بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
کتاب ماه دين ـ شماره 31و 30 ،فروردين وارديبهشت1378
خروش بر يک رفتار
خطاب به عثمان بن حنيف انصاري بخشعلي قنبري
قسمت پاياني نامه
اي دنيا از من دور شو! مهارت بر کوهانت باد. از چنگال هايت رها شده، از دام هايت رستم، و از رفتن به سوي پرتگاه هايت دوري جستم، گذشتگاني که با سرگرمي هايت آنان را فريفتي، کجايند؟ مردماني که با زينت هايت مفتونشان ساختي کجايند؟ آنان اکنون، گروگان قبرند و گور ايشان را در خود جاي داده است. به خداوند سوگند، اگر فردي ديدني و داراي جسمي مادي بودي قطعاً بر تو حد الهي جاري مي ساختم بدان جهت که بندگاني را با آرزوها فريفتي، مايه سقوط مردمان شدي، و پادشاهاني را به نابودي کشاندي و به محل بلاها وارد ساختي به گونه اي که راه پيش و پس نداشتند. هيهات! هر که بر زمين سست تو گام گذارد، سقوط کند، هر که بر موج هاي تو سوار گردد، غرق شود، و هر که از دام هاي تو برهد توفيق يابد. آنکه از دست تو به سلامت بيرون شود اگر در زندگيش به سختي افتد بيمي ندارد و دنيا در نزد او همچون روزي است که پايان آن فرا رسيده است. از من دوري گزين! به خدا سوگند تن به ذلت نميدهم تا خوارم کني و تسليم تو نخواهم شد تا راهبرم گردي. سوگند به خدا، سوگندي که در آن فقط اراده خداوند استثنا باشد، نفسم را چنان تربيت مي کنم که با يافتن قرص ناني براي خوردن شادمان شود و با نمک خورش قناعت ورزد، و چشمانم را رها مي کنم [آنقدر بگريد] تا همچون چشمه خشکيده آبي ديگر اشک از آن جاري نگردد. آيا [نديده اي] که گوسفند شکم خود را در چراگاه انباشته مي کند و به پهلو در ميغلتد؟ و گوسفند در آغل علف مي خورد و ميآرمد. و آيا علي نيز [بايد] از توشه خود بخورد و به استراحت مشغول شود؟ چشم علي روشن باد که بعد از سال هاي متمادي، پيروي از چهارپايان يله و گوسفندان کند. خوشا به حال آن که واجب الهي را به جاي آورد و سختي ها را تحمل کند، خواب را در شب رها سازد و هرگاه چرت بر او غالب گردد، زمين را بستر و دست خود را بالش خويش نمايد، در ميان جمعي باشد که ترس از معاد،خواب را از چشمانشان ربوده است و لبانشان به ذکر پروردگار خويش گوياست، و گناهانشان با استغفار طولاني از ميان رفته است: (آنان حزب خدايند، هان، که حزب خدا رستگارند، سوره 58 آيه 22». «پس فرزند حنيف! تقواي خداوند پيشه کن و بايد چند قرص نان تو را بس باشد، تا از آتش رهايي يابي.» (معرفي نامه 45 نهجالبلاغه) «آيا بدين بسنده کنم که مرا اميرمومنان خوانند و شريک رنجهاي ايشان نباشم؟ يا در سختي زندگي نمونه اي برايشان نشوم؟ مرا نيآفريدهاند تا خوردني هاي گوارا سرگرمم سازد، چون چارپاي بسته که به علف پردازد؛ يا آن که واگذارده است و خاکروبهها را به هم زند و شکم را از علفهاي آن بينبارد...»[1] علي مرد خدا و مردم! چسان بر رنج و درد امت رضايت دهد؟ که: نداي رنجهاي محمد در غم امت نغمه اي هميشگي در گوش زمان و مگر او از تاريخ نميآيد مگر رهنوردان زمين و رنجيدگان پتکهاي آهنين اينک به در خانه ي او رحل رحمت طلبي نيفکندهاند؟! مگر او بيابان خشکيده و آخته از آفتاب تموز؛ غربت و صف ناپذير انسان! سکوت کوير وحشتزاي دوران! بر صحيفهي دل و بر صحنه ي اجتماع نديده است؟ اين است که: ندارد او، تاب بر اشک يتيم؛ هق هق بيوه زني در يک سوگ عظيم و بوييدن گل هاي خنده را خوش مي دارد؛ از تنها زدگان همروزگاران خود؟! او نميخندد اگر نشکند بغض گلويي در ژرفاي حيات! او صداي پر شاپرکان خسته خاطر را نشنيد از فضاي ميهماني عثمان و نداده است رضايت به خاطرخواهي اشراف زمان مي کند سخت عتاب آن همه راهرواني که سپردند به باد نسيان؛ زخمخوردگان زر و سيم و از اين است که برآورد ز دل همه فرياد حزين: رفته بود او سر حوض؛ سر يک چاه عميق تا که بيند عکس رنج انسان در آن و چنين است که فرياد آورد از ته چاه: منم و ماه غمين هر دو غرقيم در اندوهي عظيم غم من هست ناله راندگان از لانه خويش غم ماه است پرش شب پره ها در هجوم فوج انوار عظيم [2] اميرمومنان از روزي که به عنوان خليفه مسلمانان انتخاب شد بر اساس فلسفه و انديشه ي سياسي خود به عزل و نصب فرمانداران شهرهاي مهم اقدام کرد. يکي از کساني که به عنوان استاندار بصره انتخاب شد عثمان بن حنيف انصاري است. عثمان از ياران امام (ع) بوده است که در مواقع مختلف امتحان خود را در دوستي آن حضرت پس داده و از ميادين گوناگون سربلند آمده بود از اين رو آن حضرت او را به عنوان استاندار بصره برگزيد. اما چون وي به عنوان والي اين منطقه وارد شد، پس از چندي که به کار مشغول شد طلحه، زبير و عايشه به بصره رفتند و با او در افتادند و نهايتاً او را از اين شهر بيرون راندند. آنان به عثمان بن حنيف جفاي فراواني کردند و محاسن او را کندند. چون علي (ع) به ذوقار رسيد وي نزد آن حضرت آمد و عرض کرد: «مرا بار ريش فرستادي و بي مو نزد تو مي آيم» علي (ع) هم خطاب به او فرمود: «خداوند به تو مزد دهاد. طلحه و زبير با من بيعت کردند ولي بيعت خود را شکستند و به خدا آنان مي دانند من از کساني که پيش از من خلافت را عهده دار شدند کم تر نيستم. خدايا آنچه محکم ساختند بگشا و زشتي کار آنان را به ايشان بنما»[3] البته طرفداران طلحه و زبير و عايشه در صدد بر آمده بودند تا عثمان بن حنيف انصاري را بکشند اما از خشم و غضب انصار ترسيدند و به شکنجه وي اکتفا کردند. امام (ع) وقتي عثمان بن حنيف را در اين وضع ديد فرمود: «اي عثمان آنان جفا کردند و تو به پاداش خير دست يافتي» [4] و در حق وي دعا کرد و ياران طلحه و زبير را نکوهش نمود: «بار خدايا تو ميداني که اين گروه بر تو عصيان کرده و حرامهاي تو را حلال شمرده اند.» بار خدايا آنان در مقابل کشتهشدگان شيعيان کشته شده من بکش و بخاطر آنکه بر خليفه و جانشين من [در بصره؛ عثمان بن حنيف] جفا کردند، بر آنان بلاي خود را فرو فرست. عثمان پسر حنيف انصاري از اصحاب پيامبر(ص) و از ياران دلباخته و جانباز او به شمار مي رود که در جنگهاي خونين احد و درگيري هاي بعد از آن در معيت رسول خدا (ص) شرکت داشته است. عثمان بن حنيف از ياران نزديک امام علي (ع) هم به شمار مي رود. کنيه وي ابوعمرو بوده است و پس از رحلت رسول اکرم (ص) در دستگاه خلافت عمر و پس از آن در دستگاه خلافت امام علي (ع) از کارگزاران محسوب مي شد. نقل است که عمر بن خطاب ياران خود را جمع کرد تا با آنها پيرامون مساحت کردن زمين عراق و جمع آوري جزيه مشورت کند که همگي بالا تفاق عثمان بن حنيف را معرفي کردند و در وصف او سخنان زيادي گفتند و همگي اظهار اميدواري کردند که وي بتواند در اين امر در سرزمين عراق موفق شود. و عثمان چون به سرزمين عراق قدم نهاد و به انجام مأموريت خود همت گماشت در پايان با کمال موفقيت به سوي عمر بازگشت. عثمان بن حنيف از جمله دوازده نفري است که خلافت ابوبکر را نپذيرفتند و خلافت امام (ع) را خواستار بودند. به هر حال عثمان بن حنيف بعد از وفات مولا علي (ع) در کوفه سکني گزيد و در زمان معاويه در همان شهر زندگي را وداع گفت.