شيعه و جهاني شدن - شیعه و جهانی شدن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شیعه و جهانی شدن - نسخه متنی

سید عبدالقیوم سجادی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شيعه و جهاني شدن

شيعه شناسي-شماره 3و4

سيّد عبدالقيّوم سجّادى(1)

مقدّمه

«جهانى‏سازى» به عنوان يك پديده نسبتا جديد، دغدغه فكرى زمانه است. دغدغه بودن اين مقوله ناشى از چالش‏هاى فكرى و هويّتى اين پديده است. آثار و پيامدهاى جهانى‏سازى در عرصه‏ها و حوزه‏هاى اصلى حيات اجتماعى انسان (سياست، اقتصاد و فرهنگ) با محورهاى مثبت و منفى همراهند و همين امر موجب مى‏گردد كه داورى مطلق‏انگارانه، سياه و سفيد دانستن مطلق آن و سطحى‏انگارانه جلوه كند. دو رويه بودن جهانى‏سازى از سويى، ناشى از بُعد فنّاورانه آن مى‏باشد و از سوى ديگر، در ماهيت ايدئولوژيك آن ريشه دارد. جهانى‏سازى با استفاده از فنّاورى ارتباطى، ميان پديده‏هاى بومى و جهانى پيوند مى‏زند، ايده‏ها و هنجارهاى بومى را جهانگير مى‏سازد و از طريق تعميم‏سازى فرهنگى و ارزشى به استحاله و تخريب تمايزها و تفاوت‏هاى بومى و محلى مى‏انجامد. از جانب ديگر، به گفته ديويد هاردى، جهانى‏سازى با فروريختن مرزهاى زمانى و مكانى، جوامع بشرى را دچار بى‏هويّتى و بحران معنا مى‏سازد؛ زيرا اين پديده مهم‏ترين عناصر هويّت‏ساز ـ يعنى زمان و مكان ـ را تحت تأثير قرار داده، به فشردگى مكان‏ها و تراكم زمان‏ها مى‏انجامد.

با توجه به آثار و پيامدهاى جهانى‏سازى براى جوامع بشرى و با عنايت به وضعيت خاص جوامع اسلامى، چالش‏ها و تعارضات جهانى‏سازى نسبت به جوامع و انديشه اسلامى تشديد مى‏گردد؛ زيرا چه جهانى‏شدن را به عنوان يك پروسه تاريخى تلقّى نماييم يا يك پروژه غربى، در هر دو حالت، مظروف اين ظرف ايده‏هاى ليبراليسم است و فرهنگ ليبراليستى، گفتمان مسلّط عصر جهانى. اين امر به معناى چالش جدّى هويّت و فرهنگ اسلامى است. به عبارت ديگر، جهانى‏سازى چالش‏هاى مدرنيته غرب در برابر سنّت دينى را از لايه‏هاى خاص روشن‏فكرى و روشن‏انديشى در حوزه عام جوامع مطرح نموده و تعامل جوامع اسلامى با پديده‏هاى جديد را به دغدغه عمومى مسلمانان و به ويژه جوانان مسلمان، تبديل كرده است. با الهام از ايده آنتونى گيدنز مى‏توان گفت: اگر تجدّد و مدرنيته جوامع سنّتى را با بحران هويّت و تشخّص‏يابى روبه‏رو نمود، جهانى‏سازى اين بحران را در سطح عام و گستره وسيع جوامع سنّتى مطرح كرد. در مواجهه با دغدغه مطرح شده، انديشمندان مسلمان چه پاسخى تدارك ديده‏اند؟ انديشه و فرهنگ اسلامى از چه ظرفيت‏ها و توانمندى‏هايى براى ارائه تعريف جديدى از هويّت انسان مسلمان و تجدّد برخوردار است؟ به طور خاص، در انديشه فقهى ـ كلامى تشيّع، چه ظرفيت‏ها و زمينه‏هايى را مى‏توان براى مواجهه منطقى با پرسش‏هاى برآمده از درون جهانى‏سازى شناسايى كرد؟

متن حاضر به اين پرسش عنايت دارد كه انديشه فقهى ـ كلامى چه ظرفيت‏هايى براى مواجهه با پديده جهانى‏سازى دارد؟ طبعا پرسش از ظرفيت‏هاى فكرى مقدّم بر سؤال از زمينه‏ها و موانع عينى است. سطح بحثِ نخست عمدتا داراى رويكرد فكرى است، در حالى كه سطح دوم عمدتا داراى رويكرد جامعه‏شناختى مى‏باشد. پاسخ احتمالى مورد توجه در اين نوشتار در اين گزاره فرضى مطرح مى‏شود: انديشه فقهى ـ كلامى شيعى با اهتمام بر جايگاه عرف و عقل در فهم شريعت اسلامى از يك سو، و تأكيد بر عنصر بالنده اجتهاد و تفّقه دينى از سوى ديگر، ظرفيت‏هاى درونى قابل توجهى در مواجهه با پرسش‏هاى عصر جهانى‏شدن در اختيار مى‏گذارد. براى تبيين پرسش مزبور و پاسخ اسلام شيعى به آن، مطالب اين نوشتار در محورهاى ذيل دنبال مى‏شوند:

براى كشف ظرفيت‏هاى موجود در انديشه سياسى شيعى، مقايسه اصول، مبانى و اهداف حكومت جهانى اسلام، كه در چارچوب انديشه شيعى در قالب حكومت مهدوى و جامعه عصر ظهور مطرح مى‏گردند، با اصول و اهداف جهانى‏سازى ليبرال و الگوى دموكراسى ليبرال مى‏تواند راهگشا باشد. بر اساس انديشه مهدويت، ناكامى الگوهاى بشرى در اداره عادلانه جوامع بشرى زمينه‏هاى يأس، سرخوردگى و درماندگى انسان معاصر را فراهم نموده، خود بسترساز پذيرش ايده مهدويت شيعى مى‏گردد. بنابراين، ناگزير بايد مهم‏ترين اهداف و ويژگى‏هاى نظام ليبراليسم را به عنوان مظروف و گفتمان غالب جهانى‏سازى با انديشه حكومت مهدوى مورد مقايسه قرار دهيم:

ـ ماهيت و ويژگى‏هاى جهانى شدن؛

ـ ماهيت و ويژگى‏هاى حكومت جهانى اسلام؛

ـ مقايسه جهانى شدن و حكومت جهانى اسلام.

در سراسر اين نوشتار، ما در پى تأييد اين گمانه هستيم كه جهانى شدن داراى دو رويه «ايدئولوژيك» و «تكنولوژيك» است. از نظر ايدئولوژيك، رابطه جهانى شدن و حكومت جهانى اسلام رابطه تعارضى، و از نظر تكنولوژيك، عدم تعارض و همراهى است. ناگفته پيداست كه بر اساس دو ديدگاه ديگر (ايدئولوژيك‏نگر صرف‏وتكنولوژيك‏نگر تنها) رابطه مزبور از تعارض كامل تا انطباق‏وهمراهى كامل در نوسان مى‏باشد. با تفكيك دو رويه مزبور،استدلال‏مى‏كنيم كه جهانى شدن بذاته و از نظر ماهوى فرايندى تاريخى است كه بر بنيان توسعه و پيشرفت خيره‏كننده تكنولوژى ارتباطى شكل گرفته است. بنابراين جهانى‏شدن ظرف‏بى‏مظروفى‏است‏كه هر جمع و جماعتى مى‏تواند مظروف خود را در درون آن به ديگران عرضه نمايند، هرچند امروزه‏حجم‏بيشتر اين ظرف را آموزه‏هاى ليبرال غربى به خود اختصاص داده است. بنابراين، جوامع اسلامى نيز اين فرصت را دارند تا با استفاده از منطق و توانمندى‏هاى تعاليم و فرهنگ اسلامى، جوامع تشنه و سرخورده بشرى را سيراب سازند، اما ظرف انتقال‏دهنده اين مشروب «جهانى‏شدن» مى‏باشد.

الف. ماهيت و ويژگى‏هاى جهانى شدن

در مورد ماهيت و ويژگى‏هاى جهانى‏شدن، اتفاق نظرى وجود ندارد. احتمالاً اين امر تا حدّى طبيعى است؛ زيرا با پديده‏اى روبه‏رو هستيم كه در حال تكوين و «شدن» است و هنوز به «بودن» نرسيده تا توصيف و شرح جامعى از آن ارائه نماييم. عمدتا سه رهيافت فكرى از سه زاويه مختلف به بررسى اين مقوله پرداخته‏اند: نگاه رئاليستى، ليبراليستى و راديكال. دو نگاه اول و سوم جهانى شدن را پديده‏اى ديرينه و مقوله‏اى قديمى مى‏دانند، در حالى كه نگاه ليبراليستى آن را يك مقوله جديد مى‏خواند. واقع‏گرايانى همچون گيپلين (1987) و هانتينگتون (1993) دوره جديد را ادامه دوره جنگ سرد ارزيابى نموده، تنها تفاوت هر دو مقطع را در دگرگونى چهره قدرت مى‏دانند. اينان معتقدند: سياست جهانى پس از جنگ سرد با پيش از آن تفاوت جدّى ندارد و تنها حوزه رقابت و چهره قدرت تغيير نموده است. گيلپين معتقد است: آنچه تغيير كرده يك بازى در قلمرو اقتصادى است، اما هانتينگتون بر اين‏باوراست‏كه‏سياست قدرت همچنان ادامه دارد، با اين تفاوت كه جاى بازيگران دگرگون شده و تمدن‏ها به جاى دولت ـ ملت‏هابازيگران‏اصلى‏سياست‏جهانى‏اند.[1]

رهيافت راديكال و انقلابى، كه عمدتا ماركسيست‏هاى تجديدنظرطلب هستند، نيز بسان واقع‏گرايان مى‏انديشند و معتقدند كه صحنه جديد صرفا مرحله‏اى جديد در ابراز بلندپروازى‏هاى امپرياليستى است و جهانى‏شدن شكل جديدى از استعمار است.[2] اما در اين ميان، ليبرال‏ها و فردگرايان پايان جنگ سرد را پيروزى نهايى ليبرال ـ دموكراسى غرب اعلام نموده، آن را مقطع كاملاً جديدى در تاريخ بشرى مى‏خوانند. در اين تلقّى، جنگ سرد نه دوره خاصى از تاريخ، بلكه پايان تاريخ و نقطه پايانى سير تكاملى ايدئولوژى بشرى و عالمگيرشدن دموكراسى ليبرال غربى و شكل نهايى حكومت بشرى است.[3] نويسندگان مزبور تنها كشورهاى غربى را حوزه حاكميت الگوى دموكراسى ليبرال نمى‏دانند، بلكه با قاطعيت تمام، از جهانگير شدن آن ياد مى‏كنند. «اين تركيب به اين معناست كه فرايند بنيادى در كار است تا الگوى تكاملى مشتركى را براى كل جوامع انسانى ديكته كند؛ به طور خلاصه، چيزى شبيه تاريخ جهانى بشر در راستاى نيل به دموكراسى ليبرال.»[4] بنابراين، هر چند فوكوياما از جهانى‏شدن نمى‏گويد، اما نظريه «پايان تاريخ» او محتواى جهانى‏شدن محسوب مى‏شود.

صرف نظر از تفاوت‏هاى لفظى و گاه ماهوى در تعريف جهانى‏شدن، از ميان تعاريف گوناگون، مى‏توان اين نكته را به عنوان مخرج مشترك كليه تعريف‏ها برگزيد كه جهانى‏شدن، چه به عنوان يك پروسه يا پروژه، بيانگر وضعيتى است كه در درون آن، ارتباطات متقابل، وابستگى متقابل و تأثيرگذارى متقابل به شكل فزاينده‏اى رشد يافته است، به گونه‏اى كه شعاع اثرگذارى رفتار واحدهاى سياسى از مرزهاى ملّى عبور نموده، دورترين واحدها را تحت تأثير قرار مى‏دهد.

آنتونى مك گرو ضمن تأكيد بر بعد ارتباطى «جهانى‏شدن»، ويژگى‏هاى ذيل را براى آن مطرح مى‏كند:

1. فعاليت‏هاى سياسى، اجتماعى و اعتقادى بر ماوراى مرزهاى ملّى تأثير مى‏گذارند و از آن‏ها تأثير مى‏پذيرند؛

2. حجم كنش متقابل افزايش مى‏يابد و نظام جديد جهانى ايجاد مى‏گردد؛

3. شدت و وسعت ارتباطات افزايش مى‏يابند و زمان و مكان فشرده مى‏شوند؛

4. ارتباطات در حال رشد مسائل جديدى در سطح فراملّى ايجاد مى‏كنند كه دغدغه عمومى بشر هستند و حل و فصل آن‏ها نيازمند همكارى جهانى مى‏باشد.

5. شبكه‏هاى به هم فشرده، كه بازيگران ملّى را محدود مى‏نمايند، شكل مى‏گيرند و حاكميت و خودمختارى آنان را كاهش مى‏دهند.

اما جهانى‏شدن با اين ويژگى‏ها تا چه اندازه احتمال توفيق دارد؟ اين پرسش از نگاه ليبراليسم پاسخ مثبت دارد؛ زيرا جهانى‏شدن جريانى طبيعى است كه دير يا زود شعاع خود را بر سراسر جهان گسترش خواهد داد. در اين تلقّى، همراه با جهانى‏شدن، دنيا شاهد عالمگير شدن دموكراسى ليبرال، تجارت آزاد و اصول اعتقادى ليبرال خواهد بود و ديگر فرهنگ‏ها در برابر موج توفنده اين جريان رنگ خواهند يافت.

اما در مقابل، نگرش چپ و ديدگاه انتقادى، جهانى‏شدن را چهره جديدى از قدرت امپرياليستى مى‏خواند و عمدتا جنبه پروژه بودن آن را مورد تأكيد دارد و معتقداست‏كه‏جهانى‏شدن بامقاومت‏هايى مخالف در قالب جنبش‏هاى كارگرى و ائتلاف‏هاى‏منطقه‏اى‏روبه‏روخواهد گشت.

از منظر اسلامى، آراء و انديشه‏هاى بشرى داراى جنبه‏هاى صورى و گذرا هستند و از پايدارى و ماندگارى برخوردار نيستند و در برابر انديشه‏هاى دينى رنگ خواهند باخت؛ زيرا اسلام با توجه به ظرفيت و توانمندى ذاتى و انطباق با فطرت انسانى، از جذبه‏هايى به مراتب بيش از ايده‏هاى بشرى برخوردار است. اما تحقق اين امر نيازمند ارائه منطق دينى در قالب قابل قبول و ترسيم چهره واقعى اسلام نزد افكار جهانى است. در صورت تحقق اين مسئله، جهان در آينده شاهد جهانى شدن اسلام به جاى ليبراليسم غرب خواهد بود.

ب. حكومت جهانى اسلام

حكومت جهانى اسلام بر مبناى نگرش جهان‏شمولى تعاليم اسلامى استوار مى‏باشد. اين نكته بدان معناست كه اسلام دينى جهان‏شمول و عالمگير است كه در جهت رفاه دنيوى و سعادت عموم ابناى بشر، برنامه‏هاى خود را مطرح مى‏نمايد. هدف اسلام در واقع، همان هدف بعثت نبى خاتم و فلسفه نبوّت است كه در بلند مدت، غايت آن را كمال و سعادت بشرى تشكيل مى‏دهد. اما براى رسيدن به اين هدف نهايى، اسلام از بسط ارزش‏هاى دينى و به ويژه عدالت اجتماعى از حوزه خاص، آغاز مى‏كند و تا مرز عدالت‏گسترى در سطح جهان امتداد مى‏يابد. بنابراين، تقسيم مكارم اخلاق و بسط عدالت اجتماعى و قيام جامعه به قسط و عدالت از مهم‏ترين اهداف رسالت نبى خاتم مى‏باشد. در اين زمينه، اسلام سازوكار اجرايى نيل به اهداف مزبور را تحت عنوان «تشكيل حكومت دينى»، كه گستره حاكميت خود را در وراى مرزهاى ملّى و در سطح جهان جست‏وجو مى‏كند، مطرح مى‏نمايد. مهم‏ترين ويژگى‏هاى حكومت جهانى اسلام عصر ظهور را مى‏توان در محورهاى ذيل مطرح كرد:

1. پيشرفت برق آساى علوم

روايات و متون دينى اسلام جامعه عصر ظهور و تحت حاكميت حكومت جهانى امام عصر (عج) را به گونه‏اى توصيف نموده‏اند كه فهم اين تحوّلات جز در پرتو گسترش عينى فنّاورى علم و اطلاعات، كه از آن با عنوان «جهانى‏شدن» ياد مى‏شود، دشوار مى‏نمايد. از اين‏رو، تفاسير اسلاف و انديشمندان گذشته اين دگرگونى عظيم و بنيادين در زمينه علوم و فنّاورى را از منظر قدرت ماوراى طبيعى و با عنوان «معجزه الهى» مطرح نموده‏اند. براى نمونه، از امام صادق عليه‏السلام نقل شده است كه فرمودند: «دانش بيست و هفت حرف (شعبه و شاخه) است و مجموع آنچه پيامبران آورده‏اند دو حرف است و مردم تا آن‏روز (عصر ظهور) بيش از آن دو حرف ندانند و وقتى قائم قيام كند، بيست وپنج‏حرف بقيه رابيرون مى‏آورد و در ميان مردم‏منتشرمى‏سازد. بدين‏سان، مجموع بيست و هفت جزء دانش را نشر مى‏دهد.»[5]

بنابراين، طبق مفاد روايت مزبور، نشر و گسترش علوم، اعم از علوم عقلى و طبيعى، در عصر ظهور، در مقايسه با ساير مقاطع تاريخى، از نسبت 2 به 25 برخوردار مى‏باشد. در پرتو پيشرفت علم و فنّاورى است كه امكان اعمال حاكميت جهانى در اكناف عالم فراهم مى‏آيد و شهروندان حكومت جهانى با همديگر مرتبط مى‏شوند. امام صادق عليه‏السلام اين مسئله را چنين مطرح مى‏نمايند: «در زمان قائم، شخص مؤمن در حالى كه در مشرق به سر مى‏برد، برادر خود را، كه در مغرب است، مى‏بيند و نيز آنكه در مغرب است، برادر خويش را در شرق خواهد ديد.»[6]

پيشرفت فنّاورى اطلاعات و ارتباطات، كه از آن به عنوان مهم‏ترين عامل جهانى‏شدن به مفهوم فشرده شدن فضا و زمان ياد مى‏كنند، در عصر ظهور به مرحله كمال مى‏رسد، به گونه‏اى كه همگان در آنِ واحد، از طريق امواج صوتى پيام را دريافت مى‏كنند. در روايتى، در اين زمينه مى‏خوانيم: «چون قائم ما قيام كند، گوش و چشم شيعيان ما را چنان تقويت مى‏كند كه بين آن‏ها و امام، پست و پيكى وجود نداشته باشد، به گونه‏اى كه وقتى امام با آن‏ها سخن مى‏گويد آنان مى‏شنوند و او را مى‏بينند و امام در جايگاه خود قرار دارند.»[7]

در اينجا رويه تكنولوژيك جهانى‏شدن مطرح است كه نه تنها با انديشه حكومت جهانى اسلام تعارض ندارد، بلكه فهمى معقول و قابل قبولى از آن مطرح مى‏كند. اگر در گذشته، درك مضمون اين حديث با شك و ترديدهاى علمى روبه‏رو بود، امروزه توسعه و پيشرفت خيره‏كننده فنّاورى و اطلاعات ارتباطى اين معانى را مورد تأييد قرار داده، كمترين ترديدى براى آن‏ها باقى نمى‏گذارد. در پرتو چنين جامعه‏اى، مردمانى با افكار و انديشه‏هاى بلند و بينش وسيع تربيت مى‏شوند كه بيش از پيش استقرار حاكميت جهانى اسلام و برخوردارى از يك جامعه همراه با ثبات و عدالت را فراهم مى‏آورند؛ زيرا شهروندان اين جامعه در پرتو عقلانيت ناشى از تعاليم عصر ظهور و با پشتوانه توسعه علمى، به تعامل و برقرارى روابط اجتماعى در سايه حكومت مهدوى همّت مى‏گمارند.

2. توسعه اقتصادى و عدالت اجتماعى

«توسعه اقتصادى» به مفهوم برخوردارى از موهبت‏هاى مادى و بهبود كمى و كيفى زندگى، از ديرباز يكى از دغدغه‏هاى بشر بوده و امروزه نيز جايگاه مهمى در مباحث اجتماعى ـ سياسى به خود اختصاص داده است. اما از سوى ديگر، «عدالت اجتماعى» نيز مقوله‏اى است كه در كنار توسعه اقتصادى به عنوان گم‏شده جوامع بشرى از ديرزمان مطرح بوده است. اگر توسعه اعتقادى را از كار ويژه‏هاى مهم دولت‏ها بدانيم، به يقين برقرارى عدالت اجتماعى و ايجاد فرصت‏هاى برابر براى كليه شهروندان از مهم‏ترين وظايف آنان محسوب مى‏گردد. در ميان دو مقوله توسعه و عدالت، دومى از اهميت بيشترى برخوردار بوده و در عين حال، كمتر مورد توجه قرار داشته است. ثروتمندان و توانمندان منابع اقتصادى را در انحصار خود دارند و روند رو به ازدياد و انباشت ثروتشان را با تشديد فقر در جوامع ضعيف و فقير دنبال مى‏كنند. امروزه على‏رغم ظهور صورى توسعه اقتصادى، عدالت در وراى اميال و منافع صاحبان قدرت‏هاى اقتصادى و سياسى كنار زده شده و كمترين نمودى از آن به چشم نمى‏خورد. در جهانى كه 80% موهبت‏هاى مادى تنها در اختيار 20% از جوامع بشرى قراردارد، صحبت از عدالت گفتمانى يوتوپيايى (آرمان‏شهر) را مى‏ماند كه در سطح خواست درونى جوامع بشرى باقى مى‏ماند.

در پرتو حكومت جهانى اسلام، عدالت اجتماعى در شكل كامل آن عينيت مى‏يابد؛ رفاه مادى و توسعه اقتصادى شكوفا مى‏گردد و همگان از اين شكوفايى منتفع مى‏گردند. توسعه اقتصادى در حكومت جهانى شكاف فقير و غنى را از ميان برمى‏دارد و مرزبندى شمال و جنوب را يكباره كنار مى‏گذارد. روايات اسلامى توسعه مزبور را اين‏گونه توصيف مى‏كند.[8] و يا طبق حديثى از پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله «رفاه و برخوردارى اقتصادى در جامعه عصر ظهور بى‏سابقه است و امّت من در زمان مهدى از چنان نعمتى برخوردار مى‏شوند كه مانند آن را هرگز برخوردار نشده باشند؛ آسمان باران بر سر آنان فرو مى‏ريزد و زمين هيچ گياهى را نگاه نمى‏دارد، مگر اين‏كه آن را مى‏روياند.»[9]

اما اين وفور و توسعه بى‏سابقه چگونه توزيع مى‏گردد؟ احتمالاً در اينجا مهم‏ترين نقطه امتياز حكومت جهانى اسلام از مقوله «جهانى‏شدن» است؛ زيرا چرخ جهانى شدن اگر توسعه علم، فنّاورى و حتى بازار آزاد اقتصادى را با خود حمل مى‏كند، تنها به نفع صاحبان ثروت مى‏چرخد و همگان از آن منتفع نمى‏گردند. اما در سايه حكومت جهانى اسلام، دستاورهاى بشرى و موهبت‏هاى اقتصادى به‏گونه‏اى توزيع مى‏گردند كه كمترين اجحاف و تعدّى نسبت به حقوق افراد صورت نگيرد: «امّت او چنان نزدش پناه جويند كه زنبورهاى عسل نزد ملكه خود؛ زمين را پر از عدل و داد كند، همان‏گونه كه از جور و ستم مالامال شده باشد، به طورى كه مردم همچون جامعه نخستين خود گردند. وى خفته‏اى را بيدار نمى‏كند و خونى را نمى‏ريزد.»[10]

احتمالاً مقصود از «جامعه نخستين» در حديث مزبور، اشاره به اين نكته باشد كه جامعه عصر ظهور همانند جوامع اوليه، بر اساس صلح و صفاى برخاسته از فطرت انسانى و به دور از هر نوع زياده‏خواهى و امتيازطلبى است و همگان همانند دانه‏هاى تسبيح، يك‏رنگ و يك‏صدا جامعه واحدى را شكل مى‏دهند كه همان جامعه‏اى است كه قرآن از آن به جامعه واحد و «امّة واحدة» ياد مى‏كند.[11]

گستره عدالت حكومت جهانى اسلام بر رسالت جهان‏شمول اين دين انطباق دارد و از مرزهاى تصنّعى عبور مى‏كند. عدالت‏گسترى امام عصر(عج) از موهبت‏هاى الهى است كه همانند اصل اسلام و پيام‏آور وحى، كليه جوامع بشرى را منتفع مى‏سازد. بنابراين، به همان‏سان كه جامه عصر ظهور جامعه جهانى است، عدالت حاكم بر آن نيز جهانى خواهد بود. از رسول گرامى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نقل شده است كه فرمودند: «شما را به مهدى بشارت مى‏دهم كه او هنگام اختلاف و تزلزل مردم، در امّت من مبعوث شود و زمين را از عدل و داد پر كند؛ چنان‏كه از ظلم و ستم پر شده باشد و اهل آسمان و زمين از وى خشنود و راضى شوند.»[12]

3. حاكميت جهانى

از ديگر ويژگى‏هاى حكومت جهانى اسلام، حاكميت جهانى است؛ «حاكميت» به مفهوم اعمال نظريه حكومت جهانى و تحقق عينى آن در مديريت و سامان‏دهى جوامع بشرى. حكومت جهانى اسلام صرفا يك پديده نظرى نيست، بلكه در فرايند تاريخى خود، از طريق حاكميت تعاليم و آموزه‏هاى دينى بر كليه جوامع بشرى تحقق عينى مى‏يابد. بنابراين، در پرتو حاكميت جهانى اسلام، همه حاكميت‏هاى ملّى رنگ مى‏بازند و مرزهاى تصنّعى از ميان برداشته مى‏شوند.

در حديثى از پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در اين زمينه آمده است: «اِنّ خُلفائى و اوصيائى و حججُ اللّهِ على الخلقِ بعدي الاثنى عشرَ اوّلُهم علىٌّ وآخرُهم ولدى المهدىُّ ... و تشرقُ الارضُ بنورِ ربِّها و يَبلغُ سلطانَه المشرقَ و المغربَ»؛[13] جانشينان پس از من دوازده نفرند كه اولشان على و آخرش مهدى است ... وى [مهدى] زمين را با نور الهى روشن خواهد كرد و حكومت او در تمام شرق و غرب زمين گسترش خواهد يافت.

در واقع، حاكميت جهانى اسلام، كه در آيات قرآن كريم و روايات رهبران دينى با عنوان برترى اسلام نسبت به ساير اديان و عالمگير شدن اين دين آسمانى با مفاهيم و عبارات گوناگون بيان شده است، در پرتو حكومت جهانى امام عصر(عج) تحقق مى‏يابد. جمعى از مفسّران در تفسير آياتى ناظر به عالمگير شدن اسلام مانند آيه «لِيُظهرهُ علىَ الدينِ كلِّه و لو كَرِه المشركونَ» (توبه: 14)، گفته‏اند: تحقق اين امر با استقرار حكومت جهانى اسلام در عصر ظهور صورت مى‏گيرد. بنابراين، حكومت جهانى اسلام با حاكميت تعاليم اسلام در سراسر جهان همراه است.

از امام باقر عليه‏السلام نقل شده كه فرمودند: «قائم به سبب ترس و رعبِ به وجود آمده در دل دشمنان پيروز مى‏گردد و با يارى خداوند تأييد مى‏گردد و ... گنج‏هاى زمينى برايش آشكار مى‏گردد و حكومت وى شرق و غرب جهان را فرا مى‏گيرد و خداوند دين خود را به وسيله او بر تمام مكاتب جهان پيروز مى‏گرداند، هرچند مشركان ناخشنود و مخالف باشند؛ ويرانى‏هاى زمين آباد مى‏گردد و عيسى روح‏الله عليه‏السلام به زمين فرود مى‏آيد و پشت سر آن حضرت نماز مى‏گزارد.»[14]

ج. حكومت جهانى اسلام و جهانى‏شدن

محورهاى يادشده به عنوان ويژگى‏هاى حكومت جهانى اسلام به نحوى در فرايند جهانى شدن نيز به چشم مى‏خورند. اما در اين ميان، چند نقطه تمايز جدّى وجود دارند. اين نقاط از جهاتى بيانگر ناتوانى «جهانى‏شدن» در عالمگير نمودن فرهنگ ليبراليسم غرب نيز مى‏باشند. مقايسه اجمالى محورهاى مزبور از ديدگاه دو رويكرد اسلام و جهانى‏شدن، مى‏تواند بازگوكننده توانمندى و پويايى انديشه حكومت جهانى اسلام و كاستى‏هاى جهانى شدن نيز باشد.

1. توسعه علم و فنّاورى

آنچه در فرايند جهانى‏شدن در حال شكل‏گيرى است، رشد چشمگير علم تجربى و فنّاورى بشرى است، اما آيا در پرتو اين ترقّى و توسعه عقلانيت، اخلاق نيز توسعه يافته است؟ اين پرسش احتمالاً مهم‏ترين تمايز عصر جهانى‏شدن با عصر ظهور است؛ زيرا ويژگى عصر ظهور، توسعه علم و فنّاورى، اعم از علوم طبيعى و عقلى، است و در واقع، در اين عصر، عقول و اخلاق بشر نيز به توسعه و كمال مى‏رسند و همين نكته خود به عنوان زمينه‏ساز پذيرش حاكميت جهانى اسلام مطرح گرديده است. رواياتى كه در اين زمينه آمده‏اند، به وضوح اين نكته را يادآور مى‏شوند كه در عصر ظهور، عقول بشرى به كمال مى‏رسند و روابط سالم، عادلانه و انسانى در پرتو چنين عقلانيتى شكل‏مى‏گيرند.روايات‏متعددى‏اين مضمون را تصريح مى‏كنند كه: «... وَضعَ اللهُ يَده على رؤوسِ العبادِ فجَمع بها عقولَهم و كَمَلت‏بِه‏اَخلاقَهم.»[15] درجامعه‏عصرظهور، عقول آدميان تمركز مى‏يابد و اخلاق به كمال مى‏رسد. نتيجه اين امر در روابط اجتماعى دوستانه و به دور از كينه‏ورزى و حسادت، كه از ريشه‏هاى اساسى تعارض محسوب مى‏شوند، بازتاب مى‏يابد.

2. توسعه اقتصادى و عدالت اجتماعى

يكى از مهم‏ترين چالش‏هاى جهانى‏شدن تشديد شكاف فقير و غنى است، به گونه‏اى كه برخى از صاحب‏نظران معتقدند: جهانى‏شدن روندى است كه به نفع نظام سرمايه‏دارى و در جهت خواست‏ها و منافع ثروتمندان حركت مى‏كند. همين مسئله باعث شده است كه عده‏اى از نويسندگان مانند سمير امين و پل سويزى از آن به عنوان چهره جديد امپرياليسم سرمايه‏دارى ياد كنند. در فرايند جهانى‏شدن، هرچند بشر دوره درخشان توسعه و رفاه اقتصادى و اوج پيشرفت اقتصادى را نظاره‏گر خواهد بود، اما همه اين دستاوردها در اختيار معدودى از جوامع خواهند بود. بنابراين، عصر جهانى شدن دوره شكوفايى اقتصادى و تجارت همراه با تشديد فقر و محروميت در جوامع حاشيه‏اى خواهد بود. نابرابرى شگفت‏انگيز اقتصادى در عصر جهانى شدن، كليه مواهب اقتصادى و رفاهى را در اختيار تنها 20% از جوامع بشرى مى‏گذارد و برخوردارى چشمگير اينان را به بهاى محروميت بى‏شمارى از انسان‏ها جست‏وجو مى‏كند.

اما در عصر حكومت جهانى اسلام، آن‏گونه كه روايات دينى توصيف مى‏كنند، جوامع همراه با برخوردارى‏هاى مادى، از عدالت و برابرى بى‏سابقه‏اى نيز برخوردار خواهند بود. در اين جامعه، نه تنها حقى از كسى ضايع نمى‏گردد، بلكه كليه امكانات و موهبت‏هاى معنوى و مادى به صورت برابر در اختيار همگان قرار مى‏گيرند. منطق استدلالى اين گزاره نيز با عقلانيت و كمال بشرى و وفور امتيازات مادى به انجام مى‏رسد. اگر همه ابناى بشر در جامعه‏اى برخوردار از مواهب مادى و همراه با وفور اقتصادى زندگى كنند و بر اساس عقلانيت كامل به تعامل بپردازند، ديگر انگيزه‏اى براى تعدّى به حقوق ديگران وجود نخواهد داشت.

3. حاكميت جهانى

يكى از محورهاى تشابه جهانى‏شدن و حكومت جهانى اسلام مفهوم «حاكميت جهانى» است. اگر اسلام از نخستين روزهاى طلوع در شامگاه جاهليت و عينيت عربى مقوله‏اى موسوم به «حاكميت جهانى» و «حكومت جهان وطنى» را مطرح نمود و حصارهاى تنگ قومى، نژادى و سرزمينى را در نورديد، امروزه «جهانى‏شدن» پس از فروپاشى رقيب ديرينه‏اش، كمونيسم، داعيه‏دار جهانگيرشدن گرديده و از گسترش حاكميت جهانى ليبراليسم و دموكراسى ليبرال غربى داد سخن مى‏دهد.

اما در اين ميان، يك نقطه تمايز جدّى وجود دارد و آن اين‏كه جهانى‏شدن با تحميل آموزه‏هاى فرهنگى ليبراليسم بر ديگر جوامع، نوعى «هژمونى فرهنگى» با خود حمل مى‏كند كه به صورت طبيعى، در برابر خود مقاومت و واكنش ايجاد مى‏كند. جنبش‏هاى اجتماعى موسوم به «فمنيسم»، جنبش كارگرى، سبزها و در نهايت، جنبش‏هاى اسلامى از نمودهاى مقاومت در برابر جهانى‏شدن مى‏باشند. منطقه‏گرايى به مفهوم همسويى و اتحاد كشورهاى منطقه خاص و يا حوزه تمدنى و فرهنگى خاص، امروزه مهم‏ترين گزينه قابل توجه در برابر جهانى‏شدن است كه به عنوان نقطه مقاومت مورد توجه قرار گرفته.

حاكميت جهانى اسلام با توجه به ماهيت انسانى و فطرى خود، از زمينه‏هاى ذهنى و عينى قوى براى پذيرش برخوردار مى‏باشد. پذيرش حاكميت جهانى اسلام از يك سو، ريشه در سازگارى تعاليم اسلامى با خواست‏هاى درونى و فطرى بشر دارد و از سوى ديگر، در يأس و سرخوردگى جوامع بشرى از مكاتب و نظام‏هاى موجود. يأس و سرخوردگى ناشى از تعارض فرهنگى، سياسى و اقتصادى در جامعه ليبراليسم، زمينه‏هاى پذيرش آموزه‏هاى اسلامى را بيش از پيش مهيّا مى‏سازد. احتمالاًبه همين دليل است كه روايات دينى ما بر اين نكته اذعان مى‏كنند كه در عصر ظهور، كليه جوامع بشرى اسلامى مى‏گردند و صداى اسلام در اكناف عالم مى‏پيچد. در برخى از روايات اسلامى، اين مضمون چنين آمده است: «هيچ چيزى در روى كره زمين نمى‏ماند، جز اين‏كه مطيع حكومت حضرت مى‏شود.»[16] اين بيان نه تنها گستره جغرافياى حاكميت جهانى اسلام، بلكه استيلاى قوانين اسلامى بر سراسر نظام هستى را مطرح مى‏كند.

بنابراين، در حالى كه جهانى شدن به مفهوم «يكسان‏سازى فرهنگى» و تحميل ايده ليبراليسم با مقاومت‏ها و نارضايتى بيشتر جوامع ديگر، به ويژه جوامع شرقى و مسلمان، روبه‏رو مى‏باشد، حاكميت جهانى اسلام با اقبال و رضايت عمومى بشر روبه‏رو خواهد بود. در واقع، از اين منظر، يكى از ويژگى‏هاى حكومت جهانى اسلام حاكميت فراگير و جهانى است كه «يرضى بِها اَلسمواتُ و الارضُ»[17] (كليه ساكنان زمين نسبت به آن اعلام رضايت و پذيرش مى‏نمايند)؛ حكومتى است كه كليه جوامع بشرى آن را دوست دارند[18]و از سر رضايت آن را مى‏پذيرند.

در يك جمع‏بندى مقدّماتى، مى‏توان به اين نتيجه رسيد كه اگر در روايات و منابع دينى از دولت امام عصر(عج) به عنوان «دولت كريمه» ياد شده است، اشاره به حاكميت قوانين اسلام و شريعت وحيانى دارد كه از مصاديق بارز دولت كريمه است. عدالت‏گسترى اين دولت و رفع تعدّى‏ها و نابرابرى‏هاى تبعيض‏آلود از ديگر جنبه‏هاى ماهيت كريمانه اين دولت است و در نهايت، وفور اقتصادى و بهره‏مندى‏هاى چشمگير بشر از موهبت‏هاى الهى و ذخاير طبيعى و الهى بيانگر بُعد ديگرى از كريمانه بودن دولت امام عصر هستند كه با حاكميت جهانى اسلام تحقق مى‏يابند.

نتيجه و استنباط

با توجه به ويژگى‏هاى حكومت جهانى اسلام و عناصر شكل‏دهنده جهانى شدن، چند نكته را مى‏توان به عنوان نتيجه نهايى استنباط نمود:

1. حكومت جهانى اسلامى شيعى با ويژگى‏هايى همچون رشد و ترقّى علوم و فنون بشرى و شكوفايى عقلانيت، بسط و گسترش عدالت اجتماعى همراه با رفاه و توسعه اقتصادى و در نهايت، حاكميت فراگير و جهان‏شمول تعاليم و قوانين اسلامى بر سراسر جهان توصيف مى‏گردد.

2. جهانى‏شدن، چه به عنوان يك پروژه غربى و يا يك پروسه طبيعى و مرحله تاريخى، داراى ويژگى‏ها و آثار چندى است كه مهم‏ترين آن را در محورهايى همچون رشد علم و فنّاورى ارتباطى، فشرده‏شدن فضا و زمان، گسترش روابط فراملّى و شكل‏گيرى نهادها و شبكه‏هاى بين‏المللى مى‏توان مطرح كرد.

3. از مقايسه ويژگى‏هاى ياد شده در دو محور مزبور، نكات ذيل قابل استخراج مى‏باشند:

الف. آنچه در فرايند جهانى‏شدن به عنوان رشد علوم و ترقّى بشرى، توسعه اقتصادى و گسترش روابط فراملّى با آن روبه‏رو هستيم، تنها نمود ضعيفى از جامعه جهانى است كه شهروندان آن با آرامش روانى و فيزيكى در يك اجتماع آرام به تعامل و همزيستى مى‏پردازند. هنوز در عصرجهانى‏شدن،حساسيت‏هاى ملّى، قومى و حتى نژادى در سطح جوامع بشرى كاملاً محسوسند و بعضا در قالب جنگ‏هاى محلى و منطقه‏اى در قبال جهانى‏شدن بروز مى‏يابند.

ب. جهانى‏شدن هرچند فرض‏هاى جديدى براى جوامع بشرى ايجاد مى‏كند، اما ـ همچنانكه ذكر شد ـ اين فرصت‏ها به صورت برابر توزيع نگرديده‏اند و در نهايت، به تشديد فقر و محروميت در برخى جوامع به نفع تراكم ثروت در دست ثروتمندان مى‏انجامند. اين شكاف طبقاتى از يك سو و مقاومت بر سر ارزش‏هاى بومى و فرهنگى از سوى ديگر، مجال لازم براى پذيرش جهانى‏شدن را از ميان برمى‏دارند. بنابراين، جوامعى كه عمدتا جهانى شدن آنان را به حاشيه و محروميت مى‏كشاند و از نظر فرهنگى و هويّتى موجب استحاله آن‏ها مى‏شود، در آينده به عنوان نيروهاى معارض در برابر جهانى‏شدن ايفاى نقش خواهند كرد.

ج. از برخى جنبه‏هاى جهانى‏شدن، بخصوص رويه فنّاورانه آن، مى‏توان براى فهم و تحليل بهتر و عالمانه حكومت جهانى اسلام بهره جست. با استفاده از فنّاورى ارتباطى جهانى‏شدن، مى‏توان در جهت جهانى نمودن فرهنگ و تعاليم اسلامى بهره گرفت و منطق قدرتمند و سازگار با فطرت اسلام را به اكناف عالم انتقال داد. بنابراين، هرچند رويه ايدئولوژيك جهانى‏شدن به نفى حكومت جهانى اسلام مى‏انديشد و تعارض جدّى با آن دارد، اما از رويه تكنولوژيك آن مى‏توان ابزار كارآمدى براى بسط تعاليم و انديشه‏هاى دينى ساخت و زمينه‏هاى فراگيرى و جهان‏شمولى ايده اسلامى را فراهم نمود.

1ـ دانشجوى دكترى و عضو هيأت علمى دانشگاه مفيد قم.

[1] . ر. ك: فرهنگ رجالى، نظريه «روابط بين الملل در دنياى جهانى شده»، محمدكاظم سجّادپور. جهانى‏شدن؛ برداشت‏ها و پيامدها، تهران، دفتر مطالعات سياسى، 1381، ص 406.

[2] . پل سويزى، سمير امين و ديگران، جهانى شدن با كدام هدف، ترجمه ناصر زرافشان، انتشارات آگه، 1380، ص 7، «نگاه كمتر يا بيشتر درباره جهانى شدن».

[3] . Froncis Fukuyama, The End of History and The Last Man (New York, Free Press, 1992 ), P. 4.

[4] . Ibid, P. 45.

[5] . محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 52، ص 336.

[6] . همان، ص 291.

[7] . همان، ص 236.

[8] . همان، ج 51، ص 68.

[9] . على كورانى، جامعه عصر ظهور، سازمان تبليغات اسلامى، 1379، ص 364، به نقل از: نسخه خطى ابن حماره، ص 98ـ99.

[10] . على كورانى، جامعه عصر ظهور، سازمان تبليغات اسلامى، 1379، ص 364، به نقل از: نسخه خطى ابن حماره، ص 98ـ99.

[11] . قرآن مى‏فرمايد: «كان النّاسُ اُمّةً واحدةً.» (بقره: 213)

[12] . عن ابى سعيد الخدورى، قال: قال رسول الله صلى‏الله‏عليه‏و‏آله : «اُبشّركُم بِالمهدىِّ يُبعَثُ فِى اُمّتى على اختلافٍ مِن الناسِ و نزال، يملاءُ الارضَ قِسطا و عدلاً كَما مُلئت جَورا و ظُلما، يرضَى عنهُ ساكنُ السماءِ و الارضِ.» (ر. ك: ينابع المودة، ص 431 و نيز اثبات المهدى، ج 7، ص 8.)

[13] . ينابع المودة، ص 447 به نقل از: محمود شريعت‏زاده خراسانى، حكومت جهانى حضرت مهدى از ديدگاه قرآن و عترت، قم، دارالسعادتين، بى‏تا، ص 161.

[14] . محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 52، ص 191

[15] . «خداوند دست لطف و رحمت بر سر بندگان نهد كه خردهاشان جمع شود و به بلوغ فكرى و عقلى نايل گردند.» (محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى، دارالكتب اسلاميه، ج 5، ص 25)

[16] . محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 52، ص 307

[17] . محمدمحمدى رى شهرى، ميزان الحكمة، ج 1، ص 187، ج 1240.

[18] . «يُحبّه اهل السماواتِ و الارضِ.» همان.

/ 1