البتّه شبهه اى درباره معناى موردنظر امامان مطرح شده است، به اين شكل كه: ظاهر عطف «نحر» به «صلاة»، اين است كه حقيقتى ديگر، جز نماز، باشد؛ نه اينكه جزئى از خود نماز، مورد عطف قرارگيرد. ولى اين شبهه هم چندان كارى نيست؛ چراكه عطف يك جزء خاصّ و مهم از يك حقيقت به آن حقيقت، و ذكر آن بخصوص، كارى است رايج و بدون اشكال. در ابتدا، اصل حقيقت نماز و اينكه «نمازت را براى پروردگارت بگذار» مطرح مى شود و آنگاه، يكى از اجزاى همين نماز ـ كه بالابردن دستها به هنگام تكبيرة الاحرام باشد ـ به خاطر خصوصيّت و اهميّت[11]، در كنار امر به نماز، ذكر مى شود و عطف بر اصل نماز مى شود: «فصلّ لربّك وانحر … نمازبگذار و دست به تكبير بردار!». نكته بعد، آن است كه در برخى از روايات، «نحر» به «بالابردن دستها» تفسيرشده و در برخى ديگر به «خوب ايستادن و كمر و سينه را راست نگاه داشتن» كه اين دو معنا (گرچه هردو مربوط به نماز مى شود، ولى) چون با هم تفاوت دارد، به هرحال، بوى ناسازگارى مى دهد. امّا باز با توجّه به معناى لغوى «نحر» كه «نحر فى الصّلاة: إنتصب ونهد صدره» آمده، معناى «خوب ايستادن و سينه راست كردن»، چيزى جز معناى لغوى نيست و نحر، اين معنا را نيز مى دهد. وانحر، هم بالابردن دستها تا به زير گلو را مى فهماند و هم خوب ايستادن و كمر راست كردن و استوار ايستادن را؛ وهردو، از معانى يى است كه در لغت براى نحر ذكر شده است. بدين شكل، اين دو معنا، هردو صحيح است و مستفاد از آيه و موافق با بار لغوى «نحر». و آخرين نكته، تعارضى است كه در لابه لاى روايات ديده مى شود. در برخى «بالابردن دستها تا به نحر» و در برخى «بالابردن دستها تا برابر صورت» ذكر شده است. اين تفاوت هم از نظر فقهى، مورد بحث قرارگرفته و اين تحديد، يا تقريبى است و يا مراتب دارد و يا «حذاء وجهك» تنها مى خواهد مسير بالابردن دستها را معيّن كند؛ يعنى دستها از برابر رويت بالا مى رود، نه (مثلا) از كنار رو يا پشت سر. مى بينيم كه اين تعارض هم يا با وجوه مذكور، و يا با وجوه ديگرى كه ما هم اكنون قصد پرداختن به آنها را نداريم، توضيح داده مى شود. تا اينجا روشن شد كه تفسير امامان از آيه «وانحر»، هيچ به دور از فهم نيست و موافق ريشه معناى لغوى «نحر» و موارد استعمال آن مى باشد و با توجه به معناى لغوى نحر و ريشه اين كلمه، كاملا قابل استظهار از آيه است؛ ولى چون نحر در مورد كشتن شتر هم (بر اساس ارتباط با همان معناى اصل نحر) به كار مى رود، اين، باعث شده كه همگان اين «وانحر» را كشتن شتر بگيرند و به اشتباه بيفتند. در اينجا باز اين نكته باقى مى ماند كه: گرچه معناى «بالابردن دستها» يكى از معانى نحر است، ولى كشتن شتر نيز معناى ديگر آن است و نحر، در اين معنا هم كم استعمال نمى شود. بدين شكل، ابهامى پديد مى آيد و «إنحر» مجمل مى شود و درنتيجه، اين سؤال جوانه مى زند كه از كجا معناى «بالابردن دستها» در «وانحر» متعيّن است و «كشتن شتر» نيست؟ دليل اين تعيين چيست؟ در پاسخ مى گوييم: فراموش نكنيم كه در ابتدا توهّم اين بود كه معناى بالابردن دستها اصلا با واژه «نحر» هماهنگ نيست و از اين واژه، به دست نمى آيد؛ ولى كم كم روشن شد كه ريشه نحر، همان «به نحرزدن و به نحرشدن» است و از همين باب، به كشتن شتر (كه به شكل زدن به محلّ نحر است)، نحر اطلاق مى شود. بدين شكل، پيوند و ارتباط معناى مذكور در روايات، با واژه نحر و معناى آن، بسيار شديد شد؛ تا جايى كه معناى اوّل نحر، همين زدن به نحر شد. گرچه اين واژه در «نحر البعير» هم به همين مناسبت، بسيار استعمال شده، ولى خود نحر، گويا همچنان همان معناى اصلى خودش را مى رساند كه «به موضع نحرزدن» و مانند آن است. و اگر به حيوانى اسناد داده شود، آن زمان، قرينه بر معناى كشتن پيدا مى شود و معناى كشتن از آن استفاده مى شود كه در آيه، البتّه چنين قرينه اى نيست. بدين شكل، جاى اين هست كه معناى كشتن به ذهن بيايد؛ ولى با توجّهى كه جبرئيل داده و ائمه (ع) نيز بيان فرموده اند، روشن مى شود كه «وانحر» همان معناى اصيل خود را مى رساند. ما به تو كوثر داديم؛ پس براى پروردگارت نمازبگذار (بنده او باش و او را عبادت كن)! و قد راست كن و دستها را به تكبير او بالابر! بدخواه و دشمن تو، از بين رفتنى و ناپايدار است. در چنين موردى، سخن از كشتن حيوان به نام خدا، جدّا بى مورد است؛ و همچنين مسئله قربانى. چراكه مكّه است و زمان تشريع قربانى و نماز عيد نيست؛ و اين، همان جهتى است كه باعث شده بعضى در تفسير اين كلمه به عقيقه روكنند. ولى ضرورتى ندارد كه نحر به معناى كشتن حيوان باشد. وانحر، يعنى: دست به تكبير بردار! بزرگى و يكتايى خدا را اعلام دار و افراشته قد بايست و سينه جلوده! بنابراين، استبعادى كه ابتدائا در ارتباط با تفسير امامان از «وانحر» به ذهن مى رسيد، از بين مى رود. تفسير امامان، بسيار نزديك به معناى اصيل نحر است و با توجّه به قرائن و خصوصيّاتى كه بدان اشاره شد، تفسير امامان، مقدّم بر تفاسير و معانى ديگر و هماهنگ با لغت و قرائن جلوه مى كند. البتّه باز جادارد تأملّى بيشتر شود تا تفسير امامان را روشنتر از اين بفهميم. متن روايات امامان(ع) در تفسير «وانحر» در پايان بحث، مجموع رواياتى را كه در تفسير «وانحر» رسيده، مى آوريم.