سيماي زکريا بن آدم
ماهنامه كوثر-شماره1 سيد سيفالله نحوى مقدمه
راويان نور از آن نظر كه انسانهايى غيرمعصوم، ولى بلندمرتبهاند و از آنرو كه در محضر ائمه(ع) تربيتيافته و اعمال و رفتارشان در ديدگاه امامان مورد نقد و بررسى قرار مىگرفتهاست، مىتوانند معلمانى نيكو براى رهجويان حقيقتباشند و راه و رسم «مسلمان زيستن» را نشاندهند. از سوى ديگر زندهنگهداشتن ياد و نام «راويان حديث» وظيفهاى بزرگ و رسالتى مذهبى است كه هر فرد ديندارى خود را وامدار آنان مىداند، مطالب فوق، نگارنده را بر آن داشت تا با اطلاعات اندك خويش به ترسيم زندگى يكى از چهرههاى درخشان قرن دوم هجرى نشيند و سيماى تابناك «زكريابن آدم اشعرى» قمى را در برابر ديدگان نسل جوان قراردهد. خاندان اشعرى
مالك بن عامر، نياى بزرگ خاندان اشعرى از بزرگان كشور يمن بود. او همزمان با طلوع اسلام به مدينه شتافت و در محضر پيامبر اسلام ايمانآورد. [1] رفتهرفته با راهنماييهاى مالك، ديگر بستگان او و طوايف يمن اسلام آورده، با پيامبر(ص) بيعتكردند. خدمات مالكبن عامر به پيامبر به گونهاى بود كه مورد لطف پيامبر رحمت قرارگرفته و آن بزرگوار درباره مالك دعاكرده فرمود: اللهم اغفر للاشعريين: خدايا اشعريان را مورد رحمتخود قرار فرما. مالك در جنگها ياور پيامبر بود و به همراه او با دشمنان اسلام نبرد مىكرد. در يكى از جنگها هنگامى كه مالكبن عامر غنيمتى را بدست آوردهبود، رسول گرامى از وى خواست تا مقدارى از آن غنيمت را براى مصرف در راه خدا قراردهد، مالك نيز پذيرفت و خمس (يكپنجم) آن را بدان منظور كنارنهاد. پس از اين واقعه خداوند به شيوه تقسيم مالك رضايتداده و آيه خمس بر پيامبراكرم نازل گرديد. [2] اشعريان همواره مورد توجه پيامبر(ص) بودند. از اين رو پيامبر درباره آنان دعاكرده فرمود: خدايا فرزندان اشعريان را افزايشده. [3] پس از آن فرزندان بىشمار و خداجوئى از اين خاندان پا به عرصه وجود نهاده و آسمان تشيع درخششى ديگر گرفت و حدود 370 سال پس از دعاى پيامبر جمعيت اين عده به حدى افزايش يافت كه نوادگان و فرزندان يكى از آنان بالغ بر ششهزار نفر گرديد. [4]كوچ سبز
عبدالله و احوص فرزندان سعدبن مالكبن عامر اشعرى، اولين افرادى بودند كه در سال 94ق از اين خاندان مهاجرت كرده و از كوفه به قم مهاجرت كردند. [5]درباره علت مهاجرت آنان آمدهاست: سائب بن مالك، عموى عبدالله و احوص كه از بازوان پرتوان مختار ثقفى بوده و در قيام مختار، به خونخواهى شهيدان عاشورا قيام كردهبود، بدستحجاجبن يوسف به شهادت رسيد. پس از او و فرزندش، محمدبن سائب به مبارزه پرداخت و به شهادت رسيد. حجاج پس از شهادت محمد بر اشعريان كوفه سختگيرى كرده، آنان را به قتل تهديدكرد. عبدالله و احوص با ديدن رفتار ددمنشانه حجاج با شيعيان بويژه اشعريان، برآن شدند تا براى نجات جان خود و خاندان خويش از كوفه مهاجرت كنند. بدنبال اين تصميم ابتدا احوص و سپس عبدالله به همراه خانواده و بستگان خويش كه حدود هفتادنفر بودند به سوى قم حركتكردند. آنان پس از رسيدن به اين منطقه، به نبرد با غارتگران و راهزنان پرداخته و متجاوزان را شكستدادند. ساكنان بومى قم، با ديدن شجاعت و دلاورى اين عده، از آنان درخواست كردند تا حتما در اين منطقه سكونت گزينند. [6] پس از سكونت، آنان به ساخت و تهيه خانه پرداخته و با استقرار كامل در قم به فعاليتهاى مذهبى و عمرانى مشغول شدند و از اين رهگذر دستاورد سياسى ثمربخشى نصيبشان شد. پيشرفتهاى مذهبى اشعريان بر عدهاى از بوميان گرانآمده، بناى ناسازگارى با اعراب اشعرى نهادند. اين ناسازگاريها به درگيريهاى نظامى تبديلشده و اشعريان توانستند با شكست غيرمسلمانان حاكميتسياسى خود را بر آن شهر محكمتر نمايند. [7]اولين گامها
احوص فرزند سعدبن مالك در ابتداى حضورش در قم، آتشكدهاى را ويرانكرده، بجاى آن مسجدى بنانهاد و برادرش عبدالله در آن مسجد به فعاليتهاى مذهبى پرداخت. [8] پس از چندى عبدالله و احوص با نوشتن نامهاى، ديگر بستگان و خاندان خويش را به قم دعوت كردند. در پى اين درخواست جمعى ديگر از اشعريان از جمله آدمبن عبدالله (پدر زكرياى اشعرى) و ديگر برادران وى از كوفه به جمع شيعيان قم پيوستند. حضور اين عده موجبشد تا برخى شهرهاى ديگر تحتحاكميت اين عده از اشعريان كوفى قرارگيرد. [9] مهاجرت اشعريان به قم ديباچه افتخاراتى عظيم براى آنان بود از جمله اينكه: الف - مذهب شيعه، اولينبار از سوى موسىبن عبدالله (عموى زكريابن آدم) در قم بطور علنى اظهارشد. ب - اشعريان املاك بسيارى را وقف ائمه كرده و خراج آن را براى آنان مىفرستادند. ج - برخى از اينان از جمله زكريابن آدم و زكريابن ادريس از سوى امامان(ع) مورد اكرام قرارگرفته، هدايايى براى اشعريان از طرف ائمه فرستادهشد. د - از بزرگترين افتخارات اين خاندان، آنكه بيش از صدنفر از آنان، افتخار حضور در پيشگاه امامان معصوم يافته، در زمره محدثان و راويان حديث قرارگرفتند. [10]خانواده و برادران
زكريابن آدمبن عبدالله اشعرى قمى در خاندانى پرورشيافت كه نور ولايت و عطر دلانگيز هدايت فضاى آن را فرا گرفتهبود. [11] آدمبن عبدالله، از راويان سرشناس و از اصحاب امام صادق(ع) بود. علامه شوشترى پس از معرفى آن شخصيتبزرگ، وى را پدر بزرگوار زكريابن آدم معرفى كردهاست. [12] از تاريخ تولد آدمبن عبدالله، چيزى بدست نيامدهاست اما با توجه به سابقه سكونت اين عده در كوفه و مهاجرت آدمبن عبدالله از كوفه، مىتوان زادگاهش را شهر كوفه دانست. او در قم وفاتكرده و در قبرستان قديمى قم (معروف به بابلان) بخاك سپرده شدهاست. [13] آدمبن عبدالله از طريق فرزندش زكريا، حديث زير را نقل كردهاست. «امامرضا(ع) فرمود: ناز داراى چهارهزار باب است.» [14] زكريابن آدم چندين برادر به شرح زير داشتهاست. الف - اسحاقبن آدم، [15]از اصحاب امام رضا(ع); ب - اسماعيلبن آدم،[16] از راويان مورداعتماد حديث; ج - علىبن آدم. [17]با راويان نور
زكريابن آدم يكى از هزاران پروانه عاشقى بود كه نامش در شمار ياران و اصحاب امام صادق(ع) به چشم مىخورد. شيخطوسى ضمن شمردن حدود 3300نفر از راويان و اصحاب آن امام همام، از زكرياى اشعرى نامبرده، ايشان را معرفى مىكند[18]. گرچه در متون حديث، روايتى بدون واسطه از صادق آلمحمد، و از طريق زكريابن آدم نقل يافت نشدهاست اما وى احاديثى را از زبان نزديكترين ياران آن حضرت همچون داوود رقى، عبدالله كاهلى و اسحاقبن عبدالله اشعرى نقل كردهاست. پس از امام صادق(ع)، هفتمين پيشواى شيعيان - امامموسىبن جعفر(ع) - جانشين پدر گرامى گرديد و حدود سىوپنجسال امامت و رهبرى مسلمانان را بر عهده داشت. آن امام همام در دوران پرفراز و نشيب امامتخويش رنجبسيار كشيد. گرچه دسيسههاى شيطانى و فتنههاى عباسيان موجب گرديد تا آن سرچشمه نور مدت بسيارى را در زندان سپرىكند اما آن حضرت در بوستان ولايت غنچههاى بسيارى را پرورشداد و راويان بيشمارى در محضر نورانىاش دانش دين آموختند. ابنشهر آشوب مازندرانى، پس از معرفى زكريابن آدم اشعرى، وى را از اصحاب امام كاظم(ع) برشمرده، مىنويسد; او داراى كتابى در حديث است و مسائلى را از آن امام سؤال كردهاست. [19] علامه شوشترى نيز مىگويد: شيخطوسى زكريابن آدم را از اصحاب امامصادق، امامكاظم و امام رضا(عليهمالسلام) مىداند. [20]يكى از پژوهشگران در كتاب خويش، روايات نقلشده از سوى زكرياى اشعرى به نقل از امام كاظم(ع) را گردآورى كرده و ايشان را از اصحاب آن حضرت برشمردهاست. [21]البته در هيچيك از آن روايات، نامى با صراحت از امام كاظم(ع) نيامده و تنها با كنيه «ابوالحسن» [22]ذكر شدهاست. البته زكرياى اشعرى از طريق برخى از ياران نزديك آن حضرت همچون علىبن عبدالله هاشمى، رواياتى را از آن امام نقل كردهاست كه در آن نام امام كاظم(ع) به صراحتبرده شدهاست. [23]دوران زرين
در سال183ق، امام رضا(ع) سكاندار كشتى هدايت و ولايت گرديد، دوران امامتبيستساله آن سلاله پاك مصادف با مشكلات فراوانى بود. در همين دوران بود كه توفانهاى شديدى گلستان باصفاى شيعيان را در معرض آسيبهاى خطرناكى قرارداد. پيدايش فرقههايى از قبيل «غلات» و «مفوضه» بخشى از اين توفانها بود. «واقفيه» نام گروهى ديگر بود كه چون ابرى سياه در آسمان تشيع پديدارگشت و با زمزمههاى شوم خود، جمعى از سادهدلان را با خود همراهساخت. واقفيان چنين مىپنداشتند كه امام كاظم(ع) رحلتنكرده بلكه همانند عيسىبن مريم زنده است ولى از نظرها پنهان شدهاست. آنان مىگفتند آخرين امام ما، موسىبن جعفر است و پس از وى امامى ديگر نخواهيم داشت. [24] آنان از اين طريق امامت «علىبن موسى الرضا(ع)» را منكرشده و با پراكندن غبار، موجى از شك و دودلى در ميان شيعيان ايجادكردند. در اين اوضاع و احوال بحرانى تنها كسانى استوار و ثابتقدم ايستادند كه ايمانى عاشقانه به ائمه معصومين(ع) داشتند. زكرياى اشعرى در اين دوران توانست در منطقه قم، با هرگونه كجروى و انحراف اعتقادى مبارزهكرده و جامعه را از آن بلاى خانمانسوز درامان نگهدارد، زكريابن آدم به نقل از استادش - داوود رقى - حديثى را درباره امامت امام رضا(ع) نقل كردهاست [25]كه خود بهترين دليل بر موضعگيرى سياسى و اعتقادى آن ستاره اشعرى است.پرچمدار وكالت
گسترش مناطق شيعهنشين و لزوم تغذيه فكرى و فرهنگى آنان از يكسو و سامانبخشيدن و ايجاد انسجام ميان عاشقان امامت از سوى ديگر، امام رضا(ع) را بر آن داشت تا با ترتيبدادن برنامه منسجمى، جوابگوى نيازهاى شيعيان در همه مناطق و شهرها و كشورها گردد. كنترل شديد و ايجاد فضاى اختناق از سوى عباسيان نسبتبه ارتباطات و فعاليتهاى فرهنگى و سياسى امامان شيعه، نياز به آن برنامه را دوچندان مىكرد. برنامهاى كه تامينكننده اين نيازمندى حياتى بود شبكه ارتباطى «وكالت» بود. وكلاء و نمايندگان كسانى بودند كه از سوى امام رضا(ع) و سپس امام جواد(ع) و امام هادى(ع) برگزيدهشده وظيفه بسيار حساس وكالت را بر عهده داشتند. پاسخگويى به سؤالات مذهبى و فقهى، توضيح و بيان مسائل اعتقادى، انجام امور مالى از قبيل دريافتحقوق شرعى از شيعيان و رساندن آن به امام(ع) براى تثبيت موقعيتسياسى، فرهنگى و اجتماعى شيعيان از عمدهترين وظايف اين رادمردان بود. [26] صفحات تاريخ تشيع، نام بسيارى از آن رهروان نور را به خاطر سپرده كه اين نوشتار در پى معرفى يكى از آنهاست. فقيه ژرفانديش تشيع - شيخطوسى - در كتاب خويش، پس از معرفى و تمجيد فراوان از زكرياى قمى دربارهاش مىنويسد: «كان زكريابن آدم ممن تولى [27]لهم(ع)»[28]. يعنى: زكريابن آدم در زمره كسانى بود كه متولى و عهدهدار امور ائمه معصومين(عليهمالسلام) بودند. بيقين كسانى توان رسيدن به قله رفيع وكالت را داشتهاند كه از يكسو توشه علمى و معنوى لازم و از سوى ديگر محبوبيت عمومى و اجتماعى نزد مردم را داشته و مهمتر از آن دو مورد اطمينان و اعتماد امام عصر خويش قرار گرفتهباشند. و بدينسان زكريا نماينده امامرضا و امام جواد(عليهماالسلام) در قم بود.[29]زيباترين لقب
علىبن مسيب همدانى كه از اصحاب و ياران امام رضا(ع) شناخته شده فردى مورد اطمينان و اعتماد راوىشناسان تيزبين است. [30]او درباره استادش - زكرياى اشعرى- و چگونگى ارتباطش با زكريا داستان زير را نقل كردهاست: روزى به آستان رضاى آلمحمد(ص) علىبن موسى الرضا، رفته عرضكردم; من راهم دور است و به علت دورى مسافت نمىتوانم هميشه به حضورتان برسم و مسائل دينى خود را از شما دريافتكنم. بنابراين مسائل فقهى و مبانى اعتقادى و دينى خود را از چه كسى سؤالكنم؟ امام رضا(ع) در جواب فرمود: «من زكريابن آدم القمى، المامون على الدين والدنيا»[31]. يعنى: راهنمايهاى دينى را از زكريابن آدم بياموز كه در امور دين و دنيا امين و مورد اعتماد است. اين فرمايش پرارج يكى از بهترين اسناد افتخار و عظمتستاره تابناك اشعريان است امام رضا(ع) در اين كلام ارزشمند، وكيل امين خويش را به بهترين شيوه ستوده و نهتنها در امور مذهبى و دينى، بلكه در مسائل دنيوى و اجتماعى مردمان آن عصر، به وى درجه و اعتبارى ويژه بخشيدهاست چه اينكهامينبودن در اينگونه امور، لباسى است كه تنها بر قامت پارسايان و بندگان صالح خداوند، راست مىآيد. علىبن مسيب همدانى در ادامه داستانش مىافزايد: پس از آنكه از خدمت امام رضا(ع) برگشتم، به قم رفته، در سراى بىرياى زكريا حاضرشده و راهنماييهاى لازم را از او فراگرفتم.دفعكننده عذاب
فرزانه نيكانديش و كارگزار امين رضوى همواره در راه ارشاد و هدايت مردم تلاشى مستمر داشت موقعيت اجتماعى و مقام معنوى وى، زكريا را بر آن مىداشت تا نسبتبه روابط و مسائل روزمره زندگى مردمان جامعه خويش، نگاهى حساستر داشتهباشد همين حساسيت ويژه و نيز لطافت معنوى و روحى او موجبگرديد تا نسبتبه برخى مسائل اندوهناك شده و آزار بيند. زكرياى اشعرى كه گويا از وجود برخى مسائل در ميان مردم اندوهگين شدهبود، روزى براى كسب اجازه; خدمت امام رضا(ع) رسيده عرض مىكند: «انى اريد الخروج عن اهلبيتى فقد كثر السفهاء فيهم» من قصددارم از ميان خاندان و اهل قم بيرونرفته، آنان را ترك گويم چه اينكه نادانها در ميان ايشان زياد شدهاند. امام رضا(ع) در پاسخ يار باوفاى خويش فرمود: «لاتفعل فان اهل قم يدفع عنهم بك كما يدفع عن اهل بغداد بابىالحسن الكاظمعليهالسلام [32]يعنى: اى زكريا اين كار را نكن و از قم مهاجرتننما، زيرا خداوند به واسطه وجود تو بلا و عذاب را از خاندان تو و اهل قم دفعمىكند چنانچه به وجود پدرم امام كاظم(ع) شر و بلا را از اهل بغداد دور ساختهاست. امام رضا(ع) در اين حديث گهربار، زكرياى اشعرى را با پدر بزرگوار خويش - امام كاظم(ع) - مقايسه كردهاست و او را از بندگان صالح خداوند برشمردهاست، از ديدگاه آن امام بزرگ، زكريابن آدم موجب خير و بركت فراوان در شهر قم بودهاست زيرا آن فقيه امين، پناهگاه محرومان و نيازمندان بوده و شمع درخشان پويندگان دانش و فضيلت در شهر قم گشتهاست. سرانجام پس از اين ملاقات با امام رضا(ع) خاضعانه سرتسليم فرودآورد و به قم بازگشت. براستى كه اگر براى زكريابن آدم هيچ فضيلتى جز اين نبود، براى عظمت و شكوه معنوى وى بس بود. بنابراين آيا شايسته نيست غبار برگرفته از قبر مطهرش را شفاى هر درد بدانيم؟يك ماه، يك ستاره
علىبن مسيب همدانى در روايتى ديگر درباره زكريابن آدم مىگويد: «در يكى از سالها، امام رضا(ع) به قصد زيارت خانه خدا، از مدينه به سوى مكه حركتكرد، در اين سفر معنوى، زكريابن آدم افتخار پيداكرد تا با امام شيعيان همسفر گشته، از آن ماه تابان بهرهبرگيرد.» [33] شيخعباس قمى در اين باره گفتهاست: از جمله سعادتهايى كه نصيب زكريابن آدم شد آن بود كه يك سال با حضرت امام رضا(ع)، از مدينه به مكه براى حج مشرفشد و رفيق آن حضرت بود. [34]زكريابن آدم در عصر امام جواد(ع)
در سال203ق پس از آنكه هشتمين اختر تابناك امامتبدست دشمنان مسمومشده، شهيد گرديد، فرزندش حضرت جوادالائمه(ع) سكاندار كشتى هدايت گرديد. امام جواد(ع) كه در اين هنگام هفتيا هشتبهار از عمرش مىگذشت، با مسائلى چند رودررو گرديد. عدهاى از پيروان امام رضا(ع) با دستاويز قراردادن سن آن حضرت، بناى مخالفتبا امامت وى نهادند. گرچه نابالغبودن امام(ع) بهانهاى نبود كه بتوان بدآن تمسك جست و امامرضا(ع) قبل از شهادت خود، در اينباره سخنانى بيان فرمودهبود. يكى از راويان مىگويد: نزد علىبن موسى الرضا(ع) بودم شخصى از امام(ع) سؤالكرد پس از شما به چه كسى مراجعهكنيم؟ امام(ع) فرمود: به فرزندم ابوجعفر (امام جواد(ع)). اما از آنجا كه سؤالكننده نسبتبه پايينبودن سن امامجواد(ع) تصورى ديگر داشتحضرت در ادامه فرمود: خداوند حضرت عيسى را به نبوت مبعوثكرد و او را صاحب شريعت گردانيد، درحالى كه سن وى در آن هنگام از سن ابوجعفر(ع) كمتر بود. [35] شدت اين بحران عقيدتى و اجتماعى به حدى بود كه درك آن حتى براى برخى از راويان پرآوازه تشيع چون يونسبن عبدالرحمن و صفوانبن يحيى دشوار مىنمود. [36] در چنين موقعيتى، گرايش نداشتن به مخالفان آن حضرت و اطاعت كامل از جوادالائمه(ع) نشانى از سلامت فكرى و عقيدتى داشته و بيانگر اعتقادى اصيل همراه با عقلى سليم مىباشد. ماجراى زير، موضع و عملكرد زكريابن آدم را بازگو مىكند: احمدبن محمدبن عيسى مىگويد: روزى يكى از غلامان امام جواد(ع) بر من واردشد و نامهاى از سوى آن حضرت به من داد كه بدستور آن امام مىبايستبه خدمتش مىرسيدم. به مدينه رفته و در محضرش واردشدم نزد خود گفتم خوب است نام زكريا را ببرم تا حضرت از او دلجويى كرده، برايش دعاكند. پس از آن به خود آمده گفتم; من چه كسى هستم كه چنين جسارتى نمايم او خود به آنچه مىكند داناتر است. آنگاه ديدم امام جواد(ع) رو به من كرد و فرمود: «اى ابوعلى، درباره فردى مثل ابويحيى (زكرياى قمى) شكى به دل خود راهمده و به تندى برخورد نكن، او در پيشگاه پدرم و سپس نزد من خدمتهاى بسيارى كرده و مقام و منزلتى والا نزد پدرم و من داشتهاست ولى من به اموالى كه نزد اوست احتياجدارم و او آنها را نفرستادهاست». به امام(ع) عرضكردم: فدايتشوم، زكريا اموال را براى شما خواهدفرستاد و به من گفت: اگر به آن حضرت رسيدى، ايشان را آگاهكن كه آنچه مانع از فرستادن اموال است اختلاف بين «ميمون و مسافر» است. سپس امام(ع) فرمود: نامه من را به زكريا برسان و به او سفارشكن تا آن اموال را براى من بفرستد. من نامه حضرت را به زكريابن آدم رساندم و او نيز مال را فرستاد. [37] ...اين سخنان ارزنده حضرت امام جواد(ع) دربردارنده و بيانگر عظمت و بزرگى زكريابن آدم است و چندان نيازى به توضيح ندارد اما آنچه قابل توضيح است اينكه منظور از «اختلاف ميمون و مسافر» همان اختلافاتى است كه درباره امامت آن حضرت بين شيعيان بوجود آمدهبود. [38] البته احتمال دارد اين تعبير اشاره به درگيرىهاى طرفداران امين و مامون باشد، كه سبب ناامنى راهها بوده است. اين حديثبخوبى نشان مىدهد كه زكريا پس از امام رضا(ع) نماينده امام جواد(ع) در قم بوده و اموالى از قبل نزد وى بودهاست. اما از آنجا كه اختلاف بر سر امامت جوادالائمه(ع) نيز در قم رسوخ پيدا كردهبود زكريا نمىتوانست آن اموال را براى امام خويش ارسالكند، زيرا فرستادن اموال ارتباط مستقيم با آن اختلافات داشت و بيم آن مىرفت تا اينگونه اختلافها، موجب ازبينرفتن اموال در بين راه شود. البته قسمت پايانى ماجرا نشانگر آن است كه سرانجام زكريابن آدم با تلاش خود توانستبار ديگر آرامش هميشگى را به قم برگرداند و در پى آن اموال امام جواد(ع) را به مدينه بفرستد.روايت راويان
شقايق بوستان رضوى، زكريابن آدم قمى، علاوه بر بهرهمندى از وجود تابناك امامان(ع) نزد تنى چند از ياران و اصحاب ائمه رفته از محضرشان بهره جستهاست. اين افراد عبارتاند از: داودبن كثير رقى، عبداللهبن يحيى كاهلى و اسحاقبن عبدالله اشعرى، علىبن عبدالله هاشمى. همچنين شمارى از راويان و پروانههاى عاشق به محضر آن شمع شبستان رفته، پس از استفاده از محضر زكرياى قمى احاديثى را از وى نقل كردهاند. اسامى اين عده عبارتاست از: احمدبن ابىنصر بزنطى، عبدالله بنمغيره، احمدبن اسحاق اشعرى، اسماعيلبن مهران، محمدبن سهل اشعرى، حسينبن مبارك، فضلبن حسان دالانى، جعفر جوهرى، عبداللهبن محمد حجال، محمدبن خالد برقى، حمزةبن يعلى اشعرى، محمدبن حمزةبن يسع اشعرى، سعدبن سعد اشعرى، احمدبن حمزه قمى، علىبن اسحاق اشعرى. [39] مجموع رواياتى كه از زكريابن آدم قمى در متون حديثبه ثبت رسيدهاستحدود چهل روايت مىباشد. [40]اين روايات اغلب در موضوعات فقهى و نيز معرفى امامت ائمه مسلمين مىباشد.حديث هجران
زكرياى اشعرى و وكيل امين رضوى، پس از عمرى تلاش و خدمتبه اسلام و مسلمين و حمايت از شاهراه اصيل امامت و تعاليم آسمانى تشيع، سرانجام دعوت حق را لبيكگفته، به سوى حق شتافت. از تاريخ وفات آن عارف وارسته اطلاع دقيقى نيست اما بيقين رحلت او در فاصله سالهاى 204 الى 220ق. و همزمان با دوران امامت جوادالائمه(ع) بودهاست. جسم پاك آن فرزانه دوران، با اشك چشم عاشقان غسل دادهشد و در آرامگاه ابدىاش (در قبرستان جنب بارگاه حضرت معصومه«س») كه بعدها به «قبرستان شيخان» معروفشد، بخاك سپردهشد. در اين قبرستان قديمى، علاوه بر مرقد مبارك زكريابن آدم، مقبره مقدس زكريابن ادريس پسرعموى زكريا و از ياران باوفاى ائمه - و نيز مرقد آدمبن اسحاقبن آدم - برادرزاده زكريا قرار گرفتهاست و بعدها بسيارى از عالمان و شهيدان در جوار آنان دفنشدند.فرجام آسمانى
زكريابن آدم قبل از وفات خويش، حسنبن محمدبن عمران اشعرى را وصى خود گردانيد و امور وكالت را به وى واگذاركرد. پس از رحلت زكريا، محمدبن اسحاقبن عبدالله اشعرى، ضمن نامهاى به امام جواد(ع)، خبر رحلت زكريا و نيز موضوع جانشين زكريا را به اطلاع وى رسانده، نظر امام جواد(ع) را در اينباره جوياشد. امام جواد(ع) در نامهاى خطاب به محمدبن اسحاق چنين فرمود: «مطالبى را درباره زكرياى اشعرى كه به رحمت الهى پيوستهاستيادآورى كردهاى. سلام و رحمتخداوند بر او باد روزى كه به دنيا آمد و روزى كه از اين دنيا رختبربست و روزى كه مبعوث خواهدشد. او روزهاى زندگى خود را درحالى سپرى كرد كه حق را مىشناخت و آن را بر زبان جارى مىكرد و همواره خدا را يادمىكرد. او در راه خدا شكيبا بود و آنچه را خدا و رسولش دوست داشتند، انجاممىداد. خداوند او را بيامرزد. درحالى از دنيا رفت كه ايمانش پابرجا بود و هرگز عهد و پيمان را نشكست. خداوند پاداش نيت او را بدهد و او را به بهترين آرزوهايش برساند. تو درباره شخصى [حسنبن محمد] كه به او وصيتشده كه از من سؤال كردهاى، ما او را بهتر از خود شما مىشناسيم. [زكريا در انتخاب وى اشتباهى نكرده و او مورد تاييد ماست]». [41][1] - ترجمه تاريخ قم، حسن قمى، ص278. [2] - همان. [3] - همان، ص268. [4] - همان، ص240. [5] - همان، ص242. [6] - دائرةالمعارف الاسلامى الشيعه، سيدمحسن امين، ج2، ص8. [7] - قهرمانان اسلام، علىاكبر تشيد، ج2، ص102. [8] - ترجمه تاريخ قم، ص37و251. [9] - همان، ص253،257،263. [10] - همان، ص277، 278،279. [11] - رجالالطوسى، ص143. [12] - قاموسالرجال، ج1، ص89. [13] - گنجينه دانشمندان، محمد شريف رازى، ج1، ص63. [14] - الخصال، شيخصدوق، ص839. [15] - رجالالنجاشى، ص73. [16] .- همان، ص27. [17] - ترجمه تاريخ قم، ص37. [18] - رجالالطوسى، ص200. [19] - معالمالعلماء، ص53، رقم349. [20] - قاموسالرجال، ج4، ص456. [21] - مسند الامام الكاظم(ع)، عزيزالله عطاردى، ج3، ص392. [22] - برخى برآنند كه منظور از «ابوالحسن»، امام رضا(ع) است. [23] - اثباتالهداة، ج6، ص16. [24] - فرقالشيعه، حسنبن موسى نوبختى، ص80. [25] - عيون اخبارالرضا، شيخصدوق، ص33. [26] - حيات فكرى و سياسى امامان شيعه، رسول جعفريان، ج2، ص153، 154. [27] - ولى تولية (فلانا الامر) فلانى را متولى آن كار كردند. (المنجد، حرف«و»). [28] - الغيبة، شيخطوسى، ص211; جامعالرواة، ج1، ص330. [29] - اصول علم الرجال، شيخمسلم داورى، ص487. [30] - قاموسالرجال، ج7، ص578. [31] - الاختصاص، شيخمفيد، ص251; رجالالكشى، ج2، ص858; بحارالانوار، ج49، ص288; وسائلالشيعه، شيخحر عاملى، ج27، روايت 33442; سفينةالبحار، شيخعباس قمى، ج3، ص270. [32] - رجالالكشى، ج2، ص858; الاختصاص، ص87; بحارالانوار، ج49، ص278 و ج60 ، ص221; سفينةالبحار، ج1، ص417. [33] - جامعالرواة، ج1، ص330. [34] - منتهىالآمال، ج2، ص362. [35] - بحارالانوار، ج50، ص24. [36] - حيات سياسى امام جواد(ع)، جعفر مرتضى عاملى، ص30. [37] - رجالالكشى، ج2، ص859; بحارالانوار، ج50، ص67; الاختصاص، ص87; بصائرالدرجات، ص237، حديث9. [38] - اعيانالشيعه، سيدمحسن امين، ج7، ص63. [39] - معجم رجال الحديث، ج7، ص274; قاموسالرجال، ج4، ص461. [40] - معجم رجالالحديث، ج7، ص274. [41] - رجالالكشى، ج2، ص858; الغيبة، ص211; الاختصاص، ص87; بحارالانوار، ج49، ص274.