شيوه گفت و گو در اسلام (1)
نويسنده: شيخ محمد سيد طنطاوى نويسنده: محمدرضا ميرزاجان سپاس خداى را كه پروردگار جهانيان است و سلام و درود بر سيد و سرور كائنات, رسول خدا و ياران و پيروانش...يكى از شاخص ترين اسلوبهاى خردمندانه و متكى بر فصاحت و بلاغت قرآن كريم در راستاى اثبات يگانگى خداى متعال و صدق انبياى عظام و آنچه از جانب خداوند مىآورند و تبليغ مى كنند, همان روش و اسلوب گفتگو و محاوره است ماده ((قول)) و هر آنچه را از آن مشتاق مى شود نظير: ((قال, يقول, قل, قالوا, يقولون, قولوا... )). اين ماده (ق, و, ل) كه بر گفت و گو و محاوره و بحث و بررسى بين مردم, در موارد و مسائل مشخصى دلالت دارد, بيش از 1700 بار در قرآن كريم تكرار شده است. بعنوان مثال لفظ ((قال)) بيش از 500 بار در قرآن ذكر شده از آن جمله, در اين آيه كريمه كه خداوند تعالى مى فرمايد: ((آيا نديدى كه نمرود درباره يكتايى خدا با ابراهيم به مجادله و احتجاج برخاست, آنگاه ابراهيم به او گفت: خداى من, خدايى است كه زنده مى كند و مى ميراند, نمرود گفت: من نيز زنده مى كنم و مى ميرانم. ابراهيم گفت: مطمئنا خداوند خورشيد را از جانب خاور مىآورد, تو اگر توانى آن را از مغرب طالع كن, آنكه كفر ورزيده بود از جواب عاجز ماند و درمانده شد, و خداوند رهنماى ستمكاران نخواهد بود)). روش و اسلوب گفت گو و محاوره در قرآن كريم, برخوردار از عرصه و گستره وسيع, شفافيت قضايا و موضوعات و در برگيرندگى و شموليت آن نسبت به مسائل بيشمارى است.. .گفت گوهايى در قرآن وجود دارد كه بين خالق - عزوجل - و بين مخلوقاتش رد و بدل مى شود, اعم از انبياى عظام و فرشتگان مقرب و يا شيطان رانده شده از درگاه خدا... .گفت گوهايى وجود دارد پيرامون يگانگى خداى متعال, يا قرآن كريم و يا روز قيامت و ثواب و عقابى كه در آن هست. و گفت و گوهايى وجود دارد بين انبياى الهى و اقوامشان, يا بين مردم نيك سرشت و بدسرشت, يا بين خود مردمان خوب و نيك سرشت و يا بين خود مردمان زشت و بد سرشت.و گفتگوهائى وجود دارد با اهل كتاب يا با منافقين, يا با كسانيكه از گذشتگانشان يا بزرگانشان در راه باطل تقليد و تبعيت مى كردند و يا با افرادى كه از پيامبر خدا (ص) پرسش هايى داشتند.و گفت گوهايى وجود دارد پيرامون شخصيت نبى اكرم (ص), يا رسالت او, يا آنچه را كه خداوند از خوراكى ها و آشاميدنيها و غير اينها حرام و يا حلال كرده است...ما در اين بحث, به خواست و توفيق الهى, خواهيم ديد كه قرآن كريم در اثبات مقوله ((حق)) كه خداى- عز و جل- به بندگانش فرمان داده تا از آن پيروى كنند, از استوارترين روش ها و درخشان ترين دلايل و قوىترين برهان ها سود جسته كه عقل هاى سليم و احساسات پاك و دل هاى بى آلايش را اقناع مى كند و به واسطه چنين ارزش هايى كه در بطن حق وجود دارد, به موجوديت باطل يورش مى برد تا آنجا كه آن را نيست و نابود مى كند; همان حقى كه كه باور و ايمان مومنان و خوبان را افزون تر و پايدارى آنان را پابرجاتر مى كند.همچنين خواهيم ديد در همين بحث - به اذن خدا و توفيق او - كه رسول خدا (ص) در مباحثات و محاورات خود با پيروان با دشمنانش از قرآن كريم تقليد كرده و به آن تاسى جسته, لذا ياران و پيروان پاك نهاد و نيك سرشتش همان راهى برگزيدند كه او برگزيد و از همان روش پيروى كردند كه او رفت.دلايل اختلاف بين مردم: 1. اختلاف قائم بين مردم در امور دينى و دنيوى آنها, سابقه بسى طولانى دارد و اين اختلاف همچنان بين آنان باقى خواهد ماند تا اينكه خداوند خود وارث زمين و ساكنانش گردد.اين حقيقت را قرآن كريم در آيات بسيارى مورد تإكيد قرار داده است, از آن جمله, در آيه اى كه مى فرمايد: ((و اگر خدا مى خواست همه ملل و مذاهب را يك امت مى گردانيد, اما اقوام عالم دنيا همواره با هم در اختلاف خواهند بود, مگر آن كس خداوند به رحمت خاص خود او را هدايت كند و براى همين خداوند آنان را خلق كرد و آفريد...)). 3 در همين ارتباط خداوند متعال در قرآن كريم مى فرمايد ((... و اگر خداوند بعضى مردم را در مقابل بعضى ديگر بر نمى انگيخت, هر آينه فساد زمين را فرا مى گرفت و ليكن خداى متعال بر همه اهل عالم صاحب فضل و كرم است)). يعنى: اگر خداوند متعال اهل باطل را به واسطه اهل حق دفع نمى كرد و از بين نمى برد, مطمئنا زمين تباه مى شد و ويرانى و خرابى بر آن سايه مى افكند, چرا كه اگر كسى در برابر اهل باطل مقاومت و ايستادگى نكند, بدون شك شر و فساد و زشتى آنان همه جا را در بر خواهد گرفت, اما خداى متعال فضل و كرم بزرگى بر مردم دارد و رحمت او اقتضا كرده تا مصلحان در برابر مفسدان قد علم كنند و خداى متعال به افراد صالح حجت و توانى عنايت مى فرمايد كه به واسطه آن پيروزى بر اهل باطل از آن اهل حق مى گردد...2. اختلاف در مسائل مربوط به دين و دنياى مردم, علل و انگيزه هاى متعدد و متنوعى دارد, از آن جمله مى توان به موارد زير اشاره كرد, برخى از آنها نمايان, پيدا و آشكار است و برخى پنهان, مستور و نهان است. گاه انگيزه اختلاف به جهت شناختن حقيقت به طور كامل و همه جانبه و اقامه كردن دليل و برهان در راستاى كشف آن است و اين همان چيزى است كه در عرف محققان و پژوهشگران به ((مناظره)) يا ((جدل)) موسوم است. و گاه علت اختلاف به خاطر سو نيت, لجاجت, غرور و مباهات است كه اين همان چيزى است كه به آن لجاجت و عناد مى گويند.همچنين از علل و عوامل اختلاف بين مردم, مى توان به روشن نبودن ديدگاهها و شفاف نبودن برداشت ها از هر نظر اشاره كرد. لذا مشاهده مى شود كه مسئله واحدى را يكى از زاويه معينى درك كرده و ديگرى از يك زاويه ديگر و سومى از جهتى كه با ديدگاه اولى و دومى كاملا متفاوت است.اين گونه اختلافات چه بسا از ساده ترين انواع اختلافات بشمار مىآيد, براى اينكه انتظار مى رود خيلى زود اختلاف از بين رفته يا اينكه زائل گردد; البته پس از شناختن كامل حقيقت و شناسايى موارد نزاع و همه جوانب . لذا گفته اند: هر گاه موارد مشاجره و نزاع مشخص گردد, هر گونه اختلاف منتفى و باطل خواهد شد.3. از ديگر علل اختلاف بين مردم, مى توان به روى آوردن مردم به طور كامل به تقليد از ديگران بدون هيچ گونه دليل و برهان اشاره كرد. همين كه شما قرآن كريم را ورق بزنيد, بسيارى از آيات را خواهى ديد كه افراد غافل و بى خبر, جاهل و نادان, گمراه و ضلالت پيشه را به خاطر اصرار بر تقليد از ديگران همچون نياكان و بزرگان, رسوا مى كند...قرآن كريم با عباراتى تمسخرآميز از تقليد كردن و مقلدان انتقاد كرده, به آنان اينگونه پاسخ مى فرمايد: ((... آيا اگر پدران و نياكانشان بى خرد و نادان بودند و هرگز به حق و راستى راه نيافته بودند, باز هم بايد از آنان تبعيت كنند؟!)). يعنى: آيا اين افراد نابخرد وجاهل, در زمينه كفر و فساد و سرپيچى از اصول اسلام پدران و نياكانشان تقليد مى كنند, حتى اگر اين پدران و گذشتگان در امور صحيح دين هيچ تعقل و تفكر درستى نداشته باشند؟! و هرگز امكان ره يافتن آنها به راه حق و حقيقت وجود ندارد!!آنگاه قرآن كريم مثالى را براى آنان ذكر مى كند تا حال و وضع آنان را زشت تر نشان دهد:((و مثل كافران در شنيدن, چون حيوانى است چون آوازش كنند, از آن آواز معنايى درك نكرده و تنها صدايى شنوند, كافر هم از شنيدن و گفتن و ديدن حق كر و گنگ و كورند زيرا عقل خود را به كار نمى بندند.))خلاصه اينكه تقليد كردن از پدران و بزرگان و سايرين, از بزرگ ترين علل اختلاف بين مردم محسوب مى شود, به خصوص وقتى از روى لجاجت, عناد و نفى و انكار حقايق باشد و توام با تبعيت از هوى و هوس ...4. همچنين از علل اختلاف بين مردم مى توان به موارد زير نيز اشاره كرد: پافشارى و تعصب يك طرفه در عقايد شخصى, حسادت و رشك ورزيدن به ديگرى كه خداوند به او كرامت داشته و تفضل كرده, حرص و آزمندى براى تإمين منافع شخصى بدون توجه منافع و مصالح ديگران, سرسپردن به هوى و هوس و خودخواهى ها و خوپسندىهاى نفس اماره ... و هر كه با فراست و دقت در اختلافات بين مردم, چه در گذشته و چه در حال بنگرد, متوجه مى شود كه بازگشت اعظم آنها به همين علل و اسباب منحط و پست برمى گردد. قرآن كريم در بسيارى از آيات براى ما حكايت كرده است كه بعضى از مشركان مى دانستند كه رسول خدا (ص) در رسالت خود كه از جانب خداوند آن را تبليغ مى كند, صادق و راستگوست, اما عصبيت ها, كينه توزىها, غرور و لجاجت مانع از اين شد كه از شريعت پيامبر اكرم (ص) تبعيت كنند, بلكه آنان را وادار كرد تا بر اساس منطق ظلم و ستم با او به مخالفت برخيزند. از جمله آياتى كه اين حقيقت را تإييد و تثبيت مى كند, اين آيه است: ((ما مى دانيم كه كافران در تكذيب تو - اى محمد (ص) - سخنانى مى گويند كه تورا افسرده و غمگين مى سازد (اما دل شاد بدار كه) آن ستمكاران نه تنها تو را, بلكه همه آيات خدا و رسولان خدا را انكار مى كنند)).ابن كثير, آيه فوق را در تفسير معروف خود اين گونه تفسير مى كند كه, خلاصه آن چنين است: ((خداوند متعال براى اينكه قلب پيامبرش, محمد (ص) را دلگرم و اميدوار سازد, در مورد قوم قريش كه تكذيبش كردند و با او به مخالفت برخاستند, مى فرمايد: ما از تكذيب قومت نسبت به تو علم و آگاهى كامل داريم, آنان تو را, متهم نمى كنند به دروغ و كذب, بلكه اينان با حق جنگ و جدال دارند... همانطور كه ابوجهل به پيامبر (ص) از او سوال شد: به خدا سوگند من علم واطلاع كامل دارم كه او پيامبر است, ولى مگر ممكن است كه ما تابع عبد مناف بشويم؟!! تاريخ براى ما نقل مى كند كه در جنگ هايى كه بين مسلمانان و ((مسيلمه كذاب)) در زمان خليفه اول رخ داد, يكى از پيروان ((مسيلمه)) به او رو كردند و گفتند: بخدا سوگند كه چهره تو گواهى مى دهد كه تو يك دروغگو هستى, اما اشكالى ندارد, ما از تو پيروى مى كنيم, چرا كه نزد من چهره دروغگوى قبيله ((ربيعه)) بهتر است از چهره راستگوى قبيله ((مضر))!! منظور او اين بود كه ((مسيلمه)) با همه دروغ پردازى هايش بهتر است در نزد او از رسول خدا (ص), براى اينكه ((مسيلمه)) از قبيله اوست در حالى كه پيامبر (ص) از قبيله او نيست. بلكه از قبيله ((مضر)) است و نه از قبيله ((ربيعه)).اين آيات ارجمند الهى بسيار شفاف, روشن و صريح هستند در بيان اينكه اختلاف و تنازع بيشتر مردم با ديگران هرگز به خاطر جهل يا نشناختن حق نيست, بلكه به علت آن علم و آگاهى بود كه در راه ستمگرى, ظلم و دشمنى به كار گرفتند, چرا كه علم و آگاهى داشتن به حق در مسئله ايمان به حق و دفاع از آن كفايت نمى كند, بلكه علم ارزشمند و سودمند, علمى است كه از دلهاى پاك و شجاع سرچشمه مى گيرد و هميشه آماده وارد شدن در ميدان نبرد و كارزار باشد; آن هم صرفا به خاطر يارى رساندن به حق و شكست دادن باطل...حق اين است كه بسيارى از اختلافات و سو تفاهماتى كه بين مردم وجود دارد, به عدم درك موضوع از تمامى جوانب آن بر مى گردد يا به تقليد كوركورانه از هوى و هوس و منافع شخصى يا حسادت ها, ستمگرىها و دشمنى ها يا شهرت طلبى ها و فخرفروشى ها يا به خودكم بينى و مطرح كردن خود از طريق روشهاى كلامى يا به تفاوت و اختلاف انديشه ها و ادراكات يا به عشق جاه طلبى و سلطه جويى يا به چيره شدن افكار و اوهام باطل بر ذهن برمى گردد و يا علل و اسباب ديگرى دارد كه برخى از آنها مقبول و برخى مردود به شمار مىآيد.خلاصه اين كه اختلاف بين مردم خود يكى از سنت هاى الهى است كه تخلف ناپذير است و علل اين اختلاف بسيار زياد و متنوع است و ما به گوشه اى از آنها اشاره داشتيم. 1- گزارش گفت گو/ شماره 27 / تير 1381