودكشى ها و بسيارى از ديوانگيها جلوگيرى نمود".آنـتـونـيـوس بـشـير در كتاب آئين خوشبختى ، فصل هشتم را تحت عنوان "ايمان و تاءثير آن در
خوشبختى " اختصاص به موضوع ايمان داده و مى نويسد:"ايـمـان واقـعـى جـزئى از زنـدگـى است همانطور كه انسان با نبودن هواى پاك و تميز قادر
بـادامـه زنـدگـى نـيـسـت بـدون ايمان نيز ادامه زندگيش ميسر نخواهد گرديد زيرا در پرتو
ايـمـان صـحـيـح است كه مى توانيم هم خود را بيشتر و بهتر بشناسيم و هم اينكه بحقيقت عالم
هستى بيش از پيش پى ببريم .ايـمـان ، الهـام بـخـش افـكـار جـاودانـى اسـت ايـمـان اسـت كـه بـاسـتـعـانـت آن بـشـر از ظـلمـت
جهل و نادانى ، بروشنائى دانش و بينش رهنمون مى شود آيا كسى كه ادعاء مى كند بدون ايمان
قـادر بـزنـدگى است گوياتر از اين ادعاء دليلى بر لاقيدى و بى فكرى او هست ؟ مسلما اين
شخص يا آدم مرده ايست و يا ديوانه ".لرد آويبورى در كتاب در آغوش خوشبختى مى گويد: