(از صاحب بن عبّاد تا محتشم كاشاني) - ادبیات عاشورا، از صاحب بن عباد تا محتشم کاشانی (3) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ادبیات عاشورا، از صاحب بن عباد تا محتشم کاشانی (3) - نسخه متنی

محمدقاسم هاشمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




(از صاحب بن عبّاد تا محتشم كاشاني)

نويسنده: محمد قاسم هاشمي

ادبيّات عاشورا

عطّار نيشابوري(وفات 618 هجري)

عطّار شاعر پرمايه زبان فارسي و از عُرفاي قرن ششم و اوائل قرن هفتم هجري، و يكي از شخصيت‏هاي پرآثار و آشنا به علم و معرفت ايران بوده است، در اين زمينه خود گويد:

هفتصد و ده از كتب بر خوانده‏ام ز آن به علم معرفت ارزنده‏ام1. اگرچه بسياري، عطار را از اهل سنّت معرفي نموده‏اند اما در اينجا ثابت خواهيم كرد كه وي شيعه اثني عشري بوده واگر در كتابهاي وي مدح يا اشاراتي به خلفا داشته، به احتمال قوي براي رعايت اصل تقيه بوده است.

وجود اشاره‏هاي روشن و تأكيدات مكرر در آثار عطار اين نكته را براي علاقه‏مندان روشن مي‏نمايد كه عطار اين عارف دلسوخته و آگاه و دورانديشِ ايران، يك معتقد شيعه و يك سرسپرده كامل آستان ولايت علي بن ابيطالب عليهم‏السلام بوده است.

اشارات عطّار در كتاب «مظهرالعجائب» به اين واقعيت براي ما كمترين ترديدي باقي نمي‏گذارد كه او را يك متعلق به مذهب شيعه دوازده امامي جعفري بدانيم.

عطار در دو مثنوي «مظهرالأسرار و مظهرالعجائب» با كمال صراحت تشيّع خود را اظهار نموده و كتاب نخستين خود را هم به مناسبت اين كه مظهرالعجائب، لقب حضرت مولي الموالي علي بن ابيطالب عليه‏السلام مي‏باشد، بدين نام ناميده است، وجود مطالبي در باره شيعه در اين كتاب، سبب شده كه قاضيِ سمرقند، زبان به تكفير عطار، آلوده كند و كتاب مظهرالعجائب او را بسوزاند. عطار در اين مورد در اين كتاب گفته است:




  • عمر و قاضي چون مرا دشمن گرفت
    مسخ گرديد و ره گلخن گرفت2



  • مسخ گرديد و ره گلخن گرفت2
    مسخ گرديد و ره گلخن گرفت2



و در جاي ديگر گويد:




  • قصد من بسيارِ مردم كرده‏اند
    خاطر مسكين من آزرده‏اند



  • خاطر مسكين من آزرده‏اند
    خاطر مسكين من آزرده‏اند



جور بسيار از جهان بر من رسيد جور دنيا را همي بايد كشيد بررسي عالمانه مظهر العجائب به خوبي نشان مي‏دهد كه چگونه عطار در آن اظهار ارادت به ولايت و بحث در اطراف آن را در نظر داشته است. عطار با همان شدت كه در جواهرالذّات پيرامون نبوت گفتگو كرده است، در اين اثر هم به ولايت تعلق خاطر نشان داده است.

انجام يك تحقيق سبك‏شناسي و متن‏شناسي علمي و مقايسه آن با ديگر آثار عطار جاي كمترين ترديدي باقي نمي‏گذارد كه اين اثر يكي از شاهكارهاي عرفاني عطار و يكي از موارث فكري فرهنگ شيعي و ايراني است3.

اينك ابياتي از مظهرالعجائب عطار، پيرامون بيان صريح وي به تشيّع دوازده امامي ارائه مي‏گردد. (دراين اشعار به حضرت مهدي(عج) نيز اشاره كرده و اين كتاب را از زبان آن حضرت دانسته است):




  • از جميع انبياي هر زمان
    بعد از آن ختم ولايت بر علي است
    بعد حيدر ختم بر مهدي بود
    اين كتاب من زبان مهدي است
    اين كتاب من چو نايب آمد است
    خارجي گر منع فرمايد مرا
    اين زگفت شافعي شد حاصلم
    رفض نبود حبّ اداي خارجي
    گمره آن كو نيست بر او ملتجي



  • شد نبوت ختم بر احمد، بدان
    نور رحمت از كلام او جلي است
    آنكه در دين هُدي هادي بود
    مؤمنان را رهنما و هادي است
    مظهر كل عجايب آمده است
    رافضي گويد مرا او برملا
    حب او رفض است و هست آن در دلم
    گمره آن كو نيست بر او ملتجي
    گمره آن كو نيست بر او ملتجي



او ولي آمد بگفتِ كردگار انَّما4 بر خوان و بر وي شك ميار5 عطار در كتاب خسرونامه هم در شرح فضيلت حضرت امام حسن عليه‏السلام ، او را معصوم چهارم و امام دوم مي‏داند و به صراحت قبول تشيع و چهارده معصوم از سوي خود را روشن مي‏نمايد، آنجا كه گويد:




  • امامي كو امامت را حسن بود
    همه حُسن و همه خلق و همه حِلم
    ز جودش هفت دريا هشت آمد
    سه نور بس قوي را چارم او بود
    مربع زان سه آمد جوهر او
    چو دو ميراث مشكين زان سه تن داشت
    دل پر نور او درياي دين بود
    دو مويش از دو شست عنبرين بود6



  • حَسن آمد كه جمله حُسن ظن بود
    همه لطف و همه جود و همه علم
    ز شوقش نُه فلك در گَشت آمد
    براي آن همه چيزش نكو بود
    مثلث دو مثني در بر او
    چو جان در بر ازو با خويشتن داشت
    دو مويش از دو شست عنبرين بود6
    دو مويش از دو شست عنبرين بود6



در ادامه اين بحث مطالب ديگري را در اثبات شيعه دوازده امامي بودن عطار، ارائه مي‏نمائيم.

عطار تذكرة‏الأولياء خود را كه در شرح اوصاف عُرفا و بزرگانِ نامدار مي‏باشد، با اوصافي بسيار ارزنده از حضرت امام جعفر صادق عليه‏السلام شروع مي‏نمايد و درباره آن حضرت گويد:

«آن سلطانِ ملتِ مصطفوي، آن برهانِ حجّتِ نبوي، آن عالمِ صديق، آن عالمِ تحقيق، آن ميوه دلِ اولياء ، آن گوشه جگرِ انبياء، آن ناقلِ علي، آن وارثِ نبي، آن عارفِ عاشق، اين محمد جعفرِ صادق رضي‏الله عنه».

و همان كتاب را با وصف حضرت امام محمد باقر عليه‏السلام به پايان مي‏برد و مي‏گويد:

«آن حجتِ اهل معاملت، آن برهانِ اربابِ مشاهدت، آن امام و اولاد نبي ، آن گزيده احفاد علي، آن صاحبِ باطن و ظاهر، ابوجعفرِ باقر رضي‏الله عنه...».

در جائي كه امام جعفر صادق را وصف مي‏كند در علت ذكر او گويد:

«... اما سبب تبرّك به صادق رضي‏الله عنه، ابتدا كنيم كه او نيز بعد از ايشان (ائمه قبلي) بوده است و چون از اهل بيت، بيشتر سخن طريقت او گفته است و روايت از او بيشتر آمده، كلمه‏اي چند از آن حضرت بياورم، كه ايشان همه يكي‏اند، چون ذكر او كرده آمد، ذكر همه بود، نبيني كه قومي كه مذهب او دارند (مذهب جعفري) مذهب دوازده امام دارند، يعني يكي دوازده است و دوازده، يكي (كه اين خود دليل ديگري بر تشيّع وي مي‏باشد).

...هركه به محمد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ايمان دارد وبه فرزندان و يارانش ايمان ندارد، او به محمد ايمان ندارد.

... انصاف آن است كه چون پادشاه دنيا و آخرت، محمد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله را مي‏داني وُزراي او را نيز به جاي خود مي‏بايد شناخت و صحابه را به جاي خود و فرزندان او را به جاي خود...».

اشعار ذيل در مدح حضرت علي عليه‏السلام از اوست:




  • صدري كه بود از پس و علوي زپس بود
    شير خدا و ابن عمّ نبي، آن كه باز يافت
    چون مصطفاش در اسدالله مثال داد
    اين حلقه دري كه دري جست تا بيافت
    و آن در در مدينه علم است و با بها7



  • آن صدر، صدرِ هر دو جهان بود مرتضي
    تختي چو دوش خواجه و تاجي چو هل اتي
    طغراي آن مثال كشيدند لافتي
    و آن در در مدينه علم است و با بها7
    و آن در در مدينه علم است و با بها7



و در اين اشعار هم اشاره به حديث ثقلين دارد:




  • بعد از اين ما و ساقيا، لب حوض8
    هركه اين جا نديد، محروم است
    «مَن عَرَفَ رَبَّهُ» نمي‏فرمود
    گر نمي‏ديد حيدر كرّار



  • بعد از اين ما و يار و بوس و كنار
    در قيامت ز لذّت ديدار
    گر نمي‏ديد حيدر كرّار
    گر نمي‏ديد حيدر كرّار



اشعاري از عطار، در مناقب حضرت امام حسن و امام حسين عليهما‏السلام :




  • چه گويم مدح مير دين حسن را
    دو نور جوهر زهرا و حيدر
    دو شمع از پرتو خورشيدِ اسرار
    يكي در خاك و خون آغشته گشته
    نظام خطّه دنيا از ايشان
    چو ايشان كُشته شو، عطار كم گو
    درين ره نِه قدم در خون در آخِر
    موافق باش با اهل يقين تو
    موافق شد دلم با عاشقانش
    فدا گشتم براي عاشقانش9



  • دگر بار آن حسين پاك تن را
    به روز رزم هر يك صد غضنفر
    جهان از نور ايشان شد پديدار
    يكي در زهر جانش كشته گشته
    نعيم جنّت و نيران و رضوان
    كه پرگوئي ز ميدان كم بَرَد گوي
    كه گردد آن زمان آن يار ظاهر
    چو ايشان باش در حق پيش بين تو
    فدا گشتم براي عاشقانش9
    فدا گشتم براي عاشقانش9



در فضيلت اميرالمؤمنين امام حسين عليهما‏السلام :




  • امامي كافتاب خافقينست
    چو خورشيدي جهان را خسرو آمد
    چون آن خورشيد اصل خاندانست
    چراغ آسمان مَكرمت بود
    به همت هر دو عالم كم گرفته
    رخ او بود خورشيد الهي
    كسي كوآفتاب و شب به هم خواست
    امام ده و دو، حق كرد قسمت
    ده و دو پرده زان آمد پديدار
    ببرد اين راه او گر مبتلا بود
    اگر هستي تو اهل پرده راز
    بسي خون كرده‏اند اهل ملامت
    هر آن خوني كه بر روي زمانه‏ست
    چو ذاتش آفتاب جاودان بود
    چو آن خورشيد دين شد ناپديدار
    در آن خون چرخ مي‏گردد چو پرگار10



  • امام از ماه تا ماهي حسينست
    كه نُه معصوم پاكش پس رو آمد
    به مهرش نه فلك از پي روانست
    جهان علم و بحر معرفت بود
    ولي نورش همه عالم گرفته
    شبي تاريك، مويش از سياهي
    حسن آن از حسين آمد به هم راست
    كه هر يك پرده‏اي سازد ز عصمت
    حسيني بود اما پرده‏اي زار
    ولي خونريز او در كربلا بود
    ازين پرده بزاري مي‏ده آواز
    ولي اين خون نخسبد تا قيامت
    برفت از چشم و اين خون جاودانه‏ست
    ز خونِ او شفق باقي از آن بود
    در آن خون چرخ مي‏گردد چو پرگار10
    در آن خون چرخ مي‏گردد چو پرگار10



بيت‏هاي دوم، هشتم و نهم از اشعار فوق دلالت صريح بر شيعه دوازده امام بودن عطار دارد.

از مصيبت‏نامه عطار درباره حضرت امام حسين عليه‏السلام




  • كيست حق را و پيمبر را ولي؟
    آفتاب آسمان را معرفت
    نُه فلك را تا ابد مخدوم بود
    قرّة العين امام مجتبي
    تشنه او را دشنه آغشته به خون
    آنچنان سر، خود كه بُرّد بي دريغ
    گيسوي او تا به خون آلوده شد
    كي كنند اين كافران با اين همه
    صد هزاران جان پاك انبيا
    در تموز كربلا تشنه جگر
    با جگر گوشه پيامبر اين كنند
    كفرم آيد، هركه اين را دين شمرد
    هر كه در رويي چنين آورد تيغ
    كاشكي، اي من سگ هندوي او
    يا در آن تشوير آبي گشتمي
    در جگر او را شرابي گشتمي11



  • آن حسن سيرت، حسين بن علي
    آن محمد صورت و حيدر صفت
    ز آن كه او سلطان ده معصوم بود
    شاهد زهرا، شهيد كربلا
    نيم كُشته گشته سرگشته به خون
    كافتاب از درد آن شد زير ميغ
    خون گردون از شفق پالوده شد
    كو محمد؟ كو علي؟ كو فاطمه؟
    صف زده بينم به خاك كربلا
    سر بريدندش، چه باشد زين بتر؟
    وانگهي دعوي داد و دين كنند
    قطع باد ازبن زباني كاين شمرد
    لعنتم از حق بدو آيد دريغ
    كمترين سگ بودمي در كوي او
    در جگر او را شرابي گشتمي11
    در جگر او را شرابي گشتمي11



در حكايت آن صوفي كه هرگز از دست كسي شربت نخورد، درباره شدت بلاهاي وارده بر كربلائيان گويد:




  • گر ترا رنجي رسد يا زارئي
    آن چه خود بر انبيا رفت از بلا
    آن چه در صورت ترا رنجي نمود
    باز بنگر مرتضي را در نماز
    باز بنت احمد مختار بين
    كشته چون گشتند سبطين از قضا
    شرح اولاد نبي را يك به يك
    شرح اولاد نبي را يك به يك



  • آن ز عزّ تست ني از خوارئي
    هيچكس ندهد نشان در كربلا
    در صفت بيننده را گنجي نمود12
    چون زدش آن گبر تيغ جانگداز
    از فدك و ظلم وامانده حزين
    اين به زهر، آن شد شهيد كربلا
    شرح اولاد نبي را يك به يك



گرد هم، حيران بماني ز اهل شك13 شمس طبسي(وفات 624 هجري)

شمس معاصر آل افراسياب و محمد عوفي صاحب لباب الألباب بوده و اشعار ذيل بدو منسوب است:




  • بلاي دور فلك چون غم از دو ديده بريخت
    ز اشك مردم چشمم به رسم عاشورا
    ز خاك پاي خداوند، توتيا برداشت14



  • مگر حديث شهيدان كربلا برداشت
    ز خاك پاي خداوند، توتيا برداشت14
    ز خاك پاي خداوند، توتيا برداشت14



سراج‏الدين قُمري آملي(وفات 625 هجري)

سراج‏الدين شاعري مداح بوده و صدور و بزرگان ري و مازندران را مدح گفته، وي معاصر كمال‏الدين اصفهاني شاعر معروف نيز بوده است.

قُمري در مرثيه ممدوح خود صدرِ سعيد، سيد اوحدالدين گويد:




  • اي تازه غنچه در چمن لطفِ كردگار
    تازه شد از مصيبت تو سوز كربلا
    شام از پيَت چو اهل عبا شد، سياه‏پوش
    روز از غمت چو قندزشب ماند سوگوار15



  • از بادِ مرگ ريخته، در موسم بهار
    گوهر گريست از غم تو چشم ذوالفقار
    روز از غمت چو قندزشب ماند سوگوار15
    روز از غمت چو قندزشب ماند سوگوار15



و در واقعه قتل عز الدين حسين نامي گويد:




  • عيد از بلاي حادثه عاشور بود از آنك
    خون حسين تازه شد از خون اين حسين



  • خون حسين تازه شد از خون اين حسين
    خون حسين تازه شد از خون اين حسين



كمال الدين اسماعيل اصفهاني(وفات 635 هجري)

كمال الدين از شاعران مشهور نيمه دوم قرن ششم و اوائل قرن هفتم هجري است. كمال‏الدين در ظاهر پيرو اهل سنت بوده و به مقتضاي زمان و روي كار آمدن رؤساي مذهب شافعي يا حنفي در اصفهان، هر دو گروه را مدح گفته است.

در آن زمان اكثريت مردم اصفهان را اهل سنتِ شافعي و حنفي (كه در محله‏هاي درِدشت و جوباره اصفهان ساكن بوده‏اند) تشكيل مي‏داده‏اند.

با توجه به اين كه كمال‏الدين اسماعيل، بزرگان هر دو گروه را مدح گفته، اما از اختلافات زيادي كه در ميان آنان وجود داشته از هر دو فرقه دل خوشي نداشته. لذا قبل از حمله مغول، در شعري اين چنين تقاضا كرده است.




  • تا كه در دِشت هست و جوباره
    اي خداوند هفت سياره
    تا كه در دِشت را چو دشت كند
    جوي خون آورد ز جوباره



  • نيست از كوشش و كِشِش چاره
    پادشاهي رسان خونخواره
    جوي خون آورد ز جوباره
    جوي خون آورد ز جوباره






  • عدد خلق را بيفزايد
    هر يكي را كند دو صد پاره



  • هر يكي را كند دو صد پاره
    هر يكي را كند دو صد پاره



پس از مدتي آرزوي شاعر برآورده مي‏شود، و با حمله مغولان و سقوط شهر اصفهان، هر دو گروه اهل سنت قتل عام مي‏شوند. در پي اين حمله پس از مدتي در سال 635 هجري، خودِ شاعر هم به دستِ مغول زاده‏اي به قتل مي‏رسد.

مرحوم علامه اميني مؤلف عاليقدر كتاب ارزشمند «الغدير» در كتاب «شهيدان راه فضيلت»، كمال‏الدين را جزو شهدا آورده و از او چنين ياد مي‏كند:

«از ديگر كساني كه در قرن هفتم هجري شهيد گشتند، كمال‏الدين، اسماعيل بن جمال الدين بن عبدالرزاق اصفهاني، متخلّص به كمال است.

نويسنده «الحصون المنيعة» مي‏گويد: از شاعران و اديبان بزرگ و از شيواگويان سِتُرگ بود و از مشهورترين رساگويان اصفهان كه «خلاق‏المعاني» لقب گرفته بود. بلند پايگي و استواري سخن و معاني تازه آوردن، او را در ميان شاعران مقامي ارجمند بخشيده است»16.

كمال در يورش ديوانه‏وار مغول همراه مردم اصفهان در سال 635 هجري كشته شد و در همانجا به خاك آرميد.

كمال ا ز مشاهير شاعران عصر خويش بوده و در اواسط عمر، دست از وابستگي‏ها و دلبستگي‏ها شست و عُزلت اختيار كرد، و بر طريقه شيخ شهاب‏الدين سهروردي بود.

در هر حال ، كمال مذهب خود را به درستي فاش ننموده و هنگامي هم كه درباره مذهب او سؤالي مطرح شده جواب داده است:




  • به تعيين نام و لقب در دهم تن
    وليكن رهي، مرد اين كار نيست
    اگر نيز شرط است، تعيين مذهب17



  • بدان، تا به نزد تو باشم مقرّب
    اگر نيز شرط است، تعيين مذهب17
    اگر نيز شرط است، تعيين مذهب17



كمال الدين اسماعيل نسبت به خاندان عصمت و طهارت ارادت كامل داشته است. كه در اين باره گويد:




  • در خانه حقائق اگر آيي، ز در درآي
    ياران برگزيده او را زپس ممان
    چون ياد اهل بيت رود بر زبان من
    گر همدهيِ من نكند مشك بر خطاست18



  • وان در، درِ مدينه علمست و مرتضاست
    خود چون كنند پشت بدانكس كه پيشواست
    گر همدهيِ من نكند مشك بر خطاست18
    گر همدهيِ من نكند مشك بر خطاست18



كمال در تركيب بندي كه در نعت رسول اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ساخته است، درباره حضرت علي وامام حسن وامام حسين عليهم‏السلام گويد:




  • بيناتر از علي نَبُوَد در جهانِ دين
    زين هر دو گوشواره زيبا كه از تو يافت
    در گوش عرش حلقه منت كشيده‏اي



  • كاندر دو چشم او نفس خود دميده‏اي
    در گوش عرش حلقه منت كشيده‏اي
    در گوش عرش حلقه منت كشيده‏اي



(دو گوشواره زيبا، اشاره است به حضرت امام حسن و حضرت امام حسين عليهما‏السلام ).

و در باره امام حسين عليه‏السلام اشعار زير را سروده است:




  • چون محرم رسيد و عاشورا
    در پيِ ماتمِ حسينِ علي
    لعنتِ دشمنانش بايد گفت
    دوستداري، تمام بايد كرد19



  • خنده بر لب حرام بايد كرد
    گريه از ابر، وام بايد كرد
    دوستداري، تمام بايد كرد19
    دوستداري، تمام بايد كرد19



و درباره لعن قاتلان امام حسين عليه‏السلام گويد: اگر كسي پسري را از آن تو بكشد به عُمْرِ خويش ره لعنتش رها نكني




  • اگر كشنده فرزندِ مصطفاست، يزيد
    تو بركشنده فرزند خود مكن لعنت
    چو بر كشنده فرزند مصطفي نكني20



  • حديث لعنت و نفرينِ او، چرا نكني؟
    چو بر كشنده فرزند مصطفي نكني20
    چو بر كشنده فرزند مصطفي نكني20



كمال الدين مرثيه‏اي هم كه براي ركن‏الدين مسعود صاعد از بزرگان اهل سنت اصفهان كه در ماه رجب به قتل رسيده گويد:




  • چون حسينِ علي شهيد شده است
    رجبش لاجرم ، عشورا شد



  • رجبش لاجرم ، عشورا شد
    رجبش لاجرم ، عشورا شد




1) مظهرالعجائب، منسوب به عطار، ص 234.

2) همان منبع، ص 247.

3) منطق الطير، عطار، تصحيح حميد حميد، مقدمه.

4) انَّما، اشاره است به آيه 55 سوره مبارك مائده (انَّما وليُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ...) بنا به نقل تفاسير، اين آيه در شأن حضرت علي عليه‏السلام كه در حال ركوع انگشتري خود را به سائل بخشيد، آمده است. براي اطلاع بيشتر به كتاب ارزشمند «الغدير» تأليف علامه اميني، ج 3، ص 156 تا 176 مراجعه فرمائيد.

5) مظهرالعجائب، چاپي، ص 247.

6) خسرونامه، منسوب به عطار، به تصحيح احمد سهيلي خوانساري، تهران، بي‏تا، ص 24.

7) ديوان عطار، به كوشش مرحوم سعيد نفيسي، تهراه، 1339، ص 4.

8) اشاره است به حديث معروف حضرت رسول صلي‏الله‏عليه‏و‏آله كه فرمودند: انِّي تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي.. حتي يردا عليَ‏ء الحوض.

9) هيلاج نامه، منسوب به عطار، به تصحيح احمد خوشنويس، تهران، 1363، ص 16.

10) خسرو نامه، ص 25.

11) اشك خون، احمد احمدي بيرجندي، تهران، 1369، صفحجات 27 و 28.

12) منطق الطير، عطار، به تصحيح محمد جواد مشكور، تهران، 1353، ص 159.

13) همان منبع، ذيل صفحه 13.

14) نامه آستان قدس رضوي، 1350، ص 59.

15) ديوان سراج‏الدين قُمري آملي، به اهتمام يدالله شكري، انتشارات معين، تهران، 1368، ص 177.

16) ترجمه شهيدان راه فضيلت، مرحوم علامه اميني، مترجم ف، ج، انتشارات الغدير، تهران، 1335، صفحات 23 تا 125َ1

17) ديون كمال اسماعيل به اهتمام بحرالعلومي، تهران، 1348، صف هفت مقدمه.

18) همان منبع، صفحات 620 تا 628

19) منبع قبل.

20) منبع قبل.

/ 1