فلسفه دین (34) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فلسفه دین (34) - نسخه متنی

احمد بهشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




فلسفه دين(بخش 34)

نويسنده: دكتر احمد بهشتي

تلاش در راه تنقيح قلمرو
فلسفه دين

در همان مقاله «تفاوت فلسفه دين و كلام» نيز چنين آمده است:

«هرگاه كلمه فلسفه به اسم يك رشته علمي اضافه شود، به معني مجموعه مباحثي است كه به آن رشته علمي نگاهي از بيرون دارد»1.

درست است كه فلسفه دين يكي از شعب فلسفه مضاف است واحكام كلي فلسفه -از جمله سير آزاد عقلاني- را دارد؛ ولي دين يكي از رشته‏هاي علمي در رديف كلام و حقوق و اخلاق و غيره نيست. دين مجموعه‏اي از معارف الهي است كه بخشي از آن به اعتقادات و بخشي از آن، به اخلاق -يعني فضائل و رذائل نفساني- و بخشي ديگر به اعمال مردم مربوط است؛ حال آن كه علوم ديگر، هركدام مجموعه‏اي از معارف بشري است؛ اعم از اين كه مربوط به دين باشد يا نباشد. عالم ديني شاگرد دين است. او مي‏كوشد كه دين را آنگونه كه هست، بفهمد. بدون اين كه معارف بشري را در آن مؤثر گرداند. فلسفه دين، نگاه برون ديني و معرفت درجه دوم، نسبت به چنين معرفتي است. اشتباه است اگر كسي علم دين را كه از راه شاگردي اولياي دين و تأمّلات و تدبّرات ديني به دست مي‏آيد، در عرض كلام يا فلسفه يا غير از آنها قرار دهد. رواياتي كه مضمون آنها اين است كه نبايد كلام خدا را تفسير به رأي كرد2 ناظر به اين است كه نبايد معرفت ديني در طول معارف بشري قرار گيرد و نسبت به آنها معرفت درجه دوم، تلقّي شود. سرچشمه دين، وحي است و سرچشمه علوم بشري، فكر است. در علوم بشري بايد شاگردي بشر كرد و در علم دين بايد شاگردي اولياي طاهر و مطهر ديني كرد.

آري معرفت ديني فوق همه معارف بشري است، نه در عرض آنها و نه در مرتبه بعد.

فلسفه دين به چنين معرفتي نظر دارد. اگر دين، مجموعه‏اي از معارف الهي است كه از سرچشمه زلال وحي نشأت مي‏گيرد3 -و صد البته كه چنين است- در فهم آن رعايت معيارهاي صحيح لازم است. معيارها را از كجا بايد به دست آورد؟ آيا اگر كسي بدون احاطه به همه معارف الهي بخواهد آيه‏اي را تفسير يا مسأله‏اي را اجتهاد و استنباط كند، در دره ضلالت فرو نمي‏غلتد؟ آيا احاطه به معارف الهي بدون شاگردي معلمان واقعي مكتب، امكان‏پذير است؟

رسالت فلسفه دين

فلسفه دين مي‏خواهد ميان معرفت حقيقي ديني و معرفت قلاّبي و مجازي تفكيك كند. در روايتي آمده است كه امام صادق عليه‏السلام فرمود:

«ان من اتّبع هواه و أعجب برأيه كان كرجل سمعت العامّة تعظّمه و تصفه»4.

«هركس (در معارف ديني والهي) پيرو هواي خويش باشد و به رأي خود دستخوش اعجاب شود، همچون كسي است كه شنيد عوام‏الناس او را تعظيم و ستايش مي‏كنند».

امام عليه‏السلام در باره آن كس چنين فرموده است:

دوست داشتم كه او را به گونه‏اي كه مرا نشناسد، ديدار كنم؛ تا اندازه و موقعيت او را بنگرم. او را در جائي ديدم كه جمعيت انبوهي از عوام‏الناس محاصره‏اش كرده بودند. من درحالي كه از آنها فاصله داشتم و صورتم را پوشيده بودم، به او و ايشان مي‏نگريستم. سرانجام پس از گفتگوي بسيار از آنها جدا شد و مردم پي كار خود رفتند. من او را دنبال كردم. هنگامي كه به يك نانوائي رسيد، او را غافل كرد و دو گرده نان دزديد. از كار او تعجب كردم. با خود گفتم: شايد با او معامله‏اي دارد. سپس به انارفروشي رسيد و از او نيز دو انار دزديد. بازهم از كار او تعجب كردم و با خود گفتم: شايد معامله‏اي در كار است. سپس گفتم: او را چه نيازي به دزدي است؟ من همچنان او را تعقيب مي‏كردم. تا اين كه به بيماري رسيد و نانها و انارها را پيش او گذاشت و به راهش ادامه داد. من او را دنبال كردم، تا اين كه در بياباني مستقر شد، به او گفتم: اي بنده خدا، درباره تو خبرهاي خوبي مي‏شنيدم. دوست داشتم كه تو را ديدار كنم و تو را ديدار كردم. ولي از تو كاري ديدم كه دلم را مشغول كرده است. مي‏خواستم از تو بپرسم تا دلم آرام بگيرد. ديدم كه بر نانوائي گذشتي و از او دو نان دزديدي و بر انارفروشي گذشتي و از او دو انار دزديدي.

او گفت: قبل از هر چيزي بگو: تو كيستي؟ گفتم: مردي از اولاد آدم و از امت محمد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله . گفت: بگو كيستي؟ گفتم: مردي از خاندان پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله . گفت: شهرت كجاست؟ گفتم: مدينه. گفت: شايد تو جعفر فرزند علي بن الحسين بن علي بن ابوطالبي. گفتم: آري. گفت: شرافت اصل و نسب، با جهل به آن‏چه بدان تشرّف يافته و با ترك علم و دانش جد و پدرت، تو را سود ندارد. تو نبايد كاري را كه موجب ستايش و مدح فاعل است، قبيح بشماري.

گفتم: چه كاري؟ گفت: قرآن كتاب خداست. گفتم: به چه چيزي از قرآن جاهلم؟ گفت: خداوند مي‏گويد:

«مَنْ جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزي اِلاّ مِثْلِها...»5.

«هركس كار نيكويي كند، براي او ده برابر است و هركس كار بدي كند، كيفرش به اندازه همان كار است».

من دو نان و دو انار دزديده‏ام. پس چهار گناه كرده‏ام و چون آنها را بخشيدم، چهل حسنه برده‏ام. بنابراين، چهار سيّئه از آن كم مي‏شود و 36 حسنه براي من باقي مي‏ماند.

گفتم: مادرت به عزايت بنشيند. تو به كتاب خدا جاهلي، آيا نشنيده‏اي كه قرآن مي‏گويد: «...إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ المُتَّقِينَ»6 «خداوند اعمال خوب را تنها از پرهيزكاران قبول مي‏كند». تو هنگامي كه دو نان دزديدي مرتكب دو گناه شدي و هنگامي كه انارها را دزديدي، مرتكب دو گناه ديگر شدي و چهل حسنه به چهار سيّئه اضافه نكردي(تا جمع و تفريق صورت گيرد).

او خيره خيره به من نگاه مي‏كرد و من بازگشتم و او را رها كردم7.

باتوجه به اين روايت و برخي روايات ديگر مي‏توانيم بگوئيم: در روايات ما رهنمودهاي خوبي در مورد فلسفه دين صورت گرفته است. با اين‏گونه روايات معلوم مي‏شود كه كدام معرفت، ديني و كدام معرفت غير ديني است؟ اگر كسي محيط به معارف ديني نباشد و از جامع‏نگري به دور باشد، معرفت او معرفت ديني نيست. سراب است نه آب. پندار و وهم و خيال است، نه حقيقت ناب.

آب كوزه و آب دريا

امام هشتم عليه‏السلام در نامه‏اي به عبدالله بن جندب نوشت:

«...ان محمدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله كان امين اللّه في خلقه، فلما قبض، كنّا أهل البيت عليهم‏السلام ورثته، فنحن اُمناء اللّه في أرضه و عندنا علم البلايا و المنايا...»8.

«محمد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله امين خدا در ميان مردم بود و چون قبض روح شد، ما در زمين امناي خداييم و علم بلايا و منايا پيش ماست».

امام باقر عليه‏السلام فرمود:

«يمُصّون الثَّمادَ و يدعون النهرَ العظيمَ قيل له: و ما النَّهرُ العظيم؟ قال: رسول اللّه و العلمُ الّذي اعطاهُ اللّه. ان اللّه عزوجلّ جَمَعَ لمحمّدٍ صلي‏الله‏عليه‏و‏آله سُنَنَ النبيّين مِنْ آدمَ و هَلُمَّ جَرّا الي محمّد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله . قيل له: و ما تلك السُنَن؟ قال: علمُ النبييّن بأسرِهِ و انّ رسول اللّه صلي‏الله‏عليه‏و‏آله صيَّرَ ذلكَ كلّهُ عند اميرالمؤمنين»9.

«آب اندك را مي‏مكند و نهر بزرگ را رها مي‏كنند. گفته شد: نهر بزرگ چيست؟ فرمود: پيامبر خدا و علمي كه خدا به او داده است. خداوند براي محمد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله سنتهاي پيامبران را از آدم و همين‏طور تا محمد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله جمع كرد. گفته شد: اين سنتها چيست؟ فرمود: علم همه پيامبران و پيامبر خدا همه را به اميرالمؤمنين عليه‏السلام منتقل كرد».

فلسفه دين -آن هم دين اسلام- به ما مي‏گويد: با وجود دريا -بلكه اقيانوس بي‏كران- نبايد آب را از كوزه يا شيشه مكيد. اين آب براي رفع عطش موقت خوب است و آن، براي رفع عطش هميشگي. علم پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و به تبع او علم ائمه اطهار عليهم‏السلام اقيانوس است. و علم ديگران -اگر بشود نام عالم بر آنها گذاشت- كوزه يا دَلوك است. علم بي‏كران آنها كام همگان را تا ابد سيراب و شاداب مي‏كند و علم ديگران -اگر علم باشد- كام بعضي را آن هم براي مدتي كوتاه.

وانگهي آب كوزه هم از درياست. اگر دريا نباشد، باراني نمي‏بارد و اگر باراني نباشد، آبي در چشمه يا حوضچه‏اي فراهم نمي‏آيد، تا كسي بتواند كوزه يا مشكي از آن دارد يا جامي از آن، بنوشد.

مشكل بزرگ برخي از ارباب فلسفه دين

عدم تفكيك ميان معرفت ديني كه وحياني است با معرفت بشري كه عقلاني است، موجب عدم تفكيك ميان فلسفه دين و فلسفه علوم دين شده است.

ريشه اين اشتباه را بايد در آثار مسيحياني كه فلسفه دين نوشته‏اند، جستجو كرد. البته بايد به آنها حق داد. آنها از معرفت ناب مسيحي محرومند. عهد عتيق و عهد جديد، معرفت ناب ديني به آنها نمي‏دهد. سنت يهودي و مسيحي هم محتوايي ندارد كه آنها را به سوي معرفت ناب ديني رهنمون گردد. بنابراين، هنگامي كه مي‏خواهند فلسفه دين بنويسند، ناگزير مي‏شوند به سراغ بحثهاي كلامي متكلمان و بحثهاي الهي فلاسفه بروند. نمونه آن را در كتاب فلسفه دين هاسپرز ملاحظه كرديم.

نگاهي به فلسفه دين نورمن. ال. كيسلر

جلد اول اين كتاب در دو بخش تنظيم شده: بخش اول درباره خدا و تجربه و بخش دوم درباره خدا و عقل است.

اگر با اندكي مسامحه بخش اول را مربوط به فلسفه دين بدانيم10، ولي بخش دوم، قطعا از حوزه فلسفه دين خارج است. بلكه مربوط مي‏شود به فلسفه علم كلام يا فلسفه فلسفه چرا كه محور بحثهاي بخش دوم، براهين غايت شناختي(اتقان صنع) و اخلاقي و وجودي و جهان‏شناختي(يعني برهان افلاطون براي روح جهان و برهان محرك ارسطو و برهان واجب‏الوجود فارابي و برهان عليت بوعلي سينا و آكونياس و استدلال آگوستين) است و آخرين بحث آن بازهم درباره برهان جهان‏شناختي در ارزيابي مجدد است. او در اين بخش مي‏گويد:

«موجود يا موجوداتي محدود و متغير وجود دارند. وجود فعلي هر موجود متغير و محدود، معلول وجودي ديگر است. سير قهقرائي بي‏نهايت از علل وجود نمي‏تواند وجود داشته باشد. بنابراين، علت اولائي براي وجود فعلي اين موجودات وجود دارد. اين علت اولي بايد نامتناهي، واجب، ازلي، بسيط، لامتغيّر و واحد باشد11.

بحث درباره ارزيابي اين برهان است و البته مؤلف كتاب، به خوبي از عهده ارزيابي برآمده و آن را بر كرسي اعتبار نشانده است. ولي آيا اين بحث به فلسفه دين مربوط است يا به فلسفه علم كلام يا فلسفه فلسفه؟

اگر چنين برهاني در عهدين وجود داشت، ارزيابي آن به فلسفه دين مربوط مي‏شد. حال كه وجود ندارد، به فلسفه دين مربوط نمي‏شود.

بازهم تأكيد مي‏كنيم كه فلسفه دين مسيحي و يهودي ناگزير است كه چنين باشد. چرا كه متن عهدين مطلب چندان مهمي ندارد كه بتواند حوزه فلسفه دين را اشباع كند.

اين نكته را هم اضافه كنيم كه كتاب نورمن. ال.كيسلر. در مسائل ديني موضعي مثبت دارد و تحليلهاي مناسبي از ادعاهاي مخالفين و ضعفهاي موافقين را ارائه داده است12.

نگاهي ديگر به كتابي ديگر

كتاب فلسفه دين «جان هيك» را مي‏گشاييم. اين كتاب به وسيله آقاي «بهزاد سالكي» ترجمه شده است.

«جان هيك» در مقدمه اين كتاب، فلسفه دين را به معناي اثبات وجود خدا از طريق براهين عقلي -كه راه را براي مدعيان وحي هموار مي‏كند- نمي‏پذيرد و معتقد مي‏شود كه اين كار را بايد به الهيات طبيعي -كه مساوي الهيات عقلي است- واگذارد و بايد دفاع فلسفي از عقايد ديني را مدافعه ديني ناميد، بلكه مي‏گويد: فلسفه دين يعني تفكر فلسفي در باب دين13.

وي در فصل اول كتاب درباره مفهوم يهودي -مسيحي خدا بحث مي‏كند. ودر فصل پنجم درباره وحي و ايمان و در فصل ششم درباره بنيان‏گرائي و اعتقاد عقلي (اعتقاد عقلي بدون برهان و باورهاي ديني پايه و باورهاي بنيادي ديني) و در فصل هفتم درباره زبان دين و در فصل هشتم درباره تحقيق‏پذيري و تحقيق‏ناپذيري زبان دين و در فصل نهم دعاوي متعارض اديان مختلف در باب نيل به حقيقت و در فصل دهم درباره تقدير بشري و جاودانگي و رستاخيز و در فصل يازدهم درباره تناسخ به بحث پرداخته است. در فصل دوم و سوم درباره ادله اثبات و ردِّ وجود خدا بحث كرده كه اينها مربوط مي‏شود به فلسفه علم كلام يا فلسفه فلسفه.

در فصل چهارم درباره خير و شر بحث كرده كه هم مي‏تواند به فلسفه دين مربوط باشد و هم به فلسفه علم كلام و هم به فلسفه فلسفه.

از فصل پنجم تا يازدهم و نيز فصل اول، به حوزه فلسفه دين مربوط است. مشروط به اين كه فيلسوف دين به تحليل عقلاني و آزاد محتويات ديني در زمينه مسائل مربوط بپردازد و به تحليل عقلاني نظرات متلكمان و فيلسوفان نپردازد.

گستره فلسفه دين اسلام

در قرآن و سنت اصيل اسلامي مطالب و مسائل زيادي مطرح است كه در عهدين يا مطرح نيست، يا به صورت تحريف شده مطرح است.

قرآن برهان جهان‏شناختي را در آيه شريفه زير مطرح كرده است:

«أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَئٍ أَمْ هُمُ الخالِقُونَ»14.

«آيا آنها بدون هيچ آفريده شده‏اند، يا خودشان آفريدگارند؟».

در اين آيه هم وجود پديده بدون علت، نفي شده و هم اين كه ممكن خودش علت براي خودش باشد.

در آيه زير برهان غايت شناختي مطرح است:

«...رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً...»15.

«پروردگارا،! اين جهان را به باطل و بيهوده نيافريده‏اي».

در آيه ديگري خطاب به انسان مي‏فرمايد:

«أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثا وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ»16

«آيا گمان مي‏كنيد كه ما شما را بيهوده آفريده‏ايم و شما به سوي ما باز گردانده نمي‏شويد؟».

قرآن در آيه زير متعرض برهان توحيد شده است:

«لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللّهُ لَفَسَدَتا...»17.

«اگر در زمين و آسمان خداياني غير از «الله» بود، به فساد و تباهي كشانده مي‏شدند».

و نيز مي‏فرمايد:

«ماَ اتَّخَذَ اللّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذا لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلي بَعْضٍ...»18.

«خداوند براي خود فرزندي نگرفته و با او خدايي نيست كه در اين هنگام هر خدائي به آن چه آفريده، مي‏پردازد و بعضي بر بعضي برتري مي‏جويند».

قرآن كريم متعرض برهاني مي‏شود كه مي‏توان بر آن، نام برهان ربوبيت نهاد. چنانكه مي‏فرمايد:

«قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمواتِ السَّبْعِ وَ رَبُّ الْعَرْشِ العَظِيمِ»19.

«بگو: چه كسي پروردگار آسمانهاي هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ است؟».


1) فصلنامه حوزه و دانشگاه، سال اول، شماره 3.

2) عن الرضا عن آبائه عليهم‏السلام قال اللّه «ما آمن بي من فسّر برأيه كلامي»؛ (هركس كلام مرا تفسير به رأي خود كند، به من ايمان نياورده است(الوسائل، ج18، الباب 13، من ابواب صفات القاضي، حديث 28).

4) تفسير كنزالدقائق، ج3، ص 61، از مرحوم مشهدي.

5) الأنعام: 160.

6) المائدة: 27.

7) مرحوم مشهدي اين حديث را از معاني الأخبار، ج4، ص 33 نقل كرده و در پايان مي‏گويد: حديث طولاني است و من آن چه مورد نياز بود، آوردم(كنزالدقائق، ج3، ص 62).

8) الكافي، ج1، ص 223.

9) الكافي، ج1 ، ص 222.

10) اين كه مي‏گوئيم: با اندكي مسامحه، به لحاظ اين است كه ممكن است اين بحث را داخل در قلمرو فلسفه عرفان بدانيم.

11) فلسفه دين از نورمن.ال.كيسلر، ج1، ص 8.

12) اين كتاب به قلم فاضلانه آقاي حميد رضا آية‏اللهي ترجمه شده و توسط انتشارات حكمت، تحت عنوان «آشنايي با فرهنگ غرب» انتشار يافته است.

13) صفحه 13.

14) طور: 35.

15) آل عمران: 191.

16) المؤمنون: 115.

17) الأنبيا: 22.

18) المؤمنون: 91.

19) المؤمنون: 86.

/ 1