غلامحسن محرمى - فقیه مدینه سعید بن مسیب نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فقیه مدینه سعید بن مسیب - نسخه متنی

غلامحسن محرمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فرهنگ كوثر - شماره 39

غلامحسن محرمى

سعيدبن مسيب، از شخصيتهاى بزرگ علمى و دينى قرن اول هجرى‏است. او از بزرگان تابعان و نخستين فقيهان مدينه به شمارمى‏رود. بلكه فقيه الفقهاء و موسس مكتب فقهى مدينه مى‏باشد; درعالم شيعه نيز از عالمان و محدثان شيعه است; از جمله افرادى‏است كه عصر چهار معصوم; امام على، امام حسن، امام حسين و امام‏سجاد عليهم السلام را درك كرده است; از جمله معدود اصحاب اوليه‏امام سجاد(ع)به شمار مى‏رود.

تولد

سعيد بن مسيب، در سال 15 يا17 هجرى در عهد خلافت عمر، در شهرمدينه متولد شده[1] و در همان شهر به تحصيل علم و دانش پرداخته واز محضر اصحاب پيامبر(ص)و اساتيد و محدثان اين شهر بهره برده وهمان‏گونه كه از شرح احوال او بر مى‏آيد، غالب عمرش را در مدينه‏گذرانده و جز براى حج از آن خارج نشده است ولى با توجه به اين‏كه او چهل دفعه به حج مشرف شده، مى‏توان گفت كه از محدثان مكه‏نيز بهره‏ها برده است.

خاندان

سعيد بن مسيب از قبيله بنى مخزوم است و پدر او مسيب و جدش‏حزن، هردو پيامبر(ص)را درك كرده‏اند و از كسانى هستند كه در فتح‏مكه اسلام آوردند و به نقلى مسيب از مهاجران بوده و در غزوه‏حديبيه و بيعت رضوان، حضور داشته است. پيامبراكرم(ص)به حزن بن‏ابى‏وهب، جد سعيد، پيشنهاد كرد كه نامش را به سهل تغيير دهد ولى‏او نپذيرفت و گفت: مى‏خواهم به نامى كه پدر و مادرم براى من‏نهاده‏اند، خوانده شوم. [2]

خاندان سعيد، نوعى رابطه و خويشى سببى با بنى‏هاشم داشته‏اند; زيرا برادر حزن، هبيره بن ابى‏وهب، شوهر ام‏هانى، خواهراميرمومنان على(ع)بود. فرزندان هبيره، خواهرزادگان‏على(ع)شيعيان خوبى بودند و از ياران اميرالمؤمنين(ع)به شمارمى‏آمدند. مصقله‏بن هبيره والى منطقه اردشير خره در عصر حكومت آن‏حضرت بود.[3] همچنين جعده‏بن هبيره از سوى على(ع)در خراسان والى‏بود.[4] از اين رو در خاندان سعيد، احتمالا گرايش ضد هاشمى كه‏تمايل غالب قريشيان بود، كمتر بوده است. به استثناى يك مورد كه‏زبيربن بكار نقل كرده: حزن، جد سعيد در جريان سقيفه، از خالدبن‏وليد كه عليه انصار سخنرانى كرده بود، طرفدارى نموده و درتعريف و مدح او شعر سروده بود.[5]

البته اين مساله، بيشتر جنبه قبيلگى و تعصب قومى داشته است; زيرا خالد نيز از قبيله بنى مخزوم بوده است. مسيب، پدر سعيدتاجر بوده و خريد و فروش روغن مى‏كرده است.[6]

ويژگيها

1- سيد تابعان

تابعان كسانى هستند كه محضر رسول خدا(ص)را درك نكردند، ولى‏اصحاب آن حضرت را ديدند; لذا تمام كسانى كه بعد از رحلت‏پيامبراكرم(ص)به دنيا آمدند، از تابعان به شمار مى‏آيند. بدين‏معنى كه به تدريج اصحاب پيامبر(ص)از دنيا رفتند و مردم درمسائل شرعى به فقهاى تابعان رجوع مى‏كردند كه سعيد بن مسيب ازمهمترين فقيهان اين عصر بود و به گفته ابن خلكان، سيدالتابعين‏به شمار مى‏آمد.[7]

2- فقيه مدينه

در اواخر قرن اول هجرى دو مكتب و مدرسه فقهى در ميان‏مسلمانان پديد آمد: مكتب عراق و مكتب مدينه.

مكتب عراق را مكتب راى و مكتب مدينه را مكتب حديث مى‏گفتند. فقهاى عراق بيشتر بر راى و استدلال عقلى تكيه مى‏كردند ولى‏فقهاى مدينه بر احاديث و روايات فقهى تكيه داشتند. از ميان‏فقهاى چهارگانه اهل سنت، ابوحنيفه نماينده مكتب عراق و مالك بن‏انس نماينده مكتب مدينه بود. [8]

سعيد بن مسيب در عصر خود يكى از مهمترين فقيهان مدينه به‏شمار مى‏آمد و به گفته ابن سعد، رئيس فقيهان مدينه بود.[9]بلكه‏موسس مكتب فقهى مدينه به شمار مى‏آمد.[10]

3- اهل ورع و عبادت

سعيد بن مسيب از عابدان و زاهدان عصر خود بود; ابن خلكان درمورد او مى‏گويد: او ميان فقه و حديث و زهد و عبادت و ورع راجمع كرده بود.[11]

سعيد پيوسته ملازم مسجدالنبى بود و سى سال نماز جماعت آن‏جا راترك نكرده بود. روزى چشمش درد مى‏كرد، آب و هواى وادى عقيق رابه او توصيه كردند، ولى او از رفتن به آن‏جا امتناع كرد و گفت: پس چگونه به نماز جماعت صبح و عشاى مسجد النبى برسم؟![12]

4- تعبير كننده رويا

سعيد بن مسيب علاوه برآشنايى با فقه كه در مفهومى وسيع‏تر ازمعناى امروزى‏اش به كار مى‏رفت، در تعبير رويا نيز مهارت داشت وبه گفته ابن سعد، از همه اهل زمانش در تعبير رويا ماهرتر بود.[13]

جايگاه علمى

سعيد بن مسيب از دانشمندان بى‏بديل عصر خويش بود و عالم على‏الاطلاق مدينه به شمار مى‏رفت و از جمله فقهاى هفتگانه اوليه‏مدينه بود كه عبارتند از: عروه‏بن زبير، ابوبكربن عبدالرحمن‏مخزومى، سليمان بن يسار، عبيدالله‏بن عتبه، خارجه‏بن زيد، قاسم‏بن محمدبن ابى‏بكر و سعيدبن مسيب [14]كه دو نفر اخير را از پيروان‏اهل‏بيت عليهم السلام و شاگردان امام سجاد(ع)دانسته‏اند. [15]

در مورد مكانت علمى سعيد بن مسيب همين بس كه امام‏زين‏العابدين(ع)در باره او فرمود:

«سعيدبن مسيب آگاهترين مردم به آثار گذشتگان است و از لحاظفهم و درك مسائل از همه قوى‏تر مى‏باشد.» [16]

اساتيد

سعيد بن مسيب در تحصيل علم و دانش و گردآورى حديث‏سعى بليغ ورنج فراوان برده بود; چنان كه خود مى‏گويد: «شبها و روزها رادر جستجوى يك حديث صرف مى‏كردم.»[17]

در اين راه از تمام راويان اخبار و محدثان عصر خود و صحابيان‏پيامبر(ص)سود برده بود، حتى گاهى خدمت همسران پيامبر(ص)مى‏رسيدو از آنان اخذ حديث مى‏كرد. اشخاصى از بزرگان صحابه چون جابرابن‏عبدالله انصارى و سلمان فارسى، از اساتيد او به شمار مى‏رفتند.[18]ولى را از محضراميرمومنان على(ع)بيشترين استفاده را كرده بود وبه نقل كشى تربيت‏شده آن حضرت به شمار مى‏رفت. [19]

بعد از شهادت على(ع)از محضر فرزندان آن حضرت بهره مى‏برد و به‏نقل كلينى در عصر امامت امام سجاد(ع)، از حواريون و شاگردان‏نزديك آن امام به شمار مى‏رفت.[20]و پيوسته از محضر آن حضرت استفاده‏مى‏كرد و احاديثى از آن جناب نقل كرده است.

شاگردان

سعيد بن مسيب استاد و سرپرست مكتب فقهى مدينه بود و غالب علم‏جويانى كه به مدينه مى‏آمدند، پاى درس او مى‏نشستند و از آراءفقهى و نظرات علمى او بهره مى‏بردند و در معضلات و مشكلات فقهى‏محل رجوع مردم بود. عمربن عبدالعزيز آنگاه كه حاكم مدينه بود،در هيچ امرى قضاوت نمى‏كرد، مگر اين كه درباره آن از سعيد بن‏مسيب استفتاء مى‏كرد.[21]

اشخاصى از اصحاب ائمه عليهم السلام چون ابوحمزه، ابوغالب‏اسدى، ثمالى و ابان بن تغلب از شاگردان سعيد بن مسيب بودند وبه واسطه او رواياتى از امام سجاد(ع) نقل كرده‏اند.[22]

احاديث

سعيدبن مسيب از طريق اكثر صحابه پيامبر(ص)از جمله على(ع)،عمر، عثمان، زيد بن ثابت، عبدالله بن عمر، سعدبن ابى‏وقاص،ابوموسى اشعرى، ابوهريره، جبيربن مطعم، عبدالله بن زيد مازنى،عايشه و ام‏سلمه احاديث پيامبر(ص)را نقل كرده است و قاطبه‏محدثان اهل‏سنت از طريق او احاديث پيامبر(ص)را نقل كرده‏اند. چنان كه در كتاب الوافى بالوفيات آمده، همه جماعت محدثان از اونقل حديث كرده‏اند.[23]

در كتابهاى شيعه نيز روايات و احاديث‏سعيد به چهارده موردمى‏رسد كه بعضى را بدون واسطه از امام زين العابدين(ع) نقل كرده‏و بعضى ديگر را به طريق جابربن عبدالله، سلمان و على‏بن ابى‏رافع‏نقل كرده است.[24]

از جمله روايات سعيدبن مسيب اين كه او نقل كرده: «سالى‏همراه امام سجاد(ع) براى حج‏به سوى مكه روانه شديم. امام دريكى از منازل دو ركعت نماز خواند و سجده كرد و در سجده تمام‏سنگها و سنگريزه‏هاى اطرافش، با او تسبيح گفتند. من وحشت كردم. امام سربرداشت و آنگاه فرمود: سعيد! ترسيدى؟ گفتم: آرى يابن‏رسول الله! فرمود: اين تسبيح اعظم است.»[25]

او پيوسته مى‏گفت: «على بن الحسين(ع)نفس زكيه است و من براى‏او نظيرى نمى‏شناسم.» [26]و آنگاه كه جوان قرشى در مورد امام‏سجاد(ع)از او پرسيد، گفت: «او سيدعابدين، على بن حسين بن على‏بن ابى‏طالب عليهم السلام است.» [27]

تشيع

شيخ طوسى سعيدبن مسيب را در زمره اصحاب امام سجاد(ع)ذكر كرده‏است.[28] و مرحوم كلينى از امام صادق(ع)نقل كرده كه سعيد بن مسيب،قاسم بن محمدبن ابى‏بكر و ابوخالد كابلى از افراد مورد وثوق على‏بن الحسين(ع)بودند.[29]

يكى ديگر از دلائل تشيع سعيد بن مسيب، مواضع سياسى كاملا ضداموى اوست. وى حكومت اموى را باطل و حاكمان آن را غاصب مى‏دانست و در مورديزيد سخن او مشهور است كه سالهاى حكومت‏يزيد را سالهاى شوم‏معرفى كرده بود.[30]

سعيد به جهت چنين مواضعى پيوسته مورد آزار و اذيت امويان‏قرار مى‏گرفت. زمانى به خاطر مخالفت‏با عبدالملك و اباء از به‏رسميت‏شناختن فرزندان او، وليد و سليمان، به عنوان وليعهدتازيانه مى‏خورد و به زندان مى‏افتد[31]. زمانى هم تحت نظر قرارمى‏گيرد و از معاشرت با مردم محروم مى‏شود.[32]

سعيدبن مسيب علاوه بر مخالفت‏بابنى اميه، در ساير مواضع سياسى‏نيز با ائمه اطهار عليهم السلام همسويى داشت. چنان كه در فتنه‏ابن زبير، با او بيعت نكرد و مورد آزار و اذيت عمال وى بود.[33]

برخى در مورد تشيع سعيد اشكال كرده گفته‏اند: فتاواى او بيشتربا فقه اهل‏سنت‏سازگار است تا طريقه اهل‏بيت عليهم السلام. دومين‏اشكالى كه بر او گرفته‏اند، عدم حضور او در تشييع جنازه امام‏سجاد(ع)مى‏باشد. صاحب منتهى المقال از اين دو اشكال به نحو زيرپاسخ گفته است: «مخالفت طريقه او با طريقه اهل‏بيت عليهم السلام‏منافاتى با تشيع او ندارد، چرا كه بسيارى از اصحاب ائمه اطهارعليهم السلام و اعاظم شيعيان آنها در بيشتر مسائل فقهى و فتاواى‏شرعى موافق اهل‏سنت هستند. بلكه بعضى از نظرياتى كه بعضى ازعلماى شيعه مثل ابن جنيد قائل شدند مانند قياس، به ضرورت مذهب‏باطل است.; به ويژه اصحاب امام سجاد(ع)كه به جهت‏شدت تقيه،قادر به اظهار اصول و فروع مذهب شيعه نبودند، مگر خيلى مسائل‏اندك، آن هم براى عده‏اى قليل; چنان كه شيعيانى كه امامت امام‏باقر(ع)را نپذيرفتند (مثل زيديه)در فروع دين از فقهاى عامه‏پيروى كردند. شخصى چون ابن عباس كه تشيع او مسلم است، بيشترآراء و نظرياتش مخالف اصول شيعه است، اما حاضر نشدن سعيدبن‏مسيب در تشيع جنازه امام سجاد(ع)به احتمال قوى به خاطر تقيه ودفع تهمت‏بوده است.»[34]

وفات

بالاخره اين فقيه بزرگوار و محدث عالى مقام، پس از عمرى بندگى‏و اطاعت و تحصيل و تدريس و نشر فرهنگ محمدى(ص)در سال 94 ه . در شهر مدينه درگذشت و در قبرستان بقيع مدفون شد. اين سال رابه جهت مرگ عده‏اى از فقهاء در آن، «سنه‏الفقهاء» ناميدند. البته در مورد تاريخ مرگ سعيد سالهاى 92،93، 95 و 105 هجرى‏نيز نقل شده است.[35]

[1] . صلاح الدين خليل بن ابيك الصفدي: كتاب الوافي بالوفيات، دار صادر، بيروت، ج5، ص 262.

[2] . ابن اثير، عزالدين ابي الحسن علي بن ابي الكرم: اسد الغابه في معرفه الصحابه؛ دار احياء التراث العربي، بيروت، ج2، ص 2و 3، ج 4، ص 366، ابن سعد، محمد؛ الطبقات الكبري، دار بيروت ببطباعه و النشر، ج5، ص 119.

[3] . ابن واضح، احمد بن ابي يعقوب؛ تاريخ يعقوبي، منشورات الشريف الرضي، قم 1414هـ ج2، ص 201.

[4] . ابن حزم: همان، ص 141.

[5] . زبير بن بكار: اخبار الموفقيات، منشورات الشريف الرضي، قم، 1416هـ ص 581.

[6] . ابن قتيبه، ابو محمد عبدالله بن مسلم، المعارف، منشورات الشريف الرضي، قم 1415ه ص 437.

[7] . ابن خلكان، وفيات الاعيان، دار صادر، بيروت، ج 2، ص 375.

[8] . جناتي، محمد ابراهيم، ادوار اجتهاد، سازمان انتشارات كيهان، ص 138ـ 143.

[9] . الطبقات الكبري، دار بيروت للطباعه و النشر، ج 5، ص 120.

[10] . جناتي، محمد ابراهيم، همان، ص 160.

[11] . وفيات الاعيان، دار صادر، بيروت، ج2، ص 375.

[12] . الدكتور وهبه الزحيلي، اعلام المسلمين، سعيد بن المسيب، دار القلم، دمشق، ص 46.

[13] . ابن سعد، همان، ص 124.

[14] . صلاح الدين خليل بن ابيك الصفدي، همان.

[15] . مظفر، محمد حسين، تاريخ الشيعه، منشورات مكتبه بصيرتي، ص 38.

[16] . شيخ طوسي، اختيار معرفه الرجال، معروف به رجال كشي، مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، قم، ج 1، ص 335.

[17] . ابن قتيبه: همان، ص 120.

[18] . آيت الله خويي، معجم رجال الحديث،چاپ بيروت، ج9، ص 145.

[19] . شيخ طوسي، اختيار معرفه الرجال معروف به رجال كشي،‌ مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، ج1، ص 332.

[20] . الاصول الكافي، دار الكتب الاسلاميه، ج 1، ص 472.

[21] . ابن سعد، همان، ص 120.

[22] . آيه الله خوئي، همان، ص 145.

[23] . صلاح الين خليل بن ابيك الصفدي، همان.

[24] . آيه الله خوئي، همان، ص 145.

[25] . ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، مؤسسه انتشارات علامه،قم، ج4،ص 136.

[26] . ابن واضح، احمد بن ابي يعقوب، تاريخ يعقوبي، منشورات الشريف الرضي،قم، ج 2،ص 203.

[27] . شيخ مفيد، محمد بن محمد بن النعمان، الارشاد، ترجمه محمد باقر ساعدي خراساني، كتابفروشي اسلاميه، ص498.

[28] .شيخ طوسي: همان.

[29] . كليني: همان.

[30] . ابن واضح: همان، ص 253.

[31] . همان، ص 280؛ ابن قتيبه: همان، ص 437.

[32] . ذهبي، تذكره الحفاظ، دار احياء التراث العربي، بيروت، ج1، ص 56.

[33] . ابن قتيبه، همان.

[34] . محمد بن اسماعيل ، منتهي المقال، مؤسسه آل البيت، ج3، ص 346و 347.

[35] . ابن خلكان، همان، ج2، ص 375؛ الدكتور وهبه الزحيلي، همان، ص 34.

/ 1