هنر موعظه گفتاري از شهيد آيةاللّه مرتضي مطهري
كتاب نهج البلاغه با آنكه يك شاهكار فوق العاده است و شاهكارها معمولاً يك بعدي هستند، معذلك شاهكاري چند بعدي است و در هر بُعدي نيز فوق شاهكار است. سخنان اميرالمؤمنين عليهالسلام تنزل روح مقدس اوست. لذا در اين جهت بيمانند و بينظير است. درباره آن حضرت گفتهاند:
جُمعت في صفاتك الاضداد
ولهذا عَزَّت لك الانداد
ولهذا عَزَّت لك الانداد
ولهذا عَزَّت لك الانداد
حكمت و موعظه
موعظه در قرآن كريم در مقابل حكمت و جدال قرار داده شده است. ميفرمايد: «ادع الي سبيل ربك بالحكمة والموعظة الحسنة و جادلهم بالتي هي احسن.» از اينكه پيامبر بايد با حكمت و موعظه مردم را دعوت كند، معلوم ميشود كه حكمت با موعظه تفاوت دارد. تفاوت آنها اين است كه حكمت، تعليم است و موعظه، تذكر. بدينمعنا كه گاهي انسان در صدد آموزش چيزي است كه طرف مقابل نميداند. خاصيت علم اين است كه بايد همراه با دليل و برهان باشد. اگر معلم رياضي زواياي مثلث را، 180 درجه اعلام كند، دانشجو دليل مطالبه ميكند.وقتي جاهل ياد گرفت هدف حاصل ميشود. اما موعظه، تذكر و يادآوري است. واعظ، مطلبي را كه شنونده ميداند، به او يادآوري ميكند. هدف از موعظه، توجيه احساسات شنونده است و واعظ با احساسات و عواطف و تذكرات و توجهات ذهني مخاطب سر و كار دارد نه با عقل و انديشه او.واعظ به مردم ميگويد:«ايها الناس! همه ما خواهيم مرد، مرگ بدون خبر فرا ميرسد، چقدر جوانان ميميرند، نميتوان توبه را به زمان پيري موكول كرد، هر ساعتي كه ميگذرد، قدمي است كه ما به سوي مرگ بر ميداريم.»و همه اينها مسائلي است كه همه ميدانند ولي انبوهي از آرزوها، خيالات، اوهام، انديشهها، دوستيها، دشمنيها و تعصبها انسان را دچار غفلت ميكند و اجازه نميدهد تا درباره اين حقايق مسلم و قطعي بينديشد. كار يك واعظ قوي اين است كه اين حقايق قطعي را از عمق ذهن مخاطب بيرون ميكشد.موعظه در قرآن
قرآن خود را هم كتاب تعليم ميداند و هم كتاب موعظه و تذكر، ميفرمايد: «قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا للّه مثني وفرادي.»، در سوره قمر نيز جمله كوتاه «ولقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مذكر.» چهار مرتبه تكرار شده بدين معنا كه ما اين كتاب را به گونهاي نازل كرديم كه به آساني در دسترس شما باشد، براي تنبه و تذكر، آيا كسي هست متنبّه شود؟!يكي از نكات قابل توجه در قرآن كريم مكررات آن بويژه در قصص است، درباره هدف پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم نيز كه تعليم و تزكيه است در دو سوره آل عمران و جمعه تكرار شده سرّ اين تكرارها چيست؟گذشته از اينكه در هر جايي به تناسب، نكاتي خاص وجود دارد، سر آن اين است كه قرآن كتاب تعليم نيست تا با يك مرتبه گفتن، مردم بياموزند، بلكه هدفش پند و عبرتآموزي از تاريخ است و لازمه موعظه كه از نوع تلقين است، تكرار است، هدف اين است كه روح مخاطب متوجه شود تا براي عمل قيام نمايد.در تعليم، شخصيت گوينده كمترين اثري ندارد، معتقد باشد يا نباشد، خوب باشد يا بد، در بسياري از دبيرستانها كه معلمين بايد درسي را تدريس كنند و مع الاسف چون معلم ديني كم داريم كسي كه چه بسا نه نماز ميخواند و نه روزه ميگيرد، نه اعتقادي دارد، فقط چون شغل فرهنگي دارد و درس شرعيات هم معلم ندارد، او را براي تدريس ميگمارند. اما موعظه، پيام روح گيرنده است، تا دلي آتش نگيرد، حرف جانسوزي نگويد. در سخن موعظهاي تنها بليغ بودن كافي نيست تا در مخاطب اثر كند، بلكه بايد مقرون به اعتقاد باشد و از جان برخيزد.سخن كز دل برون آيد نشـينـد لاجـرم بـر دلموعظه در قلمرو دين
موعظه با خطابه نيز تفاوت دارد، خطابه هم با احساسات سر و كار دارد با اين تفاوت كه خطابه، احساسات را تهييج ميكند ولي موعظه ترقيق ميكند، موعظه بيشتر جنبه دروني دارد و مخاطب متوجه درون خود ميشود، ولي در خطابه، مخاطب متوجه بيرون از خويش ميشود، البته خطابه حماسي حس سلحشوري مخاطب را تحريك ميكند، و گاهي حس ترحم او را تهييج ميكند تا به افراد نيازمند كمك كند مثل تحريك حس ترحم قاضي در مورد تخفيف مجازات مجرم.اما موعظه، شخص را متوجه درون خويش ميكند لذا موعظه فقط در قلمرو دين است و بس در غير اديان موعظه واقعي نميتوان يافت.سخنان موعظهاي پيشوايان غيرديني نيز متأثر از تعليم ديني بوده است. اگر سعدي موعظه ميكند، بخاطر آن است كه مسلمان است و تحت تأثير تعاليم اسلامي بوده است. اگر سعدي متأثر از تعاليم ديني نبود، يك كلمه هم نميتوانست موعظه كند.هيچ فكر كردهايد كه چرا در ميان شعراي درجه اول، دوم و سوم امروز قطعهاي در موعظه پيدا نميكنيد؟ براي اينكه روح شعراي ما، روح موعظه نيست، نميتواند يك كلمه در اين زمينه موعظه بگويد. واعظ بايد خودش داراي روح لطيف و رقيق باشد تا بتواند سخن موعظهاي بگويد و ديگران را تحت تأثير قرار دهد. و امروز چنين روحي نداريم. شعراي ما ممكن است در زمينه غزل شبيه اشعار سعدي و حافظ بسرايند، اما در زمينه موعظه چند درجه كمتر از موعظه سعدي هم نميتوانند بگويند.يكي از دوستان پيشنهادي كرد كه در برنامه حسينيه ارشاد، منابر موعظهاي بگنجانند چون منابر موعظهاي كم شده است، اين پيشنهاد خوب است و هيچگاه ما بينياز از منابر موعظهاي نيستيم، اما علت اينكه منابر موعظهاي كم شده، اين است كه خطباي ما در ميدان ديگري مشغول فعاليتند. در عصر ما در اثر يك بحران مذهبي كه در برخي از طبقات مثل جوانان به وجود آمده، خطبا بدنبال رفع شبهات فكري اين طبقهاند. در سي، چهل سال گذشته كسي در زمينه اعتقاد تشكيك نميكرد، درباره خدا و نبوت و معاد و احكام اجتماعي شبهه نميكرد، قهرا سخنان خطبا و وعاظ جنبه موعظه و تذكر داشت. در عين حال هميشه منابر موعظهاي لازم است. كسي نميتواند بگويد: من اين مطالب را ميدانم و احتياجي ندارم. زيرا موعظه براي دانستن نيست، حتي نوشتهاند كه علي عليهالسلام به بعضي از اصحاب خود ميفرمود: بلند شو و موعظه كن، جاحظ در «البيان والتبيين.» درباره او ميگويد: مرد خطيب فوق العادهاي بود و بهترين دليلش اينكه علي از او ميخواست كه خطابه بخواند، «اول من كل شئي استنطاق علي له.» به بعضي از اصحاب ديگر هم ميفرمود: برخيز و موعظه كن، و وقتي عرض ميكردند كه آقا اين جسارت است، ميفرمود: «در شنيدن اثري است كه در دانستن نيست.» بگذريم از اينكه آن حضرت احتياج به موعظه نداشت و اين فرمايش هم جنبه تعليمي دارد.تقواي مردم، مرهون وعاظ باتقوا
در گذشته واعظهاي بسيار بسيار ارجمند و باتقوايي داشتيم و علت اينكه گفته ميشود: در گذشته مردم باتقواتر بودند، اين است كه در گذشته وعاظ بسيار بسيار خوبي داشتيم، مرحوم حاج شيخ جعفر شوشتري اعلي اللّه مقامه، مرحوم حاج شيخ عباس قمي كه بسياري از مردم عصر ما، او را درك كردهاند كه وقتي مردم از مجلس منبر او خارج ميشوند، احساس ميكردند كه تغيير حالتي پيدا كردهاند. همچنين مرحوم آقا سيدمهدي قوام كه داستاني هم در اين زمينه داريم:روزي جواني مرا به اتومبيل خود سوار كرد و گفت: من زنده شده يكي از شماها هستم، بدين جهت به طبقه شما ارادت دارم. وقتي جريان را پرسيدم، گفت: من غرق در فساد بودم و با پدرم اختلاف شديدي داشتم به طوري كه تصميم گرفتم پدرم را به قتل برسانم و مال و ثروتش را در راه عياشي مصرف كنم. روزي در بازار نوروزخان به طرف چهار سوق ميرفتم،كه صدايي از بلندگو شنيدم، نميدانم كه چه نيروي مرموزي مرا به آن طرف كشيد، چند دقيقه فرصت داشتم، چون نميخواستم زياد بنشينم، سرپا نشستم، ولي كم كم علاقمند شدم و در جاي خود استقرار يافتم. درباره حقوق پدر و فرزند صحبت ميكرد. آنقدر مرا تحت تأثير قرار داد كه تصميم گرفتم به توصيههاي او درباره پدرم عمل كنم. با اينكه تصميم به قتل پدرم گرفته بودم، از اين تصميم به شدت منصرف شده و به او محبت كردم، ميان ما چنان صميميتي برقرار شد كه خدا ميداند. نمازخوان شدم، روزه گرفتم، برخلاف گذشته كه شخص ولگردي بودم، امروز احساس آرامش ميكنم و فكر ميكنم دنيا و آخرت تأمين شده است. آن سيد را رها نكردم و در جلسات هفتگياش شركت ميكردم، تا اينكه از دنيا رفت. سپس افزود: من ميترسم كه امثال شماها بميرند (ميخواست تعارف كند، مرا هم داخل ميكرد) و كسي جانشين شما نباشد. گفتم: نترس! خداوند دست از ياري دين خود بر نميدارد، در گذشته سيد قوامها بودند و در آينده هم خواهند بود.امام علي، قهرمان ميدان موعظه
بنابراين موعظه جزء ضروريات اجتماع است و جز در مجامع ديني پيدا نميشود. در عرب جاهليت، موعظه به اين معنا يافت نميشود. ولي در جهان اسلام مواعظ فراواني به چشم ميخورد. ميتوانم به جرأت ادعا كنم كه در خطابه از نوع موعظه نثر، شخصي مثل علي بن ابيطالب عليهالسلام نيامده است و موعظهاي مؤثرتر از مواعظ علي وجود ندارد. هنوز پس از چهارده قرن مواعظ او زنده و جاندار است. مكرر در منابر ديدهام كه خطيب، مواعظ آن حضرت را ميخواند و مخاطبين اشك ميريزند. البته بحث از كلمات قصار علي عليهالسلام بحث عليحدهاي است، اگر كسي زبان عربي را فقط بخاطر استفاده از نهج البلاغه ياد بگيرد، به خدا قسم ارزش دارد. درباره تأثير مواعظ آن حضرت در زمان خودش نيز، داستانها نقل شده است كه يكي از آنها ماجراي هَمّام بن شريح است كه با شنيدن صفات متقين چهرهاش برافروختهتر شد تا آنكه فرياد زد و جان به جان آفرين تسليم نمود. آنگاه حضرت فرمود: «اهكذا تصنع المواعظ البالغة باهلها» آيا موعظه اگر بليغ باشد، اينگونه بر افراد اثر ميكند؟مواعظ شعري
ما در زبان فارسي و عربي، در نظم موعظه داريم ولي در نثر بسيار مشكل است. سعدي در گلستان و بوستان و در قصايد فارسي و عربي مواعظ خوبي دارد:
اي كه پنجاه رفت و در خوابي
عمر برف است و آفتاب تموز
هر كه آمد عمارتي نو ساخت
رفت و منزل به ديگري پرداخت ...
مگر اين پنج روزه دريابي
اندكي مانده است خواجه غرّه هنوز
رفت و منزل به ديگري پرداخت ...
رفت و منزل به ديگري پرداخت ...
زيادة المرء في دنياه نقصان
وربحه غير معدالخير خسران
وربحه غير معدالخير خسران
وربحه غير معدالخير خسران
حكم الملية في البريه جار
ماهذه الدنيا بدار قرار
ماهذه الدنيا بدار قرار
ماهذه الدنيا بدار قرار