آيات علوي
مسعود شکوهي آيه دوم: و من الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله البقره: 207 و بعضي از مردم جان خود را براي خشنودي خداوند ميفروشند. اين آيه يكي از آخرين آيات مكي است و در «ليله المبيت»، شبي كه حضرت علي در بستر پيامبر اكرم خوابيد، نازل شده است . آن شب يكي از مهمترين شب هاي مكه است شبي كه مبدا تاريخ اسلام ميشود و شبي كه آغاز گسترش اسلام در آن شب رقم ميخورد، شبي كه جهاني بودن اسلام تبلور مييابد و گويي آن شب «دحو الارض» ديگري است اما نه در ميان آب و خشكي بلكه ميان نور و ظلمت، و نور از مكه باريدن ميگيرد و گسترش آن به شهرهاي ديگر از آن شب آغاز ميشود، و تمام اينها به اين است كه آن شب پيامبر بتواند از مكه و از محاصره مشركين خارج شود، و علي عليه السلام نقش اساسي در اين كار دارد و خداوند هم در عظمت ايثار و از خود گذشتگي علي در آن شب اين آيه را نازل كرده است. براي ترسيم بهتر فضاي آن شب خلاصهاي از واقعه هجرت پيامبر اكرم (ص) را بازگو ميكنيم. آخرين روزهاي مكه قبل از هجرت پيامبر از سختترين روزهاي صدر اسلام است. دو حامي بزرگ اسلام، ابوطالب و خديجه از دنيا رفتهاند، قبايل اطراف مكه با آيين جديد همكاري نكردهاند و مشركين مكه چون پيامبر را تنها ديدهاند بر سخت گيريهاي خود افزوده اند. ياران همه از مكه كوچ كردهاند، گروهي به حبشه و افرادي نيز به يثرب، تنها پيامبر و اندي از مسلمين در مكه باقي ماندهاند، تمركز مسلمين در يثرب براي مشركين هراسانگيز شده است. بيم آن ميرود كه پيامبر نيز به آنان ملحق شده و با رهبري ياران خود و همراهي اهل يثرب مكه را تهديد كند، پس بايد قبل از رفتن او فكري كرد تا دير نشده تدبيري انديشيد و تكليف اين دين نوظهور را كه موقعيت اقتصادي و اجتماعي كفر پيشگان مكه را تهديد مي كند، يكسره كرد. سران كفر از قبايل و تيرههاي مختلف در «دارالندوه» گرد هم ميآيند. برخي از افراد اين شوراي شوم: تاريخ نام تعدادي از سردمداران كفر را كه در اين نشست شركت كرده بودند صورت ضبط كرده است: ابوسفيان بن حرب، عتبه بن ربيعة، شبية بن ربيعة از تيره بني عبد شمس. طعيمة بن عديّ، جبير بن مطعم، الحارث بن عامر بن نوفل از تيره بني نوفل بن عبد مناف. – النضر بن حارث از تيره بني عبدالدار. ابوالختري بن هاشم، زمعة بن الاسود بن المطلب، حكيم بن حزام از تيره بني اسد بن عبد العزّي. ابوجهل بن هشام از تيره بني مخزوم نبيه بن الحجّاج و منيه بن الحجّاج از تيره بني تميم. اُمية بن خلف از بني جمع. و كفر پيشگان ديگري از قبايل ديگر كه تاريخ نام شوم آنها را ضبط نكرده است. و نيز گويند: ابليس به صورت پيرمردي دنيا ديده بر دارالندوه ايستاد. از او پرسيدند كيستي؟ گفت: پيرمردي از اهالي نجد هستم. شنيدم براي امر مهمي گرد هم آمدهايد، آمدم ببينم چه ميگوييد شايد بتوانم كمكي بكنم.[1] رايزني در دارالندوه: گفتگو آغاز شد و هر كس آنچه به نظرش مي رسيد ارائه كرد. عتبه بن ربيعه گفت: او را به غل و زنجير بكشيم و در سياهچالي زنداني كنيم همچنانچه شاعران ديگر چون زهير و نابغه را چنين كرديم. در اين حبس آنقدر بماند تا بميرد. پيرمردي نجدي (ابليس) گفت: اگر او را زنداني كنيد سخنان او از پشت درهاي قفل شده هم به يارانش خواهد رسيد و چه بسا آنان هماهنگ شده و بر شما بياشوبند و او را از چنگ شما بدر آورند. فكر ديگري بكنيد. شيبة ربيعه گفت: او را از خود و شهرهايمان برانيم، دست و پايش بر مركبي چموش ببنديم و آن را رم دهيم، اگر زنده هم بماند از ما دور خواهد بود و ما آسوده خواهيم زيست. پيرمرد نجدي (ابليس) گفت: اين نيز نظر خوبي نيست. آيا زيبايي سخن و شيريني گفتار او را نميبينيد؟ آيا نميبينيد آنچه او آورده چقدر بر قلبهاي مردم مينشيند؟ اگر چنين كنيد او هر كجا كه برود پيرواني خواهد يافت و با آنان همداستان شده و به شما حمله خواهد كرد و شهرهايتان را نابود كرده و حكومت شما را به دست خواهد گرفت و هر چه بخواهد خواهد كرد، تدبير ديگري بيانديشيد. ابوجهل گفت: فكري دارم كه بهتر از آن نميشود. از هر قبيله جواني رشيد و كار آزموده انتخاب ميكنيم و به هر كدام شمشير برندهاي ميدهيم و به سوي او گسيل ميكنيم. و هر كدام ضربهاي به او ميزنند تا كشته شود و ما آسوده ميشويم. خون او در ميان قبايل پخش ميشود و بني عبد مناف را توان پيكار با تمام قبايل نخواهد بود. پس به خون بها راضي خواهند شد و خون بهايش را ميپردازيم. پيرمرد نجدي (ابليس) گفت: سخن همان است كه اين مرد گفت، اين فكري است كه بهتر از آن نميتوان يافت. و دارالندوه با پذيرش نظر ابوجهل پايان يافت.[2] تديبر پيامبر: جبرئيل بر پيامبر فرود آمد و تصميم مشركان را به اطلاع او رسانيد و گفت بر فراشي كه هر شب ميخوابيدي مخواب.[3] و چون مشركين خانه رسول خدا را محاصره كردند رسول خدا به علي عليه السلام گفت: بر بستر من بخواب و اين برد حضرمي سبز مرا بر خود بپيچ [4] و قريشيان تا تو را مي بينند به خروج من پي نخواهند برد [5] و بر تو هيچ گزندي نخواهد رسيد. فردا روز امانات مردم را كه نزد من نهانده اند بازگردان و چند مركب راهوار تهيه كن و فاطمهها (فاطمه دختر رسول خدا، فاطمه دختر اسد مادر علي عليهالسلام، فاطمه دختر زبير بن عبدالمطلب) و مؤمنان ضعيفي كه هنوز نتوانستهاند هجرت كنند را با خود بردار و به دنبال من به سوي يثرب حركت كن. [6] و علي عليه السلام پرسيد: آيا در اين صورت شما به سلامت خواهيد بود؟ پيامبر گفت: آري. پيامبر به اعجاز از اين محاصره خارج شد و آنان به گمان اينكه او هنوز در خانه است تا صبح منتظر ماندند[7] ترسيم تابلوي ايثار: تمام قبايل عرب و تيرههاي قريش براي نابودي دين اسلام كمر همت بستهاند و هر يك نمايندهاي در جمع مهاجمين دارند و تمام كفار به جنگ يك نفر آمدهاند، يك نفر كه خود تمام حق است و قطعاً نصرت خدا با حق است. پيامبر به غار رفته است و علي عليه السلام تنها ميان جنگجويان در بستر پيامبر آرميده تا او بتواند بدون اينكه مشركان متوجه شوند جان سالم از مهلكه بيرون برد. هر لحظه احتمال دارد مشركان داخل شوند و علي را به جاي پيامبر زير ضربات شمشير قرار دهند. سنگ پراني به داخل خانه آغاز ميشود اما علي دم بر نميآورد، سنگها به بستر او فرود ميآيند و بدن او در زير برد حضرمي رسول خدا مجروح ميكنند اما علي ساكت است تا مشركان متوجه غيبت رسول خدا نشوند. و اينجا ميداني ديگر است از رويا رويي حق و باطل، علي كه به تصريح رسول خدا عين حق است در برابر گروه مشركين به پيكاري ديگر دست زده است ولي اينجا هنوز مصلحت نيست كه شمشير بر كشيده شود و هنوز بايد مشركان گمان كنند كه رسول خدا در خانه است. در اين شب علي عليه السلام پردهاي ديگر از شجاعت و ايثار را به تصوير ميكشد و بار ديگر خدا را خشنود ميسازد. و تصوير علي در اين شب نه تنها زمينيان را به اعجاب و تحسين واداشته بلكه آسمانيان نيز مبهوت يارخواهي و وفاداري و شجاعت علي عليه السلام هستند. و خداوند براي نشان دادن عظمت اين كار علي به فرشتگان، از دو فرشته بزرگ و مقرب الهي، جبرئيل و ميكائيل سؤال ميكند: من بين شما دو نفر برادري قرار دادهام و مقرر كردهام يكي از شما بميرد و ديگري بماند، كدامتان زندگي را براي ديگري ميخواهد؟ آن دو هر كدام زندگي را براي خود خواستند. خداوند به آنها گفت: چرا مثل علي بن ابي طالب نيستند؟ من بين او و محمد برادري ايجاد كردم، علي مرگ و كام خطر را براي خود برگزيد و خود را فداي محمد كرد تا محمد زنده بماند. به زمين فرود رويد و او را از دشمنان حفظ كنيد. جبرئيل و ميكائيل فرود آمدند، يكي بر بالاي سر او و ديگري در پايين پاي او، او را نگهباني دادند. جبرئيل گفت: آفرين بر تو اي فرزند ابوطالب كه خداوند با تو بر ملائك آسمانهاي هفتگانه مباهات مي كنند.[8] و خداوند به پاس اين ايثار علي عليه السلام آيه اشراء را نازل فرمود: و من الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله [9] و بعضي از مردم جان خود را براي خشنودي خداوند ميفروشند. محدثين و تاريخ نگاران فراواني نزول اين آيه را در ليله المبيت و در حق علي ابي طالب عليهالسلام تاييد كردهاند. برخي از اين افراد: اخطب الخطباء خوارزمي در المناقب:127. حافظ گنجي شافعي در كفايه الطالب: 239. غزالي در احياءالعلوم: 3/238. صفوري در نزهه المجالس: 2/209. سبط ابن جوزي در تذكره خواص الامه:35. شبلنجي در نور الابصار:86. ابن صباغ مالكي در الفصول المهمة:48. ابن بطريق در العمده: 240. ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه: 1/361 (چهار جلدي) ابن شهر آشوب در المناقب: 58. اينان نمونههايي از محدثين، مورخين و نقادان حديث در قرنهاي مختلف بودند كه نزول آيه را در حق علي عليه السلام در كتب خود آوردهاند.قبول معامله:
جز علي كيست كه بتواند چنين از خود گذشتگي بكند، تنها، ميان چهل شمشير زن كه به خون او تشنهاند سر به بالين نهد، گويي قرباني به مسلخ عشق آمده است و سر بر بالش نيست بلكه بر سكوي قربانگاه است. ابراهيم دوباره اسماعيل را به قربانگاه آورده است، و نه اسماعيل را كه بسيار پر ارج تر از او، و ديگر صحبت صبر نيست، صحبت رضا و خشنودي است، گل خنده اي از يك معامله پرسود، علي جانش را براي زنده ماندن رسول خدا و خشنودي خداوند ميفروشد. اين ايجاب علي را خداوند در سوره توبه قبول ميكند و معامله را قطعي مي سازد: ان الله اشتري من المومنين انفسهم... و من اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم [10] البته خداوند جانهاي مومنان را خريد... و چه كسي از خدا به عهدش وفادارتر است، اكنون بر شما بشارت باد با داد و ستدي كه با خدا كرديد و اين رستگاري بزرگي است. گويي اين آيه جواب آيه مورد بحث ماست، آنجا اشرا بود و اينجا اشتراء آنجا فروش بود، اينجا خريد، علي ميفروشد و خدا ميخرد. شعر علي: علي عليه السلام اين فداكاري را در قالب اشعاري بيان فرموده است: وقيت بنفسي خير من وطي ء الحصي و من طاف بالبيت العتيق و بالحجر رسول اله الخلق اذ مكروا به فنجاه دو الطول الكريم من المكر و بت اراعيهم متي ينشرونني و قد وطنت نفسي علي القتل و الاسر و بات رسول الله في الغار امنا موقّي وفي حفظ الاله و في ستر[11] 1- من بهترين كسي كه پاي بر ريگها نهاده و كعبه و حجر الاسود را طواف نموده به جان خويش پاسداري كردم. 2- فرستاده خدا به سوي خلق را آنگاه كه به او دسيسه كردند و خداي بخشنده او را از كيد آنان نجات داد. 3- خفتم و منتظر بودم كي بر من حمله خواهند كرد. و جانم را براي مرگ و اسارت آماده كردم. 4- و رسول خدا در غار در پناه خدا و مخفي از ديد دشمنان و در امنيت شب را گذرانيد. در غار: علي عليه السلام در كام خطر آرام آرميده و پيامبر در غار ثور و انواع امدادهاي الهي او را از ديد مشركين پنهان كرده اند. اما آنكه همراه پيامبر است شديداً دچار ترس و اندوه است. با اينكه معجزات مختلف را مي بيند دلش آرام نمي گيرد. پيامبر به اعجازي ديگر، جعفر و مسلمانان ديگر را درون كشتي و در راه حبشه به او نشان مي دهد و مي گويد: لاتحزن ان الله معنا [12] نترس خدا با ماست. بعد ها او از اين اعجاز رسول خدا به عنوان يكي از سحرهاي بني هاشم ياد ميكند.[13] هجوم مهاجمان: چون طلوع صبح نزديك شد مشركين تصميم به حمله گرفتند و چون داخل خانه شدند با علي و شمشير برهنه او روبرو شدند [14]، گفتند: پسر عمويت كجاست؟ علي عليه السلام گفت: مگر او را به من سپرده بوديد، گفتيد از ميان شما برود او هم رفت.[15] آنان كه ياراي مبارزه با علي عليه السلام را نداشتند و مي خواستند هر چه زودتر محمد (ص)را بيابند از خانه خارج شدند و به جستجوي پيامبر پرداختند. و فرداي آن روز علي عليه السلام بر بام كعبه رفته، فرياد بر آورد: هر كس نزد محمد صلي الله عليه و آله امانتي نهاده يا از او طلبي دارد سراغ من آيد.[16] و پس از پرداخت ديون و رد امانات، زنان و باز ماندگان مسلمين را جمع كرده و راهي يثرب شد.[1] ) تاريخ طبري: 2/98، سيره ابن هشام: 1/481، الفصول المهمه، ابن صباغ: 45. [2] ) تاريخ طبري: 2/99، سيره ابن هشام:1/482،الفصول المهمه، ابن صباغ:46. [3] ) الفصول المهمه: 46. [4] ) سيره ابن هشام: 1/481، مناقب ابن شهر آشوب: 2/58، تاريخ طبري: 2/100 كفايه الطالب:239. [5] ) مناقب: 2/52. [6] ) الفصول المهمه: 47، كفايه الطالب: 239. [7] ) سيره ابن هشام: 1/482 [8] ) الفصول المهمه: 48، تاريخ يعقوبي: 2/32،العمدة 240، كفايه الطالب: 239، مناقب خوارزمي: 127، مناقب ابن شهر آشوب: 2/65، خواص الامه: 35. [9] ) البقره: 207. [10] ) التوبه:111. [11] ) مناقب ابن شهر آشوب: 60، المناقب خوارزمي: 127، الغدير: 2/48. [12] ) التوبه: 40. [13] ) اثبات الوصيه:118. [14] ) الفصول المهمه: 47. [15] ) ) تاريخ يعقوبي:2/32. [16] ) الفصول المهمه:52.