فخر الدين حجازى بسم الله الرحمن الرحيم انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون[1] اکنونکه آهنگ هدايت بخش ولايت از صحنه سعادت خيز غدير روان پاکدلان و پرهيزکاران را مينوازد در برابر پايگاه پاک پيشوائي امت که ارکانش به اراده و توانائي پروردگاري قوام و استحکام يافته با ايمان و اشتياق تعظيم ميکنيم و اعتقاد بچنين حقيقت روشن را رمز رستگاري و نجاح خويش ميشماريم زيرا ولايت رکن استوار اسلام است و اين دين جاويدان بر آن تکيه کرده و بقاء و دوامش بر چنين استوانه مقدسي مبتني است چنانکه امام ششم(ع) فرمود بنى السلام على خمسة اشياء على الصلوة و الزكوة و الحج و الصوم و الولاية سپس افزود الولايةافضل لانها مفتاحهن و الوالى هو الدليل([2]) اين ولايت است که تدبير امور مردم را در بر ميگيرد و مالکيت چنين حقيقتي را واجد ميگردد([3]) و در اينصورت کسيکه اين مقام والا را احراز ميکند و بر کرسي پيشوائي اجتماع مينشيند بايد زعامت مردمان را بحق دريابد و شايسته آن باشد که هيئت اجتماعيه بشر از نظر حفظ مصالح افراد و اجتماعات از دستبرد فتن و آفات تمکين و فرمانبري او را گردن نهند.([4]) ولي خدا، بردلها و انديشهها و تودهها بفرمان خداي فرمان ميراند و مردم را بسوي خداي ميخواند و از کژي و نادرستي که مقصد اهريمن مردود است باز ميدارد و چنين پيشوائي که لباس امامت در پوشيده از کانون معنويت خويش نور هدايت ميپاشد و آنچه سياهي و تباهي است درهم مينوردد که امام هشتم(ع) فرمود: الامام البدر المنير و السراج الزاهر و النور الساطع و النجم الهادى فى غياهب الدجى([5]) آخر گريزي جز اين نيست که پس از پيامبر(ص) که رابط آفريدگار و آفريدگان اوست کسي زعامت اجتماعي را برعهده گيرد که جانشين حقيقي و مستقيم او باشد و سرپرستي امت را بعهده گيرد و چنين کسي جز امام نميتواند باشد و (امامت رياستي است عامه بر مسلمين در امور دنيا و دين بر سبيل نيابت از پيغمبر(ص)([6]) اين حقيقت پديدهاي است از عنايت پروردگاري که بر طبق قاعده لطف بايستي کسي را به اراده خويش برانگيزد تا مردم را از گناه و فساد و ستم بازدارد و به پرهيزگاري و فرمانبرداري و صلح و سلم بخواند چنانکه عالم نحرير خواجه نصير ميگويد. لما امکن وقوع الشر و الفساد و ارتکاب المعاصي بين الخلق، وجب في الحکمة وجود رئيس قاهر، آمر بالمعروف ناه عن المنكر مبين لما يخفى عن الامة من غوامض الشرع منفذ لاحكامه ليكونوا الى الصلاح اقرب و من الفساد ابعد و يآمنوا من وقوع الفتن فكان وجوده لطفاً وقد ثبت ان اللطف واجب عليه تعالى و هذا للطف يسمى امامة. فيكون الامامة واجبة([7]) حكيم سبزوارى هم در تأييد همين حقيقت و به اتكاي قاعده لطف چون فرع شامخ نصب امام را از مقربات عباد الي الله ميداند وجود آن را واجب ميشمارد[8] خداي لطيف هم با انتصاب امام و جعل خليفه که منحصراً مخصوص و منسوب به اوست پيشواياني بر خلق برانگيخته و حکومت مطلقه الهيه را بآنان تفويض فرموده است و در کتاب مجيد به آن اشارت نموده است که اني جاعل في الارض خليفة([9])