غلامحسن محرمى
سعيدبن مسيب، از شخصيتهاى بزرگ علمى و دينى قرن اول هجرىاست. او از بزرگان تابعان و نخستين فقيهان مدينه به شمارمىرود. بلكه فقيه الفقهاء و موسس مكتب فقهى مدينه مىباشد; درعالم شيعه نيز از عالمان و محدثان شيعه است; از جمله افرادىاست كه عصر چهار معصوم; امام على، امام حسن، امام حسين و امامسجاد عليهم السلام را درك كرده است; از جمله معدود اصحاب اوليهامام سجاد(ع)به شمار مىرود.تولد
سعيد بن مسيب، در سال 15 يا17 هجرى در عهد خلافت عمر، در شهرمدينه متولد شده[1] و در همان شهر به تحصيل علم و دانش پرداخته واز محضر اصحاب پيامبر(ص)و اساتيد و محدثان اين شهر بهره برده وهمانگونه كه از شرح احوال او بر مىآيد، غالب عمرش را در مدينهگذرانده و جز براى حج از آن خارج نشده است ولى با توجه به اينكه او چهل دفعه به حج مشرف شده، مىتوان گفت كه از محدثان مكهنيز بهرهها برده است.خاندان
سعيد بن مسيب از قبيله بنى مخزوم است و پدر او مسيب و جدشحزن، هردو پيامبر(ص)را درك كردهاند و از كسانى هستند كه در فتحمكه اسلام آوردند و به نقلى مسيب از مهاجران بوده و در غزوهحديبيه و بيعت رضوان، حضور داشته است. پيامبراكرم(ص)به حزن بنابىوهب، جد سعيد، پيشنهاد كرد كه نامش را به سهل تغيير دهد ولىاو نپذيرفت و گفت: مىخواهم به نامى كه پدر و مادرم براى مننهادهاند، خوانده شوم. [2] خاندان سعيد، نوعى رابطه و خويشى سببى با بنىهاشم داشتهاند; زيرا برادر حزن، هبيره بن ابىوهب، شوهر امهانى، خواهراميرمومنان على(ع)بود. فرزندان هبيره، خواهرزادگانعلى(ع)شيعيان خوبى بودند و از ياران اميرالمؤمنين(ع)به شمارمىآمدند. مصقلهبن هبيره والى منطقه اردشير خره در عصر حكومت آنحضرت بود.[3] همچنين جعدهبن هبيره از سوى على(ع)در خراسان والىبود.[4] از اين رو در خاندان سعيد، احتمالا گرايش ضد هاشمى كهتمايل غالب قريشيان بود، كمتر بوده است. به استثناى يك مورد كهزبيربن بكار نقل كرده: حزن، جد سعيد در جريان سقيفه، از خالدبنوليد كه عليه انصار سخنرانى كرده بود، طرفدارى نموده و درتعريف و مدح او شعر سروده بود.[5] البته اين مساله، بيشتر جنبه قبيلگى و تعصب قومى داشته است; زيرا خالد نيز از قبيله بنى مخزوم بوده است. مسيب، پدر سعيدتاجر بوده و خريد و فروش روغن مىكرده است.[6]ويژگيها
1- سيد تابعان
تابعان كسانى هستند كه محضر رسول خدا(ص)را درك نكردند، ولىاصحاب آن حضرت را ديدند; لذا تمام كسانى كه بعد از رحلتپيامبراكرم(ص)به دنيا آمدند، از تابعان به شمار مىآيند. بدينمعنى كه به تدريج اصحاب پيامبر(ص)از دنيا رفتند و مردم درمسائل شرعى به فقهاى تابعان رجوع مىكردند كه سعيد بن مسيب ازمهمترين فقيهان اين عصر بود و به گفته ابن خلكان، سيدالتابعينبه شمار مىآمد.[7]2- فقيه مدينه
در اواخر قرن اول هجرى دو مكتب و مدرسه فقهى در ميانمسلمانان پديد آمد: مكتب عراق و مكتب مدينه. مكتب عراق را مكتب راى و مكتب مدينه را مكتب حديث مىگفتند. فقهاى عراق بيشتر بر راى و استدلال عقلى تكيه مىكردند ولىفقهاى مدينه بر احاديث و روايات فقهى تكيه داشتند. از ميانفقهاى چهارگانه اهل سنت، ابوحنيفه نماينده مكتب عراق و مالك بنانس نماينده مكتب مدينه بود. [8] سعيد بن مسيب در عصر خود يكى از مهمترين فقيهان مدينه بهشمار مىآمد و به گفته ابن سعد، رئيس فقيهان مدينه بود.[9]بلكهموسس مكتب فقهى مدينه به شمار مىآمد.[10]3- اهل ورع و عبادت
سعيد بن مسيب از عابدان و زاهدان عصر خود بود; ابن خلكان درمورد او مىگويد: او ميان فقه و حديث و زهد و عبادت و ورع راجمع كرده بود.[11] سعيد پيوسته ملازم مسجدالنبى بود و سى سال نماز جماعت آنجا راترك نكرده بود. روزى چشمش درد مىكرد، آب و هواى وادى عقيق رابه او توصيه كردند، ولى او از رفتن به آنجا امتناع كرد و گفت: پس چگونه به نماز جماعت صبح و عشاى مسجد النبى برسم؟![12]4- تعبير كننده رويا
سعيد بن مسيب علاوه برآشنايى با فقه كه در مفهومى وسيعتر ازمعناى امروزىاش به كار مىرفت، در تعبير رويا نيز مهارت داشت وبه گفته ابن سعد، از همه اهل زمانش در تعبير رويا ماهرتر بود.[13]جايگاه علمى
سعيد بن مسيب از دانشمندان بىبديل عصر خويش بود و عالم علىالاطلاق مدينه به شمار مىرفت و از جمله فقهاى هفتگانه اوليهمدينه بود كه عبارتند از: عروهبن زبير، ابوبكربن عبدالرحمنمخزومى، سليمان بن يسار، عبيداللهبن عتبه، خارجهبن زيد، قاسمبن محمدبن ابىبكر و سعيدبن مسيب [14]كه دو نفر اخير را از پيرواناهلبيت عليهم السلام و شاگردان امام سجاد(ع)دانستهاند. [15] در مورد مكانت علمى سعيد بن مسيب همين بس كه امامزينالعابدين(ع)در باره او فرمود: «سعيدبن مسيب آگاهترين مردم به آثار گذشتگان است و از لحاظفهم و درك مسائل از همه قوىتر مىباشد.» [16]اساتيد
سعيد بن مسيب در تحصيل علم و دانش و گردآورى حديثسعى بليغ ورنج فراوان برده بود; چنان كه خود مىگويد: «شبها و روزها رادر جستجوى يك حديث صرف مىكردم.»[17] در اين راه از تمام راويان اخبار و محدثان عصر خود و صحابيانپيامبر(ص)سود برده بود، حتى گاهى خدمت همسران پيامبر(ص)مىرسيدو از آنان اخذ حديث مىكرد. اشخاصى از بزرگان صحابه چون جابرابنعبدالله انصارى و سلمان فارسى، از اساتيد او به شمار مىرفتند.[18]ولى را از محضراميرمومنان على(ع)بيشترين استفاده را كرده بود وبه نقل كشى تربيتشده آن حضرت به شمار مىرفت. [19] بعد از شهادت على(ع)از محضر فرزندان آن حضرت بهره مىبرد و بهنقل كلينى در عصر امامت امام سجاد(ع)، از حواريون و شاگرداننزديك آن امام به شمار مىرفت.[20]و پيوسته از محضر آن حضرت استفادهمىكرد و احاديثى از آن جناب نقل كرده است.شاگردان
سعيد بن مسيب استاد و سرپرست مكتب فقهى مدينه بود و غالب علمجويانى كه به مدينه مىآمدند، پاى درس او مىنشستند و از آراءفقهى و نظرات علمى او بهره مىبردند و در معضلات و مشكلات فقهىمحل رجوع مردم بود. عمربن عبدالعزيز آنگاه كه حاكم مدينه بود،در هيچ امرى قضاوت نمىكرد، مگر اين كه درباره آن از سعيد بنمسيب استفتاء مىكرد.[21] اشخاصى از اصحاب ائمه عليهم السلام چون ابوحمزه، ابوغالباسدى، ثمالى و ابان بن تغلب از شاگردان سعيد بن مسيب بودند وبه واسطه او رواياتى از امام سجاد(ع) نقل كردهاند.[22]احاديث
سعيدبن مسيب از طريق اكثر صحابه پيامبر(ص)از جمله على(ع)،عمر، عثمان، زيد بن ثابت، عبدالله بن عمر، سعدبن ابىوقاص،ابوموسى اشعرى، ابوهريره، جبيربن مطعم، عبدالله بن زيد مازنى،عايشه و امسلمه احاديث پيامبر(ص)را نقل كرده است و قاطبهمحدثان اهلسنت از طريق او احاديث پيامبر(ص)را نقل كردهاند. چنان كه در كتاب الوافى بالوفيات آمده، همه جماعت محدثان از اونقل حديث كردهاند.[23] در كتابهاى شيعه نيز روايات و احاديثسعيد به چهارده موردمىرسد كه بعضى را بدون واسطه از امام زين العابدين(ع) نقل كردهو بعضى ديگر را به طريق جابربن عبدالله، سلمان و علىبن ابىرافعنقل كرده است.[24] از جمله روايات سعيدبن مسيب اين كه او نقل كرده: «سالىهمراه امام سجاد(ع) براى حجبه سوى مكه روانه شديم. امام دريكى از منازل دو ركعت نماز خواند و سجده كرد و در سجده تمامسنگها و سنگريزههاى اطرافش، با او تسبيح گفتند. من وحشت كردم. امام سربرداشت و آنگاه فرمود: سعيد! ترسيدى؟ گفتم: آرى يابنرسول الله! فرمود: اين تسبيح اعظم است.»[25] او پيوسته مىگفت: «على بن الحسين(ع)نفس زكيه است و من براىاو نظيرى نمىشناسم.» [26]و آنگاه كه جوان قرشى در مورد امامسجاد(ع)از او پرسيد، گفت: «او سيدعابدين، على بن حسين بن علىبن ابىطالب عليهم السلام است.» [27]تشيع
شيخ طوسى سعيدبن مسيب را در زمره اصحاب امام سجاد(ع)ذكر كردهاست.[28] و مرحوم كلينى از امام صادق(ع)نقل كرده كه سعيد بن مسيب،قاسم بن محمدبن ابىبكر و ابوخالد كابلى از افراد مورد وثوق علىبن الحسين(ع)بودند.[29] يكى ديگر از دلائل تشيع سعيد بن مسيب، مواضع سياسى كاملا ضداموى اوست. وى حكومت اموى را باطل و حاكمان آن را غاصب مىدانست و در مورديزيد سخن او مشهور است كه سالهاى حكومتيزيد را سالهاى شوممعرفى كرده بود.[30] سعيد به جهت چنين مواضعى پيوسته مورد آزار و اذيت امويانقرار مىگرفت. زمانى به خاطر مخالفتبا عبدالملك و اباء از بهرسميتشناختن فرزندان او، وليد و سليمان، به عنوان وليعهدتازيانه مىخورد و به زندان مىافتد[31]. زمانى هم تحت نظر قرارمىگيرد و از معاشرت با مردم محروم مىشود.[32] سعيدبن مسيب علاوه بر مخالفتبابنى اميه، در ساير مواضع سياسىنيز با ائمه اطهار عليهم السلام همسويى داشت. چنان كه در فتنهابن زبير، با او بيعت نكرد و مورد آزار و اذيت عمال وى بود.[33] برخى در مورد تشيع سعيد اشكال كرده گفتهاند: فتاواى او بيشتربا فقه اهلسنتسازگار است تا طريقه اهلبيت عليهم السلام. دوميناشكالى كه بر او گرفتهاند، عدم حضور او در تشييع جنازه امامسجاد(ع)مىباشد. صاحب منتهى المقال از اين دو اشكال به نحو زيرپاسخ گفته است: «مخالفت طريقه او با طريقه اهلبيت عليهم السلاممنافاتى با تشيع او ندارد، چرا كه بسيارى از اصحاب ائمه اطهارعليهم السلام و اعاظم شيعيان آنها در بيشتر مسائل فقهى و فتاواىشرعى موافق اهلسنت هستند. بلكه بعضى از نظرياتى كه بعضى ازعلماى شيعه مثل ابن جنيد قائل شدند مانند قياس، به ضرورت مذهبباطل است.; به ويژه اصحاب امام سجاد(ع)كه به جهتشدت تقيه،قادر به اظهار اصول و فروع مذهب شيعه نبودند، مگر خيلى مسائلاندك، آن هم براى عدهاى قليل; چنان كه شيعيانى كه امامت امامباقر(ع)را نپذيرفتند (مثل زيديه)در فروع دين از فقهاى عامهپيروى كردند. شخصى چون ابن عباس كه تشيع او مسلم است، بيشترآراء و نظرياتش مخالف اصول شيعه است، اما حاضر نشدن سعيدبنمسيب در تشيع جنازه امام سجاد(ع)به احتمال قوى به خاطر تقيه ودفع تهمتبوده است.»[34]وفات
بالاخره اين فقيه بزرگوار و محدث عالى مقام، پس از عمرى بندگىو اطاعت و تحصيل و تدريس و نشر فرهنگ محمدى(ص)در سال 94 ه . در شهر مدينه درگذشت و در قبرستان بقيع مدفون شد. اين سال رابه جهت مرگ عدهاى از فقهاء در آن، «سنهالفقهاء» ناميدند. البته در مورد تاريخ مرگ سعيد سالهاى 92،93، 95 و 105 هجرىنيز نقل شده است.[35][1] . صلاح الدين خليل بن ابيك الصفدي: كتاب الوافي بالوفيات، دار صادر، بيروت، ج5، ص 262. [2] . ابن اثير، عزالدين ابي الحسن علي بن ابي الكرم: اسد الغابه في معرفه الصحابه؛ دار احياء التراث العربي، بيروت، ج2، ص 2و 3، ج 4، ص 366، ابن سعد، محمد؛ الطبقات الكبري، دار بيروت ببطباعه و النشر، ج5، ص 119. [3] . ابن واضح، احمد بن ابي يعقوب؛ تاريخ يعقوبي، منشورات الشريف الرضي، قم 1414هـ ج2، ص 201. [4] . ابن حزم: همان، ص 141. [5] . زبير بن بكار: اخبار الموفقيات، منشورات الشريف الرضي، قم، 1416هـ ص 581. [6] . ابن قتيبه، ابو محمد عبدالله بن مسلم، المعارف، منشورات الشريف الرضي، قم 1415ه ص 437. [7] . ابن خلكان، وفيات الاعيان، دار صادر، بيروت، ج 2، ص 375. [8] . جناتي، محمد ابراهيم، ادوار اجتهاد، سازمان انتشارات كيهان، ص 138ـ 143. [9] . الطبقات الكبري، دار بيروت للطباعه و النشر، ج 5، ص 120. [10] . جناتي، محمد ابراهيم، همان، ص 160. [11] . وفيات الاعيان، دار صادر، بيروت، ج2، ص 375. [12] . الدكتور وهبه الزحيلي، اعلام المسلمين، سعيد بن المسيب، دار القلم، دمشق، ص 46. [13] . ابن سعد، همان، ص 124. [14] . صلاح الدين خليل بن ابيك الصفدي، همان. [15] . مظفر، محمد حسين، تاريخ الشيعه، منشورات مكتبه بصيرتي، ص 38. [16] . شيخ طوسي، اختيار معرفه الرجال، معروف به رجال كشي، مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، قم، ج 1، ص 335. [17] . ابن قتيبه: همان، ص 120. [18] . آيت الله خويي، معجم رجال الحديث،چاپ بيروت، ج9، ص 145. [19] . شيخ طوسي، اختيار معرفه الرجال معروف به رجال كشي، مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، ج1، ص 332. [20] . الاصول الكافي، دار الكتب الاسلاميه، ج 1، ص 472. [21] . ابن سعد، همان، ص 120. [22] . آيه الله خوئي، همان، ص 145. [23] . صلاح الين خليل بن ابيك الصفدي، همان. [24] . آيه الله خوئي، همان، ص 145. [25] . ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، مؤسسه انتشارات علامه،قم، ج4،ص 136. [26] . ابن واضح، احمد بن ابي يعقوب، تاريخ يعقوبي، منشورات الشريف الرضي،قم، ج 2،ص 203. [27] . شيخ مفيد، محمد بن محمد بن النعمان، الارشاد، ترجمه محمد باقر ساعدي خراساني، كتابفروشي اسلاميه، ص498. [28] .شيخ طوسي: همان. [29] . كليني: همان. [30] . ابن واضح: همان، ص 253. [31] . همان، ص 280؛ ابن قتيبه: همان، ص 437. [32] . ذهبي، تذكره الحفاظ، دار احياء التراث العربي، بيروت، ج1، ص 56. [33] . ابن قتيبه، همان. [34] . محمد بن اسماعيل ، منتهي المقال، مؤسسه آل البيت، ج3، ص 346و 347. [35] . ابن خلكان، همان، ج2، ص 375؛ الدكتور وهبه الزحيلي، همان، ص 34.