پیمان شکنان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پیمان شکنان - نسخه متنی

سید احمد خاتمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




پيمان‏شكنان

نويسنده: حجة‏الاسلام والمسلمين سيد احمد خاتمي

امام‏خميني :

... برادرهاي روشنفكر، برادران نويسنده و صاحب قلم، برادران دانشگاهي، دانشجويان محترم، روحانيّون معظّم، بياييد به هم بپيونديد بياييد تمام قلم‏ها و تمام قدم‏ها و تمام گفتار ما بر منافع اين قشر مستضعف باشد، نگذاريد خون اين شهيدان هدر برود.13/8/58

ناكثين، اولين جريان مخالفي بود كه عليه مولا علي (ع) دست به كار شد و آتش جنگ را برافروخت.

جريان «ناكثين» قصه دردناك خودي‏هاي بريده از آرمان‏ها است. «ناكثين» داستان عبرت‏آميز خواصّي است كه دنياطلبي، آنان را در مدار نفاق قرار داد و سرانجام به مبارزه با امام حق اميرموءمنان علي (ع) كشاند.

جريان «ناكثين» تحليل روش كساني است كه دين و ارزش‏ها را در مسلخ اهداف و مطامع شيطاني خود ذبح كردند.

جريان «ناكثين» آينه عبرت است. درسي براي تمامي كساني كه باور دارند دنيا محل امتحان است و ماده امتحاني آن، ميزان عشق به خداست. سربلندها در اين امتحان كساني هستند كه در دو راهي خدا و دنيا، خدا را برمي‏گزينند و مردودها آنانند كه در اين گذرگاه دنيا را بر خدا ترجيح مي‏دهند.

جريان «ناكثين» جريان نفاق پنهان است، نفاقي به مراتب پيچيده‏تر از نفاق زمان نبي اكرم(ص).

نفاق ديروز، در باطن خود شعار «زنده باد بت» را داشتند، ولي اين منافقان با عمل و رفتار خويش «زنده باد هوا و هوس» را فرياد مي‏كردند.

پيامبر گرامي اسلام (ص) فرمود بتي مبغوض‏تر از هوا و هوس نيست.1

«ناكثين» جريان مقطعيِ ديروز نبود، بلكه جريان همه بريده‏هاي از حق است. آنان كه چه بسا در مقطعي در صراط حق بودند، ولي نتوانستند حق شفاف و صريح را تحمل كنند. از آن بريدند و در برابرش ايستادند.

وفا داري و پيمان شكني

وفاداري به عهد از ارزش‏هاي انساني است كه اسلام عزيز آن را مورد تأييد قرار داده است.

آن قدر اين اصل مهم است كه در قرآن كريم آمده است با منافقان قاطعانه برخورد كنيد:

«... فان تولّوا فخذوهم واقتلوهم حيث وجدتموهم... »2؛ اما اگر آن‏ها از اين كار سرباز زنند و به اقدامات بر ضد شما ادامه دهند) آن‏ها را هر كجا بيابيد اسير كنيد و به قتل برسانيد.

سپس از اين اصل كلي چند استثنا دارد از جمله ؛ مگر منافقاني كه پناهنده به قومي شوند كه دولت اسلامي با آنان قرارداد عدم تعرض دارد. به احترام اين قرارداد، حتي منافقانِ محارب نيز مصونيت مي‏يابند:

«الاّالّذين يصلون الي قوم بينكم و بينهم ميثاق...؛3 مگر آن‏ها كه با كساني كه با شما هم پيمانند پيمان بسته و...» نيز قرآن كريم وفاداري به عهد را از ويژگيهاي موءمنان مي‏داند «والموفون بعهدهم اذا عاهدوا... ؛4و آنان كه وقتي قرارداد بستند به عهدشان پايبندند.»

در روايتي از پيامبر گرامي اسلام (ص) مي‏خوانيم «من كان يوءمن بالله و اليوم الآخر فليف اذا وعد ؛5 هر كس ايمان به خدا و روز قيامت دارد، بايد آن گاه كه وعده كرد، به آن وفادار بماند.»

در رواياتي از امام علي (ع) وفاي به عهد برترين خصال انساني «اثر سروري و آقائي» «زيور عقل» «تابلو شخصيت» «نشانه كمال دين»، «نشانه صداقت و بزرگواري» معرفي شده است.6

اميرموءمنان علي (ع) در عهدِ «مالك اشتر»، به اهميت اين مسأله در اسلام و جاهليت اشاره كرده و آن را مهم‏ترين و عمومي‏ترين مسأله مي‏شمرد و تأكيد مي‏كند كه حتي مشركان نيز به اين امر پاي بند بوده‏اند، زيرا عواقب پيمان شكني را دريافته بودند.7 مورخان و مفسران مي‏گويند: از جمله اموري كه در صدر اسلام سبب شد گروه‏هاي زيادي اسلام را پذيرا شوند؛ همين پاي بند بودن مسلمانان به عهد و پيمان و مراعات سوگندهايشان بود در تاريخ اسلام مي‏خوانيم: هنگامي كه مسلمانان در عصر «عمر» ارتش ساسانيان را شكست دادند و «هرمزان» بزرگ لشكر ايران دست گير شد او را نزد «عمر» آوردند. خليفه به او گفت: «شما بارها با ما پيمان بستيد و پيمان شكني كرديد، دليلش چيست؟» «هرمزان» گفت: «مي‏ترسم قبل از آن كه دليلش را بگويم مرا به قتل برساني.» خليفه گفت:«نترس!»

در اين هنگام «هرمزان» تقاضاي آب كرد و به زودي ظرفي ساده و بي‏ارزش را امام خميني:

نگذاريد ابرقدرتها باز به طمع بلعيدن ما بيفتند، نگذاريد توطئه‏هاي ابرقدرتها و خائنين رشد پيدا كند، اي قشرهاي روشنفكر اي قشرهاي نويسنده، قلم‏ها و گفتار خودتان را در راه اين مستضعفين صرف كنيد. 13/8/58

پر از آب كردند و براي او آوردند. هرمزان گفت:«اگر از تشنگي هم بميرم، هرگز در چنين ظرفي آب نخواهم خورد.»

عمرگفت: «ظرف آبي بياوريد كه مورد قبولش باشد.»

ظرف را به دست او دادند و او به اطراف خود نگاه مي‏كرد و آب نمي‏نوشيد و مي‏گفت مي‏ترسم، در حالي كه مشغول نوشيدن آب هستم كشته شوم.

خليفه گفت: «نترس، من به تو اطمينان مي‏دهم تا ننوشي با تو كاري نداريم.»

هرمزان ناگاه ظرف را واژگون كرد و آب‏ها را روي زمين ريخت. عمر كه فكر مي‏كرد، آب بدون اختيار او ريخته شده است، گفت: «باز هم براي او آب بياوريد و او را تشنه نكشيد.»

هرمزان گفت: «من آب نمي‏خواهم. منظورم اين بود كه امان از تو بگيرم.»

عمر گفت: «من تو را به هر صورت خواهم كشت.» ولي هرمزان جواب داد: «تو به من امان و اطمينان دادي.»

عمر گفت: «دروغ مي‏گوئي من به تو امان ندادم.»

انس حاضر بود گفت: «هرمزان، راست مي‏گويد. تو به او امان داده‏اي، مگر به او نگفتي من با تو كاري ندارم تا آب را بنوشي.» عمر در كار خود فرو ماند و به هرمزان گفت: «تو مرا فريب دادي، ولي من به خاطر اين فريب خوردم كه قبول اسلام كني.»

هرمزان از مشاهده اين صحنه و پاي بند بودن مسلمانان به عهد و پيمانشان نور ايمان در دلش درخشيدن گرفت و مسلمان شد.8

نقطه مقابل اين فضيلت اخلاقي، رذيله پيمان شكني است كه در قرآن كريم از آن به «نكث» ياد شده است. «نكث»، شكستن پيمان واجب الوفا است. زشتي پيمان شكني، به حدي است كه كم‏تر كسي حاضر مي‏شود مسئوليت آن را به صراحت بر عهده گيرد، لذا معمولاً كمتر كسي حاضر مي‏شود مسئوليّت آن را به صراحت بر عهده گيرد، بدين جهت معمولاً افراد پيمان شكن متعذر به اعذاري مي‏شوند؛ هر چند واهي و بي اساس !

ناكثين كيانند؟

ناكثين، كساني هستند كه با امام علي (ع) بيعت كردند و آن گاه پيمان شكستند. در رأس اينان، «طلحه» و «زبير» قرار دارند. اينان آتش افروزِ اولين جنگ عليه مولا علي (ع) شدند.

عنوان «ناكثين» را پيامبر اكرم (ص) به هنگام پيش گويي از حوادث آينده بر اين گروه از مخالفان مولا علي (ع) اطلاق كرد.

حاكم نيشابوري، در مستدرك الصحيحين از ابو ايوب انصاري نقل مي‏كند كه: «امر رسول الله (ص) علي بن ابي طالب بقتال الناكثين و القاسطين و المارقين؛9 پيامبر اكرم (ص) به علي (ع) دستور داد كه با سه گروه ناكثين، قاسطين و مارقين پيكار كند.»

در تاريخ بغداد همين معني، به صورت مشروح‏تري از ابوايوب نقل شده است، او مي‏گويد: «رسول خدا(ص) به ما امر فرمود كه با سه گروه در خدمت علي (ع) پيكار كنيم با ناكثين، و قاسطين و مارقين، اما ناكثين با آن‏ها پيكار كرديم آن‏ها اهل جمل طلحه و زبير بودند و اما قاسطين همين است كه ما از سوي آن‏ها باز مي‏گرديم، يعني معاويه و عمروعاص (اين سخن را هنگام بازگشت از صفين گفت) و اما مارقين آنها اهل نهروان هستند. به خدا سوگند، نمي‏دانم آنان در كجايند، ولي به هر حال با آنان پيكار مي‏كنيم.»10 و شخص امام علي (ع) نيز همين عنوان را بر سه گروه مخالف خويش به كار برده است:

«فلما نهضت بالامر نكثت طائفة و مرقت اخري و قسط آخرون...؛11 ولي هنگامي كه قيام به امر خلافت كردم، جمعي پيمان خود را شكستند و گروهي به بهانه‏هاي واهي سر از اطاعتم پيچيدند و از دين خدا بيرون پريدند و دسته ديگري راه ظلم و طغيان را پيش گرفتند واز اطاعت حق سر برتافتند. در رأس ناكثان طلحه و زبير قرار دارند.»

طلحه و زبير

اين دو از سران ناكثين بودند.

«طلحه»، فرزند عبيدالله ، از طايفه بزرگ قريش و از قبيله تميم بود. او از پيشگامان در اسلام بود. در جنگ احد و ديگر جنگ‏ها شركت داشت.12 او از معدود كساني بود كه در جنگ احد فرار نكرد و در اين جنگ دست او آسيب ديد.13 پيامبر در مكّه و در هجرت ميان او و زبير عقد برادري بست. با كشور عراق، بازرگاني گسترده‏اي داشت و دستي گشاده، در خدمت به محرومان داشت. عائله‏مندان بني تميم را تأمين مي‏كرد و قروض ايشان را مي‏پرداخت. تا جائي كه نقل شده پيغمبر اسلام او را طلحة‏الجود يا طلحة‏الفياض ناميد و اميرموءمنان نيز در يكي از خطبه‏هايش او را به عنوان سخي‏ترين مردم معرفي كرده است او شديداً با عثمان مخالف و يكي از اشخاص موءثر در قتل عثمان بود.14 ولي بعد از مخالفت با مولا علي (ع) همو پيراهن عثمان را عليه مولا علي(ع) علم كرد.

«زبير» فرزند عوام بن خويلد برادر زاده خديجه و پسر عمه پيامبر (ص) و امام علي (ع) است. وي در دوازده يا پانزده يا شانزده سالگي ايمان آورد و چهارمين يا پنجمين كسي است كه مسلمان شد او افتخار دو هجرت را با خود دارد يكي هجرت به حبشه و ديگر هجرت به مدينه. «زبير» در تمام جنگ‏هاي پيامبر شركت داشت. او مرد شجاع و دليري بود و در امام خميني :

اي دوستان من! اي برادران من! از تفرقه بپرهيزيد... شما ديديد با پيوند قشرهاي مختلف اعجاز بزرگ تاريخ را ايجاد كرديد و آن شكست همه ابرقدرتها بود. امروز آنها از كار ننشسته و مشغول توطئه هستند... آنها بين اقشار توطئه افكني مي‏كنند، كمك نكنيد به اين تفرقه افكني‏ها.13/8/58

بحران‏هاي سخت در دوره پيامبر(ص)او پيش گام بود.

او علاقه خاصي به مولا علي (ع) داشت واين علاقه‏اش تا زمان خلافت حضرت ادامه داشت. به هنگامي كه به خانه مولا علي (ع) هجوم آوردند و حضرت را با آن وضع دردناك به مسجد مي‏بردند زبير با شمشير كشيده به عمر حمله كرد و به بني هاشم گفت:

«يا معشر بني هاشم ايفعل هذا بعلي و انتم احياء؛15 اي گروه بني هاشم شما زنده‏ايد و باعلي چنين رفتار مي‏كنند!»

سلمان مي‏گويد، پس از بيعت ابوبكر امام علي (ع) شبها به همراه حضرت زهرا (س) و فرزندان خود به منزل مهاجر و انصار مي‏رفت و آنان را به ياري مي‏خواند تا آن كه تعداد بيست و چهار يا چهل نفر وعده ياري دادند. حضرت فرمود: صبح با سرهاي تراشيده، اسلحه خود را برداشته به خانه من بيائيد، چون صبح شد جز چهار نفر كه من وابوذر و مقداد و زبير بوديم كسي به وعده خود وفا نكرد. تا سه شب اين كار تكرار شد و جز اين چهار نفر كسي به گفته خود وفا ننمود.16

راز روي گرداني از حق

چرا اينان با اين سوابق درخشان لغزيدند و عليه امام علي(ع) شمشير كشيدند؟ اين سوءالي است مهم و يافتن پاسخ صحيح هم عبرت‏آموز است و هم هشداردهنده. عبرت‏آموز است كه چهره هايي اين چنين شاخص را چه عواملي فريفت؟ هشداردهنده كه هم مراقب باشيم در دامي كه طلحه و زبير قرار گرفتند نيفتيم و هم آن كه با ريسمان در دام افتادگان هوس به چاه نيفتيم. مراقب باشيم طلحه و زبيرها ما را به مخالفت با صراط مستقيم حق نكشانند.

امام علي (ع) عمده‏ترين عامل مخالفت آن‏ها را دنيا پرستي، جاه‏طلبي و عمدتاً مال دوستي بيان مي‏كند:

«و انما طلبوا هذه الدنيا حسداً لمن افاءهاالله عليه فارادوا ردّ الامور علي ادبارها...؛17 همانا، آنان اين دنيا را طلبيدند چون بر آن كس كه خدا آن را بدو ارزاني داشته حسد ورزيدند و مي‏خواهند كار را به گذشته باز گردانند (و سنتها و ارزش‏هاي جاهلي را زنده كنند».

در اين سخن مولا علي (ع) بر دو نكته در انگيزه ناكثان تأكيد كرده‏است:

1ـ دنياطلبي و اين كه انگيزه خدايي در مخالفت خويش با نظام الهي مولا ندارند؛

2ـ آن كه آنان در پي ارتجاع و بازگشت وضعيت گذشته‏اند تا از دنيا كام گيرند و دوباره بتوانند از رهگذر بهره وري نامشروع از بيت المال به آلاف و الوف برسند.

جالب اين جا است در اين سخن مولا، در بين جلوه‏هاي دنيا پرستي آنان بر «پول پرستي» طلحه و زبير تأكيد كرده است. همان كه عامل بسياري از لغزش‏ها و سقوط ها بوده‏است. امام علي(ع) فرمود: «حب المال سبب الفتن؛ مال پرستي ريشه فتنه هاست.» عثمان دويست هزار دينار(000/200) و دوميليون و دويست هزار درهم (000/200/2) از بيت المال به طلحه بخشيد. و همو پنجاه و نه ميليون و هشتصد هزار درهم به زبير بخشيد.18

بخاري در «صحيح» مي‏نويسد: زبير از خود يازده خانه در مدينه، دو خانه در بصره، يك خانه در كوفه و يك خانه در مصر باقي گذاشت. او چهار زن داشت، ارث هر يك از زنان پس از اخراج ثلث 000/200/1 دينار شد.19

پر واضح است كساني كه در حكومت گذشته با چنين وضعيتي زندگي مي‏كردند. هرگز نخواهند توانست عدل صريح و برگشت‏ناپذير مولاعلي(ع) را تحمل كنند، آنان نتوانستند حكومت عدل مولا را تحمّل كنند، چون حضرت در اولين برنامه اصلاحي خويش، برخورد با ثروت‏هاي بادآورده را در رأس برنامه‏هاي خويش قرارداد «والله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملك به الدماء لرددته؛20 اگر اين ثروت‏هاي باد آورده غارت شده از بيت المال به مهر زنان درآمده، يا از آن كنيزاني خريده باشند، بازهم به بيت المال برمي گردانم.»

و سوگ مندانه بايد گفت عمده‏ترين مشكل براي مولا علي(ع) در دوره چهار سال و اندي حكومت همين روحيه مال پرستيِ خواص بوده است آنان توقع داشتند كه همانند خليفه پيشين با آنان رفتار شده و هم چنان در ناز و نعمت و رفاه نامشروع باشند، ولي حكومت عدالت گستر علي (ع) در برابر اين خواسته ناحق آن‏ها ايستاد و ايشان نتوانستند عدل مولي را تحمل كنند، سرانجام سر ستيز برآورده، به معاويه پناهنده شدند. بيش‏ترين پناهندگان به معاويه داراي جرائم مالي سنگين و سوء استفاده‏هاي مالي از بيت المال يا برنگرداندن ديون خويش بودند.

در نامه‏اي حضرت به «سهل بن حنيف» استاندار مدينه نوشت:

«به من خبر رسيده كه افرادي از قلمرو تو مخفيانه به معاويه پيوسته‏اند نگران مباش. اين‏ها دنيا پرستاني هستند كه با سرعت در پي تحصيل آنند. اينان عدالت را شناخته، ديده و شنيده‏اند و كاملاً درك كرده‏اند كه: «ان الناس عندنا في‏الحق اسوة فهربوا الي الائرة؛21 همه مردم در نزد ما حقوق برابر دارند، آن‏ها چون اين برابري را نتوانستند تحمل كنند به سوي امام خميني:

ملّت بايد توجّه داشته باشد به اين توطئه‏ها و از اختلافات دست بردارند، آخر براي چي ما با هم اختلاف داشته باشيم... براي چي به جان هم بريزيم، چرا ما خودمان، خودمان را از بين ببريم... اشخاصي كه مي‏خواهند ايجاد اختلاف بكنند... نصيحتشان كنند اگر گوش نكردند آنها را طردشان كنند.17/10/58

خودخواهي و تبعيض و منفعت‏طلبي گريخته‏اند.»

سخن در اين زمينه فراوان است. در اين مقاله به همين مقدار اكتفا مي‏كنيم و به ياري خداوند همين بحث را در مقالات آينده نيز پي خواهيم گرفت. ان شاءالله


1 ) تفسير قرطبي، ج 9، ص 5987.

2 ) سوره نساء، آيه 89.

3 ) سوره نساء، آيه 90.

4 ) سوره بقره، آيه 177.

5 ) بحارالانوار، ج 77،ص 149.

6 ) ميزان الحكمة، ج 8، ص 3612و ص 3613(چاپ جديد).

7 ) نهج البلاغه، نامه 53.

8 ) تاريخ «الكامل ابن اثير»، ج 2، ص 549؛ تفسير نمونه، ج 11، ص 383 و ص 384.

9 ) مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 139 چاپ دارالمعرفه.

10 ) تاريخ بغداد،ج 13،ص 187.

11 ) نهج البلاغه، خطبه سوم .

12 ) الاستيعاب، ج 3، ص 220.

13 ) همان، «و وقي النبي بنفسه و اتقي النبل عنه بيده حتي شلّت اصبعه».

14 ) الجمل ص 147.

15 ) سفينة‏البحار، «زبر».

16 ) بحارالانوار، ج 22، ص 329.

17 ) نهج البلاغه، خطبه 169.

18 ) الغدير، ج 8، ص 286.

19 ) صحيح بخاري، ج 5 ،ص 21؛ الغدير، ج 8 ،ص 282.

20 ) نهج البلاغه، خطبه 15.

21 ) نهج البلاغه، نامه 70.

/ 1