سیمای زکریا بن آدم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیمای زکریا بن آدم - نسخه متنی

سید سیف‏الله نحوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سيماي زکريا بن آدم

ماهنامه كوثر-شماره1

سيد سيف‏الله نحوى

مقدمه

راويان نور از آن نظر كه انسانهايى غيرمعصوم، ولى بلندمرتبه‏اند و از آن‏رو كه در محضر ائمه(ع) تربيت‏يافته و اعمال و رفتارشان در ديدگاه امامان مورد نقد و بررسى قرار مى‏گرفته‏است، مى‏توانند معلمانى نيكو براى ره‏جويان حقيقت‏باشند و راه و رسم «مسلمان زيستن‏» را نشان‏دهند.

از سوى ديگر زنده‏نگهداشتن ياد و نام «راويان حديث‏» وظيفه‏اى بزرگ و رسالتى مذهبى است كه هر فرد ديندارى خود را وامدار آنان مى‏داند، مطالب فوق، نگارنده را بر آن داشت تا با اطلاعات اندك خويش به ترسيم زندگى يكى از چهره‏هاى درخشان قرن دوم هجرى نشيند و سيماى تابناك «زكريابن آدم اشعرى‏» قمى را در برابر ديدگان نسل جوان قراردهد.

خاندان اشعرى

مالك بن عامر، نياى بزرگ خاندان اشعرى از بزرگان كشور يمن بود. او همزمان با طلوع اسلام به مدينه شتافت و در محضر پيامبر اسلام ايمان‏آورد. [1]

رفته‏رفته با راهنماييهاى مالك، ديگر بستگان او و طوايف يمن اسلام آورده، با پيامبر(ص) بيعت‏كردند. خدمات مالك‏بن عامر به پيامبر به گونه‏اى بود كه مورد لطف پيامبر رحمت قرارگرفته و آن بزرگوار درباره مالك دعاكرده فرمود: اللهم اغفر للاشعريين: خدايا اشعريان را مورد رحمت‏خود قرار فرما.

مالك در جنگها ياور پيامبر بود و به همراه او با دشمنان اسلام نبرد مى‏كرد. در يكى از جنگها هنگامى كه مالك‏بن عامر غنيمتى را بدست آورده‏بود، رسول گرامى از وى خواست تا مقدارى از آن غنيمت را براى مصرف در راه خدا قراردهد، مالك نيز پذيرفت و خمس (يك‏پنجم) آن را بدان منظور كنارنهاد. پس از اين واقعه خداوند به شيوه تقسيم مالك رضايت‏داده و آيه خمس بر پيامبراكرم نازل گرديد. [2]

اشعريان همواره مورد توجه پيامبر(ص) بودند. از اين رو پيامبر درباره آنان دعاكرده فرمود: خدايا فرزندان اشعريان را افزايش‏ده. [3]

پس از آن فرزندان بى‏شمار و خداجوئى از اين خاندان پا به عرصه وجود نهاده و آسمان تشيع درخششى ديگر گرفت و حدود 370 سال پس از دعاى پيامبر جمعيت اين عده به حدى افزايش يافت كه نوادگان و فرزندان يكى از آنان بالغ بر شش‏هزار نفر گرديد. [4]

كوچ سبز

عبدالله و احوص فرزندان سعدبن مالك‏بن عامر اشعرى، اولين افرادى بودند كه در سال 94ق از اين خاندان مهاجرت كرده و از كوفه به قم مهاجرت كردند. [5]درباره علت مهاجرت آنان آمده‏است:

سائب بن مالك، عموى عبدالله و احوص كه از بازوان پرتوان مختار ثقفى بوده و در قيام مختار، به خونخواهى شهيدان عاشورا قيام كرده‏بود، بدست‏حجاج‏بن يوسف به شهادت رسيد. پس از او و فرزندش، محمدبن سائب به مبارزه پرداخت و به شهادت رسيد. حجاج پس از شهادت محمد بر اشعريان كوفه سختگيرى كرده، آنان را به قتل تهديدكرد. عبدالله و احوص با ديدن رفتار ددمنشانه حجاج با شيعيان بويژه اشعريان، برآن شدند تا براى نجات جان خود و خاندان خويش از كوفه مهاجرت كنند.

بدنبال اين تصميم ابتدا احوص و سپس عبدالله به همراه خانواده و بستگان خويش كه حدود هفتادنفر بودند به سوى قم حركت‏كردند. آنان پس از رسيدن به اين منطقه، به نبرد با غارتگران و راهزنان پرداخته و متجاوزان را شكست‏دادند. ساكنان بومى قم، با ديدن شجاعت و دلاورى اين عده، از آنان درخواست كردند تا حتما در اين منطقه سكونت گزينند. [6]

پس از سكونت، آنان به ساخت و تهيه خانه پرداخته و با استقرار كامل در قم به فعاليتهاى مذهبى و عمرانى مشغول شدند و از اين رهگذر دستاورد سياسى ثمربخشى نصيبشان شد.

پيشرفت‏هاى مذهبى اشعريان بر عده‏اى از بوميان گران‏آمده، بناى ناسازگارى با اعراب اشعرى نهادند. اين ناسازگاريها به درگيريهاى نظامى تبديل‏شده و اشعريان توانستند با شكست غيرمسلمانان حاكميت‏سياسى خود را بر آن شهر محكمتر نمايند. [7]

اولين گامها

احوص فرزند سعدبن مالك در ابتداى حضورش در قم، آتشكده‏اى را ويران‏كرده، بجاى آن مسجدى بنانهاد و برادرش عبدالله در آن مسجد به فعاليت‏هاى مذهبى پرداخت. [8]

پس از چندى عبدالله و احوص با نوشتن نامه‏اى، ديگر بستگان و خاندان خويش را به قم دعوت كردند. در پى اين درخواست جمعى ديگر از اشعريان از جمله آدم‏بن عبدالله (پدر زكرياى اشعرى) و ديگر برادران وى از كوفه به جمع شيعيان قم پيوستند.

حضور اين عده موجب‏شد تا برخى شهرهاى ديگر تحت‏حاكميت اين عده از اشعريان كوفى قرارگيرد. [9]

مهاجرت اشعريان به قم ديباچه افتخاراتى عظيم براى آنان بود از جمله اينكه:

الف - مذهب شيعه، اولين‏بار از سوى موسى‏بن عبدالله (عموى زكريابن آدم) در قم بطور علنى اظهارشد.

ب - اشعريان املاك بسيارى را وقف ائمه كرده و خراج آن را براى آنان مى‏فرستادند.

ج - برخى از اينان از جمله زكريابن آدم و زكريابن ادريس از سوى امامان(ع) مورد اكرام قرارگرفته، هدايايى براى اشعريان از طرف ائمه فرستاده‏شد.

د - از بزرگترين افتخارات اين خاندان، آنكه بيش از صدنفر از آنان، افتخار حضور در پيشگاه امامان معصوم يافته، در زمره محدثان و راويان حديث قرارگرفتند. [10]

خانواده و برادران

زكريابن آدم‏بن عبدالله اشعرى قمى در خاندانى پرورش‏يافت كه نور ولايت و عطر دل‏انگيز هدايت فضاى آن را فرا گرفته‏بود. [11]

آدم‏بن عبدالله، از راويان سرشناس و از اصحاب امام صادق(ع) بود. علامه شوشترى پس از معرفى آن شخصيت‏بزرگ، وى را پدر بزرگوار زكريابن آدم معرفى كرده‏است. [12]

از تاريخ تولد آدم‏بن عبدالله، چيزى بدست نيامده‏است اما با توجه به سابقه سكونت اين عده در كوفه و مهاجرت آدم‏بن عبدالله از كوفه، مى‏توان زادگاهش را شهر كوفه دانست. او در قم وفات‏كرده و در قبرستان قديمى قم (معروف به بابلان) بخاك سپرده شده‏است. [13]

آدم‏بن عبدالله از طريق فرزندش زكريا، حديث زير را نقل كرده‏است.

«امام‏رضا(ع) فرمود: ناز داراى چهارهزار باب است.» [14]

زكريابن آدم چندين برادر به شرح زير داشته‏است.

الف - اسحاق‏بن آدم، [15]از اصحاب امام رضا(ع); ب - اسماعيل‏بن آدم،[16] از راويان مورداعتماد حديث; ج - على‏بن آدم. [17]

با راويان نور

زكريابن آدم يكى از هزاران پروانه عاشقى بود كه نامش در شمار ياران و اصحاب امام صادق(ع) به چشم مى‏خورد. شيخ‏طوسى ضمن شمردن حدود 3300نفر از راويان و اصحاب آن امام همام، از زكرياى اشعرى نام‏برده، ايشان را معرفى مى‏كند[18]. گرچه در متون حديث، روايتى بدون واسطه از صادق آل‏محمد، و از طريق زكريابن آدم نقل يافت نشده‏است اما وى احاديثى را از زبان نزديكترين ياران آن حضرت همچون داوود رقى، عبدالله كاهلى و اسحاق‏بن عبدالله اشعرى نقل كرده‏است.

پس از امام صادق(ع)، هفتمين پيشواى شيعيان - امام‏موسى‏بن جعفر(ع) - جانشين پدر گرامى گرديد و حدود سى‏وپنج‏سال امامت و رهبرى مسلمانان را بر عهده داشت. آن امام همام در دوران پرفراز و نشيب امامت‏خويش رنج‏بسيار كشيد. گرچه دسيسه‏هاى شيطانى و فتنه‏هاى عباسيان موجب گرديد تا آن سرچشمه نور مدت بسيارى را در زندان سپرى‏كند اما آن حضرت در بوستان ولايت غنچه‏هاى بسيارى را پرورش‏داد و راويان بيشمارى در محضر نورانى‏اش دانش دين آموختند.

ابن‏شهر آشوب مازندرانى، پس از معرفى زكريابن آدم اشعرى، وى را از اصحاب امام كاظم(ع) برشمرده، مى‏نويسد; او داراى كتابى در حديث است و مسائلى را از آن امام سؤال كرده‏است. [19]

علامه شوشترى نيز مى‏گويد: شيخ‏طوسى زكريابن آدم را از اصحاب امام‏صادق، امام‏كاظم و امام رضا(عليهم‏السلام) مى‏داند. [20]يكى از پژوهشگران در كتاب خويش، روايات نقل‏شده از سوى زكرياى اشعرى به نقل از امام كاظم(ع) را گردآورى كرده و ايشان را از اصحاب آن حضرت برشمرده‏است. [21]البته در هيچ‏يك از آن روايات، نامى با صراحت از امام كاظم(ع) نيامده و تنها با كنيه «ابوالحسن‏» [22]ذكر شده‏است. البته زكرياى اشعرى از طريق برخى از ياران نزديك آن حضرت همچون على‏بن عبدالله هاشمى، رواياتى را از آن امام نقل كرده‏است كه در آن نام امام كاظم(ع) به صراحت‏برده شده‏است. [23]

دوران زرين

در سال‏183ق، امام رضا(ع) سكاندار كشتى هدايت و ولايت گرديد، دوران امامت‏بيست‏ساله آن سلاله پاك مصادف با مشكلات فراوانى بود. در همين دوران بود كه توفانهاى شديدى گلستان باصفاى شيعيان را در معرض آسيبهاى خطرناكى قرارداد. پيدايش فرقه‏هايى از قبيل «غلات‏» و «مفوضه‏» بخشى از اين توفانها بود. «واقفيه‏» نام گروهى ديگر بود كه چون ابرى سياه در آسمان تشيع پديدارگشت و با زمزمه‏هاى شوم خود، جمعى از ساده‏دلان را با خود همراه‏ساخت. واقفيان چنين مى‏پنداشتند كه امام كاظم(ع) رحلت‏نكرده بلكه همانند عيسى‏بن مريم زنده است ولى از نظرها پنهان شده‏است. آنان مى‏گفتند آخرين امام ما، موسى‏بن جعفر است و پس از وى امامى ديگر نخواهيم داشت. [24]

آنان از اين طريق امامت «على‏بن موسى الرضا(ع)» را منكرشده و با پراكندن غبار، موجى از شك و دودلى در ميان شيعيان ايجادكردند. در اين اوضاع و احوال بحرانى تنها كسانى استوار و ثابت‏قدم ايستادند كه ايمانى عاشقانه به ائمه معصومين(ع) داشتند. زكرياى اشعرى در اين دوران توانست در منطقه قم، با هرگونه كجروى و انحراف اعتقادى مبارزه‏كرده و جامعه را از آن بلاى خانمان‏سوز درامان نگهدارد، زكريابن آدم به نقل از استادش - داوود رقى - حديثى را درباره امامت امام رضا(ع) نقل كرده‏است [25]كه خود بهترين دليل بر موضعگيرى سياسى و اعتقادى آن ستاره اشعرى است.

پرچمدار وكالت

گسترش مناطق شيعه‏نشين و لزوم تغذيه فكرى و فرهنگى آنان از يك‏سو و سامان‏بخشيدن و ايجاد انسجام ميان عاشقان امامت از سوى ديگر، امام رضا(ع) را بر آن داشت تا با ترتيب‏دادن برنامه منسجمى، جوابگوى نيازهاى شيعيان در همه مناطق و شهرها و كشورها گردد.

كنترل شديد و ايجاد فضاى اختناق از سوى عباسيان نسبت‏به ارتباطات و فعاليت‏هاى فرهنگى و سياسى امامان شيعه، نياز به آن برنامه را دوچندان مى‏كرد. برنامه‏اى كه تامين‏كننده اين نيازمندى حياتى بود شبكه ارتباطى «وكالت‏» بود.

وكلاء و نمايندگان كسانى بودند كه از سوى امام رضا(ع) و سپس امام جواد(ع) و امام هادى(ع) برگزيده‏شده وظيفه بسيار حساس وكالت را بر عهده داشتند. پاسخگويى به سؤالات مذهبى و فقهى، توضيح و بيان مسائل اعتقادى، انجام امور مالى از قبيل دريافت‏حقوق شرعى از شيعيان و رساندن آن به امام(ع) براى تثبيت موقعيت‏سياسى، فرهنگى و اجتماعى شيعيان از عمده‏ترين وظايف اين رادمردان بود. [26]

صفحات تاريخ تشيع، نام بسيارى از آن رهروان نور را به خاطر سپرده كه اين نوشتار در پى معرفى يكى از آنهاست.

فقيه ژرف‏انديش تشيع - شيخ‏طوسى - در كتاب خويش، پس از معرفى و تمجيد فراوان از زكرياى قمى درباره‏اش مى‏نويسد:

«كان زكريابن آدم ممن تولى [27]لهم(ع)»[28].

يعنى: زكريابن آدم در زمره كسانى بود كه متولى و عهده‏دار امور ائمه معصومين(عليهم‏السلام) بودند. بيقين كسانى توان رسيدن به قله رفيع وكالت را داشته‏اند كه از يك‏سو توشه علمى و معنوى لازم و از سوى ديگر محبوبيت عمومى و اجتماعى نزد مردم را داشته و مهمتر از آن دو مورد اطمينان و اعتماد امام عصر خويش قرار گرفته‏باشند. و بدين‏سان زكريا نماينده امام‏رضا و امام جواد(عليهماالسلام) در قم بود.[29]

زيباترين لقب

على‏بن مسيب همدانى كه از اصحاب و ياران امام رضا(ع) شناخته شده فردى مورد اطمينان و اعتماد راوى‏شناسان تيزبين است. [30]او درباره استادش - زكرياى اشعرى- و چگونگى ارتباطش با زكريا داستان زير را نقل كرده‏است:

روزى به آستان رضاى آل‏محمد(ص) على‏بن موسى الرضا، رفته عرض‏كردم; من راهم دور است و به علت دورى مسافت نمى‏توانم هميشه به حضورتان برسم و مسائل دينى خود را از شما دريافت‏كنم. بنابراين مسائل فقهى و مبانى اعتقادى و دينى خود را از چه كسى سؤال‏كنم؟

امام رضا(ع) در جواب فرمود:

«من زكريابن آدم القمى، المامون على الدين والدنيا»[31].

يعنى: راهنمايهاى دينى را از زكريابن آدم بياموز كه در امور دين و دنيا امين و مورد اعتماد است. اين فرمايش پرارج يكى از بهترين اسناد افتخار و عظمت‏ستاره تابناك اشعريان است امام رضا(ع) در اين كلام ارزشمند، وكيل امين خويش را به بهترين شيوه ستوده و نه‏تنها در امور مذهبى و دينى، بلكه در مسائل دنيوى و اجتماعى مردمان آن عصر، به وى درجه و اعتبارى ويژه بخشيده‏است چه اينكه‏امين‏بودن در اين‏گونه امور، لباسى است كه تنها بر قامت پارسايان و بندگان صالح خداوند، راست مى‏آيد. على‏بن مسيب همدانى در ادامه داستانش مى‏افزايد:

پس از آنكه از خدمت امام رضا(ع) برگشتم، به قم رفته، در سراى بى‏رياى زكريا حاضرشده و راهنماييهاى لازم را از او فراگرفتم.

دفع‏كننده عذاب

فرزانه نيك‏انديش و كارگزار امين رضوى همواره در راه ارشاد و هدايت مردم تلاشى مستمر داشت موقعيت اجتماعى و مقام معنوى وى، زكريا را بر آن مى‏داشت تا نسبت‏به روابط و مسائل روزمره زندگى مردمان جامعه خويش، نگاهى حساستر داشته‏باشد همين حساسيت ويژه و نيز لطافت معنوى و روحى او موجب‏گرديد تا نسبت‏به برخى مسائل اندوهناك شده و آزار بيند.

زكرياى اشعرى كه گويا از وجود برخى مسائل در ميان مردم اندوهگين شده‏بود، روزى براى كسب اجازه; خدمت امام رضا(ع) رسيده عرض مى‏كند:

«انى اريد الخروج عن اهل‏بيتى فقد كثر السفهاء فيهم‏» من قصددارم از ميان خاندان و اهل قم بيرون‏رفته، آنان را ترك گويم چه اينكه نادانها در ميان ايشان زياد شده‏اند.

امام رضا(ع) در پاسخ يار باوفاى خويش فرمود:

«لاتفعل فان اهل قم يدفع عنهم بك كما يدفع عن اهل بغداد بابى‏الحسن الكاظم‏عليه‏السلام [32]يعنى: اى زكريا اين كار را نكن و از قم مهاجرت‏ننما، زيرا خداوند به واسطه وجود تو بلا و عذاب را از خاندان تو و اهل قم دفع‏مى‏كند چنانچه به وجود پدرم امام كاظم(ع) شر و بلا را از اهل بغداد دور ساخته‏است.

امام رضا(ع) در اين حديث گهربار، زكرياى اشعرى را با پدر بزرگوار خويش - امام كاظم(ع) - مقايسه كرده‏است و او را از بندگان صالح خداوند برشمرده‏است، از ديدگاه آن امام بزرگ، زكريابن آدم موجب خير و بركت فراوان در شهر قم بوده‏است زيرا آن فقيه امين، پناهگاه محرومان و نيازمندان بوده و شمع درخشان پويندگان دانش و فضيلت در شهر قم گشته‏است. سرانجام پس از اين ملاقات با امام رضا(ع) خاضعانه سرتسليم فرودآورد و به قم بازگشت.

براستى كه اگر براى زكريابن آدم هيچ فضيلتى جز اين نبود، براى عظمت و شكوه معنوى وى بس بود. بنابراين آيا شايسته نيست غبار برگرفته از قبر مطهرش را شفاى هر درد بدانيم؟

يك ماه، يك ستاره

على‏بن مسيب همدانى در روايتى ديگر درباره زكريابن آدم مى‏گويد:

«در يكى از سالها، امام رضا(ع) به قصد زيارت خانه خدا، از مدينه به سوى مكه حركت‏كرد، در اين سفر معنوى، زكريابن آدم افتخار پيداكرد تا با امام شيعيان همسفر گشته، از آن ماه تابان بهره‏برگيرد.» [33]

شيخ‏عباس قمى در اين باره گفته‏است: از جمله سعادت‏هايى كه نصيب زكريابن آدم شد آن بود كه يك سال با حضرت امام رضا(ع)، از مدينه به مكه براى حج مشرف‏شد و رفيق آن حضرت بود. [34]

زكريابن آدم در عصر امام جواد(ع)

در سال‏203ق پس از آنكه هشتمين اختر تابناك امامت‏بدست دشمنان مسموم‏شده، شهيد گرديد، فرزندش حضرت جوادالائمه(ع) سكاندار كشتى هدايت گرديد.

امام جواد(ع) كه در اين هنگام هفت‏يا هشت‏بهار از عمرش مى‏گذشت، با مسائلى چند رودررو گرديد. عده‏اى از پيروان امام رضا(ع) با دستاويز قراردادن سن آن حضرت، بناى مخالفت‏با امامت وى نهادند. گرچه نابالغ‏بودن امام(ع) بهانه‏اى نبود كه بتوان بدآن تمسك جست و امام‏رضا(ع) قبل از شهادت خود، در اين‏باره سخنانى بيان فرموده‏بود. يكى از راويان مى‏گويد: نزد على‏بن موسى الرضا(ع) بودم شخصى از امام(ع) سؤال‏كرد پس از شما به چه كسى مراجعه‏كنيم؟ امام(ع) فرمود: به فرزندم ابوجعفر (امام جواد(ع)).

اما از آنجا كه سؤال‏كننده نسبت‏به پايين‏بودن سن امام‏جواد(ع) تصورى ديگر داشت‏حضرت در ادامه فرمود: خداوند حضرت عيسى را به نبوت مبعوث‏كرد و او را صاحب شريعت گردانيد، درحالى كه سن وى در آن هنگام از سن ابوجعفر(ع) كمتر بود. [35]

شدت اين بحران عقيدتى و اجتماعى به حدى بود كه درك آن حتى براى برخى از راويان پرآوازه تشيع چون يونس‏بن عبدالرحمن و صفوان‏بن يحيى دشوار مى‏نمود. [36]

در چنين موقعيتى، گرايش نداشتن به مخالفان آن حضرت و اطاعت كامل از جوادالائمه(ع) نشانى از سلامت فكرى و عقيدتى داشته و بيانگر اعتقادى اصيل همراه با عقلى سليم مى‏باشد.

ماجراى زير، موضع و عملكرد زكريابن آدم را بازگو مى‏كند:

احمدبن محمدبن عيسى مى‏گويد: روزى يكى از غلامان امام جواد(ع) بر من واردشد و نامه‏اى از سوى آن حضرت به من داد كه بدستور آن امام مى‏بايست‏به خدمتش مى‏رسيدم. به مدينه رفته و در محضرش واردشدم نزد خود گفتم خوب است نام زكريا را ببرم تا حضرت از او دلجويى كرده، برايش دعاكند. پس از آن به خود آمده گفتم; من چه كسى هستم كه چنين جسارتى نمايم او خود به آنچه مى‏كند داناتر است.

آنگاه ديدم امام جواد(ع) رو به من كرد و فرمود:

«اى ابوعلى، درباره فردى مثل ابويحيى (زكرياى قمى) شكى به دل خود راه‏مده و به تندى برخورد نكن، او در پيشگاه پدرم و سپس نزد من خدمتهاى بسيارى كرده و مقام و منزلتى والا نزد پدرم و من داشته‏است ولى من به اموالى كه نزد اوست احتياج‏دارم و او آنها را نفرستاده‏است‏».

به امام(ع) عرض‏كردم:

فدايت‏شوم، زكريا اموال را براى شما خواهدفرستاد و به من گفت: اگر به آن حضرت رسيدى، ايشان را آگاه‏كن كه آنچه مانع از فرستادن اموال است اختلاف بين «ميمون و مسافر» است.

سپس امام(ع) فرمود: نامه من را به زكريا برسان و به او سفارش‏كن تا آن اموال را براى من بفرستد. من نامه حضرت را به زكريابن آدم رساندم و او نيز مال را فرستاد. [37]

...اين سخنان ارزنده حضرت امام جواد(ع) دربردارنده و بيانگر عظمت و بزرگى زكريابن آدم است و چندان نيازى به توضيح ندارد اما آنچه قابل توضيح است اينكه منظور از «اختلاف ميمون و مسافر» همان اختلافاتى است كه درباره امامت آن حضرت بين شيعيان بوجود آمده‏بود. [38]

البته احتمال دارد اين تعبير اشاره به درگيرى‏هاى طرفداران امين و مامون باشد، كه سبب ناامنى راهها بوده است.

اين حديث‏بخوبى نشان مى‏دهد كه زكريا پس از امام رضا(ع) نماينده امام جواد(ع) در قم بوده و اموالى از قبل نزد وى بوده‏است. اما از آنجا كه اختلاف بر سر امامت جوادالائمه(ع) نيز در قم رسوخ پيدا كرده‏بود زكريا نمى‏توانست آن اموال را براى امام خويش ارسال‏كند، زيرا فرستادن اموال ارتباط مستقيم با آن اختلافات داشت و بيم آن مى‏رفت تا اينگونه اختلافها، موجب ازبين‏رفتن اموال در بين راه شود.

البته قسمت پايانى ماجرا نشانگر آن است كه سرانجام زكريابن آدم با تلاش خود توانست‏بار ديگر آرامش هميشگى را به قم برگرداند و در پى آن اموال امام جواد(ع) را به مدينه بفرستد.

روايت راويان

شقايق بوستان رضوى، زكريابن آدم قمى، علاوه بر بهره‏مندى از وجود تابناك امامان(ع) نزد تنى چند از ياران و اصحاب ائمه رفته از محضرشان بهره جسته‏است. اين افراد عبارت‏اند از: داودبن كثير رقى، عبدالله‏بن يحيى كاهلى و اسحاق‏بن عبدالله اشعرى، على‏بن عبدالله هاشمى.

همچنين شمارى از راويان و پروانه‏هاى عاشق به محضر آن شمع شبستان رفته، پس از استفاده از محضر زكرياى قمى احاديثى را از وى نقل كرده‏اند. اسامى اين عده عبارت‏است از:

احمدبن ابى‏نصر بزنطى، عبدالله بن‏مغيره، احمدبن اسحاق اشعرى، اسماعيل‏بن مهران، محمدبن سهل اشعرى، حسين‏بن مبارك، فضل‏بن حسان دالانى، جعفر جوهرى، عبدالله‏بن محمد حجال، محمدبن خالد برقى، حمزة‏بن يعلى اشعرى، محمدبن حمزة‏بن يسع اشعرى، سعدبن سعد اشعرى، احمدبن حمزه قمى، على‏بن اسحاق اشعرى. [39]

مجموع رواياتى كه از زكريابن آدم قمى در متون حديث‏به ثبت رسيده‏است‏حدود چهل روايت مى‏باشد. [40]اين روايات اغلب در موضوعات فقهى و نيز معرفى امامت ائمه مسلمين مى‏باشد.

حديث هجران

زكرياى اشعرى و وكيل امين رضوى، پس از عمرى تلاش و خدمت‏به اسلام و مسلمين و حمايت از شاهراه اصيل امامت و تعاليم آسمانى تشيع، سرانجام دعوت حق را لبيك‏گفته، به سوى حق شتافت.

از تاريخ وفات آن عارف وارسته اطلاع دقيقى نيست اما بيقين رحلت او در فاصله سالهاى 204 الى 220ق. و همزمان با دوران امامت جوادالائمه(ع) بوده‏است.

جسم پاك آن فرزانه دوران، با اشك چشم عاشقان غسل داده‏شد و در آرامگاه ابدى‏اش (در قبرستان جنب بارگاه حضرت معصومه‏«س‏») كه بعدها به «قبرستان شيخان‏» معروف‏شد، بخاك سپرده‏شد.

در اين قبرستان قديمى، علاوه بر مرقد مبارك زكريابن آدم، مقبره مقدس زكريابن ادريس پسرعموى زكريا و از ياران باوفاى ائمه - و نيز مرقد آدم‏بن اسحاق‏بن آدم - برادرزاده زكريا قرار گرفته‏است و بعدها بسيارى از عالمان و شهيدان در جوار آنان دفن‏شدند.

فرجام آسمانى

زكريابن آدم قبل از وفات خويش، حسن‏بن محمدبن عمران اشعرى را وصى خود گردانيد و امور وكالت را به وى واگذاركرد. پس از رحلت زكريا، محمدبن اسحاق‏بن عبدالله اشعرى، ضمن نامه‏اى به امام جواد(ع)، خبر رحلت زكريا و نيز موضوع جانشين زكريا را به اطلاع وى رسانده، نظر امام جواد(ع) را در اين‏باره جوياشد.

امام جواد(ع) در نامه‏اى خطاب به محمدبن اسحاق چنين فرمود:

«مطالبى را درباره زكرياى اشعرى كه به رحمت الهى پيوسته‏است‏يادآورى كرده‏اى. سلام و رحمت‏خداوند بر او باد روزى كه به دنيا آمد و روزى كه از اين دنيا رخت‏بربست و روزى كه مبعوث خواهدشد. او روزهاى زندگى خود را درحالى سپرى كرد كه حق را مى‏شناخت و آن را بر زبان جارى مى‏كرد و همواره خدا را يادمى‏كرد. او در راه خدا شكيبا بود و آنچه را خدا و رسولش دوست داشتند، انجام‏مى‏داد.

خداوند او را بيامرزد. درحالى از دنيا رفت كه ايمانش پابرجا بود و هرگز عهد و پيمان را نشكست. خداوند پاداش نيت او را بدهد و او را به بهترين آرزوهايش برساند.

تو درباره شخصى [حسن‏بن محمد] كه به او وصيت‏شده كه از من سؤال كرده‏اى، ما او را بهتر از خود شما مى‏شناسيم. [زكريا در انتخاب وى اشتباهى نكرده و او مورد تاييد ماست]». [41]

[1] - ترجمه تاريخ قم، حسن قمى، ص‏278.

[2] - همان.

[3] - همان، ص‏268.

[4] - همان، ص‏240.

[5] - همان، ص‏242.

[6] - دائرة‏المعارف الاسلامى الشيعه، سيدمحسن امين، ج‏2، ص‏8.

[7] - قهرمانان اسلام، على‏اكبر تشيد، ج‏2، ص‏102.

[8] - ترجمه تاريخ قم، ص‏37و251.

[9] - همان، ص‏253،257،263.

[10] - همان، ص‏277، 278،279.

[11] - رجال‏الطوسى، ص‏143.

[12] - قاموس‏الرجال، ج‏1، ص‏89.

[13] - گنجينه دانشمندان، محمد شريف رازى، ج‏1، ص‏63.

[14] - الخصال، شيخ‏صدوق، ص‏839.

[15] - رجال‏النجاشى، ص‏73.

[16] .- همان، ص‏27.

[17] - ترجمه تاريخ قم، ص‏37.

[18] - رجال‏الطوسى، ص‏200.

[19] - معالم‏العلماء، ص‏53، رقم‏349.

[20] - قاموس‏الرجال، ج‏4، ص‏456.

[21] - مسند الامام الكاظم(ع)، عزيزالله عطاردى، ج‏3، ص‏392.

[22] - برخى برآنند كه منظور از «ابوالحسن‏»، امام رضا(ع) است.

[23] - اثبات‏الهداة، ج‏6، ص‏16.

[24] - فرق‏الشيعه، حسن‏بن موسى نوبختى، ص‏80.

[25] - عيون اخبارالرضا، شيخ‏صدوق، ص‏33.

[26] - حيات فكرى و سياسى امامان شيعه، رسول جعفريان، ج‏2، ص‏153، 154.

[27] - ولى تولية (فلانا الامر) فلانى را متولى آن كار كردند. (المنجد، حرف‏«و»).

[28] - الغيبة، شيخ‏طوسى، ص‏211; جامع‏الرواة، ج‏1، ص‏330.

[29] - اصول علم الرجال، شيخ‏مسلم داورى، ص‏487.

[30] - قاموس‏الرجال، ج‏7، ص‏578.

[31] - الاختصاص، شيخ‏مفيد، ص‏251; رجال‏الكشى، ج‏2، ص‏858; بحارالانوار، ج‏49، ص‏288; وسائل‏الشيعه، شيخ‏حر عاملى، ج‏27، روايت 33442; سفينة‏البحار، شيخ‏عباس قمى، ج‏3، ص‏270.

[32] - رجال‏الكشى، ج‏2، ص‏858; الاختصاص، ص‏87; بحارالانوار، ج‏49، ص‏278 و ج‏60 ، ص‏221; سفينة‏البحار، ج‏1، ص‏417.

[33] - جامع‏الرواة، ج‏1، ص‏330.

[34] - منتهى‏الآمال، ج‏2، ص‏362.

[35] - بحارالانوار، ج‏50، ص‏24.

[36] - حيات سياسى امام جواد(ع)، جعفر مرتضى عاملى، ص‏30.

[37] - رجال‏الكشى، ج‏2، ص‏859; بحارالانوار، ج‏50، ص‏67; الاختصاص، ص‏87; بصائرالدرجات، ص‏237، حديث‏9.

[38] - اعيان‏الشيعه، سيدمحسن امين، ج‏7، ص‏63.

[39] - معجم رجال الحديث، ج‏7، ص‏274; قاموس‏الرجال، ج‏4، ص‏461.

[40] - معجم رجال‏الحديث، ج‏7، ص‏274.

[41] - رجال‏الكشى، ج‏2، ص‏858; الغيبة، ص‏211; الاختصاص، ص‏87; بحارالانوار، ج‏49، ص‏274.

/ 1