فلسفه دين(بخش 14)
نويسنده: دكتر احمد بهشتي
فلسفه ازدواج و مسؤوليتهاي متقابل
سخن را با حكايتي از گلستان سعدي آغاز ميكنيم:
از صحبت ياران دمشقم ملالتي پديد آمده بود. سر در بيابان قدس نهادم و با حيوانات انس گرفتم؛ تا وقتي كه اسير فرنگ شدم. در خندق طرابلس باجهودانم به كار گل بداشتند. يكي از رؤساي «حَلَب» كه سابقهاي ميان بود، گذر كرد و بشناخت و گفت: اي فلان، اين چه حالت است؟ گفتم: چه گويم؟!
همي گريختم از مردمان به كوه و به دشت كه از خداي نبودم به آدمي پرداخت
قياس كن كه چه حالم بود در اين ساعت
پاي در زنجير پيش دوستان
بِهْ كه با بيگانگان در بوستان
كه در طويله نامردمم ببايد ساخت
بِهْ كه با بيگانگان در بوستان
بِهْ كه با بيگانگان در بوستان
بر حالت من رحمت آورد و به ده دينار از قيد خلاصم كرد و با خود به حَلَب برد و دختري كه داشت به نكاح من درآورد به كابين صد دينار. مدتي بر آمد بد خويِ ستيزهرويِ نافرمان بود. زبان درازي كردن گرفت و عيش مرا منغّص داشتن.
زن بد در سراي مرد نكو
زينهار از قرين بد زنهار
«وَ قِنا رَبَّنا عَذابَ النّار»
هم در اين عالم است دوزخ او
«وَ قِنا رَبَّنا عَذابَ النّار»
«وَ قِنا رَبَّنا عَذابَ النّار»
باري زبان تعنّت دراز كرده، همي گفت: تو آن نيستي كه پدر م تو را از فرنگ بازخريد؟ گفتم: بلي، من آنم كه به ده دينار از قيد فرنگم بازخريد و به صددينار به دست تو گرفتار كرد.
شنيدم گوسپندي را بزرگي
شبانگه كارد بر حلقش بماليد
كه از چنگال گرگم در ربودي
چو ديدم، عاقبت گرگم تو بودي1
رهانيد از دهان و دست گرگي
روان گوسپند از وي بناليد
چو ديدم، عاقبت گرگم تو بودي1
چو ديدم، عاقبت گرگم تو بودي1
زن خوب فرمانبر پارسا
برو پنچ نوبت بزن بردرت
همه روز اگر غم خوري غم مدار
كه را خانه آباد و همخوابه دوست
چو مستور باشد زن و خوبروي
كسي برگرفت از جهان كام دل
اگر پارسا باشد و خوش سخن
زن خوش منش دلستانتر كه خوب
ببرد از پريچهره زشتخوي
دل آرام باشد زن نيكخواه
زني را كه جهل است و ناراستي
چو در روي بيگانه خنديد زن
زني جنگ پيوست با شوي خويش
كه كس چون تو بدبخت و درويش نيست
بياموز مردي ز همسايگان
كسان را از رو سيم و ملك است و رخت
بر آورد صافي دلي صوف پوش
كه من دست قدرت ندارم به هيچ
نكردند در دست من اختيار
كه مر خويشتن را كنم بختيار3
كند مر درويش را پادشا
چو ياري موافق بود در بَرَت
چو شب غمگسارت بود در كنار
خدا را به رحمت نظر سوي اوست
به ديدار او در بهشت است شوي
كه يكدل بود با وي آرام دل
نگه در نكوئي و زشتي مكن
كه آميزگاري بپوشد عيوب
زن ديو سيماي خوش طبع گوي
وليكن زن بد خدايا پناه
بلا بر سر خود نه زن خواستي
دگر مرد گو لاف مردي مزن2
شبانگه چو رفتش تهيدست پيش
چو زنبور سرخت به جز نيش نيست
كه آخر نيم قحبه رايگان
چرا همچو ايشان نهاي نيكبخت؟
چو طبل از تهيگاه خالي خروش
به سر پنچه دست قضا بر مپيچ
كه مر خويشتن را كنم بختيار3
كه مر خويشتن را كنم بختيار3
اگر زنان و مرداني كه با يكديگر پيمان همسري ميبندند و تصميم ميگيرند كه عمري را در كنار يكديگر سپري كنند و فرزنداني -به عنوان پاره تن و ادامه هستي خود- به يادگار گذارند، از همان آغاز زندگي قدري فكر ميكردند كه در مقابل يكديگر چه وظائف و مسؤوليتهائي دارند و با ارادهاي جدّي كه ناشي از احساس تكليف است، قدم در ميدان «حُسْن تبعُّلْ»4 كه جهاد زنان است و «حسن تزوّج»5 كه جهاد مردان است، مينهادند. مشكلي براي آنها و فرزندان يا پارههاي تن و جگرگوشههايشان پيش نميآمد.
در حقيقت، زن و شوهر بايد با امضاي سند ازدواج، با يكديگر، پيمان حسن تبعّل و حسن تزوّج ببندند.
مرد بايد بداند كه با شروع زندگي مشترك خانوادگي، يكي از مخاطبان آيه شريفه : «وَ عاشرُوهُنَّ بِالمَعْرُوفِ»6 است كه مصداق آيه كريمه «فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ بِما حَفَظَ اللّهُ»7
آري وظيفه مرد، حسن معاشرت و حسن رفتار و حسن اخلاق است و همينهاست معناي «حسن تزوّج» كه ما با الهام از تعبير زيباي «حسن تبعّل» -كه در كلمات دلنشين معصومين عليهمالسلام آمده- انتخاب كردهايم.
حسن تزوّج از سوي مرد، نمك سفره زيباي خانواده است.
حسن معاشرت و حسن رفتار و حسن اخلاق، به زندگي خانوادگي صفا و طراوت ميبخشد و محيط زندگي را به محيط انس و مودّت، مبدّل ميسازد و اين، علاوه بر حقوق واجبي است كه مرد در برابر زن بر عهده دارد كه ميتوان حق نفقه و حق مضاجعت و آميزش را از آنها شمرد. حال اگر مرد اداي حقوق را با حسن تزوّج، همراه كند، سفره زندگي خانوادگي چرب و شيرين و لذتبخش خواهد شد و طرفين ميتوانند با حفظ تعادل و پرهيز از افراط و تفريط به زندگي مطلوب و ايدهآلي دست يابند.
مشروط بر اين كه زن نيز بناي كار را بر «حسن تبعّل» بگذارد و در حضور شوهر در اموري كه به وظائف او مربوط ميشوند، رام و تسليم و منقاد باشد و در غياب شوهر، حافظ مال و ناموس باشد، نه به بيگانهاي اجازه دهد كه در حريم خانواده، حقوق زناشوئي شوهر را كه مخصوص اوست، زيرپا نهد و از او تمتّع نامشروع گيرد و نه به حريص طمّاعي اجازه دهد كه به مال شوهر دستدرازي كند. چرا كه خداوند با آيه «الرِّجالُ قَوّامُونَ عَليَ النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ عَلي بَعْضٍ و بِما أَنْفَقُوا»8 كه زن به رعايت آن مكلّف و موظّف است. چنان كه به زن نيز حقوقي عطا فرموده كه مرد را هم مكلّف و موظّف به انجام آنها كرده است.
شش صفت نيكو براي زنان
پيامبر گرامي اسلام صلياللهعليهوآله -كه برترين همه انسانهاي روي زمين است- با مشكلات خانوادگي روبه رو بود و برخي از زنان، او را آزرده خاطر و اذيّت ميكردند.
«حفصه» و «عايشه» شنيده بودند كه «زينب» دختر «جحش» -يكي ديگر از همسران پيامبر- با عسل از او پذيرائي ميكند. با هم قرار گذاشتند كه پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله را به خوردن صمغ درخت مغافير -كه بوي بدي داشت- متّهم كنند.
هنگامي كه پيامبر خدا صلياللهعليهوآله نزد حفصه آمد، مسأله خوردن صمغ مغافير را مطرح كرد. ولي پيامبر فرمود: من مغافير نخوردهام. بلكه در خانه زينب، عسل نوشيدهام. سوگند ياد ميكنم كه ديگر عسل ننوشم. ممكن است زنبور آن عسل روي گياهي بدبو و احيانا مغافير نشسته باشد. (البته مراعات چنين سوگندي واجب نبوده و نيست، به آيههاي اول و دوم سوره مباركه تحريم توجه شود).
در عين حال به حفصه دستور داد كه اين مطلب را به كسي نگويد. چرا كه ممكن است از آن، برداشت نادرستي بشود. (يعني ديگران نيز عسل را بر خود حرام كنند يا بگويند: چرا پيامبر خدا حلالي را بر خود حرام كرده است).
«حفصه» رازداري نكرد و خداوند پيامبرش را از توطئههاي آنهامطلع ساخت در بعضي از روايات آمده است كه پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله يك ماه از زنان خود كنارهگيري كرد. بلكه شايع شد كه تصميم به طلاق آنها دارد9.
خداوند حفصه و عايشه را مخاطب ساخت و فرمود:
«إِنْ تَتُوبا إِليَ اللّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإنَّ اللّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِيل وَ صالِح المُؤْمِنِينَ وَالمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهِيرٌ»10
«اگر به درگاه خدا توبه كنيد، (جادارد) چرا كه دلهايتان از حق منحرف گشته و اگر بر ضد او به پشتيباني يكديگر برخيزيد، (به جايي نميرسيد) زيرا خداوند ياور اوست و نيز جبرئيل و صالح مؤمنان و فرشتگان، بعد از آن، پشتيبان اويند»
آنگاه همه زنهاي پيامبر را مخاطب ساخته فرمود:
«عَسي رَبُّهُ أَنْ طَلَّقَكُنَّ انْ يُبْدِلَهُ أَزْواجا خَيْرا مِنْكُنَّ مُسْلِماتٍ مُوْمِناتٍ قانِتاتٍ تائِباتٍ عابِداتٍ سائِحاتٍ ثَيِّباتٍ وَ أَبْكارا»11
«اميد ميرود كه اگر او شما را طلاق دهد، پروردگارش به جاي شما همسراني بهتر از شما برايش قرار دهد، مسلمان، داراي ايمان، متواضع، توبهكار، اهل عبادت و سياحت كننده، زناني بيوه و دوشيزه».
در اين آيه، بدون اين كه روي بيوگي با دوشيزگي زن تكيه شود، شش صفت مهم براي زنان در محيط خانواده و در ارتباط با حسن تبعّل ذكر شده است:
1 - مسلمان
بديهي است كه نخستين شرط سعادت يك خانواده مسلمان، اين است كه همه اعضاي آن مسلمان باشند. قطعا زن و مرد مسلمان، كفّو يكديگرند. نه زن كافر، كفّو مرد مسلمان است و نه مرد كافر، كفّو زن مسلمان.
2 - ايمان
بدون شك، درجه مؤمن برتر از درجه مسلمان است. هر مؤمني مسلمان است. ولي هر مسلماني مؤمن نيست. زني كه اهل ايمان نباشد، چگونه ميتوان از او انتظار داشت كه پايبند وظائف و تكاليف زنانگي و خانوادگي باشد؟!3 - قنوت
مسلماني و ايمان، مشترك ميان زن و شوهر است. كمال هر انساني در اسلام و ايمان است. ولي هركدام از زن و مرد -مخصوصا در محيط خانواده- داراي كمالات مخصوصي هستند كه در مجموع، ميتوانند پديد آورنده يك خانواده كامل و سالم و ايدهآل باشند.سهم زن دركانون خانواده، قنوت است. او بايد در برابر حقوق ويژه شوهر، رام و تسليم و مطيع و متواضع باشد و راه و رسم ناز و سركشي را از خُلق و خوي خود دور گرداند.4 - توبه
درست است كه توبه از اوصاف ويژه زن نيست. بلكه هر گنهكاري بايد اهل توبه باشد. ولي بعيد نيست كه منظور توبه ويژهاي باشد كه به زنانگي زنان در محيط خانواده و براي جلوگيري از متلاشي شدن آن و گرمي و رونق بخشيدن به آن، ضرورت دارد.سماجت و لجاجت و يكدندگي زن در برابر كجرويها نتيجهاي جز سردي روابط زناشويي و تلخي زندگي ندارد.
بهانهگيريهاي دور از منطق و توقّعات بيجا و بر توسن آز نشستن و راندن، جز تلخكامي و ناكامي چيزي به بار نميآورد.
اگر زن در برابر اينگونه تندرويها اهل توبه و بازگشت باشد، نه تنها بار گناه خود را سبك ميكند، بلكه زمينه را براي همدلي و دلآرامي فراهم ميكند و چه راهي براي ادامه زندگي خانوادگي از اين، هموارتر؟!
باري چنين توبهاي كمال ويژه زن است. هرچند توبه مطلق، كمال مطلق براي هر انساني است.
5 - عبادت و عبوديت
عبوديت هم كمال هر انساني است. آن كه اهل عبوديت نيست، ناقص است، مرد يا زن.
گويي عبوديت زن در برابر حق به خلق و خوي شوهرداري او پيوند خورده است. او بايد در عبادات واجب، مطيع بيقيد و شرط معبود حقيقي باشد. ولي در عبادات مستحب، نميتواند كاري كند كه به حق شوهر لطمه بخورد. جهاد هم كه يكي از عبادات مردان است، براي او در حسن تبعّل خلاصه شده است.
6 - سياحت و هجرت
ممكن است منظور از سياحت و هجرت زن، سير و سياحت او در راه اطاعت خدا و هجرت از هواهاي نفساني و هوسهاي زنانه باشد. چنان كه هجرت ظاهري هم در حقيقت، گريز از تعلّقات و وابستگيها و پشتپا زدن به هواهاي نفساني است.
برخي سياحت زن را به معناي روزهداري او گرفتهاند. ممكن است اين روزهداري هم به معناي روزهداري حكمي -يعني روزهداري چشم از نگاه به نامحرم و زبان از بدگوئي و شماتت و دل از هواهاي نفساني- باشد. ارزش واقعي روزه ماه رمضان هم به روزهداري چشم و گوش و دل و زبان است.
1) سعدي شيرازي، شيخ مصلحالدين، كليّات سعدي، از روي نسخه تصحيح شده مرحوم محمد علي فروغي، تهران، ققنوس، 1376، ص 80 - 79.
2) همان مدرك، ص 377 و 378.
3) همان مدرك، ص 347.
4) اشاره به حديثي از امام هفتم عليهالسلام كه «جهاد المرأة حُسنُ التَّبعُّل» يعني: جهاد زن، شوهرداري نيكوست. (ر.ك. تفسير الميزان، ج4، ص 373)
5) اگر اسلام از زن انتظار حسن تبعّل دارد، طبيعي است كه از مرد هم انتظار حسن تزوّج و همسرداري نيكو داشته باشد.
6) النساء: آيه 19.
7) النساء: 34.
8) النساء: 34: مردان را به سبب برتريي كه خداوند به برخي بر برخي داده و به واسطه اين كه مالشان را انفاق كردهاند، بر زنان قيموميت است.
9) با استفاده از تفاسير و روايات مختلف. رجوع شود به تفسير نمونه، ج24، ص 271 و 272 و تفسير الميزان(ترجه فارسي).
10) التحريم: 4.
11) التحريم:5.