بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
او جـواب داد:نـه ولى معمولا آنچه خيانت و سرقت است مربوط به مردم مسلمان است اين جميعت در
اين شهر باعمال ننگين معروفند. در اين موقع آقاى اسلامى آهسته بگوشم گفت :آقاى يعقوبى
نمى دانند كه من مسلمانم منهم در پاسخ باقاى اسلامى گفتم :مايلم ايشان از مسلمان بودن منهم
مـطـلع نـشـود تـا مـبـادا از ايـن گـفـتـه خـود شـرمـنـده و خـجـل گـردد. در ايـن مـوقـع بـه
مـنزل آقاى اسلامى رسيديم آقاى اسلامى وارد منزل شد و ما را باطاق پذيرائى خود راهنمائى
كرد.امّا از قيافه آقاى يعقوبى خوب پيدا بود كه بسيار ناراحت است .درايـن مـوقـع آقـاى اسـلامـى هـم از اتاق بيرون رفت . من رو به آقاى يعقوبى كردم و گفتم :جنابعالى مثل آنكه قدرى ناراحتيد؟
يـعـقـوبى گفت :چرا ناراحت نباشم شما اخلاقياتى از خود نشان مى دهيد كه هر كسى را ناراحت
مـن بـه او گـفـتـم :آقـاى عـزيـز نـاراحـت نـبـاشـيـد اگـر
عمل خلافى از من سر زده متوجه نبوده ام خوب است بفرمائيد چه شده كه تا اين حد ناراحتيد؟ در
اين بين آقاى اسلامى با يك ديس ميوه وارد اتاق شد و آنرا روى ميز گذارد:آقايان بفرمائيد.يـعـقـوبـى گـفـت :مـن بـقـدرى از اخـلاقـيـات شـمـا نـاراحـتـم كـه حـتـى
مايل نيستم يك دقيقه هم در منزل شما بنشينم .آقـاى اسـلامـى بـا حال آشفتگى و ناراحتى عجيبى رو بمن كرده و گفت :جناب آقاى كاتبى مگر
چه شده است كه آقاى يعقوبى تا اين اندازه متاءثر و عصبانى هستند؟
مـن گـفـتـم :مـنـهـم مـشـغـول تـحـقـيـق از هـمـيـن مـطـلب بـودم كـه شـمـا وارد شـديـد،
مثل آنكه از من يا جنابعالى عمل سوء اخلاقى سر زده كه ايشان را متاءثرنموده است .آقـاى اسـلامـى پـرسـيد:جناب آقاى يعقوبى خواهش مى كنم بيشتر از اين ما را ناراحت نفرمائيد
بگوئيد كه سبب تاءثر و عصبانيت شما چيست ؟!
آقاى يعقوبى گفت :من ميهمان شمايم و مرا با اصرار زياد باينجا دعوت نموده ايد از شما سؤ
ال مى كنم آيا بايد با ميهمان اين گونه معامله كرد؟!
آيـا سر بگوشى كردن از دستورات كدام مذهب است ؟! در هيچ دينى با ميهمان اين گونه رفتار
نمى كنند؟ (و چون آقاى يعقوبى نسبت به مسلمانان فوق العاده بدبين بود اضافه كرد كه )
مـسـلمـانـان دور از اخـلاق هـم تـا ايـن حـد گـمـان نـمـى كـنـم بـه ايـن گـونـه
اعـمـال زشـت اقـدام نمايند! آقاى اسلامى ! خيال مى كنم شما رويه مسلمين را در معاشرت انتخاب
فرموده ايد! گويا سر بگوشى كردن هم از آئين مذهبى آنان است .در ايـنـجـا آقـاى اسـلامى خيلى عصبانى شد و با آنكه نمى خواست با ميهمان اين گونه رفتار
كند با پرخاش به او گفت :جـنـاب آقـاى يـعـقـوبـى مـن نـژادا ايـرانـيـم و ديـن اسـلام را بـا
كمال افتخار پذيرفته ام و ابدا حاضر نيستم شما تا اين حد نسبت بمذهب و هم كيشانم جسارت
كـنـيـد، من خود رابا كلمه (اسلامى ) افتخارا باسلام منسوب كرده ام ، كسانيكه از قوانين عاليه
اسلام فى الجمله اطلاعى دارند بخوبى درك مى كنند كه مسلمان بودن براى بشر بزرگترين
افتخار است .آقـاى يـعـقـوبـى هـم نـاراحـت شـد و (بـاتمسخر و پوزخند) گفت :لابد يكى از افتخارات شما
مسلمانان اينست كه سربگوشى كردن در حضور ديگران در مذهبتان آزاد است ، با آنكه هر عاقلى
مى داند كه اين عمل در حضور شخص ديگر بسيار كار زشتى است ؟!
مـن در ايـنـجا ديدم لازم است كه بگويم :آقاى يعقوبى خواهش مى كنم قضاوت بى جا نفرمائيد
شـمـا كه از قوانين اسلام اطلاعى نداريد درباره دستورات آن هم اظهار نظر نفرمائيد، اسلام از
سـربـگـوشـى كـردن در حضور ديگران ، مسلمانان را سخت جلوگيرى فرموده و در قرآن كتاب
آسـمانى مسلمين صريحا از اين عمل نهى شده ولى اين را هم بدانيد كه سربگوشى كردن ما هم
براى رعايت اخلاق بوده است .آقـاى يـعـقوبى ، (با لبخند تمسخر آميز) گفت :آرى رعايت اخلاق را نموده ايد كه اين گونه
مرا متاءثر و دلگير ساخته ايد.من گفتم :آقاى عزيز عجله فرموديد سربگوشى ما براى آن بود كه وقتى شما آن مرد دزد را
در خـيـابـان ديـديـد بـدون تـحـقـيـق روى بـدگمانى و بغض عجيبى كه نسبت به مسلمين داريد
فـرمـوديـد كه اين دزد قطعا مسلمان است و البته ما از نظر مراعات جهات اخلاقى نخواستيم كه
شما از مذهب ما آگاه شده تا در اين نتيجه از گفته هاى خود پشيمان و شرمنده گرديد!.آقاى يعقوبى ، (درحالتى كه آثار شرمندگى از قيافه اش ظاهر بود سر را بزير افكنده و
گفت ):البته عمل شما صددرصد مطابق اخلاق بوده است من از اين جسارت عذر مى خواهم .(مـن چون ديدم آن جوان با ادب از عمل خود بسيار شرمنده و متاءثر گرديد براى رفع ناراحتى
و نـگـرانـى او گـفـتـم :) آقـاى يعقوبى اجازه مى فرمائيد تفننا يك حكايت كوتاه به عرضتان
برسانم ؟
او گفت :خواهش مى كنم بفرمائيد.مـن بـا صـورتى باز و لبانى متبسم گفتم :البته اين حكايت با موضوع سخن ما تناسبى هم
ندارد ولى همين بى تناسبى هم خود تنوعى است .مـعـروف اسـت كـه مـعلمى شاگردانى داشت به آنها گفته بود كه هر وقت من عطسه زدم شما كف
بزنيد از قضا استاد يك روز به سر چاهى آمد و عكس خود را در چاه ديد گمان كرد كه دزدى در
چـاه مـخـفى شده تا شبانه خارج شود و دزدى كند ريسمانى به كمر خود بست و به شاگردان
گـفـت مـن وارد چـاه مـى شـوم تـا دزد را بـيـرون آورم شما سر ريسمان را محكم نگاه داريد آنگاه
ريسمان را به كمر خود بست و به طرف چاه سرازير گرديد همين كه حضرت استاد به وسط
چاه رسيد اتفاقا عطسه اى زد شاگردان كه سر ريسمان را محكم در دست داشتند دست از ريسمان
كشيدند و مشغول كف زدن شدند، بيچاره معلم در ميان چاه افتاد و سخت مجروح شد ولى شاگردان
طبق دستور استاد همچنان مشغول كف زدن بودند!!
در اينجا تذكر اين نكته لازم است كه اگر در ميان جمعى از دوستان كه دور يكديگر نشسته اند
كدورتى پيدا شد و در ميان آنها شخص عاقلى وجود داشت او آنها را با يك قصه خنده دار يا با
يـك مـطـلب جـبران كننده ئى آن كدورت را (آنچنانكه آقاى كاتبى انجام داد) برطرف كند و باز
دوستان را نسبت به يكديگر مهربان نمايد.آقاى يعقوبى گفت :جناب آقاى كاتبى از حسن خلق شما بسيار خوشوقتم ولى مايلم بدانم كه
آيا اسلام راجع بنجوى و سربگوشى ، قانونى دارد يا خير؟
مـن رو بـه مـيـزبـان خـود كـردم و گـفـتـم :جـنـاب آقـاى اسـلامـى در
منزل قرآن داريد؟
او گفت :مگر ممكن است در منزل مسلمان قرآن نباشد؟!.بـدنـبـال ايـن سـخـن از جـاى خـود حركت كرد، در اشكافى را باز نمود و يك قرآن جلد ميناكارى
بسيار گران قيمتى را بيرون آورد، بوسيد و بمن داد.مـن ايـستادم و قرآن را گرفته و بر ديده هاى خود ماليدم و بر روى سر گذاردم البته وقتى
آقـاى يـعـقـوبـى ديـد كـه مـن ايـن گـونـه بـه قـرآن احـتـرام نـمـودم او هـم بـپـا ايـسـتـاد و در
مقابل قرآن تعظيم كرد و بتبعيت من از روى مبل حركت كرده و دو زانو روى زمين نشست .و من قرآن را باز كردم و خواندم :انـّمـا النـجـوى مـن الشيطان ليحزن الذين آمنوا وليس بضارهم شيئا الا باذن اللّ ه وعلى اللّ ه
فليتوكل المؤ منون ".((2))سـربـگـوشـى و رازگوئى در ميان جمع از شيطان است براى اندوهگين ساختن مردمان با ايمان
ولى هـيـچـگاه نمى تواند به آنان باين وسيله ضررى وارد سازد مگر با اجازه خدا و بايد مؤ
منين بر پروردگارشان توكل نمايند.آقـاى يـعـقـوبـى در حـاليـكـه بايات قرآن نگاهى عميق مى كرد وقتى اين آيه را خواندم گفت :بسيار خوب لطفا آيه بعدش راهم قرائت بفرمائيد.آيه بعد را هم خواندم :"ياايها الذين آمنوا اذا قيل لكم تفسحوا فى المجالس فافسحوايفسح الله لكم ".آقاى يعقوبى گفت :لطفا بفرمائيد مقصود از اين آيه چيست ؟
كـاتـبـى :يـعـنـى اگـر شـخـصى وارد شد در مجلسى و شما در آن مجلس گرد يكديگر نشسته
بوديد و او از شما خواهش كرد كه برايش جاى باز كنيد به او جاى دهيد كه خدا بشما در بهشت
جا خواهد داد.آقـاى يـعقوبى در حاليكه رو به آقاى اسلامى كرده گفت :عجيب است كه اسلام براى اين امور
جـزئى اخـلاقى قانون دارد ولى درباره موضوعات اساسى و مطالب مهمى مانند خيانت كردن و
دزدى نـمـودن و دروغـگـوئى و پـشـت هـم انـدازى و چـپـاولگـرى و آداب مـعـاشـرت و
امثال آن سخنى نگفته است تا در نتيجه مسلمانان اينگونه بانحرافات اخلاقى و سوء معاشرت
وراءَ قـلبه "((3))يعنى مرد با خرد قبل از آنكه كلامى را بگويد دقيقا مطلبش را تحت مطالعه
قـرار مـى دهـد پـس از آنـكـه اطـمـينان حاصل نمود كه آنچه مى خواهد بگويد صددرصد صحيح
بـوده و جـاى هـيچ گونه ترديد و اشكالى نيست آنگاه تفوّه مى كند و اگر هم فكرش بجائى
نرسيد از اهلش سؤ ال مى نمايد.شـمـا از كـجـا دانستيد كه اسلام درباره اين گونه انحرافات اخلاقى و خيانتهاى سعادت سوز
قـانـونـى نـدارد؟ مـن حـاضـرم بـراى شـمـا اثبات كنم كه اسلام در تمام موضوعات اخلاقى و
اجـتـمـاعى و انفرادى كه شما بتوانيد از نظر بگذرانيد يا تصورش رانمائيد قانونى و حكمى
داشـتـه بـاشد كه از نظر علمى بحدى محكم و غيرقابل خدشه است كه نه تنها جنابعالى سر
تـعـظـيـم فـرود مـى آوريـد بـلكـه هـر دانـشـمـنـد مـنـصـفـى آنـچـنـان در
مقابل دين مقدس اسلام خاضع مى شود كه حاضر نيست هيچ دينى را بر اين آئين مقدس ترجيح
دهد.درايـنـجـا آقـاى اسـلامـى بـراى آنـكـه كـامـلا بـتـوانـد آقـاى يـعـقـوبـى را در
مـقـابـل سـخـنـان خـود مـجـاب كـنـد و او را بـه جـامـع بـودن ديـن مـقـدس اسـلام مـعـتـقـد نـمـايـد
مـتـوسـل بـه سـخـنـان دانشمندان بزرگ اروپائى شده و گفت :من براى اينكه شما بدانيد دين
اسـلام بـر هـمـه اديـان جـهـان ترجيح دارد چند جمله از كلمات دانشمندان بزرگ را كه در دفترم
يـادداشـت كـرده ام بـراى شـما مى خوانم اميد است شما هم بيشتر از اين از دين مقدس اسلام انتقاد
نكنيد. و به دنبال اين سخن دفترش را باز كرد و اين مطالب رابراى ما خواند.گفتار دانشمندان اروپا درباره عظمت اسلام1 - "لوتر استودارد" دانشمند و مورخ معروف آمريكائى مى گويد "براى عظمت اسلام همين بس
كـه بـا ايـن همه موانع باز هم حقايق و فضيلت خود را در جهان آشكار مى سازد زيرا اسلام يك
آئين ساده و خردمندانه است ".2 - ولز، مـورخ مشهور انگليسى در كتاب (تاريخ عمومى ) مى نويسد:"اسلام يك نظام اجتماعى
و قـانون مدنى از براى بشر بوده كه در روزگار تيره دنيا نمايان شد و با احكام مقدس خود
با هر نوع ستمگرى و خيانت و جنايت و بيدادگرى مبارزه نموده ".3 - "سركويليام "، انگليسى در كتابى كه در پيرامون اسلام تاءليف كرده مى نويسد "اسلام
چـون مـركـب تـندروى كه گامهاى بلندى در راه ترقى و تمدن بشر برداشته باشد جاده هاى
نـاهـمـوار را بـسـرعـت عـجـيبى پيموده و وارد وادى حقيقت شده و تعليمات عاليه آن بيشتر درس
معنويت و معاشرت و سلوك را بخوبى مى آموزد".4 - "دكـتـر گـوسـتـاولوبون "، مورخ و دانشمند فرانسوى در كتاب (تمدن اسلام و عرب ) مى
نـگـارد "بـسـاطـت و سـادگـى و وضـوح اصـول عـقـايد اسلامى بعلاوه رفتار با مردم از روى
عـدل و احـسـان كـه سـكـه روشـن آن روى مـذهـب اسـلام خورده سبب گرديده كه تمام روى زمين را
تسخيرنمايد".5 - "كنت هنرى دوگاسترى " دانشمند فرانسوى در كتاب اسلام و افكار مى گويد:اسلام قسمت
بـسـيـار پـهـنـاور كـره را بـواسـطـه تـعـليـمـات عـاليـه و سـاده خـود
اشـغال كرده و بوسيله قوانين متين و محكم آن بود كه وحشيان و سياه پوستان بت پرست متعصب
را وادار كـرد بـه احـكام آن ايمان آورده پرچم اسلام را بر فراز خانه هاى خود و كشورهاى مهم
جهان نصب نمايند".6 - "پـرنـس ژيوائى بورگيز" دانشمند ايتاليائى در كتاب (ايتالياى نو) راجع باسلام مى
نـگـارد "عـظـمت اسلام از همين جاپيداست كه آغاز تمدن اسلامى از بدو پيدايش اسلام و رسالت