من العسر والـحـرج مالايخفي وحجتهمعليهم السلام ـ لعله کان في زمان لانقص فيه في رکوب مثل ذلک.)38انـصاف اين است: اگر کاستي درحق مکلف به شمار آيد, گفته هاي فقيهاني نظير شهيد در دروس خالي از اشکال نيست, زيرا تنگنا و رنجي بسيار پيش مـي آيـد کـه بر هيچ کس پوشيده نيست و اين که أمه اطهار(ع) آن گونه حـج مـي کـرده اند, شايد در زماني بوده که آن گونه مرکبها براي آنان نقصي به همراه نداشته است.از آيات و رواياتي که از اول نوشتار تاکنون نقل شد, به خوبي روشن مي شـود کـه پـيامبر اکرم(ص) و به طور کلي دين آمد تا آداب و رسوم باطل را از بـيـن بـبـرد و يکي از همان آداب شوم و باطل, اعتبار قأل شدن بـراي شـانـهـاي اعـتـباري بود. رهبران الهي به شدت با اين اعتبارها مـبارزه کرده اند, حال چگونه است که صاحب جواهر با يک کلمه (الانصاف) و (لـعـله) همه آن امور را زير سوال برده و با قاعده نفي حرج که جاي آن در ايـن جـا نـيـست, به سراغ تمامي دليلها رفته و آنها را از کار انداخته است!شايد ايشان توجه نداشته که پذيرش مساله شان در يک بخش و مساله اي از فـقه, به زودي به تمامي زواياي زندگي افراد کشيده مي شود و از زندگي شـخـصـي گذشته و وارد اجتماع مي شود و حتي در ادارات نظام اسلامي نيز صـنـدلـي رئيس و کارمندان و استکان چايي خوري آنان نيز از هم جدا مي شـود و تمام سنتهاي ساده زيستي پيامبر اکرم(ص) و أمه معصومان(ع) به کـلي فراموش مي شود و به اسم شان, ديني غير آنچه او آورده بود ارأه مي شود.