گفت و گو با علامه سيدمرتضى عسكرى - گفت و گو با علامه سید مرتضی عسکری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گفت و گو با علامه سید مرتضی عسکری - نسخه متنی

سید مرتضی عسکری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پژوهش و حوزه ـ شماره 9، بهار81

گفت و گو با علامه سيدمرتضى عسكرى

پژوهش و حوزه:

ضمن تقدير و تشكر از اين كه لطف فرموديد و ما را به حضور پذيرفتيد.در اين گفت و گو انديشه هاى حضرت عالى را در خصوص مباحث پژوهشى و بايسته ها و آسيب هاى پژوهشى در حوزه علوم حديث جويا مى شويم و خوانندگان ما هم از تجربيات و رهنمودهاى شما بهره هاى فراوان مى برند. براى اين كه خوانندگان محترم ما با زندگى علمى و آثار حضرت عالى بيشتر آشنا بشوند,لطفا مطالبى را در اين زمينه بيان فرماييد. علامه عسكرى: اين سؤال,قاعدتاً به چند مبحث تقسيم مى شود: يكى كيفيت تحصيلات علمى و اساتيد من,كه اين خودش يك بحث است; بحث ديگر اين كه تأليف هايم به چه هدفى نوشته شده اند,و ديگر در مورد سفرهاى علمى من به جاهاى مختلف و ديدار با بزرگان مسلمان,شيخ الازهر,جامع? الاسلامى مدينه,علما و حوزه هاى علميه چين,هند و پاكستان; اين ها هر كدام چيزهاى مختلفى است.حال,سؤال شما در مورد كدام يك از اين زمينه ها مى باشد؟

پژوهش و حوزه:

ابتدا مختصرى در باره زندگى خود از بدو تولد توضيح بدهيد,سپس در مورد سفرهاى علمى و آثارتان مطالبى را خواهيم شنيد. علامه عسكرى: به طور مختصر مى توان گفت كه اصالت من و پدرانم از شهر ساوه مى باشد.ظاهرا مرحوم مجلسى،افرادى را به عنوان ((شيخ الاسلام)) ـ كه شايد به زبان امروزى همان امام جمعه باشد ـ به شهرها مى فرستادند; به خصوص شهرهاى سنى نشين.ساوه يكى از شهرهاى سنى نشين بوده كه وقتى حضرت معصومه(س) براى ديدار حضرت امام رضا(ع) به اين جا مى رسد,مريض مى شود و از آن جا به قم مى آيد.پدران ما كه در زمان مرحوم مجلسى به عنوان شيخ الاسلام ساوه بودند,كوشش كردند كه مردم ساوه را شيعه كنند,حالا چه زمانى مردم ساوه شيعه شدند,نمى دانم.اين سابقه ما است. پدرم در اواخر عمرش و بعد از وفات زوجه اولش در زمان مرحوم آقاميرزا محمدتقى شيرازى كه در آن وقت مرجع شيعيان جهان بود به سامرا مى رود.جد مادرى ام,آقاميرزا محمد تهرانى,شاگرد آقاميرزا محمدتقى است.من در سال 1332 هجرى قمرى در سامرا به دنيا آمدم.مقدمات و ادبيات را در سامرا خواندم. مخارج تحصيلم از املاكى كه در ساوه داشتيم,تهيه مى شد; لذا از سهم امام استفاده نمى كردم اما از زمانى كه طاغوت رضاخان فرستادن پول به عراق را منع كرد،مجبور شدم ـ در زمان مرحوم آشيخ عبدالكريم حائرى (سال هاى 1351,52,و 53 ه.ق) ـ به حوزه علميه قم آمده و در يكى از حجره هاى مدرسه فيضيه,با آشيخ على آقاى صافى،هم حجره شوم.ايشان برخلاف من,طلبه شب زنده دارى بود. از جمله استادان ما در آن وقت,مرحوم آية الله مرعشى بود.درس هاى ايشان را همراه با حاج آقاى مرتضى حائرى (آقازاده آية الله حائرى) و سيدسجادى (پسردايى پدرم) ـ كه خدا رحمتشان كند ـ بعد از طلوع آفتاب,در مدرسه فيضيه مباحثه مى كرديم.درس كلام (باب حادى عشر) را در يك ماه رمضان,خدمت امام خمينى(ره) كه بيان خيلى زيبايى هم داشتند,خوانديم. در آن وقت،حوزه هاى علميه بازدهى تبليغى نداشتند.بايستى از خودمان براى جهان اسلام مبلغ درست كنيم.در حوزه هاى علمي? آن زمان,قرآن و حديث خوانده نمى شد; فقط درس هاى مقدمات و فقه بود.چند نفر را با خودم هم فكر كردم (مثل مرحوم سيد محمود طالقانى و سيدعلى رضا ريحانى و هفت نفر ديگر كه همه شان فوت كرده اند) و بنا گذاشتيم كه درس تفسير را وارد درس هاى حوزه كنيم.استاد ما مرحوم آقاميرزا خليلى كمره اى بود كه هر شب در مسجد امام حسن(ع) ـ مقابل شيخان ـ به ما درس تفسير مى داد.طلبه هايى كه رد مى شدند,ما را مسخره مى كردند كه اين ها در شب تحصيلى,تفسير مى خوانند! ما چند نفر,در كنار درس هاى حوزوى,درس هايى را براى خودمان معين كرده بوديم تا بتوانيم مبلغ بشويم.اما مرحوم آقاميرزا مهدى (پدرزن آيه الله گلپايگانى) كه حوزه را اداره مى كرد و همه كاره حوزه بود,با اين كار مخالفت كرد و توانست كه منع كند.استادهاى ما گفتند كه ما نمى توانيم درس بدهيم; من هم قهر كردم و برگشتم سامرا!

/ 13