اخلاق و سیاست نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اخلاق و سیاست - نسخه متنی

داود الهامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




اخلاق و سياست

نويسنده: داود الهامي

تفكيك ناپذيري سياست از اخلاق
در اسلام

سياست اسلام، سياست خاصي است و با سياستهاي منفور جهان هيچگونه قابل مقايسه نمي‏باشد. در مسأله وحدت دين و سياست در اسلام، اختلاف اساسي اسلام با فلسفه سياسي غرب آشكار مي‏شود. در نظام سياسي اسلام، اخلاق نه تنها از سياست جدا نيست، بلكه سياست اسلامي بر فلسفه اخلاق استوار است.

سياست در ايدئولوژي غرب براي كسب قدرت است تجمع همه قدرتها نيز در يك شخص، قدرت دادگري و انصاف را از او مي‏ستاند به قول : «لرداكتون» مورخ انگليسي:

«قدرت فاسد كننده است و قدرت مطلق، فساد مطلق مي‏آورد، خودكامگان تاريخ كه همه اموال، همه قدرتها و همه امور را در اختيار داشتند، مجالي براي عدالت براي آنها باقي نماينده بود، هرچه را مي‏كردند، در ملك خود مي‏كردند نه در ملك ديگري و مگر تصرف در ملك خود خلاف عدالت است؟!»1.

يا به تعبير «منتسكيو»: تجربه تاريخ نشان داده است كه وقتي كسي همه‏كاره شد، و فرمانش در حكم قانون بود، ابائي از بي‏عدالتي نخواهد داشت. اجراي عدالت يك فرد كه داراي قدرت مطلقه است، ناشدني است و به همين‏روي دستور دادن به آن، امري غير اخلاقي است. اقتضاي واقعيت چنين است كه حاكم مطلق‏العنان، سر به ستمگري خواهد كشيد و به هيچ اندرزي از ستم روي بر نخواهد يافت»2.

يا به گفته جناب «بيسمارك» «حق در لوله تانگ است»3. و لذا قدرت هم ذاتا خبيث و ناپاك معرفي شده است.

ولي در مكتب اسلام، سياست براي كسب قدرت نيست، بلكه قدرت وسيله‏اي است براي احقاق حق و گسترش دادگري و از بين بردن ظلم و فساد، هدف خدمت به مردم و آشنا ساختن آنها با فضائل و كمالات انساني است و لذا هيچ وقت مرد سياست در اسلام، در معرض اين خطر قرار نمي‏گيرد كه به شرّ روي آورد و خويشتن را به گناه و پليديها آلوده سازد.

پس سياستمدار اسلامي، مي‏تواند با حفظ تقوي و فضائل انساني در امور سياسي مداخله كند و حتي در آن صورت تقوي و پاكيش بيشتر ارزش پيدا مي‏كند و البته داشتن چنين اخلاقي به سياست اسلامي كاملاً كمك مي‏نمايد تا به هدف نهائي نزديك شود زيرا هدف از آن، ترويج فضائل اخلاقي است و چون هدف سياست اسلامي آن است كه در جامعه مكارم اخلاق و فضائل انساني را به كمال نهائيش برساند و افراد جامعه را از عاليترين صفات انساني برخوردار سازد و لذا سياستمداران اسلامي با مراعات مقررات اخلاقي عملاً بالاترين احترام را به اخلاق مي‏نمايند.

سياستمدار مسلمان، طبق وظيفه ديني مكلّف است تعاليم اخلاقي را در اعمال خود بكار بندد و در اخلاق و رفتار، نمونه و در نمونه فضائل عالي انساني باشد سياست اسلامي، حفظ شرف و عزت نفس و شرافت روح را از وظائف قطعي سياستمدار شناخته و به هيچ سياستمداري اجازه نداده است كه باعث ذلت و خواري خود شود و به حقارت و فرومايگي تن دردهد و براي جلب منافع مادي شرف انساني خود را پايمال نمايد.

امام صادق عليه‏السلام فرمود:

«ان الله فوّض الي المؤمن اموره كلها و لم يفوض اليه ان يذل نفسه»4.

«خداوند كارهاي شخص مؤمن را به خودش واگذار نموده تا آن‏طوري كه ميل دارد، عمل نمايد ولي به وي اجازه نداده است كه خود را ذليل نمايد و موجبات پستي و خواري خويش را فراهم آورد».

سياستمدار مسلمان، مكر و فريب، دروغ و اغفال، خدعه و تدليس و ريا و تزوير و ساير رذائل اخلاقي را از عيوب اخلاقي مي‏داند و نفعي كه از اين راهها عايد شخص مي‏گردد، ناپاك و پليد مي‏خواند.

در سياست اسلامي، هدف وسيله را توجيه نمي‏كند و براي وصول به هدف هر نوع وسيله را مجاز نمي‏داند، زيرا در يك نظام ارزشي، نه تنها هدفها ارزش دارند، بلكه انتخاب وسيله‏ها نيز داراي ارزش‏اند.

به عبارت ديگر؛ سؤال اين كه: «هدف وسيله را مباح مي‏كند يا نه؟» سئوالي نيست كه بتوان جدا و بيرون از اعتبارات يك مكتب بدان پاسخ گفت، مكاتب ممكن است انديشه‏هاي متفاوت درباره آن داشته باشند، ممكن است در مكتبي انتخاب وسيله براي رسيدن به هدف مجاز شمرده شود ولي در مكتب ديگر نه.

اسلام از مكاتبي است كه خود معين مي‏كند براي وصول به هدف چه وسائلي را مي‏پسندد و كدام را مجاز نمي‏شمارد در نظام اسلام، معقول نيست روش‏هائي براي تأمين هدف برگزيده شود و با آن اهدافي كه اسلام در نظر دارد، تناقض داشته باشد. مثلاً اسلام كه تقوا، طهارت نفس، عدالت، پرهيز از دروغ و مكر و فريب و... را در صدر اهداف خود قرار داده، معقول نيست در عين حال، هر روشي را براي رسيدن به اين اهداف تجويز كند زيرا در اين صورت به تناقض اساسي مرتكب شده است به اين معني نمي‏توان از مردم دوستي دم زد اما به خاطر همين مردم كه رفاه و آزادي‏شان مورد نظر است، مردم را به انواع قتل و شكنجه و فريب و تحميق گرفتار كرد.

آري سياست اسلام، مبتني بر اصول و ارزشهاي اخلاقي است و لذا مؤسس و بنيانگذار اسلام خود عملاً در همه حال نمونه فضائل اخلاقي بود و او هرگز در دوران رسالت خود بر خلاف شرف انساني و اصول اخلاقي قدمي برنداشت، مردم را اغفال نكرد و وعده دروغ به مردم نداد، حق و فضيلت را هيچ‏وقت ناديده نگرفت و از راه گول زدن و انواع حقه‏بازيها و دغل‏كاريها كه عادت سياستمداران منفور تاريخ است، هدف خود را پيش نبرد او هرگز به مصلحت رنگ عوض نكرد و برخلاف عقيده و ايمانش سخن نگفت.

سياست و رعايت شرف انساني

در تاريخ پيامبر اسلام صلي‏الله‏عليه‏و‏آله موارد زيادي پيش آمد كه به كاربستن تعاليم اسلام و عمل به وظائف اخلاقي مستلزم ضرر و يا مزاحم منافعش بود، ولي او ضرر را تحمل كرد و از منفعت چشم پوشيد. به عنوان نمونه، رسول اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله در سالهاي قبل از هجرت از فرصت اجتماعات قبائل و عشائر عرب كه به مكه مي‏آمدند، استفاده مي‏نمود و با هرگروهي جداگانه در محل سكونتشان درباره رسالت خود گفتگو مي‏كرد در يكي از سالها موقعي كه جمعيت در مني متراكم بود، پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله دعوت خود را آغاز نمود، ابتداء به طرف خيمه‏هاي «بني‏كلب» و سپس به جانب «بني‏حنيفه» رفت و پيام خود را به آنان ابلاغ كرد و آنان را به اسلام دعوت نمود ولي آنها نپذيرفتند و جواب رد دادند. پس از آن به سوي منازل بني‏عامر رفت و اسلام را به آنها عرضه كرد، يكي از بزرگان آن قبيله به نام «بيحره» متوجه قيافه جذّاب و آهنگ گرم و نافذ رسول اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله شد و گفت: اگر مي‏توانستم اين جوانمرد را از قريش جدا كنم و به اختيار خود درآورم با قدرت نيروي او تمام عرب را قبضه مي‏كردم و آنها را مطيع خود مي‏ساختم سپس رو به آن حضرت كرد و گفت: «اگر امروز با شما به امر نبوت بيعت كرديم و از آن پس خداوند موجبات پيروزي تو را بر مخالفان فراهم آورد، آيا زمام امور، بعد از شما براي ما خواهد بود؟ در پاسخ با صراحت و صداقت فرمود: «اختيار امر بعد از من براي خداوند است و آن را در موردي كه بخواهد، قرار خواهد داد».

«بيحره» گفت: «آيا امروز به ياري شما برخيزيم و گلوهاي خود را هدف سلاحهاي عرب قرار دهيم و پس از آن كه پيروز شديد، زمامداري امور براي ديگران باشد؟ ما را به كار تو نيازي نيست» و از دعوت آن حضرت سر باز زد5.

هرگاه سياست پيامبر براي اين بود كه هرطوري شده به قدرت برسد، قبيله بني‏عامر كه از قلب پيامبر آگاه نبودند و نمي‏دانستند امر بعد از رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله در اختيار خداست، آن روز با پيشنهاد قبيله بني‏عامر موافقت مي‏كرد و آنان را به آينده اميدوار مي‏ساخت. افراد قبيله به آن حضرت مي‏گرويدند، تمام قدرت خود را در اختيار او قرار مي‏دادند و موجبات پيشرفت سريع اسلام را فراهم مي‏ساختند و اين خود در آن شرائط براي پيامبر موفقيتي درخشان بود و سودي بس بزرگ دربرداشت ولي پيامبر اين كار را نكرد و وعده دروغ به آنان نداد.

او در عين اين كه مرد سياست و جنگ و قدرت بود، معنويت و پارسائي و محبت در سيماي او نمايان‏تر بود كشمكشهاي مداوم نظام و سياسي كه زندگي او را در خود غرق كرده بود، مانع از آن نبود كه مردم در چهره او آرامش و صفائي را كه از يك پيامبر انتظار داشتند، ببينند. او بنيانگذار يك سازمان سياسي بامشخصات كاملاً تازه‏اي بود كه از متن اسلام برمي‏خاست او با تأسيس چنين سياستي توانست سيستمهاي سياسي متداول آن عصر را براندازد.

راستي اعجاب‏انگيز است كه در زماني كه «شاه» يا «قيصر» يا «امپراطور» كه همواره در تاريخ مظهر قساوت و خشونت و استبداد و بي‏رحمي بوده است، و پوست كندن و آن را از كاه انباشتن و بر دروازه شهر ياكنگره قصر آويختن و به چشم ميل كشيدن و در تنور افكندن و از كلّه‏ها منازه درست كردن و يك خانواده و بلكه يك فاميل را به جرم يكي از اعضاء آن نابود كردن و در كاسه سر انسانها شراب نوشيدن و غيره معني رايج «سياست» آن عصر بوده است، او در شبه جزيره عربستان در جامعه بدوي ميان قبائل وحشي عرب «سياست» خويش را بر آزادي، برابري، برادري، عدالت اجتماعي، خيرخواهي و خدمت به مردم و راهنمائي بنياد نهاد و به افراد حق داد كه در برابر او از نظر خود دفاع كنند و در اين كار كمترين احساس خطري از جانب او نكنند و در زندگي سياسي وي مي‏خوانيم كه بارها يارانش و حتي مردم بي‏مسئوليت رو در روي او ايستادند و بدون ترس، نظر خود را اظهار داشتند. آري اين است سياست اسلام، سياستي كه از هرگونه هوا و هوس و طمع و آلودگي پاك است.

دو بينش سياسي در جامعه اسلامي

با اينكه «سياست» در اسلام از ديانت جدا نيست و «سياست اسلامي» بر پايه فضائل و مكارم اخلاق و ارزشهاي اسلامي و انساني استوار است و پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و ائمه اطهار عليهم‏السلام نيز اين نوع «سياست» را در زندگي سياسي خود عملاً نشان داده‏اند و به اصطلاح «سياست» را در خدمت ارزش به كار گرفته‏اند نه در خدمت «سود»، متأسّفانه در همان قرون در جامعه اسلامي «سياست» جديدي پايه‏گذاري شد كه به مقتضاي اصل «هر حقيقت به ميزاني كه متعالي‏تر است، سقوط و انحراف در آن خطرناكتر و زيان‏آورتر است»، «سكّه قلب» سياست اسلامي نيز بر جامعه اسلامي بسيار خطرناك گرديد. بدين ترتيب سياست مقدس اسلامي خيلي ساده و سريع تبديل به يك سياست فريبنده و خطرناك شد و به صورت فلسفه توجيه كننده رژيم استبدادي و ديگتاتوري درآمد و در نتيجه «نبوت» و «امامت» به «سلطنت» تبديل گرديد و همين باعث شد تمدن اسلامي نيز «قدرت معنوي» خود را از دست بدهد.

اين سياست جديد كه كاملاً با معيارهاي اسلامي مخالف بود، به سياستمداران اجازه مي‏داد كه در راه تحقق آمال سياسي خود از هر وسيله‏اي استفاده كنند! و مي‏توان گفت: پايه‏گذار اين نوع «سياست» در جوامع اسلامي، بني‏اميه بودند كه «ماكياوليست» به تمام معني به شمار مي‏رفتند و بايد آنها را پايه‏گذار مكتب ماكياوليستي در تاريخ اسلام معرفي كرد. آنها جهت تحكيم پايه‏هاي سلطنت خود از هر نوع وسائل استفاده مي‏كردند و معتقد بودند براي نيل به قدرت بايد به هر عملي از : زور؛ حيله؛ تزوير؛ غدر؛ قتل؛ جنايت؛ تقلب؛ نقض قول و پيمان‏شكني مقررات اخلاقي متوسل مي‏شدند و هر نوع عوامفريبي و نيرنگبازي را براي نيل به قدرت و حفظ آن براي خود جايز مي‏شمردند.

از آن روز «سياست» در جوامع اسلامي دو مفهوم كاملاً متضاد پيدا كرد كه يكي از آنها سياستي است كه ارزشهاي اسلامي در متن و نهاد آن جاي دارد، سياستي است كه هرگونه هوي و هوس، طمع، عوامفريبي، نيرنگبازي و ساير روشهاي شيطاني و آلودگي پاك است. اين سياست، سياست صحيح اسلامي و سياست پيامبر و ائمه اطهار عليهم‏السلام است و اين كه در يكي از زيارتنامه‏هاي امامان معصوم مي‏خوانيم: «و ساسة‏العباد و أركان البلاد»( (شما سياستمداران خلق و اركان مملكت هستيد) سياستمدار به اين معني بوده‏اند.

قسم دوم سياستي است از قسم سياست «ماكياولي» كه مخالف دين و اخلاق است و مبتني بر حيله و مكر و فريب و انواع حقه‏بازيها و دغلكاريها مي‏باشد و هدف از اين نوع سياست به قدرت رسيدن و بر تخت‏هاي نرم تكيه زدن است و اين قسم، سياست، كار پرشرّ و شوري است كه دخالت در آن، دامن مقدسان را آلوده مي‏سازد و اگر به اين دو نوع سياست، در جامعه اسلامي توجه داشته باشيم، پاره‏اي از مشكلات تاريخي حل مي‏گردد.

در جامعه اسلامي اين دو بينش سياسي را مي‏توان در وجود حضرت علي عليه‏السلام و بني‏اميه مشاهده كرد، بني‏اميه، مجسّمه سياست ضد اسلامي و ضد انساني كه بسياري مي‏كوشيدند تا چهره دژخيمي خويش و نظام جاهلي خاندان خويش را در پس نقابي از فريب پنهان نگاه دارند، و با نرمجوئي و حلم و رفتاري عوام‏پسند ظاهرا از رژيم قبلي چندان دور نمانند، كتاب راستي يعني «قرآن مجيد» را بر سر نيزه‏هاي فريب، بالا مي‏برند و از حلقوم مناره‏هاي مساجد «اذان شرك» به گوش مي‏رسانند و قيصروار، عمامه پيامبر خدا بر سر مي‏نهند و جلاّدگونه شمشير جهاد بر دست مي‏گرفتند و با اين كارهاي عوامفريبانه، سياستمدار دوران شناخته مي‏شدند. و لذا سراسر تاريخ ننگين بني‏اميه مملوّ از تاريخ ستمگري و جنايت و خونريزيهاست و حكومت آنها مجسم كننده استبداد جديد «ماكياولي» است. آنها به مأمور خود صراحتا دستور مي‏دادند كه: «كسي كه با رأي و فگر تو موافق نيست، او را به قتل برسان و اموال و دارائي هركس را كه در طاعت ما نيست، غارت گن و از هر دهي كه گذشتي ويران ساز»6.

«بسر بن ارطاة» به طوري كه تاريخ نشان مي‏دهد، فرمان مزبور را كه شامل جزئي از دستور ماكياولي است و همان روح ماكياوليسم در آن ديده مي‏شود، به كار بست و هزاران نفر را قتل عام نمود، حتي به بچه‏ها هم رحم نكرد7.

همچنين بنا به نقل تاريخ يكي از دژخيمان معاويه به نام «سفيان بن عوف غامدي» مي‏گويد معاويه مرا خواست و گفت: ترا با لشگر انبوهي مي‏انگيزم، راه خود را از كنار فرات پيش گير تا به شهر «هيت» برسي، آنجا را تصرف كن اگر در آنجا از مردم استقامتي احساس نمودي، هجوم آورده و غارت كن، سپس از «هيت» بگذر و آنگهي انبار را غارت كن. اگر در آنجا لشگري نديدي بگذر و خودت را در مدائن فرو بر، و مبادا به كوفه نزديك شوي و بدان كه اگر تو مردم انبار و مدائن را بترساني، مانند اين است كه اين يورشها را به كوفه وارد آورده‏اي، اي سفيان! اين غارتها دلهاي عراقي‏ها را به وحشت انداخته و دلهاي هواخواهان ما را شاد خواهد كرد، هركس را كه از حوادث مي‏ترسد، به ما تمايل مي‏كند. پس هركس را كه ديدي رأي او مطابق رأي تو نيست، نابودش كن و به هر آبادي كه رسيدي آنجا را ويران ساز و اموالشان را غارت كن، زيرا غارت اموال شبيه به كشتار است و تأثير ناگوار آن به دلها زيادتر است8.

معاويه با وجود اين كه با امام حسن عليه‏السلام قرارداد صلح بست، و مواد صلحنامه را امضاء نمود، ولي بعد از آن كه اوضاع كمي آرام شد، پيمان‏شكني كرد و در جمع طرفداران علي عليه‏السلام در كوفه طي نطقي گفت:

«به خدا سوگند من با شما جنگ نكردم تا شما نماز بخوانيد و روزه بگيريد و حج كنيد و زكات بدهيد، بلكه با شما جنگ كردم تا به قدرت برسم و بر شما امير و حاكم باشم. خداوند مرا به آرزوي خود رساند و حاكم شما كرد و شما نمي‏خواستيد من با حسن بن علي عليه‏السلام پيماني بستم ولي اينك پيمان را شكسته و تمامي آن‏ها زير پاي من است و به هيچ‏يك از مواد آن وفا نمي‏كنم»9.

اينها نمونه‏هائي است از سياست ماكياولي بني‏اميه. به قول دكتر حسن ابراهيم حسن، نويسنده معروف مصري: «معاويه خلافت را به زور شمشير و خدعه و سياست به دست آورد»10.

البته اين سياست ظالمانه و ضد انساني بعد از بني‏اميه به وسيله بني‏عباس و ديگر زمامداران خودسر در جامعه اسلامي دنبال گشت و زمامداران به اصطلاح اسلامي، براي نيل به قدرت و حفظ آن به هر عمل خلاف اخلاقي از تزوير، تقلّب، خدعه، حيله، قتل و غارت و جنايت مرتكب شدند و حتي بعضي از آنان با صراحت، دستور شكستن تمام قيود اخلاقي را براي نيل به قدرت صارد كردند في‏المثل در مرور به تاريخ اسلام، دستور و وصيتي به نظر مي‏رسد از طرف امام ابراهيم خطاب به «ابومسلم خراساني» كه در سال 129 هجري صادر شده است، عين اين دستور از لحاظ اين كه به نظريات «ماكياولي» مشابهت دارد، ذكر مي‏شود:

ابراهيم بن محمد بن عبدالله بن عباس معروف به امام ابراهيم نخستين پيشوائي است از خاندان بني‏عباس كه بر ضد امويان در عهد خلافت مروان حمار قيام كرد ابومسلم خراساني در سفري كه به مكه نمود، در آنجا به خدمت امام ابراهيم رسيد، امام مزبور در قيافه او علائم رشد و كياست را خواند و در بين همراهان كه همه از شيعيان آل علي عليه‏السلام بودند، ابومسلم را كه در آن هنگام 19 سال داشت، به نمايندگي خود برگزيد و براي قيام بر ضد امويان و دعوت مردم به پيروي از آل عباس دستوري به وي داد كه در تاريخ به وصاياي امام ابراهيم معروف است و اين است عين دستور و وصيت امام ابراهيم به ابومسلم خراساني:

«فاقتل من شكَكْتَ في أمره و من كان في امره شبهة و من وقع في نفسك منه شئ و ان استطعت ان لا تدع بخراسان لسانا عربيا، فافعل، فايّما غلام بلغ خمسة اشبار و اتهمته فاقتله...»11.

«در امر حكومت و تحصيل قدرت نسبت به هركس كه شك كردي و در كار هركس كه شبهه نمودي، و هركس كه از او در دل تو اندك نگراني پيدا شد، او را به قتل برسان و اگر لازم شد، در خراسان يك نفر عربي زبان هم باقي نگذار (يعني تمام اعراب مقيم خراسان را به قتل برسان) و هركجا يك بچه را هم ديدي كه طول قدش پنج وجب باشد و مورد تهمت واقع شود، او را به قتل برسان».

در اينجا مي‏بينيم امام ابراهيم در وصيت خود صريحا به ابومسلم براي نيل به قدرت دستور قتل و خونريزي مي‏دهد ولي با اين تفاوت كه مانند «ماكياولي» دستور صريح براي نقض تمام سنن اخلاقي و شكستن عادات مذهبي نداده است.

ابومسلم نيز چنان كه تاريخ نشان مي‏دهد، دقيقا وصيت مزبور را كه شامل قسمتي از دستورات ماكياولي است، به كار بست و در اين رابطه 000/60 نفر را به قتل رساند12. و از جمله «ابوسلمه خلال» همكار و دوست خود را كه به وزير آل محمد ملقب شده و در نهضت، با او همكاري كرده بود، پس از نيل به قدرت چون به وي بدگمان شد كه با علويان (اولاد علي) براي تفويض خلافت مكاتبه كرده است، روزي او را خواست و گفت: «آيا وصيت امام ابراهيم را به خاطر داري؟ ابوسلمه جريان را فهميد و گفت: آري، بلافاصله گردن خود را در جلو شمشير ابومسلم قرار داد و ابومسلم با شمشير خود سر دوست و همكار خويش را قطع كرد13!!.

مقصود اين است كه سنت ماكياوليسم يعني طريقه حكومتي كه او پيشنهاد مي‏كند، در قرنها قبل از ماكياولي در شرق سابقه داشته و به صورت لكه ننگي بر پيشاني مدنيت اسلامي ثبت شده است.

البته اسلام هرگز از نظر تعاليم و برنامه‏ها و نه در مرحله اجرا و عمل، اين نوع سياستهاي ظالمانه و ددمنشانه را تحمل نمي‏كند، از اين‏رو اين نوع سياستهاي شيطاني را به نام سياست ديني و اسلامي ناميدن و گناه آن را به گردن اسلام انداختن، برخلاف انصاف و مروت است.


1) دانش و ارزش، ص 297 و 298.

2) مدرك قبل.

3) همان كتاب ص 30.

4) وسائل الشيعة، ج11، ص 424، باب 12 كراهة‏التعرض للذل.

5) سيره ابن هشام، ج1، ص 424 .

6) تاريخ يعقوبي، ج2، ص 141 - 142 - الغدير، ج11، ص 6.

7) مدرك قبل.

8) شرح نهج‏البلاغه ابن ابي الحديد، ج2 ، ص 6 - 85.

9) شرح نهج‏البلاغه، ابن ابي الحديد، ج4، ص 16 - تاريخ طبري، ج4، ص 124.

10) تاريخ سياسي اسلام، ج1، ص 308.

11) تاريخ طبري، ج9، ص 1974 - ابن اثير، ج4، ص 295 - البداية والنهاية، ج10، ص 28 و 64 - جلد نهم از حلقات جرجي زيدان (سلسله روايات تاريخ اسلام تحت عنتوان ابومسلم خراساني) ص 18 و 19 طبع مصر.

12) البداية والنهاية، ج10 ، ص 72 - وفيات الأعيان، ج1، ص 281 - كامل ابن اثير، ج4، ص 354.

13) طبيعة‏الدعوة‏العباسية، ص 245.

/ 1