درنگي در رساله شيخ مفيد (ره) درباره «ايمان ابوطالب عليه السّلام»[1]
نوشته سيّد محمّد رضا حُسينيِ جِلالي ترجمه و تتميم: جويا جهانبخش درباره ابوطالب بن عبدالمطّلب بن هاشم، عَمّ رسولِ خدا ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ هيچيک از مسلمانان و غير مسلمانان ترديد ندارند که وي به دفاع از پسرِ برادرش، يعني پيامبر. صلّي الله عليه و آله. ميپرداخت و آن حضرت را حمايت و ياري و معاضدت مينمود، و چونان سَدّي منيع در کنارِ آن حضرت بود تا مشرکان نتوانند به پيامبر. صلّي الله عليه و آله. آزاري برسانند. گستره حمايتها و ياريهاي وي چندان بود که مشرکان ايستارهايِ أبوطالب . عليه السّلام . را رفتاري دشمنانه بر ضدّ خودشان به شمار آوردند. اينها همه چيزهائي است که به چشم ديده شده، در نوشتارها به قلم آمده، و جائي براي ترديد و گفت و گو نگذاشته است. نکته اينجاست که آدمي کسي را که به وي باور نداشته باشد، ياري نميکند، از روشي که بدان معتقد نيست دفاع نمينمايد، و اگر به ادّعايِ کسي که مدّعي نبوّت شده است، ايمان نداشته باشد در حفظ وجود وي نميکوشد. و اين نکته، از چيزهائي است که هيچ خردمندي در آن ترديد نميکند. در جائي که أبوطالب . عليه السّلام . در دفاع از پسرِ برادرش، حضرتِ محمّد ـ صلّي الله عليه و آله ـ از حدّ متعارف در گذشته و حتّي پسران خود، علي و جعفر را ميفرستاده تا با آن حضرت باشند و به وي ايمان بياورند، آيا معقول است که خود وي به عقيدهاي که فرزندانِ خويش را به باور داشتن و مؤمن بودن بدان فرمان داده، کافر باشد؟ تازه، اگر ايمانِ ديگر مسلمانانِ آن روزگار، به مُجرّد اقرار زباني بود،أبوطالب ايمان ِ خويش را با رفتار و کردارش به اثبات رسانيد و اين ايمان با چُنان خُلوص و صداقتي از قلبِ وي پرتوافکن گرديد که هنوز با زبانش در نياويخته، دو جگر گوشه خويش را پيشکشِ آن نموده بود. اين حقيقت که براي ما شيعيانِ امامي عيان ميباشد، اوراقِ فراوان و مؤلفاتِ بسياري را پر کرده است. ايمان أبي طالب . عليه السّلام . شيخ مفيد، از بلند آوزهترين و ديرينهترينِ آنهاست. [اين رساله را، آنگونه که از آغازش بر ميآيد. شيخ مفيد برايِ يکي از بزرگانِ آن روزگار و در پيِ گفت و گوي حضورياي که با وي داشته است، به قلم آورده. شيخ در آغاز رساله از او به تعبير «الأستاذ الجليل» ياد نموده و برايش دعا کرده است.[2] رساله بر غم ايجازش، دربردارنده دقائق و استدلالهاي تاريخي و قرآني و حديثيِ متعدّد ميباشد؛ از همين روي، بجد مورد توجّه پسينيان قرار گرفته است؛ چُنان که؛ نمونه را. سيد فَخار بن مَعَد موسوي (متوفّي 630 هـ .ق.) طابَ ثَراه. در کتاب گرانسنگ الحجّة علي الذّاهب إلي تکفير أبي طالب گاه عينِ الفاظ و تعبيراتِ شيخ مفيد را وام کرده و به کار برده است.[3] شيخ مفيد در رسالهاش رونش ميدارد دلائل و شواهِد اسلام و ايمانِ أبوطالب . عليه السّلام . آن اندازه فراوان و روشن و ترديد ناپذير است که فقط شخص جاهل و يا دروغزنِ معاند ممکن است به خلاف اين معنا اعتقاد پيدا کند.[4] اسلام و ايمانِ ابوطالب . عليه السّلام . مورد اجماع أهل بيت ـ عليهم السّلام ـ است و در احاديث متعدّد بدان تصريح گرديده، چُنان که حتّي عامّه نيز به أجماع أهل بيت .عليهم السلام. در اين مورد ت صريح کردهاند.[5] عالمانِ اماميّه هم به پيروي از أئمّه اهل بيت .عليهم السلام. و با استفاده از اخبار و آثار و دلائلي که خاصّه و عامّه در آثارِ خود آوردهاند، درباره اسلام و ايمانِ أبوطالب .عليهم السلام. اجماع دارند و بارها بدين اجماع تصريح و تأکيد نمودهاند.[6] در ميان فرق مختلف ديگر نيز بارها به اسلام و ايمان آن جناب تصريح شده است. چُنان که أکثر زيديّه و همچنين بسياري از عامّه . أعمّ از معتزلي و غير معتزلي ـ بر اين عقيدهاند.[7]]. أبوطالب، اگر چه کلمه شهادت را نزد مُشرکان اظهار ننمود، بارها و بتأکيد، و با الفاظِ ديگر، تصديقِ کلمه شهادت را اظهار کرد. اين هم که کلمه شهادت را پيش روي کافران قريش اظهار نکرد، از آن روي بود که اگر در برابر قريش چنين ميکرد، ايشان ديگر او را حرمت نمينهادند؛ رياست وي از دست مي شد؛ كساني كه مطيع و فرمانبر وي بودند از طاعتش سرميکشيدند؛ و هيبت و اعتبارش نزدِ ايشان از بين ميرفت؛ نه سخنش را ميشنودند و نه فرمانش را ميپذيرفتند و اين، او را از مقصود وي که ياري پيامبر صلّي الله عليه واله بود، باز ميداشت، و توان دفاع از آن حضرت را از وي ميگرفت. بنابراين، او، ايمان به حقيقتِ شهادت را پوشيده داشت و تنها به همان اندازه که ميتوانست آن را آشکار کرد، و به خاطر حفظِ حيات و دعوت پيامبر.صلّي الله عليه و آله.علناً لفظِ شهادت را بر زبان نراند. آيا اين را بايد گناه و کفر قلمداد کرد؟ يا تدبير و ژرفايِ ايمان؟ [تقرير علّتِ اين کتمانِ مدّبرانه و وظيفه شناسانه، بيش و کم به همين صورت، موردِ اتّفاقِ عالمان ماست، [8] و حتّي در نّصِ حديث هم به آن اشارت رفته است.[9] ارزش و پسنديدگيِ چنين کتمان و شکيبائيِ هوشيارانه و موقع شناسانهاي تا بدانجا بود که در حديث نبوي به أجرِ بزرگِ أخرويِ اين کتمان و شکيبائي از سوي أبوطالب تصريح گرديده.[10]