(از صاحب بن عبّاد تا محتشم كاشاني)
نويسنده: محمد قاسم هاشميادبيّات عاشورا
عطّار نيشابوري(وفات 618 هجري)عطّار شاعر پرمايه زبان فارسي و از عُرفاي قرن ششم و اوائل قرن هفتم هجري، و يكي از شخصيتهاي پرآثار و آشنا به علم و معرفت ايران بوده است، در اين زمينه خود گويد:هفتصد و ده از كتب بر خواندهام ز آن به علم معرفت ارزندهام1. اگرچه بسياري، عطار را از اهل سنّت معرفي نمودهاند اما در اينجا ثابت خواهيم كرد كه وي شيعه اثني عشري بوده واگر در كتابهاي وي مدح يا اشاراتي به خلفا داشته، به احتمال قوي براي رعايت اصل تقيه بوده است.وجود اشارههاي روشن و تأكيدات مكرر در آثار عطار اين نكته را براي علاقهمندان روشن مينمايد كه عطار اين عارف دلسوخته و آگاه و دورانديشِ ايران، يك معتقد شيعه و يك سرسپرده كامل آستان ولايت علي بن ابيطالب عليهمالسلام بوده است.اشارات عطّار در كتاب «مظهرالعجائب» به اين واقعيت براي ما كمترين ترديدي باقي نميگذارد كه او را يك متعلق به مذهب شيعه دوازده امامي جعفري بدانيم.عطار در دو مثنوي «مظهرالأسرار و مظهرالعجائب» با كمال صراحت تشيّع خود را اظهار نموده و كتاب نخستين خود را هم به مناسبت اين كه مظهرالعجائب، لقب حضرت مولي الموالي علي بن ابيطالب عليهالسلام ميباشد، بدين نام ناميده است، وجود مطالبي در باره شيعه در اين كتاب، سبب شده كه قاضيِ سمرقند، زبان به تكفير عطار، آلوده كند و كتاب مظهرالعجائب او را بسوزاند. عطار در اين مورد در اين كتاب گفته است:
عمر و قاضي چون مرا دشمن گرفت
مسخ گرديد و ره گلخن گرفت2
مسخ گرديد و ره گلخن گرفت2
مسخ گرديد و ره گلخن گرفت2
قصد من بسيارِ مردم كردهاند
خاطر مسكين من آزردهاند
خاطر مسكين من آزردهاند
خاطر مسكين من آزردهاند
از جميع انبياي هر زمان
بعد از آن ختم ولايت بر علي است
بعد حيدر ختم بر مهدي بود
اين كتاب من زبان مهدي است
اين كتاب من چو نايب آمد است
خارجي گر منع فرمايد مرا
اين زگفت شافعي شد حاصلم
رفض نبود حبّ اداي خارجي
گمره آن كو نيست بر او ملتجي
شد نبوت ختم بر احمد، بدان
نور رحمت از كلام او جلي است
آنكه در دين هُدي هادي بود
مؤمنان را رهنما و هادي است
مظهر كل عجايب آمده است
رافضي گويد مرا او برملا
حب او رفض است و هست آن در دلم
گمره آن كو نيست بر او ملتجي
گمره آن كو نيست بر او ملتجي
امامي كو امامت را حسن بود
همه حُسن و همه خلق و همه حِلم
ز جودش هفت دريا هشت آمد
سه نور بس قوي را چارم او بود
مربع زان سه آمد جوهر او
چو دو ميراث مشكين زان سه تن داشت
دل پر نور او درياي دين بود
دو مويش از دو شست عنبرين بود6
حَسن آمد كه جمله حُسن ظن بود
همه لطف و همه جود و همه علم
ز شوقش نُه فلك در گَشت آمد
براي آن همه چيزش نكو بود
مثلث دو مثني در بر او
چو جان در بر ازو با خويشتن داشت
دو مويش از دو شست عنبرين بود6
دو مويش از دو شست عنبرين بود6
صدري كه بود از پس و علوي زپس بود
شير خدا و ابن عمّ نبي، آن كه باز يافت
چون مصطفاش در اسدالله مثال داد
اين حلقه دري كه دري جست تا بيافت
و آن در در مدينه علم است و با بها7
آن صدر، صدرِ هر دو جهان بود مرتضي
تختي چو دوش خواجه و تاجي چو هل اتي
طغراي آن مثال كشيدند لافتي
و آن در در مدينه علم است و با بها7
و آن در در مدينه علم است و با بها7
بعد از اين ما و ساقيا، لب حوض8
هركه اين جا نديد، محروم است
«مَن عَرَفَ رَبَّهُ» نميفرمود
گر نميديد حيدر كرّار
بعد از اين ما و يار و بوس و كنار
در قيامت ز لذّت ديدار
گر نميديد حيدر كرّار
گر نميديد حيدر كرّار
چه گويم مدح مير دين حسن را
دو نور جوهر زهرا و حيدر
دو شمع از پرتو خورشيدِ اسرار
يكي در خاك و خون آغشته گشته
نظام خطّه دنيا از ايشان
چو ايشان كُشته شو، عطار كم گو
درين ره نِه قدم در خون در آخِر
موافق باش با اهل يقين تو
موافق شد دلم با عاشقانش
فدا گشتم براي عاشقانش9
دگر بار آن حسين پاك تن را
به روز رزم هر يك صد غضنفر
جهان از نور ايشان شد پديدار
يكي در زهر جانش كشته گشته
نعيم جنّت و نيران و رضوان
كه پرگوئي ز ميدان كم بَرَد گوي
كه گردد آن زمان آن يار ظاهر
چو ايشان باش در حق پيش بين تو
فدا گشتم براي عاشقانش9
فدا گشتم براي عاشقانش9
امامي كافتاب خافقينست
چو خورشيدي جهان را خسرو آمد
چون آن خورشيد اصل خاندانست
چراغ آسمان مَكرمت بود
به همت هر دو عالم كم گرفته
رخ او بود خورشيد الهي
كسي كوآفتاب و شب به هم خواست
امام ده و دو، حق كرد قسمت
ده و دو پرده زان آمد پديدار
ببرد اين راه او گر مبتلا بود
اگر هستي تو اهل پرده راز
بسي خون كردهاند اهل ملامت
هر آن خوني كه بر روي زمانهست
چو ذاتش آفتاب جاودان بود
چو آن خورشيد دين شد ناپديدار
در آن خون چرخ ميگردد چو پرگار10
امام از ماه تا ماهي حسينست
كه نُه معصوم پاكش پس رو آمد
به مهرش نه فلك از پي روانست
جهان علم و بحر معرفت بود
ولي نورش همه عالم گرفته
شبي تاريك، مويش از سياهي
حسن آن از حسين آمد به هم راست
كه هر يك پردهاي سازد ز عصمت
حسيني بود اما پردهاي زار
ولي خونريز او در كربلا بود
ازين پرده بزاري ميده آواز
ولي اين خون نخسبد تا قيامت
برفت از چشم و اين خون جاودانهست
ز خونِ او شفق باقي از آن بود
در آن خون چرخ ميگردد چو پرگار10
در آن خون چرخ ميگردد چو پرگار10
كيست حق را و پيمبر را ولي؟
آفتاب آسمان را معرفت
نُه فلك را تا ابد مخدوم بود
قرّة العين امام مجتبي
تشنه او را دشنه آغشته به خون
آنچنان سر، خود كه بُرّد بي دريغ
گيسوي او تا به خون آلوده شد
كي كنند اين كافران با اين همه
صد هزاران جان پاك انبيا
در تموز كربلا تشنه جگر
با جگر گوشه پيامبر اين كنند
كفرم آيد، هركه اين را دين شمرد
هر كه در رويي چنين آورد تيغ
كاشكي، اي من سگ هندوي او
يا در آن تشوير آبي گشتمي
در جگر او را شرابي گشتمي11
آن حسن سيرت، حسين بن علي
آن محمد صورت و حيدر صفت
ز آن كه او سلطان ده معصوم بود
شاهد زهرا، شهيد كربلا
نيم كُشته گشته سرگشته به خون
كافتاب از درد آن شد زير ميغ
خون گردون از شفق پالوده شد
كو محمد؟ كو علي؟ كو فاطمه؟
صف زده بينم به خاك كربلا
سر بريدندش، چه باشد زين بتر؟
وانگهي دعوي داد و دين كنند
قطع باد ازبن زباني كاين شمرد
لعنتم از حق بدو آيد دريغ
كمترين سگ بودمي در كوي او
در جگر او را شرابي گشتمي11
در جگر او را شرابي گشتمي11
گر ترا رنجي رسد يا زارئي
آن چه خود بر انبيا رفت از بلا
آن چه در صورت ترا رنجي نمود
باز بنگر مرتضي را در نماز
باز بنت احمد مختار بين
كشته چون گشتند سبطين از قضا
شرح اولاد نبي را يك به يك
شرح اولاد نبي را يك به يك
آن ز عزّ تست ني از خوارئي
هيچكس ندهد نشان در كربلا
در صفت بيننده را گنجي نمود12
چون زدش آن گبر تيغ جانگداز
از فدك و ظلم وامانده حزين
اين به زهر، آن شد شهيد كربلا
شرح اولاد نبي را يك به يك
بلاي دور فلك چون غم از دو ديده بريخت
ز اشك مردم چشمم به رسم عاشورا
ز خاك پاي خداوند، توتيا برداشت14
مگر حديث شهيدان كربلا برداشت
ز خاك پاي خداوند، توتيا برداشت14
ز خاك پاي خداوند، توتيا برداشت14
اي تازه غنچه در چمن لطفِ كردگار
تازه شد از مصيبت تو سوز كربلا
شام از پيَت چو اهل عبا شد، سياهپوش
روز از غمت چو قندزشب ماند سوگوار15
از بادِ مرگ ريخته، در موسم بهار
گوهر گريست از غم تو چشم ذوالفقار
روز از غمت چو قندزشب ماند سوگوار15
روز از غمت چو قندزشب ماند سوگوار15
عيد از بلاي حادثه عاشور بود از آنك
خون حسين تازه شد از خون اين حسين
خون حسين تازه شد از خون اين حسين
خون حسين تازه شد از خون اين حسين
تا كه در دِشت هست و جوباره
اي خداوند هفت سياره
تا كه در دِشت را چو دشت كند
جوي خون آورد ز جوباره
نيست از كوشش و كِشِش چاره
پادشاهي رسان خونخواره
جوي خون آورد ز جوباره
جوي خون آورد ز جوباره
عدد خلق را بيفزايد
هر يكي را كند دو صد پاره
هر يكي را كند دو صد پاره
هر يكي را كند دو صد پاره
به تعيين نام و لقب در دهم تن
وليكن رهي، مرد اين كار نيست
اگر نيز شرط است، تعيين مذهب17
بدان، تا به نزد تو باشم مقرّب
اگر نيز شرط است، تعيين مذهب17
اگر نيز شرط است، تعيين مذهب17
در خانه حقائق اگر آيي، ز در درآي
ياران برگزيده او را زپس ممان
چون ياد اهل بيت رود بر زبان من
گر همدهيِ من نكند مشك بر خطاست18
وان در، درِ مدينه علمست و مرتضاست
خود چون كنند پشت بدانكس كه پيشواست
گر همدهيِ من نكند مشك بر خطاست18
گر همدهيِ من نكند مشك بر خطاست18
بيناتر از علي نَبُوَد در جهانِ دين
زين هر دو گوشواره زيبا كه از تو يافت
در گوش عرش حلقه منت كشيدهاي
كاندر دو چشم او نفس خود دميدهاي
در گوش عرش حلقه منت كشيدهاي
در گوش عرش حلقه منت كشيدهاي
چون محرم رسيد و عاشورا
در پيِ ماتمِ حسينِ علي
لعنتِ دشمنانش بايد گفت
دوستداري، تمام بايد كرد19
خنده بر لب حرام بايد كرد
گريه از ابر، وام بايد كرد
دوستداري، تمام بايد كرد19
دوستداري، تمام بايد كرد19
اگر كشنده فرزندِ مصطفاست، يزيد
تو بركشنده فرزند خود مكن لعنت
چو بر كشنده فرزند مصطفي نكني20
حديث لعنت و نفرينِ او، چرا نكني؟
چو بر كشنده فرزند مصطفي نكني20
چو بر كشنده فرزند مصطفي نكني20
چون حسينِ علي شهيد شده است
رجبش لاجرم ، عشورا شد
رجبش لاجرم ، عشورا شد
رجبش لاجرم ، عشورا شد
1) مظهرالعجائب، منسوب به عطار، ص 234.
2) همان منبع، ص 247.
3) منطق الطير، عطار، تصحيح حميد حميد، مقدمه.
4) انَّما، اشاره است به آيه 55 سوره مبارك مائده (انَّما وليُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ...) بنا به نقل تفاسير، اين آيه در شأن حضرت علي عليهالسلام كه در حال ركوع انگشتري خود را به سائل بخشيد، آمده است. براي اطلاع بيشتر به كتاب ارزشمند «الغدير» تأليف علامه اميني، ج 3، ص 156 تا 176 مراجعه فرمائيد.
5) مظهرالعجائب، چاپي، ص 247.
6) خسرونامه، منسوب به عطار، به تصحيح احمد سهيلي خوانساري، تهران، بيتا، ص 24.
7) ديوان عطار، به كوشش مرحوم سعيد نفيسي، تهراه، 1339، ص 4.
8) اشاره است به حديث معروف حضرت رسول صلياللهعليهوآله كه فرمودند: انِّي تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي.. حتي يردا عليَء الحوض.
9) هيلاج نامه، منسوب به عطار، به تصحيح احمد خوشنويس، تهران، 1363، ص 16.
10) خسرو نامه، ص 25.
11) اشك خون، احمد احمدي بيرجندي، تهران، 1369، صفحجات 27 و 28.
12) منطق الطير، عطار، به تصحيح محمد جواد مشكور، تهران، 1353، ص 159.
13) همان منبع، ذيل صفحه 13.
14) نامه آستان قدس رضوي، 1350، ص 59.
15) ديوان سراجالدين قُمري آملي، به اهتمام يدالله شكري، انتشارات معين، تهران، 1368، ص 177.
16) ترجمه شهيدان راه فضيلت، مرحوم علامه اميني، مترجم ف، ج، انتشارات الغدير، تهران، 1335، صفحات 23 تا 125َ1
17) ديون كمال اسماعيل به اهتمام بحرالعلومي، تهران، 1348، صف هفت مقدمه.
18) همان منبع، صفحات 620 تا 628
19) منبع قبل.
20) منبع قبل.