عشق و مودت، محور زندگى - نگاهی گذرا به پیوند زناشویی در اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نگاهی گذرا به پیوند زناشویی در اسلام - نسخه متنی

ج. ابراهیمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

7ـ علم و دانش

«علم» در سعادت انسان تأثير بسيار دارد و طلب دانش بر هر زن و مرد مسلمان واجب است.

8ـ كُفو (همتايى)

كفوِ هم بودن، به معناى تناسب، همتايى، هماهنگى، هم‏شأنى، سنخيت و همطرازى است. «ازدواج» نوعى تركيب بين دو انسان و دو خانواده است.

زندگى مشترك، يك پديده «مركّب» است كه زن و مرد از اجزاى اصلى و اساسى آن شمرده مى‏شوند. هر قدر بين اين دو عضو هماهنگى، هم‏فكرى، تناسب و سنخيت روحى و اخلاقى و جسمى بيشتر باشد، اين «تركيب» استوارتر، پرثمرتر، شيرين‏تر، لذتبخش‏تر و جاودانه‏تر خواهد بود، و هر چه اين تناسب و هماهنگى كمتر باشد زندگى سست‏تر، تلخ‏تر، كم‏ثمرتر و ناپايدارتر مى‏شود.

البته بايد بدين نكته توجه داشت كه هماهنگى و تناسب صددرصد هيچ گاه بين دو انسان امكان‏پذير نيست؛ زيرا هر انسانى داراى مغز، روح، اخلاق، تربيت، محيط و خانواده مخصوص به خود است و با ديگرى فرق و فاصله دارد. اما بايد كوشيد تا آن جا كه ممكن است اين «فاصله» كمتر و «دو همسر» به هم نزديك‏تر شوند.

عشق و مودت، محور زندگى

همان گونه كه «جسم» انسان براى ادامه حيات به «روح» نياز دارد و جسم بى‏روح سرد و پژمرده است، زندگى زناشويى نيز براى سعادت، شادابى و پويايى به روح نياز دارد و روح آن «عشق و محبت» است.

«عشق» كيمياى سعادت است كه به دل‏هاى افسرده و نااميد، نشاط و اميد مى‏دهد و سردى‏ها را به گرمى و حرارت تبديل مى‏كند.




  • از محبت خارها گل مى‏شود
    از محبت سركه‏ها مُل مى‏شود



  • از محبت سركه‏ها مُل مى‏شود
    از محبت سركه‏ها مُل مى‏شود



در اين باره به سخن ارزنده‏اى از استاد شهيد مطهرى توجه كنيد:

«پسر و دخترى كه هيچ كدام آن‏ها در زمان تجردشان در هيچ چيزى نمى‏انديشيدند، مگر در آن چه مستقيماً به شخص خودشان ارتباط داشت، همين كه به هم دل بستند و كانون خانوادگى تشكيل دادند، براى اولين بار خود را به سرنوشت موجودى ديگر علاقه‏مند مى‏بينند. شعاع خواسته‏هايشان وسيع‏تر مى‏شود، و چون صاحب فرزند شدند، به كلى روحشان عوض مى‏شود. آن پسرك تنبل و سنگين، اكنون چالاك و پرتحرك شده است، و آن دختركى كه [جز] به زور از رختخواب بر نمى‏خاست، اكنون تا صداى كودك گهواره‏نشين را مى‏شنود همچون برق مى‏جهد. كدام نيروست كه لَختى و رِخوت را بُرد و جوان را اين چنين حساس ساخت؟ آن جز عشق و محبت نيست. عشق قواى خفته را بيدار و نيروهاى بسته و مهار شده را آزاد مى‏كند؛ نظير شكافتن اتم‏ها و آزاد شدن نيروهاى اتمى. الهام‏بخش است و قهرمان‏ساز ... . عشق، نَفْس را تكميل و استعدادات حيرت‏انگيزِ باطنى را ظاهر مى‏سازد. از نظر قواى ادراكى، الهام‏بخش و از نظر قواى احساسى، اراده و همت را تقويت مى‏كند.»[11] آرى، در پرتو نشاط‏آور «عشق و محبت» سردى‏ها به گرمى تبديل مى‏شود؛ تلخى‏ها به شيرينى و سختى‏ها به آسانى و در اين فضاى عطرآگين فرزندانى شاداب و شايسته پرورش مى‏يابند.

/ 8