محمد علي سلطاني حضرت عبدالعظيم حسني از راويان صاحب اثري است كه با كمال تأسف اثر مستقل از وي به دست ما نرسيده است، اما رواياتي از طريق ايشان در كتب حديثي وجود دارد كه پارهاي از اهل دانش آن را گردآوري كرده و به چاپ رساندهاند. بخشي از اين احاديث نيازمند بررسي و نقد ميباشد. در بررسي احاديث معمولاً بررسي سندي را مقدم ميدارند و گاه تنها به همان بسنده ميكنند، اما به نظر ميرسد نقد محتوايي متون پارهاي از روايات ما را در شناسايي روايتهاي درست از نادرست كمک بسياري ميكند. در اين نوشته سه روايت از طريق عبدالعظيم حسني مورد كاوش قرار مي گيرد تا روشن گردد كه انتساب چنين رواياتي به معصومان (ع) جاي تأمل بسيار دارد و احاديث منقول از طريق حضرت عبدالعظيم به خاطر آن كه اصل مسند او مفقود شده است و در پارهاي از طرق از جمله طريق صدوق به حضرت عبدالعظيم جاي تأمل است، بهتر است نقد و بررسي شود. اين روايات به شرح زير است: 1. محمد بن ابي عبدالله كوفي، از سهل بن زياد آدمي از عبدالعظيم بن عبدالله حسني نقل ميكند كه وي گفت: مولايم عليبن محمدبن عليالرضا (ع) از پدرش از پدرانش از حسين بن علي (ع) نقل كرده كه فرموده: «رسول خدا (ص) فرمود: موقعيت ابوبكر نسبت به من چون گوش و موقعيت عمر چون ديده و موقعيت عثمان چون قلب است. امام حسين (ع) فرمود: روز بعد پيش پيامبر (ص) رفتم و نزد او اميرالمومنين (ع) ابوبكر، عمر و عثمان بودند. به پيامبر (ص) گفتم: پدرجان! شنيدم درباره اين يارانت سخني گفتي آن سخن چيست؟ آن حضرت فرمود:آري ـ و با دستش به آنان اشاره كرد و فرمود: آنان گوش، ديده و دل هستند و به زودي از ولايت وصيّام اين ـ اشاره به علي بن ابيطالب (ع) كرد ـ مورد پرسش قرار خواهند گرفت. و آن گاه فرمود: خداوند عز و جل ميگويد: «گوش و چشم و قلب، همه بازخواست ميشوند» [اسراء /36] سپس فرمود: سوگند به پروردگارم همه امتم در روز رستاخيز نگه داشته ميشوند و از ولايت او مورد پرسش قرار ميگيرند و اين معناي كلام خداوند ـ عز و جل ـ است كه ميفرمايد:« بازداشتشان نماييد كه آنها مسؤولند» [صافات/24].[1] در اين روايت چند نكته مبهم و پرسش برانگيز وجود دارد كه انتساب آن را به معصوم (ع) با مشكل مواجه ميكند: الف. موضوع سنجش بين خلفا. از موضوعات متأخر جامعه اسلامي است و بيشتر در روزگار بنياميه بدان دامن زده شد و در عصر عباسي رونق گرفت و جدالهاي كلامي در موضوع امامت و خلافت موجب آن گشت و در عصر پيامبر (ص) چنين جرياني وجود نداشت. ب. در روايت هر سه خليفه به ترتيب حاكميتشان آورده شده و مصداق سمع و بصر و فواد قرار گرفته است، در حالي كه شايسته آن بود كه دست كم عمر به عنوان قلب معرفي گردد و نه عثمان كه هيچ نقش جدي در تنظيم مسير خلافت نداشت، به عكس عمر كه هم در به خلافت رسيدن ابوبكر نقش داشت و هم در به قدرت رسيدن عثمان طراح قضيه بود و قلب در وجود انساني، مديريت را بر عهده دارد و نه ديده كه ابزاري در اختيار قلب است. ج. ترتيب مزبور ـ به ويژه آن كه علي (ع) در رتبه چهارم و به عنوان مسؤول عنه مطرح شده ـ اين شائبه را در ذهن پرورش ميدهد كه ترتيب خلفا دقيقاً بر پايه ترتيب آيه است و بر اساس گزارش و تفسير پيامبراكرم (ص) ميباشد و در واقع جامعه اسلامي آن روز پس از درگذشت پيامبر (ص) كاري را انجام دادند كه از ازل حكم آن مشخص بود و عملاً هيچ كس نميتوانست اين ترتيب را به هم بزند. د. جمع شدن سه خليفه آينده در يک روز و چهار خليفه آينده در روز بعد بيشتر به صحنهاي طراحي شده شبيه است كه گويي كارگرداني از قبل آن را برنامهريزي كرده است. آيا در اين صحنه ديگران هم حضور داشتند؟ چه كساني بودند؟ چرا هيچ كس از آنان نپرسيد كه ديگر از اصحاب پيامبر (ص) در چه موقعيتي هستند؟ طبيعت قضيه اقتضا ميكرد كه ديگران هم از موقعيت خود نسبت به پيامبر (ص) بپرسند، به ويژه آن كه در عصر پيامبر (ص) ابوبكر و عمر و عثمان از اصحاب بسيار شاخص و با امتياز پيامبر (ص) نبودند و ياران ديگري نيز وجود داشت كه در چشم پيامبر(ص) بسيار عزيز بودند. ه . سياق آيه سوره اسراء قابل حمل بر اشخاص نيست، بلكه مراد از آنها همان اعضا و جوارح موجود در انسان هست. مفسران هم جز اين را از آيه نفهميدند. مرحوم شيخ طوسي در ذيل آيه مينويسد: «يعني از آنچه كه شخص با اين جوارح انجام ميدهد از قبيل شنيدن آنچه كه حلال نيست، ديدن آنچه كه جايز نميباشد و اراده آنچه كه ناشايست است مورد پرسش قرار ميگيرد.»[2]