سيد ابراهيم علوي از رويدادهاي شگفت تاريخ و از وقايعي كه گفته شده در حيات رسول گرامي اسلام- صلي الله عليه و آله، رخ داده، جريان شق صدر ميباشد. اين ماجرا در اغلب كتب سيره، تاريخ، حديث و تفسير به صورتهاي مختلف، كه گويا در سنين متفاوت و زمانها و مكانهاي گوناگون، اتفاق افتاده، روايت شده است.
منابع حديث شق صدر:
1- محمد بن جرير طبري به چند واسطه از عبدالله بن جعفر، در حديثي طولاني در ارتباط با رضاع رسول الله - صلي الله عليه و آله- مينويسد: …حليمه گفت: دوباره محمد-ص- را با خود به صحرا آورديم،چند ماه بيش نگذشته بود، او روزي همراه برادرش در پشت خانههايمان (چادرها) به چراي گوسفندان مشغول بود، ناگهان پسرمان، دوان دوان نزد ما آمد و گفت: برادر قرشيام را دريابيد، كه دو مرد سپيد جامه او را خواباندند و شكم وي را شكافته و آن را بهم مي زدند. من و شوهرم هراسان بيرون دويديم و او را رنگ پريده يافتيم كه در كناري ايستاده بود. او را در آغوش گرفتيم و من پرسيدم اي پسرم تو را چه شده است؟ محمد-ص- فرمود: دو مرد سپيد جامه آمدند و مرا بر زمين خواباندند و شكمم را شكافته و در آن چيزي مي جستند كه نميدانم آن چه بوده. حليمه گفت: او را به داخل چادر آورديم. و شوهرم گفت اي حليمه، ميترسم اين پسر بچه بيماري جنون پيدا كرده باشد. او را پيش از آنكه عارضهاش شدت پيدا كند به خانوادهاش برگردان. حليمه گفت: محمد را برداشتم و راهي مكه شدم و او را به مادرش تحويل دادم. آمنه مادر محمد-ص- ميپرسيد: چطور شد او را آوردي، تو كه علاقه داشتي، بيشتر نگاهش بداري؟ حليمه پاسخ داد: پسرم ديگر بزرگ شده بود و من هم تكليفم را انجام دادهام و ترسيدم پيش آمد سوئي برايش اتفاق بيفتد و لذا او را سالم، آن گونه كه دوست ميداري به تو برگرداندم. آمنه گفت: موضوع اين طور نيست، راست بگو اي حليمه، آيا بر او از شيطان بيم داشتي؟ حليمه گفت: چون آمنه اصرار كرد، گفتم آري.