رسول جعفريان در مباحث گذشته ديديم که علت ننوشتن حديث را نميتوان بر عهده پيامبر(ص) گذاشت چرا که مواجه با اشکالاتي خواهيم شد که پاسخي براي آنها نداريم، از طرف ديگر ثابت شد که بعضي از خلفاء بطور مستقيم خود را درگير اين قضيه کرده و از نوشتن، جلوگيري کردهاند، در اينجا بايد دلايل آنان را ذکر کرده و پاسخي مناسب براي آن بيابيم براي علّت اين امر، چند مطلب ذکر شده است که آنها را به ترتيب نقل کرده و ارزيابي ميکنيم و در آخر آنچه را که به نظر ما عمدهترين دليل بوده، با شواهد کافي ذکر خواهيم کرد. دليل آنها براي منع از کتابت حديث: الف ـ آنها از اين وحشت داشتند که مبادا با نوشته شدن روايات، مردم آنها را به جاي قرآن گرفته و نتوانند بين قرآن و روايات فرقي بگذارند اين خود سبب تحريف «قرآن» خواهد شد و اين يک گناه نابخشودني است.[1] اين استدلال به ظاهر زيبا، قابل پذيرش نيست و در اين مورد کلام استاد ابوريّه را ميخوانيم او مينويسد: اين علت ممکن است يک عاقل عالم را قانع کند، اما يک محقق نميتواند آن را بپذيرد چرا که در اين صورت ميبايد بلاغت موجود در احاديث را هم رديف بلاغت قرآن قرار دهيم .[2] منظور استاد اين است که اگر اعجاز «قرآن» به بلاغت آن است و براي مردم قابل فهم ميباشد. در اين صورت نميتوان ادعا کرد که کسي رواياتي را که از پيامبر(ص) وارد شده و اسلوب و بلاغت آن در حد«قرآن» نيست با «قرآن» بياميزد و اين در حقيقت، نفي اعجاز قرآن است. اضافه بر اين اگر کسي معتقد باشد که امکان اختلاط بين «قرآن» و «حديث» وجود دارد لازمه اين قول، اعتقاد به امکان تحريف قرآن است، در صورتي که «قرآن» ذاتاً مبراي از تحريف ميباشد چون مورد تائيد خود خداوند متعال است: انا نحن نزلنا الذکر و انّا له لحّافظون همانا ما قرآن را بر تو نازل کرديم و ما آن را حفظ خواهيم کرد(فجر /9). در عين حال بايد به اين افراد گفت: مگر عدهاي از صحابه، کلّ قرآن را حفظ نبودند پس چگونه امکان داشت با اين توجّه شديد به قرآن و حفظ مجموع آن، باز امکان اختلاط بين قرآن و حديث وجود داشته باشد؟! و در نهايت اين تنها يک احتمال بود و طبيعتاً در مقايسه با يقين به مضرات عدم کتابت و تدوين حديث که از همان روز اوّل آشکار بود، نميتوانست برابري کند، صحابه از همان ابتداء در بعضي از احکام شرعي اختلاف داشتند، مسلم بود که پس از مدتي اگر اين روايات ثبت نميشد، اين اختلافات گستردهتر ميگرديد کما اينکه چنين شد، آنها بايد در ميان يک احتمال ضعيف و يک امر يقيني، دوّمي را برميگزيدند، هر چند اساساً چنين احتمالي مطرح نبود. ب ـ وجه ديگري که خود ابوريّه بعد از پذيرش اين مطلب که نهي از ناحيه خود پيامبر(ص) ميباشد، آورده اين است که به اعتقاد او حکمت نهي پيامبر(ص) اين بوده که پيامبر قصد داشته دائره اوامر شرعي گسترده نشده و ادلّه احکام وسيع نشود، همين دليل در آنجا نيز که پيامبر از سئوال کردن کراهت داشته يا در مورد احاديثي که مربوط به وقت خاصي بوده و استمرار عمل به آن جايز نبوده، وجود دارد.[3] به اعتقاد ما اين سخن بسيار سستي است، اين ادعا را که پيامبر(ص) درصدد گسترش حوزه ادله احکام و روايات تشريعي نبوده چگونه ميتوانيم بپذيريم؟ در حالي که قرآن و سنّت ميبايست تا قيامت، امور مختلف را تبيين کرده و انسان را راهنمائي کند، اضافه بر اين بايد به استاد ابوريّه بگوئيم ما قبول نداريم که چنين دستوري در مورد نهي از کتابت حديث از پيامبر(ص) رسيده است. ج ـ اوزاعي وجه ديگري را ذکر کرده است او ميگويد: علم حديث علم بسيار شريفي است وقتي که زبان به زبان منتقل شود، هميشه مردم به مذاکره آنها مشغول خواهند بود، اما وقتي در کتابها نوشته شود نور آنها خواهد رفت و به دست غير اهل خواهد افتاد.[4] در پاسخ اين مطلب بايد گفت اگر چه نقل حديث موجب يادآوري مضامين حديث خواهد بود، امّا آيا همه احاديث تا آخر به همين شکل محفوظ خواهد ماند؟ طبيعي است که در کنار چنين منفعتي، مضرّات زيادي نيز(که بعداً بدان اشاره خواهيم کرد) وجود دارد، بعلاوه اين وجهي است که «اوزاعي» از خود گفته و توجيهي است که معلوم نيست براي کساني که از نوشتن حديث جلوگيري کردند، قابل پذيرش باشد. دـ ابن عبدالبرّ نيز در توجيهي مشابه گفته فوق، مينويسد: از نوشتن حديث جلوگيري شده تا مبادا افراد، فقط برآنچه نوشتهاند تکيه کنند و ديگر به حفظ مشغول نشوند، در آن صورت حفظ حديث کاهش خواهد يافت.[5] اين سخن نيز قابل پذيرش نيست، چرا که ما در پيش روي خود ضررهائي را از عدم کتابت حديث ميبينيم که اين وجوه نميتواند با آنها برابري کند، فرهنگ عالم از نوشتن و در پرتو کتابت، محفوظ مانده نه از حفظ افراد، اگر چه حفظ حديث بسيار خوب و با اهميت است. ه ـ در توجيه ديگري گفته شده است که: وقتي حديث نوشته شود مردم مشغول همان احاديث شده و ديگر به سراغ قرآن نميروند.[6] اين سخن نيز قابل دفاع نيست چرا که اگر بنا باشد مردم مشغول حديث باشند با حفظ آن نيز ميتوانند مشغول آن شده و از قرآن کناره بگيرند، بهرحال اين امکان هست که کساني فقط سراغ (حديث روند و اين يک انحرافي است که بايد تذّکر دادن به آنان، ايشان را به سراغ) قرآن نيز فرستاد نه اينکه با ممانعت از نوشتن، ضررهاي جبران ناپذيري را بر فرهنگ اسلامي وارد کرد.