اخلاق و عرفان
داود الهامي
«تقوا» از کلمات شايع و رايج ديني است و در قرآن کريم و نهجالبلاغه و کتب حديث زياد استعمال شده است و آن از ماده«وقي» است که به معناي حفظ و صيانت و نگهداري است. راغب در کتاب«مفردات القرآن» ميگويد:«وقايه عبارت است از محافظت يک چيزي از هر چه به آن زيان ميرساند و تقوا يعني نفس را در وقايه قرار دادن از آنچه بيم ميرود تحقيق مطلب اين است، اما گاهي به قاعده استعمال لفظ مسبب در مورد سبب و استعمال لفظ سبب در مورد مسبب خوف به جاي تقوا و تقوا به جاي خوف استعمال ميگردد، تقوا در عرف شرع يعني نگهداري نفس از آنچه انسان را به گناه ميکشاند به اين که ممنوعات و محرّمات را ترک کند»[1]. راغب صريحاً تقوا را به معني خود را محفوظ نگاهداشتن معني کرده و گفته است: استعمال آن به معني خوف مجاز است بنابراين ترجمه صحيح کلمه «تقوا» خود نگهداري که همان ضبط نفس است و«متقين» يعني خودنگهداران. در آثار ديني تقوا همه جا به معناي آن ملکه مقدس که در روح پيدا ميشود و به روح قوت و قدرت و نيرو ميدهد و نفس اماره و احساسات سرکش را رام و مطيع ميسازد بکار رفته است. در نهجالبلاغه ميخوانيم: «ان تقوي الله حمت اولياء الله محارمه و الزمت قلوبهم مخافته حتي اسهرت لياليهم و اظمأت هو اجرهم» «تقواي خداوند دوستان خدا را در حمايت خود قرار داده و آنها را از تجاوز به حريم محرمات الهي نگهداشته است و خوف خدا را ملازم دلهاي آنها قرار داده است تا آنجا که شبهاي آنها را زنده کرده و روزهاي آنها را قرين تشنگي (روزه) کرده است»[2]. امام در اين جملات با صراحت کامل «تقوا» را به معناي آن حالت معنوي و روحاني ذکر کرده که حافظ و نگهبان از گناه است. و در خطبه ديگر ميفرمايد: «ذمّتى بما اقول رهينة و انا به زعيم انّ من صرحت له العبر عما بين يديه من المثلات حجزته التقوى عن تقحم الشبهات» «ذمه خود را در گرو گفتار خود قرار ميدهم و صحت گفتار خود را تضمين ميکنم، اگر عبرتهاي گذشته براي شخصي آينه عبرت قرار گيرد، تقوا جلو او را از فرو رفتن در کارهاي شبههناک ميگيرد». تا آنجا که ميفرمايد: «اَلا و انَّ الخطايا خيل شُمُس حُمِلَ عليها أهلها و خُلعت لجمها فتقحمت بهم فى النار الا و ان التقوى مطايا ذلل حمل عليها أهلها و اعطوا ازمتها فاوردتهم الجنة» «مثل خلافکاري و زمام را به کف هوس دادن مثل اسبهاي سرکش و چموشي است که لجام را پاره کرده و اختيار را به طور کامل از کف آن که بر او سوار است، گرفته و عاقبت آنها را در آتش ميافکنند و مثل تقوا مثل مرکبهائي رهوار و مطيع و رام است که مهار آنها در اختيار آن کساني است که بر آنها سوارند و آنها را وارد بهشت ميسازند»[3] قرآن مجيد ملاک کرامت و ارزش انسانها را تقوا ميداند و ميفرمايد«...اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عَنْدَ اللهِ اَتْقٰاکُمْ...»«گراميترين شما نزد خدا با تقواترين شماست»[4] تقوا در قرآن به عنوان بهترين توشه آخرت و بزرگترين وسيله سعادت معرفي شده است. علي عليهالسّلام ميفرمايد:«عليكم بتقوى الله فانها تجمع الخير و لا خير غيرها و يدرك بها من الخير ما لا يدرك بغيرها من خير الدنيا و الآخرة».[5] «تقوا را مراعات کنيد چون جامع تمام خيرات و نيکيهاست و خبري جز تقوا وجود ندارد و خيراتي که به واسطه تقوا حاصل ميشود در غير آن يافت نميشود چه خير دنيا و چه خير آخرت». امام سجاد عليهالسّلام فرمود:«شرف كل عمل بالتقوى و فاز من فاز من المتقين، قال الله تبارك و تعالى«انَّ للمتقين مفازا»[6]. «شرافت و ارزش هر عملي به واسطه تقواست، تنها متقيان به سعادت و رستگاري نائل ميگردند، خداوند متعال ميفرمايد: سعادت و رستگاري از آنِ متقيان است». علي عليهالسّلام تقوا را به عنوان عامل مهم تزکيه و تهذيب نفس و داروي شفابخش بيماريهاي نفس معرفي کرده است، ميفرمايد:«فان تقوي الله دواء داء قلوبکم و بصر عمي افئدتكم و شفاء مرض اجسادكم و صلاح فساد صدوركم و طهور دنس انفسكم و جلاء غشاء ابصاركم و امن فزع جأشكم و ضياء سواد ظلمتكم»[7].«تقواي الهي داروي شفابخش بيماري قلبهاي شما و روشنگر کوري دلها و شفابخش بيماري بدنها و اصلاح کننده فساد سينهها و پاککننده آلودگيهاي نفس و جلادهنده ديدگان و آرامش بخش اضطرابهاي دروني و روشن کننده تاريکيهاي شما ميباشد». تقوا، هدف تشريع احکام شده است و در قرآن مجيد ميخوانيم:«يٰا اَيُّهاَ النّٰاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُمْ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»[8]. «اي مردم! پروردگارتان را که شما و کساني را که قبل از شما بودهاند، آفريده عبادت کنيد شايد باتقوا شويد». «…كُتِبَ عَلَيْكُمْ الصِّيامُ كَمٰا كُتِبَ عَلىَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»[9].«روزه بر شما واجب شده چنان که بر کساني که قبل از شما بودهاند، واجب بوده است، شايد که باتقوا باشيد». راجع به تقوا و اهميت آن آيات و روايات فراواني وارد شده که در اينجا منظور ما ذکر همه آنها نيست و تنها به دو اثر مهم تقوا که در قرآن مجيد ذکر شده و باب سير و سلوک را در عرفان باز کرده است، اشاره ميکنيم:دو اثر مهم تقوا
در آيات و روايات درباره آثار تقوا زياد بحث شده از همه آنها مهمتر دو اثر زير ميباشد: 1ـ روشن بيني و بصيرت. در آيه شريفه ميفرمايد:«يٰا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اِنْ تَتَّقُوا اللهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً...»[10] «اي اهل ايمان! اگر تقواي الهي داشته باشيد، خداوند براي شما وسيلهاي جهت تشخيص حق از باطل (فرقان) قرار ميدهد، يعني روشنبيني خاص ميدهد که در پرتو آن، حق را از باطل ميشناسيد». در آيه ديگر ميفرمايد:«وَ اتَّقُوا اللهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللهُ وَ اللهُ بِكُلِّ شَىٍْ عَلِيمُ»[11].«باتقوا باشيد تا خداوند علوم را بر شما افاضه کند، خدا به هر چيزي داناست». ميگويند: ذکر اين دو جمله پشت سر يکديگر اشعاري دارد که تقوا تأثير دارد در اين که انسان مورد موهبت افاضه تعليم الهي قرار گيرد. در کلام رسول اکرم صلي الله عليه و اله آمده است:«جاهدوا انفسکم علي اهوائکم تحل قلوبکم الحكمة» «با هوا و هوسهاي نفساني مبارزه کنيد تا حکمت در دل شما وارد شود». و در روايت ديگر از آن حضرت ميخوانيم:«من اخلص لله اربعين يوماً ظهرت ينابيعالحكمة من قلبه على لسانه»[12]«هر كس چهل روز خود را خالص براي خدا قرار دهد، چشمههاي حکمت از زمين دلش به مجراي زبانش ظاهر ميشود» در حديثي از امام باقر عليهالسّلام نقل شده است که فرمود:«ما اخلص العبد الايمان بالله عزوجل اربعين يوماً ـ او قال: ما اجمل عبد ذكر الله عزوجل اربعين يوماً ـ الا زهّده عزوجل فى الدنيا و بصّره دائها و دوائها فاثبت الحكمة في قلبه و انطق بها لسانه...»[13] .«يعني بندهاي چهل روز ايمان خودش را خالص نکرده است ـ يا گفت بندهاي چهل روز خدا را خوب ياد نکرده است(اين ترديد از راوي حديث است) مگر آن که خداوند عنايت کرده و او را نسبت به دردها و دواهاي اين دنيا بصيرت داده و حکمت را در دل او قرار داده و به زبان او جاري ساخته است». در تفسير«الميزان» از کتب اهل تسنن نقل ميکند که رسول اکرم عليهالسّلام فرمود: « لولا تکثير في کلامکم و تمريج فى قلوبكم لرأيتم ما أرى و لسمعتم ما أسمع»[14]. «اگر زيادهروي در سخن گفتن شما و هرزه چراني در دلهاي شما نبود، هر چه من ميبينم شما نيز ميديديد و هر چه من ميشنوم شما نيز ميشنيديد». پيامبر اکرم صلي الله عليه واله ميفرمايد:«لولا ان الشياطين يحومون علي قلوب بنيآدم لنظروا الي الملکوت»[15].«اگر نبود که شياطين بر گرد قلوب بنيآدم دور ميزنند، عالم ملکوت را مشاهده ميکردند». از اين قبيل آيات و روايات استفاده ميشود که تقوا عقل را روشن ميکند و دريچه حکمت را به روي انسان ميگشايد. 2ـ حل شدن مشکلات و آسان شدن کارها و بيرون آمدن از تنگناها و مضايق يکي ديگر از آثار تقواست. قرآن مجيد ميفرمايد: «...مَنْ يَتَّقِ اللهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقُهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ...»[16]. «هر كس که تقواي خدا داشته باشد، خداوند براي او راه بيرون شدن از سختيها و شدائد را قرار ميدهد و از راهي که گمان نميرود، به وي روزي ميرساند». و نيز ميفرمايد:«...وَ مَنْ يَتَّقِ اللهَ يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْراً»[17]«هر کس که تقواي الهي داشته باشد، خداوند يک نوع سهولت و آساني در کار او قرار ميدهد». اميرمؤمنان علي عليه السلام فرمود:«فمن أخذ بالتقوىٰ عزبت عنه الشدائد بعد دنوّها و احلولت له الأمور بعد مرارتها و انفرجت عنه الأمواج بعد تراكمها و اسهلت له الصعاب بعد انصابها»[18].«هر کس که چنگ به دامن تقوا بزند، سختيها و شدائد بعد از آن که به او نزديک شدهاند، از او دور ميشوند و تلخيها براي او شيرين ميگردند، امواج متراکم، در برابرش شکافته و پراکنده ميشوند و امور دشوار بر او آسان ميگردند». گرفتاريها و تنگناهائي که براي انسان پيش ميآيد و زندگي را تلخ و شقاوت آلود ميکند، نوعاً فتنهها و ابتلائات سوء و گرفتاريهاي اخلاقي و اجتماعي است و تقوا انسان را از اين نوع گرفتاريها نجات ميدهد. چنان که اميرمؤمنان علي عليهالسّلام در تفسير آيه فوق ميفرمايد:«وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ يَتَّقِ اللهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً مِنَ الفِتَنِ وَ نُوراً مِنَ الظُلَمِ».[19]«بدانيد که هر که تقواي الهي داشته باشد خداوند براي او راه بيرون شدن از فتنهها؛ و نوري به جاي تاريکي قرار ميدهد. فتنهها همان ابتلائات سوء و گرفتاريهاي اخلاقي و اجتماعي است». البته اغلب گرفتاريهائي که براي انسان پيش ميآيد از ناحيه خودش است و هر کس خودش بالاترين دشمنان خود ميباشد« اعدي عدوّك نفسك التى بين جنبيك» هر کسي خودش سرنوشت خود را تعيين ميکند، علي عليهالسّلام فرمود:«لا عدوّ اعديٰ علي المرء من نفسه»[20] . «بر مرد ستم کنندهتر از نفس او نيست» غالب رفتار هر کسي با خودش خصمانه است.
دشمن به دشمن آن نپسندد که بيخرد
با نفس خود کند به مراد و هواي خويش
با نفس خود کند به مراد و هواي خويش
با نفس خود کند به مراد و هواي خويش
[1] . مفردات القرآن، ص 530. [2] . نهجالبلاغه، خطبه 113. [3] . نهجالبلاغه، خطبه 16. [4] . حجرات/13. [5] . بحاالانوار، ج70، ص 285. [6] . بحارالانوار، ج77، ص 386. [7] . نهجالبلاغه، خطبه 198. [8] . بقره/21. [9] . بقره/183. [10] . انفال/29. [11] . بقره/282. [12] . کنزالعمال، ج3، ص 5271. [13] . اصول کافي، باب الاخلاص، ج3، ص 25. [14] . به نقل مرحوم شهيد مطهري، گفتار ما، ج1، ص 25. [15] . بحارالانوار، ج70، ص 59. [16] . طلاق/2 ـ 3. [17] . طلاق/4. [18] . نهجالبلاغه، خطبه 198. [19] . نهجالبلاغه، خطبه 181. [20] . غررالحکم آمدي، ج6، ص 399. [21] . اعراف/201. [22] . بحارالانوار، ج 70، ص 285.