اصول تبليغ
نويسنده: محمّد ابراهيم آيتي اوّلاً: مقصود ما در اين گفتار تبليغ ديني و مذهبي است، نه تبليغ سياسي و اقتصادي. سياستمداران و بازرگانان بزرگ دنيا براي پيشرفت مقاصد سياسي و بازرگاني خويش تبليغاتي دارند كه از راه و رسم خاص خويش را دارد و از حوزه بحث فعلي خارج است.ريشه كلمه تبليغ
كلمه تبليغ از قرآن مجيد گرفته شده است اولين بار در دين مقدس اسلام اين مادّه و اين كلمه به همين معني كه مراد و مقصود ما است به كار برده شده است و در چندين آيه قرآن، اين ماده به صورت مصدر ثلاثي و فعل مضارع و فعل امر به كار رفته است. در سوره احزاب فرموده است:«الذين يُبلّغُونَ رسالاتِ اللّه و يخشونه ولا يخشون أحدا الاّ اللّه و كفي باللّه حَسيبا».1 «آن كساني كه پيامهاي خدا را ميرسانند، تبليغ ميكنند و از خدا ميترسند و جز خدا از هيچ كس باك ندارند و خدا در مقام حساب كافي است و خود ميتواند به هر حسابي برسد، در جاي ديگر ميفرمايد:«يا ايَّهاالرَّسُولُ بَلّغ ما اُنْزل اِلَيكَ مِنْ ربِّكَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ اِنَّ اللّهَ لا يَهْدي القَوْمَ الكافِرينَ».2مطابق عقيده شيعه كه بسياري از علما و عظماي اهل سنّت نيز با آن موافق هستند، اين آيه كريمه در باره نصب اميرالمؤمنين عليهاالسلام به مقام خلافت در ذي الحجه سال دهم هجرت و سال آخر عمر خاتم الانبياء صلياللهعليهوآله است و ترجمه آن چنين است:«اي فرستاده ما تبليغ كن و برسان آن چه را نازل شده است به سوي تو از پروردگارت و اگر اين كار را نكردي، هيچ پيامي را نرساندهاي و هيچ كاري براي ما نكردهاي و خدا تو را از مردم نگهداري ميكند، همانا خدا مردم كافر را هدايت نميكند».عبارت «مبلّغ» كه الان مصطلح است در قرآن مجيد به كار برده نشده است، امّا در نهج البلاغه اين تعبير آمده است. ميتوان گفت، اوّل كسي كه - در سندهاي اسلامي كه در دست ما است - كلمه مبلّغ را به معني مبلّغ مذهبي به كار برده است اميرالمؤمنين عليهالسلام ، در خطبه 99 نهجالبلاغه اين عبارت موجود است:«فَوَالّذي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرأَ النَّسَمَةَ اِنَّ الّذي أفبِلئُكُمْ بِهِ عَنِ النَّبيّ الأميّ صلياللهعليهوآله واللّهِ ما كذبَ الْهبلّغُ وَلا جهِلَ السّامِعُ».اين جملهها را علي عليهالسلام پيش از آن ميگويد كه ميخواهد از سلطنت و حكومت معاوية بن ابي سفيان و سلطه او بر مسلمانان خبر دهد و چون خبري است كه براي بسياري قرع سمع ميكند كه علي عليهالسلام از آينده چگونه و چرا خبر ميهد ميفرمايد:«به آن خدايي كه دانه را شكافت و جان را آفريد همانا آنچه را من به شما خبر ميدهم از پيامبر امّي صلياللهعليهوآله گرفتهام، به خدا قسم مبلّغ دروغ نگفت و شنونده هم نادان نبود».ابن ابي الحديد ميگويد: مراد اميرالمؤمنين از مبلّغ و سامع، هر دو خود حضرت است و نفس شريف خود را در اين دو تعبير اراده كرده است.3 امّا بنده طبق شواهدي از نهج البلاغه كه مجال بيان آن نيست احتمال ميكردم، مراد از مبلّغ خاتم الأنبياء و از سامع اميرالمؤمنين است. پس معني عبارت اين است: نه پيغمبر دروغ گفت به من، و نه من مستمع و شاگرد ناداني بودم، او راست گفت و من هم درست ضبط كردم، چنانكه در جاي ديگر نهج البلاغه ميگويد:«كَذَبْتُ وَلا كُذّبتُ وَلا ظَلَلَتُ وَلا ضُلَّ بي».4به خدا قسم نه من دروغ گفتم و نه آنكه به من گفت، دروغ گفت و نه من گمراه شدم، و نه مرا گمراه كردهاند، يعني محمّد صلياللهعليهوآله راستگو بود و من هم براستي و درستي از وي گرفتم و به امانت آنچه را كه از او گرفتم راست ميگويم:اولين مبلغ در اسلام
مقدمه دوم) اولين كسي كه ميتوان در اسلام به او عنوان مبلّغ داد كيست؟ جملهاي در نهجالبلاغه كه ما را به اين كه پيغمبر مبلّغ دوم است ارشاد ميكند آن جمله اين است:«وَ ما يُبلغ عَنِ اللّهِ بَعْدَ رُسَلِ السَّماءِ إلا البشر». بنابراين مبلّغ اول در اسلام جبرئيل عليهالسلام است كه قرآن مجيد را بر خاتم انبياء نازل كرده است و مبلّغ دوم خاتم الأنبياء صلياللهعليهوآله است.البته نبايد مذان اين شد كه پيامبر صلياللهعليهوآله در مرتبه دوم قرار گرفت، زيرا، حضرت در خطبه خيف مني فرموده است:«فربَّ حامِل فِقه إلي من هو أفقه منه»؛5 اشكالي ندارد كه جبرئيل راوي باشد و پيام خدا را به خاتم انبيا برساند و رسول اكرم صلياللهعليهوآله افقه از او باشد چنان كه در همين اخبار و روايات فقه اسلامي - حتّي در غير ابواب فقه - نظائر بسيار دارد، اينطور نيست كه كساني كه از خاتم انبيا يا ائمه طاهرين روايات و احاديثي گرفتهاند و به علما و دانشمندان اين چهارده قرن گذشته اسلامي و قرون آينده اسلامي رسانيدهاند و واسطه بودهاند، همه آن واسطهها از همه اين علما داناتر بودند، غالبا به عكس است، شايد در صد نفر راوي يك نفر مثل علامه حلّي نبوده است، شايد در هزار راوي يك نفر مثل خواجه نصير طوسي نبوده است حال وارد اصل موضوع ميشويم.اقسام تبليغ
تبليغ به مستقيم و غيرمستقيم تقسيم ميشود. تبليغ غيرمستقيم به مراتب مؤثرتر و مفيدتر است. در تبليغ مستقيم مبلّغين دين مقدس اسلام در اصول و فروع دين، در ديگر معارف ديني، حتّي تاريخ اسلام مردم را هدايت ميكنند، مردم مسلماني را مسلمانتر نامسلماني را مسلمان و مسلمان را مسلمانتر و مسلمان غيرشيعهاي را به مذهب و معارف شيعه رهبري ميكنند.تبليغ غيرمستقيم
امّا تبليغ غيرمستقيم شيوهاي از تبليغ است كه خواه ناخواه با هر كسي همراه است و از هر كسي ساخته است. هر فردي خواه و ناخواه مبلّغ افكار و روحيّات و طرز تعليم و تربيتي است كه فرا گرفته است، به عبارت ديگر هر فرد هنگام ورود به هر مجلسي، با افكار خود به آن مجلس ميآيد، با روحيات خود به آن مجلس قدم ميگذارد، با عقائد خوب يا بدي كه دارد، وارد آن محيط ميشود و خواه و ناخواه تا حدودي در آن محيط اثر ميگذارد.اثر تبليغي رفتار مسلمانان
هر فرد مسلماني تا آن جا كه مسلمان است، با همان عملهاي عبادي و مراقبتي كه در كارهاي معاملاتي و بازاري خودش دارد گرچه در مقام تبليغ نيست ولي يكي از مبلّغين پرقيمت اسلاماست. يك مسلمان معتقد اگر هم بخواهد تبليغ نكند نميشود مگر اين كه از اسلام خارج شود. مسلمان نماز ميخواند، روزه ميگيرد، دروغ نميگويد، راست ميگويد، به معاملات مشروع تقيّد دارد، تمام اين اعمال و تقيّدات و خط مشي، تبليغ اين عقايد و افكار و اعمال است نمونهاي را يادآوري ميكنيم:در سال پنجم بعثت خاتم الانبياء، كار آزار و فشار قريش بر مسلمانان كم بضاعتِ بيكسِ مكّه معظمه به قدري دشوار شد كه ماندن در مكّه براي آن دسته از مسلمانان كه پناهي و كسي نداشتند امكانناپذير شد و رسول اكرم صلياللهعليهوآله به يازده مرد و و چهار زن مسلمان اجازه داد. از مكّه معظمه و از كشور حجاز از طريق درياي احمر به كشور مسيحي مذهب حبشه مسافرت كنند، و آن جا بمانند و مراسم ديني خود را انجام دهند تا خدا به آنان فرجي عنايت كند. در سال هفتم بعثت هجرت وسيعتري انجام شد و هشتاد و سه مرد يا هشتاد و دو مرد و هيجده زن يعني صد يا صد و يك نفر مسلمان از طريق درياي احمر به حبشه رفتند. و عدهاي از آنان حدود سيزده سال در كشور مسيحي مذهب آن روز حبشه ماندند. يكي از اين مهاجران جعفر بن ابي طالب عموزاده خاتم انبيا صلياللهعليهوآله بود، اينان رفتند تا از فشار قريش رهايي پيدا كنند.يك مورّخ وقتي اين قضيه تاريخي را مينويسد، چه آن مورّخ طبري يا يعقوبي يا ابن اثير باشد، چه ديگري، جز اين جريان تاريخي را نخواهد نوشت، مورّخ حقّش جز اين نيست كه جريان تاريخي و طرز وقوع يك حادثه را بيان كند، امّا تحقيق و نتيجه گرفتن و تحليل اين واقعه بر عهده محقّق است كه از متون تاريخ به نتايجي ميرسد.يك مورخ اگر مورد سؤال واقع شود كه چرا پانزده نفر در سال پنجم و صد و يك نفر در سال هفتم بعثت از خانه و زندگي و خواهر و برادر زن و شوهر و رفيق كوچه و محلّه گذشتند و به كشور حبشه رفتند؟ جوابي كه مورّخ ميدهد اين است كه اينان سخت در فشار بودند، زندگي بر اينان تنگ شده بود ناچار به كشوري كه در آنجا سخن از خدا و از نبوّت و كتاب آسماني انجيل بود و مشتركات زيادي با مسلمين داشتند، رفتند.هجرت به حبشه تبليغي بزرگ و غيرمستقيم
امّا يك محقّق پاسخش اين است كه پنج سال از عمر تعليمات پيغمبر اسلام گذشته است، مقداري از افكار اسلامي و تعليمات خاتم انبيا تعدادي از آيات كوتاه سورههاي كوچك مكّي نازل شده است. قرآن در مغزهاي افراد با ايمان جا گرفته است. و از سويي ديگر محيط مكّه براي اين كه اين مغزها تحت تأثير تعليمات خاتم انبياء قرار گرفته است از خود عكس العمل نشان دهد مساعد نيست، آن روز بايد پانزده نفر به آن محيط مساعد بروند، فردا هم صد و يك نفر ديگر به آن جا بروند و عملي انجام دهند كه مورّخ نام آنرا گريختن از فشار و شكنجه دشمن ميگذارد ولي محقق آن را، رفتن عدهاي با افكار و تعليمات و فرهنگ نو از اين محيط به آن محيط ميداند لازم نيست پيغمبر به آنها بگويد كه شما را براي تبليغ ميفرستم. در اين تبليغ غيرمستقيم لازم نيست كه خود مبلّغ را هم آگاه كنند.جعفربن ابيطالب فردي با وضع خاص روحي و اخلاقي و توحيد و ايمان ساخته شده است مسيحيان به گونهاي عيسي مينگرند، و او به گونهاي ديگر، جعفر بن ابي طالب در حالي كه از عيسي تجليل و تكريم مينمايد، و او را پيامبر خدا ميداند ولي طرز فكر او در اثر تعليمات مكتبي كه جعفر را پرورش داده است با طرز فكر مسيحيان متفاوت است.با اين طرز فكر او و صد زن و مرد مسلمان ديگر به حبشه ميروند. نماز ميخوانند، لا إله إلاّ اللّه و «محمّد رسول اللّه» ميگويند، در مجلس پادشاه حبشه سخن از عيسي به ميان ميآيد، جعفر به پا ميخيزد و آيات كريمه قرآني را كه در باره عيسي از پيغمبر فرا گرفته است را ميخواند و پادشاه آن كشور عظيم را تحت تأثير قرار ميدهد.روح مطلب اين است كه صد و يك نفر مبلّغ اسلامي، طرز تعليم و تربيت اسلامي را با حضورشان در آن محيط تبليغ ميكنند. نكته تاسفآوري را نيز عرض كنم:از روزي كه پاي مسلمانان شيعه مذهب ايران به اروپا و سپس به آمريكا، باز شد اگر همه كساني كه به عناوين مختلف از ايران به كشورهاي غرب به عنوان سفير كبير و محصل و سرپرست محصلين و تحصيل پزشكي و تحصيل علوم رياضي و به هر عنوان ديگر غير از تبليغ اسلام در اين مدت پنجاه و شصت و هفتاد سال به كشورهاي مختلف شرق و غرب جهان سفر كردند، اگر اينان مسلمان ميبودند، و در هر جا كه ميرفتند نماز اسلامي را ميخواندند، روزه اسلامي را ميگرفتند، زكات فطره اسلامي را ميدادند، نماز عيدين اسلامي را به پا ميكردند، شراب به خاطر اينكه در قرآن حرام است نمينوشيدند، با بيگانگان نميرقصيدند، در مجالس معصيت به حكم اينكه مسلمانند حاضر نميشدند، با مسيحيان دنيا هم يك كلمه بر خلاف راستي و درستي و امانت و صداقت صحبت نميكردند و نميگفتند، چه نيازي داشتيم كه نام مبلّغ بر كسي بنهيم و او را به عنوان يك مبلّغ اسلامي به اروپا يا آمريكا يا به ژاپن يا به جاهاي ديگر دنيا اعزام كنيم؟به خدا وجود يك فرد بالاترين تبليغ براي روحيات و افكار و تعليماتي كه آن فرد از محيط خود فرا گرفته، ميباشد كاري كنيم كه ما به هر جاي دنيا كه ميرويم با اسلام برويم. لازم نيست يك كتابخانهاي هزار جلد و ده هزار جلد با خود همراه بريم، راستي و امانت و درستي داراي اهميّتي بيشتر است.تبليغ ديني مستقيم
قرآن به خوبي جايگاه مبلغ ديني را بيان كرده و ميفرمايد:«وَ مَنْ أَحْسَنُ قَولاً مِمَّنْ دَعا الي اللّه و عَملَ صالِحا و قالَ اِنني مِنَ المُسلمينَ»6«چه كسي خوش سخنتر است از آن كسي كه به سوي خدا دعوت كند و خودش هم مرد درست كاري باشد و بگويد كه من از مسلمانانم».در منطق مقدّس قرآن مجيد خوش گفتارتر از چنين مبلغي وجود ندارد، مبلغ بايد بكوشد كه مورد خطاب اين آيه باشد نه مصداق آن آيهاي كه ميگويد:«وَلَوْ تَقَوَلَ عَلَيْنا بَعْضَ الاقاويلِ لاخذنا مِنْهُ باليَمينِ ثُمَّ لقطعنا منهُ الوَتين. فَما منكُمْ مِنْ أحدٍ عنهُ حاجزينَ».7اين آيه مربوط به خاتم انبيا صلياللهعليهوآله است، اگر حساب پيغمبر اين باشد حساب مبلّغين ديگر روشن است. كسي كه بخواهد اهل آن آيه باشد نه اهل اين آيه، به نظر من اين امور چندگانه زير را بايد رعايت كند.شرايط و مقدمات تبليغ
مقدمه اوّل مبلّغ شدن ملا شدن است، مبلغ بايد بتواند از روي قرآن و احاديث و روايات صحيح و مورد اطمينان با حقايق ديني آشنا شود و سپس ديگران را آشنا كند. راهنمايي صحيح ديني از جاهل ساخته نيست، خوش قيافه بودن و آواز خوب داشتن، و هنرمندي در قصه و افسانه گفتن، ميتواند نظر مردم را جلب كند اما توجه صاحب شريعت را فقط بايد به خدمت صحيح جلب كرد.2. دريافتن و آشنايي كامل با رسالتي كه آن را ميرساند كه عهدهدار ايفاي آن است. ملائي است. تنها ملا شدن كافي نيست. متدين بودن غير از دينشناس بودن است. بسياري از مردم متديّنند، امّا دينشناس نيستند. به قصد قربت و براي رضاي خدا با دين مبارزه ميكنند، و آن را خدمت به دين ميپندارند، اگر مبلّغي ميخواهد پيوسته براي مردم روضه بخواند و يك عمر كارش اين باشد، بيانصافي است كه جريان مختصر و كوتاه شهادت حضرت سيد الشهداء عليهالسلام را متقن و صحيح و به طور قابل اعتماد ضبط نكند و عمري افسانه بخواند، و عمري دروغپردازي كند. اگر شخصي چنين باشد عذر او نزد خدا چه خواهد يود.3. رسالت و پيامي را كه به عهده اوست را با كمال امانت به مردن برساند و از خود هيچ گونه تصرفي در امانتهاي خدايي نكند.4. شناخت زنان و مقتضيات آن، هر زماني مقتضيات ويژهاي دارد و هر دوره مقتضي اموري است، مراد اين نيست كه دين را تغيير دهد و احكام خدا را عوض كند، همان حكم خدا را، همان حلال و حرامي را كه الي يوم القيامه حلال و حرام است، آن چنان بگويد و تعليم دهد كه با مقتضيات زمان بسازد و مردم را به دين نزديكتر كند نه دورتر.5. مسلّمات و قطعيّات دين وجه هست قرار دهد، مع الاسف وقتهاي بسياري از گويندگان و شنوندگان در مجالس مناطره مذهبي صرف نفي يا اثبات مطالبي ميشود كه اين مطالب از دين باشد يا نباشد صدمهاي به جايي نميزند.6. دفاع نكردن از مطالبي اطمينان و يقين به ديني بودن آن نداريم مطالبي بسياري در كتابها كه گاهي بارها آن كتابها به چاپ رسيده، آنقدر ارزش ندارد كه ما آنها را دين به حساب آوريم، بسياري از آنها قطعا جزء دين نيست و بسياري مورد ترديد است.7. آشنايي با زبان مردمي كه براي آنها تبليغ ميكنيم. دنياي غيرمسلمان براي تبليغات اسلام بيش از هر زماني آماده است و گوشهاي مردم دانشمند و متوسط و طبقات پايين ملل دنيا براي دريافت تعليمات اسلام باز است. ولي هنوز جنبشي فراگير در دستگاه مذهبي و تبليغي ما پيدا نشده است تا به قدر نياز درس خوانده متدين و آشنا با زبان كه اينان را براي هدايت آنان ميفرستيم، آماده تبليغ داشته باشيم اقوامي بايد آموزش زبان نيز با قصد قربت الي الم براي تبليغ و ارشاد ملل ديگر آموخته شود و سهم امام در اين راه حرف شود.امروز اگر كسي كتابهايي را در زمينه اعتقادات و تاريخ اسلام به زبانهاي غيرعربي و فارسي بخواهد، كتاب مورد اعتمادي در دسترس نيست.اكتفا به تبليغ در رشته تخصصي كه در آن صاحب نظر و آگاه هستيم.علي عليهالسلام فرمود:«قِيْمَةُ كُلِّ امرءٍ ما يُحْسِنُهُ».8و نيز فرمود:«قَدْرُ كُلِّ امْرءٍ ما يُحْسِن».9معني هر دو جمله اين است.«ارزش هر مردي به ميزان آن كاري است كه آن را خوب ميداند مبلغ بايد خود را بشناسد، حدود معلومات خود را بداند، و در همان رشتهاي كه اهل آن است، مدّاحي، روضه خواني، واعظي، مفسّري، بحث در اصول عقائد و امثال اينها انجام وظيفه كند.8. شبهات را در مجالس عمومي مطرح نكند كسي راجع موضوعي مذهبي شبههاي داشت، بايد با روي باز و بدون تغيّر و ناراحتي، شبهه او را بشنويم و چون طبيبي مهربان در مقام علاج شبهه او برآيم، اگر هم اين كاره نيستيم آن كسي را كه تحقيقا پاسخ از او ساخته است معرّفي كنيم يا دست اين حيران و سرگردان را بگيريم و به دامن آن شخص برسانيم. امّا حق نداريم در مجلس وعظ و ميزبان آن را بيان كنم. چرا؟ چون شايد بتوانيم تأثير منفي آن را برطرف كنيم.9. نبايد مطالب ضعيف و بياساس را به عنوان نوادر و اظهار اطلاع نقل كرد.10. در شنيدن شبهات و كفريّات مردم سعه صدر داشته باشد و در باره اظهارات مردم كمال امانت را رعايت كند، مبلّغين ديني در هر مقامي امناي مذهبي مردمند. بسيار ميشود براي مسلماني شبههاي پيش ميآيد، اين شبهه را كتمان كند خطرناك است، مبلغين بايد مرداني باشند كه به امانت آنها وثوق كامل باشد و مردم مبتلا، به آنان مراجعه كنند و شبهات خود را با اطمينان كامل كه سرّ آنان فاش نخواهد شد بگويند و شبهه آنها رد شود.11. هميشه رضاي خدا را بر رضاي خود و بر رضاي مردم مقدّم بدارد. اين كار بسيار مشكل است، از ملاّ شدن به مراتب مشكلتر است بر ماست كه هميشه در كار خود رضاي پروردگار خود را رعايت كنيم.12. تبليغ بايد بر اساس حقايق دين باشد و نه آن چه مردم به نام دين ميشناسند. مردم چيزهايي را به نام دين ميشناسند كه به دين ارتباطي ندارد و واقعيات دين را بگويد همراز مخالفت؟؟؟.13. در مجلس هر صنفي همان صنف را تبليغ يا موعظه كند؛ در مجلس بازاريها از معاصي و انحرافهاي بازاريها سخن بگويد، عيب كار خودشان را بگويد، سخن از رشوه خواري ديگران بميان نياورد، در مجلس رشوهخواران اگر هنري دارد از رشوه سخن بگويد، در مجلس اهل علم واقعا اهل علم را موعظه كند و وظايف آنان را تذكّر دهد، اين هنر نيست كه انسان با مردان بنشيند و از چادر زنان سخن بگويد و با زنان بنشيند و از بيمهري مكردان به زنان بگويد. با هر قومي كه مواجه شد وظيفه اين است كه درد آنان را بفهمد و آنان را موعظه كند. 14. بزرگان دين را چنان كه هستند، بشناسد، نه چنان كه مردم ميشناسند. يك مثل بسيار كوچكي دارم، بسيار صورتهاي غير مطابق با واقع از بزرگان دين در نفوس ما منعكس شده است،شاهد عرض من اين جمله است كه قريب يك سال پيش در مجلّه اطلاعات ديدم كه كسي از وضع دولت انتقاد ميكرد، او چنين ميگفت: «اكثر رجال و مأمورين ما يا شمرند يا امام زين العابدين بيمار، در صورتي كه كشور اكنون بيش از هر موقع ديگر به حضرت عبّاس نيازمند است، يعني افرادي كه هم پاك باشند و هم كاربُر». اين عبارت گواهي است از شناخت غلط از وضع جسمي حضرت زين العابدين عليهالسلام بيمار مرد پاكي است ولي به درد كار نميخورد، كاربُر نيست، شمر هم مرد كاربُري است امّا مرد ناپاكي است. پس بايد حضرت عبّاس پيدا كرد كه هم پاك و هم كاربُر باشد، يعني اين مسلمان كه نويسنده است و حتّي جزء طبقه روشنفكر ما است امام زين العابدين عليهالسلام را به قدر ابوالفضل العبّاس كاربُر نميداند، با اين كه اگر عبّاس بن علي روز عاشورا شهيد نميشد حجّت خدا بر او همين امام زين العابدين بود، و امام بود بر ابوالفضل يعني چه؟ يعني از او اعلم است و از او اتقي است و از او اشجع است و از او خداشناستر است و در تمام مراحل بر او مقدّم است وگرنه نميشد كه امام او باشد.15. مبلغ نبايد خود را آن چنان به مجلّهها و انتشارات روز مشغول كند. كه از آشنايي و استفاده از متون اساسي مذهبي محروم شوذ و يك مبلّغ بايد بخواند، كتبي را هم كه خواندن آنها بر ديگر حرام است بخواند، كتب اهل اضلال را هم بايد بهتر از اهل ضلال بفهمد اما سرگرذم نشود و قانع نشود به نوشتههاي روز و معاصر و كافي را فراموش كند، نهجالبلاغه فراموش كند، مجلّههاي مذهبي دنيا را روي هم بگذاريد براي دين اسلام كار نهجالبلاغه را نميكند به طريق اولي قرآن نميشود، صحيفه سجاديّه نميشود، كافي هم نميشود، تهذيب هم نميشود.16. آن چه را با مذاق قرآن و با ذوق سليم و فكر مستقيم سازگار نيست به بهانه اينكه روايتي دارد نپذيرد و مرد مرا دعوت به پذيرفتن آن نكند.17. پيوسته متوجّه باشد و مردم را متوجّه سازد كه راه تشخيص علم و تقوي لباس يا كيفيّت لباس نيست، و براي تشخيص هر يك از علم يا تقوي راهي است كه بزرگان دين بيان كردهاند. پيغمبر صلياللهعليهوآله فرمود به نماز و روزه مردم آنها را مردم خوبي ندانيد. «لا تَنْظُروا اِلي كَثْرَةِ صَلابِهِمْ وَ صَوْمِهِمْ و كَثْرَةِ الحَجّ وَالْمَعروفِ و طنطنَتِهِم باللّيل، و لكِنْ أنظُروا اِلي صِدقِ الحديثِ و أَداءِ الأمانَة».يعني مغرور نشويد به نمازهاي زياد مردم، به حجهاي زياد مردم، به كارهاي نيك بسيار مردم، به شب زندهداريهاي مردم، لكن ببينيد راستگويي آنان را و امانتداري آنان را».دوستان صميمي را، دينداران واقعي را، با منافع اقتصادي، با امانت، با راستگويي آزمايش كن، براي تشخيص علم يا تقوي هم ميزانهايي است كه بيان كردهاند.18. اقبال و ارادت عوام الناس را دليل علم و تقواي خود نداند و بداند كه قضاوت خدا غير از قضاوت عوام الناس است، قطعي است كه روز قيامت كه حساب به پاشد و پردهها برداشته شد، خدا در قضاوت تابع نظر مردم نيست.«وَيَدا لَهُمْ مِنَاللّهِ ما لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبونَ»؛10خدا حكمهايي صادر كند كه مردم خيره شوند.19. براي مردم، باتقوي و ديندار، و براي خدا، بيتقوا و فاسق و بيدين نباشد.20. پيوسته فراخور حال مستمع و مخاطب سخن بگويد و ميزان استعداد وي را رعايت كند، در كلاس شش ابتدايي مسائل رياضي كلاس نهم را يا دهم را تدريس نميكنند. مجالس مذهبي هم كلاسهايي است و در هر كلاسي درسِ همان كلاس بايد گفته شود.21. آنچه را ميگويد خود باور داشته باشد، و آنچه را خود باور ندارد هر چند مشتري زياد داشته باشد نگويد.22. كتابهاي مشتمل بر مطالب بياساس را ترويج نكند و از آنها نقل نكند و اگر خود خُبْرَه و كتابشناس نيست به اهل خبره مراجعه كند.1. سوره احزاب (33): 39.
2. سوره مائده (5): 67.
3- شرح نهجالبلاغه، ج 2، ص 194.
4. ح 158.
5. بحارالانوار، ج 2، ص 161؛ جمهرة خطب العرب، ج 1، ص 54.
6. سوره فصلت (41): 32.
7. سوره حاقه (29): 44-47.
8. بحارالانوار، ج 1، صص 165 و 166.
9. بحارالانوار، ج 1، ص 166.
10. سوره زمر (39): 47.