فقـــه و اصـول " قاعده لاضــرر "
نويسنده: مهناز عباسپورمقدمه :
يكي از مشهورترين قواعد فقهي كه در بيشتر ابواب فقه مانند عبادات، معاملات و غيره به آن استناد ميشود، قاعده "لاضرر" است كه مستند بسياري از مسائل فقهي ميباشد. اهميت قاعده مذكور به حدي است كه بسياري از فقها از گذشته دور و نزديك در تأليفات و تقريرات خود رساله مستقلي را به آن اختصاص دادهاند.براي اينكه خواننده اين اوراق بر سنخ مواد و مواردي كه فقها كم و بيش در آنها به قاعده "لاضرر" استناد كردهاند احاطه يابد، نخست مواردي را كه در آنها به اين قاعده (نفي ضرر) استناد كردهاند ياد ميكنيم تا از مجموع آنها، آنچه براي ضبط معني و مراد و تحرير استدلال شايسته است، بيشتر روشن گردد.از جمله موارد قاعده لاضرر مواردي است كه در مسأله عسر و حرج ياد ميشود، زيرا چنانكه تصريح كردهاند، هرچه در آن عسر و حرج باشد، در معني ضرر داخل است؛ با اين اختلاف كه عسر و حرج بيشتر از حيث حكم تكليفي تحقق مييابد و ضرر از حكم تكليفي و وضعي اعم است؛ از آن جمله :لزوم ديه مقتولي كه سپر مجاهدان شده است، سقوط نهي از منكر و بپا داشتن حدود با عدم امن، عدم اجبار بر قسمت با پيدا شدن ضرر، عدم لزوم شهادت با پيش بيني ضرر، حرمت سحر و غش و تدليس، مشروع بودن تقاص، تسعير بر محتكر اگر اجحاف كند، حرام بودن احتكار با احتياج مردم، جدا ساختن مادر از فرزند، مخير بودن مشتري مرابح در صورت ظهور كذب يا خدعه بايع در خيار تأخير، در خيار آنچه روزانه فاسد ميشود، در خيار رؤيت و خيار غبن، عدم سقوط خيار غبن بواسطه خروج مال از ملك مشتري، عدم سقوط خيار عيب و تدليس و تصريه و تعذر تسليم و تبعض صفقه، حلول ديون در مورد مرگ مديون، بيع مورد رهن اگر رو به فساد باشد، خيار غبن در صلح، عدم جواز ابتياع مضارب، كسي را كه بر عليه مالك آزاد ميشود، مخير شدن مالك در موردي كه چيزي زيان آورتر از آنچه مورد اذن بوده زراعت نشده باشد، فسخ مشتري در آنجا كه معلوم شود عين فروخته شده مسلوب المنفعه ميباشد، خيار در اجاره اگر عذر عقلاً و يا شرعا عموميت يابد و عدم لزوم وصايت در مورد عدم قبول، مخير بودن مولي عليه در صورتي كه او را بغير كفوش تزويج كرده باشند يا به مردي صاحب عيب داده باشند، خيار زوجه با فقر شوهر، حرمت دخول در معامله برادر ديني و در خطبه بعد از جواب دادن بغير، فسخ نكاح به عيوب چه در ابتدا و چه در استدامه و در هر يك از زوجين، حرمت تطويل يا مانعيت در مشتركات از قبيل مساجد، مشاهد، طرق، اسواق و مانند اينها و مشروع شدن اصل قصاص و ديات و بسياري از موارد ديگر كه در كتب فقه است و به اين قاعده استناد يافته است.1در اين تحقيق سعي نمودهايم با بررسي تفصيلي قاعده "لاضرر" و ارائه نظريات مختلف در مورد آن، جايگاه و نقش اين قاعده را به صورت كاربردي در موارد ياد شده فقهي ـ حقوقي باز شناسيم، آنچه ميآيد تحقيق در اين قاعده ميباشد:مدارك و مستندات قاعده :
فقها و اصوليين براي اثبات "لاضرر" به قرآن، سنت، اجماع و عقل استناد كردهاند:2الف) كتاب :3 در قرآن مجيد آيات بسياري وجود دارد كه با تصريح به واژه ضرر و مشتقاتش در موارد خاص، احكامي را ارائه كرده كه از باب تعليق حكم بر وصف، حاوي معناي عامي است و لاضرر را بصورت يك قاعده ميتواند تثبيت كند كه به ذكر چند نمونه از آن مبادرت ميگردد:1ـ "لاتضارّ والدة بولدها و لا مولود له بولده"4 ؛ يعني نبايد مادري به والدش ضرر برساند و نيز نبايد پدري به فرزندش زيان بزند. در اين آيه مادران نهي شدهاند كه با قطع شير موجب زيان و ضرر فرزند خود شوند.52ـ "و لاتمسكوهن ضرارا لتعتدوا"6؛ ظاهرا گروهي از مردان، زنان خود را طلاق داده، سپس به آنها رجوع ميكردند و اين رجوع مجدد نه بعلت رغبتي بود كه به آنها داشتند، بلكه با نيت تجاوز و تعدي و احيانا پايمال كردن حقوق مالي ناشي از زوجيت بود كه به زنان مطلقه تعلق ميگرفت. قرآن كريم در اين آيه، مردان را از اين عمل نهي و منع كرده است.براساس تفسيري كه فاضل مقداد از اين آيه در كتاب "كنز العرفان في فقه القرآن" نموده است، "ضرارا لتعتدوا"به معناي ضرر وارد آوردن به زن بخاطر آزار رساندن به او ميباشد؛ (ضرر رساندن به آنها تعدي و تجاوز است؛ آنهم تعدي و تجاوز از حدود الهي).3ـ "من بعد وصية يوصي بها أو دين غير مضارّ"7؛ ... پس از انجام دادن وصيتي كه كرده است و نيز پس از اداي دينش بي آنكه براي وارثتان زيانمند باشد... ؛ آيه شريفه حكايت از آن دارد كه بعد از آنكه وصيت يا ديني كه "غير مضارّ" است، از تركه خارج گرديد، تركه بين ورثه تقسيم ميشود. يعني وصيتي كه موصي به ورثه ظلم نكرده و ضرر نزده باشد؛ چون ممكن است موصي به قصد اضرار به ورثه به ديني اقرار كند و بدينوسيله ورثه را از ميراث ممنوع و محروم نمايد.4ـ "ولا يضارّ كاتب و لا شهيد"8؛ كاتب و گواهي دهنده دين نبايد ضرر برساند. يعني كاتب و تنظيم كننده دين و معامله (سندنويس) نبايد امري را كه غير واقع است بنويسد و همچنين شاهد بايد دقيقا به چيزي كه اتفاق افتاده گواهي دهد و چيزي از آن نكاهد. ب ) سنّت: در خصوص لاضرر روايات بسيار زيادي وارد شده كه از فرط تعدّد بصورت تواتر اجمالي9 در آمده است. چون ذكر همه آنچه فقها و محدثان در باب قاعده لاضرر بصورت روايت نقل كردهاند، غير ممكن است، اجمالاً به ذكر شمهاي از آن ميپردازيم:10احاديثي كه از طريق علماي اماميه درباره قاعده لاضرر رسيده است به دو دسته تقسيم ميشوند؛ يك دسته از آنها بطور مطابقي بر اين قاعده دلالت دارند. و دسته دوم اخباري است كه بهطور ضمني دلالت دارند. از دسته اول روايات زير نقل ميشوند:مرحوم كليني در اصول كافي از قول زراره چنين آورده است11 كه امام باقر« عليهالسلام »فرمودند: "سمرة بن جندب12 در باغي درخت خرمايي داشت كه در آستانه آن باغ منزل يكي از انصار قرار داشت. سمره بدون اجازه گرفتن از صاحب خانه بطرف نخل خود آمد و رفت ميكرد و اين مسأله ناراحتي شخص انصاري را فراهم ميآورد. روزي به او گفت تو بيخبر به منزل ما ميآيي، بهتر است قبلاً اجازه بگيري. سمره در پاسخ گفت: اين راه من بطرف درختي كه دارم ميباشد و از تو نيز اجازه نميگيرم!شخص انصاري از سمره به پيغمبر« صلياللهعليهوآله »، شكايت برد. پيغمبر« صلياللهعليهوآله »به احضار سمره دستور فرمود و وقتي حاضر شد به او فرمود اين مرد از تو شكايت كرده و ميگويد تو بر او و خانوادهاش بدون اذن وارد ميشوي در زمان ورود از او اجازه بگير! سمره ميگويد: آيا من در راه خود به سوي درختم از ديگري اجازه بگيرم؟ پيغمبر« صلياللهعليهوآله »ميفرمايد از آن درخت صرف نظر كن تا براي تو درختي در جايي ديگر باشد؛ ولي سمره همچنان از قبول آن سرباز ميزند! پيغمبر« صلياللهعليهوآله » به او ميفرمايد: از اين درخت صرف نظر كن و در عوض درختي در بهشت بگير! سمره باز هم بر امتناع خود اصرار ميورزد. در اين هنگام پيغمبر« صلياللهعليهوآله »به او فرموده: "انك رجل مضارّ و لا ضرر و لا ضرار علي مؤمن"13 و دستور ميدهد آن درخت را در آورند وجلوي سمره بيندازند و به او ميگويد: "اين درخت را بگير و برو و هر جا ميخواهي آن را بنشان".14اين روايت با اندكي اختلاف باز هم در كافي نقل شده است؛ به اين صورت كه پيغمبر« صلياللهعليهوآله » به آن مرد انصاري گفت: "اذهب فاقلعها و ارم بها وجهه فانه لاضرر و لا ضرار"؛ يعني برو و آن را از جا بكن و به نزد او انداز، زيرا ضرر و ضرار نيست.15ملاحظه ميكنيد كه اين دو روايت مربوط به يك حادثه است كه بطرق مختلف نقل گرديده است. فرق اين دو روايت اين است كه در روايت اول "علي مؤمن" وجود دارد و در دومي وجود ندارد. وصول روايات با تعبيرهاي مختلف ناشي از پديده نقل به معناست ولي مضمون قاعده لاضرر بحال خود محفوظ است.16 در صحت سند حديث مذكور، حاجتي به تحكم نيست خصوصا با توجه به آنچه از عمل اصحاب و ارسال مسلمات حاصل ميشود. اما در ثبوت دو كلمه "في الاسلام" و "علي مؤمن" در دو حديث "لاضرر" اشكال وجود دارد. چون قضيه سمره يك قضيه واحد بوده كه در برخي طرق با "مؤمن" و در برخي با "اسلام" همراه است. البته در پاسخ به اين اشكال ميتوان چنين پاسخ داد كه: عدم نقل آن در برخي احاديث منقوله بجهت عمل اصحاب بوده است كه "اصالة عدم الزيادة" را بر "اصالة النقيصه" با در نظر گرفتن بناي عقلا ترجيح داده و اينكه راوي اين كلمه را ذكر نكرده بجهت عدم احتياج به نقل آن بوده است؛ و اما اشكال كلمه "في الاسلام" نيز بدليل امكان صدور آن و عدم وجود معارض با آن دفع ميگردد.17بنا براين روايت سمره صريح در حرمت وضع ضرر است و با صراحت بر اين قاعده دلالت ميكند.18شايان ذكر است كه جمله "لاضرر و لاضرار" در ذيل روايات بيشمار ديگري نيز ديـده ميشود از جمله:در روايت شفعه، عقبة بن خالد از حضرت امام صادق« عليهالسلام » چنين نقل ميكند:19كه آن حضرت فرمود: "و قضي رسول الله« صلياللهعليهوآله » بالشفعة بين الشركاء في الارضين و المساكن و قال لا ضرر و لاضرار" يعني حضرت رسول« صلياللهعليهوآله » در مورد شفعه بين شركاء در زمين و مسكن قضاوت كرد و فرمود: "لاضرر و لا ضرار".از اين حديث معلوم ميشود كه علت و حكمت حق شفعه براي شريك همان لزوم نفي ضرر و ضرار است؛ زيرا انسان به هر شريكي راضي نيست و در مورد شفعه اشاره ميشود كه اين سخن در اموال مشاع و اموالي كه قابل قسمت باشد، قبل از تقسيم مصداق دارد و بعد از تقسيم ديگر شفعه نيست. زيرا در دنباله حديث پيغمبر« صلياللهعليهوآله » ميفرمايد: " اذا ازف الازف و حدّدت الحدود فلا شفعه"؛ يعني اگر در زمين علامتها گذاشته شد، و حدود تعيين گرديد، ديگر شفعهاي در كار نيست.20 روايتي ديگر در كافي از امام محمد باقر « عليهالسلام » بدين مضمون است كه پيغمبــر« صلياللهعليهوآله » بين اهل مدينه درباره آبياري نخلستانها و در ميان صحرانشينان درباره آب آشاميدني قضاوت فرموده و گفته است: "لاضرر و لا ضرار".21روايت دعائم الاسلام از حضرت صادق« عليهالسلام » نيز بدين شرح در همين موضوع ميباشد:22از حضرت پرسيده شد كه ديواري
بين دو خانه حد فاصل و ساتر بوده و خراب شده است و مالك ديوار حاضر نيست ديوار را دوباره بنا كند. آيا به درخواست همسايه مجاور ميتوان مالك ديوار را به تجديد بناي آن ملزم ساخت؟ حضرت پرسيد: آيا مالك بنا بر حق يا شرطي متعهد به اين كار ميباشد؟ و چون پاسخ منفي داده شد فرمود: چنين الزامي وجود ندارد و همسايه مجاور ميتواند براي ايجاد ساتر جهت ملك خود ديوار را دوباره به هزينه شخصي خودش بسازد. در همين مورد از حضرت صادق « عليهالسلام » پرسيده شد در چنين فرضي بدون اينكه ديوار خود بخود خراب شود، آيا مالك ديوار بدون هيچگونه لزوم و ضرورتي حق دارد به منظور اضرار به همسايه آن را خراب كند؟ حضرت فرمود: چنين حقي ندارد زيرا بنا به فرموده رسولاكرم« صلياللهعليهوآله » "لاضرر و لاضرار".23فخر المحققين در كتاب "ايضاح الفوائد في شرح القواعد" در باب رهن ادعاي تواتر اينگونه احاديث را مينمايد.24 و شيخ حر عاملي در كتاب وسايل الشيعه بابي به نام باب:"انه لا يجوز الاضرار بالمؤمن" ترتيب داده و تعدادي از احاديث را نقل نموده و تعدادي ديگر را در ابواب احياي موات و شفعه و ساير ابواب نقل كرده است.25 با تتبع در موارد عديده تقريبا اطمينان حاصل ميشود كه اين حديث شريف يعني "لاضرر" از پيامبر اكرم« صلياللهعليهوآله » وارد شده است و از جوامع الحكم آن حضرت است و شخص ايشان و ائمه اطهار « عليهالسلام » موارد متعددي را بر اين حديث تطبيق فرمودهاند.26احاديثي كه بطور ضمني بر اين قاعده دلالت دارند فراوانند كه براي اختصار از آوردن آنها خودداري ميشود.27 برخي از اين روايات از حيث سند موثقه و يا صحيح است و بعض ديگر از حيث سند ضعيف است، اما با توجه به اينكه بزرگان اصحاب همگي بر طبق اين روايات عمل كردهاند، روايت شهرت عملي يافته است و ضعف با شهرت عملي جبران ميشود.28احاديث بسياري نيز از اهل سنت رسيده است كه مؤيد قاعده لاضرر ميباشند.29ج ) اجماع: اجماع فقهاي اماميه، بل فقهاي اسلام بر حجيت اين قاعده است و مستندشان نيز همين روايت است. علماي عامه نيز به اين روايت استناد ميكنند و امام احمدبن حنبل در مسند و ديگر كتب روايت خود آن را ذكر كرده است. البته اين اجماع اصولي اصطلاحي كه محقق سنت باشد محسوب نميگردد، زيرا اجماع مذكور با توجه به اين ادله مدركي است و هيچگونه ارزش فقهي و حقوقي ندارد.30 د ) عقـل: بر نفي ضرر و ضرار علاوهبر مستندات شرعيه31، دلايل عقلي محكمي نيز موجود است؛ و در واقع بايد گفت كه مدلول اين قاعده جزو مستقلات عقليه32 است و مهمترين دليل بر حجّيت آن، مدرك و منبع چهارم فقه يعني عقل است.33متن حديث لاضـرر:
اين حديث به سه نحو خوانده شده است: "لاضرر و لا ضرار" ؛ "لاضرر و لاضرار في الاسلام"، "لاضرر و لا ضرار علي مؤمن".آنچه مسلم و متواتر و در سه نوع قرائت مشترك است نحوه اول است و دو نحوه ديگر به حد تواتر نرسيده، بنابراين بهتر است همان قرائت نوع اول نقل و از انتساب آنچه مورد ترديد است، خودداري شود.34لذا عمده در مقام اين قاعده تتبع در معاني و مفاد كلمات "ضرر و ضرار" در حديث است؛ چرا كه ذكر معاني "علي مؤمن" و "في الاسلام" ـ بنا بر فرض ثبوت هر يك ـ تأثيري در بحث اصلي قاعده يعني نفي ضرر و ضرار ندارد و معاني آنها واضح ميباشد.مفاد حديث :
معناي لا: اصولاً "لا" در معناي حقيقي خود براي نفي جنس به كار ميرود و بر سر هر جملهاي كه بيايد، دلالت بر اين مطلب دارد كه مدخول لا (يعني آنچه بعد از لا قرار ميگيرد) بكلي در عالم خارج وجود ندارد؛ مثل: "لار جل في الدار" يعني مردي در خانه نيست. "لا" در جمله مذكور امكان وجود هرگونه مردي را در منزل نفي ميكند و از اين جمله شنونده درمييابد كه قطعا هيچ مردي در منزل نيست.35 حال ميخواهيم ببينيم كه وقتي گفته ميشود "لاضرر و لاضرار"، آيا مفهوم و معنيش اين است كه در عالم خارج، در اسلام، ضرر وجود ندارد؟ بطور قطع چنين برداشتي از جمله نادرست است. زيرا برأي العين ديده ميشود كه ضرر در عالم خارج وجود دارد و ابناي بشر به انحناي گوناگون هر روز منشأ ايراد ضرر به يكديگر ميشوند؛ وانگهي اگر از جمله بالا چنين برداشت شود كه ضرر در عالم خارج وجود ندارد، اين موضوع چه ارتباطي به شارع پيدا ميكند و اصولاً فلسفه صدور آن چه ميتواند باشد؟با بروز اينگونه اشكالات، فقها تلاش كردهاند از ابعاد و زواياي گوناگون "لاي" مذكور در حديث را بگونهاي تفسير و تعبير نمايند كه اقرب به نظر شارع باشد.36 معناي ضرر: ضرر داراي معنايي عرفي است كه مبرهن است؛ از اين روي رجوع به كتب لغت براي فهم معناي آن لازم نيست. به علاوه مراجعه به آنها نشان ميدهد كه آنها نيز سعي در بيان معناي عرفي داشتهاند؛ مثلاً: در نهاية ابن اثير چنين آمده است كه: "لا ضرر اي لا يضرّ الرجل اخاه و هو ضدُّ النفع"37همچنين قول پيغمبر « صلياللهعليهوآله » (لاضرر) را چنين معنا كردهاند كه:"مرد نبايد به برادر خود ضرر وارد سازد يعني نبايد چيزي از حق او كم بگذارد".38در كتب ديگر همين تعبيرات كم و بيش موجود است كه خلاصه آن چنين است: برخي ضرر را در برابر نفع گرفتهاند و برخي ديگر گفتهاند:"ضرر عرفا نقص و كم كردن در مال يا عرض يا نفس يا در شيئي از شؤون آن، بعد از وجود شي يا بعد از وجودي كه مقتضي قريب آن است ـ از آن جهت كه عرف آن را موجود ميبيند ـ ميباشد."39راغب ضرر را به معناي سوء حال دانسته و مينويسد:"ضرر يعني سوء حال و به علت كمي دانش و فضل در نفس يا در بدن و به لحاظ نقص يا كمبود عضوي يا ناشي از كمي مال و جاه است.بنابراين بطوري كه ملاحظه ميشود تمامي اين توضيحات در زمينه معناي عرفي ضرر است و به نظر ميرسد كه رساترين تعريف و تعبير چنين باشد:"فقد كل ما نجد و ننتفع به من مواهب الحيات من نفس أو مال او عرض او غير ذلك" يعني نداشتن و از دست دادن هر يك از مواهب زندگي، جان، مال، حيثيت و هر چيز ديگري كه از آن بهرهمند ميشويم.40صاحب كفاية الاصول، نسبت بين ضرر و نفع را ملكه و عدم ملكه ميداند در حالي كه برخي ديگر معتقدند كه اين نسبت، نسبت تضاد ميباشد.41معناي ضرار: سيد ميرزا حسن بجنوردي در خصوص معناي ضرار ميگويد:"و اما كلمه ضرار بنابر قولي از مصدر مفاعله ميباشد و اگر چنين باشد معناي ضرار به جهت دو طرفه بودن باب مفاعله عبارتاست از: ضرر بر غير در مقابل ضرري كه از غير بر او وارد شده است و از آنجهت كه دلالت بر تكرار صدور فعل از فاعل ميكند، فرقي نميكند كه فاعل در اينجا يك شخص باشد و يا آنكه دو شخص؛ اگرچهباب مفاعلة در خصوص فاعليت دو شخص بكار ميرود.بنابر آنچه گفته شد غالبا آنچه از باب مفاعله به ذهن متبادر ميشود، مشاركت طرفين است؛ اگر چه محط نظر فاعليت يكي از آنها و مفعوليت ديگري باشد؛ مانند اينكه گفته شود: ضارب زيدٌ عمرا؛ و اين فرق بين باب مفاعلة و تفاعل است، بعد از آنكه هر دوي آنها براي بيان مشاركتند.خلاصه كلام آنكه معناي ضرار، هم ميتواند تكرار صدور ضرر از يك شخص باشد و هم از دو شخص؛ دليل اين امر نيز قول نبوي« صلياللهعليهوآله » در خصوص سمره است كه فرمودند: "أنت رجل مضارّ" كه مراد از آن صدور ضرر از دو طرف نميباشد.اما احتمال ديگر در خصوص كلمه ضرار آن است كه آن را اسم بدانيم كه البته اين احتمال در غايت بعد است؛ چرا كه اولاً تكرار آن بدون فايده ميباشد و ثانيا خلاف ظاهر اين كلمه است؛ چون ظاهر آن مصدر باب مفاعله ميباشد."42بنابراين ضرار به كسر ضاء، بر وزن خلاف، مصدر باب مفاعله است: ضارّ، يضارّ، ضرارا ـ خالف، يخالف، خلافا ـ. اسم فاعل و مفعول آن نيز مضارّ است كه اولي بر وزن مفاعل به كسر عين و دومي بر وزن مفاعل به فتح عين است.با توجه به آنچه در معناي ضرر و ضرار آمد، در بيان معناي لغوي آن دو، احتمالات ذيل مطرح شده است:431ـ ضرار يعني ضرر زدن دو نفر به يكديگر به مقتضاي باب مفاعلة.2ـ ضرار يعني مجازات، تلافي و كيفر دادن ضرري كه يكي ايجاد كرده است.3ـ ضرار يعني ضرر زدن به ديگري بدون اينكه سودي عايد شود و ضرر يعني زيان زدن به ديگري به نفع خود.4ـ ضرار مترادف با ضرر است و اين عقيده صاحب كفاية است.44 5ـ ضرار يعنيضيق و عسر وحرج456ـ ضرار يعني زيان رساندن بطور عمدي و ضرر اعم است از اينكه عمدي باشد يا غير عمدي 467ـ ضرار به معناي تكرار صدور ضرر است يعني ضرر زدن بهطور مكرر.8ـ ضرر اسم است و ضرار مصدر؛ پس مراد از اولي نهي از فعل است كه مصدر است و مراد از دومي نهي از ايصال ضرر است كه اسم مصدر ميباشد.9ـ مرحوم نراقي در اين مقام پس از نقل اقوال ارباب لغت درباره اين دو لفظ، چنين افاده كرده است."آنچه در احاديث وارد شده سه لفظ است: ضرر و ضرار و اضرار. اين سه لفظ چنانكه از بيشتر كتب لغت مستفاد است، داراي معاني مختلف است ليكن اختلاف معني لغوي آنها چنان نيست كه موجب اختلاف حكم شرعي متعلق به آنها شده باشد بلكه اختلاف درباره برخي از اوصاف متعلق به معني است بيآنكه تعلقي داشته باشد؛ چه ضرر اسم باشد يا مصدر كه بوسيله كلمه "لاضرر" نفي شده و معني اضرار هم به همان معني منفي باز ميگردد؛ ضرار هم اگر با ضرر به يك معني باشد، عدم اختلاف حكم روشن است و اگر مجازاتي يا دو طرفي بودن در معناي آن مأخوذ و ملحوظ باشد في الجمله اختلافي بميان ميآيد... ".47نتيجه اينكه در اينجا ضرار به معني ضرر نيست و نيز به مفهوم اضرار بر ضرر و مباشرت بر ضرر و مجازات ضرر كه گروهي معني كردهاند، نميباشد.48 و حاصل فرق ميان ضرر و ضرار اين است كه اگر حكم يا فعلي چنان باشدكه بيقصد و اصرار برضرر، از آن ضرري به هم رسد، آن را ضرر ميخوانند و اگر از روي قصد و تعمد باشد، بعنوان ضرار از آن تعبير ميشود.49و بهر حال اختلاف معني اين دو لفظ يا تأكيدي بودن دومي براي اولي از اموري نيست كه طرح بحث آن براي فقيه چندان مهم باشد بلكه آنچه براي فقيه مهم و بر او لازم است بحث از مفاد جمله تركيبيه و مدلول فقهي حديث ميباشد.50آنچه در اين شماره "مشكوةالنور" از بررسي قاعده لاضرر، خوانديد را در شماره آتي با بررسي مفاد حقوقي اين قاعده پي ميگيريم. تا به كاربرد بهتري از اين قاعده در مسائل فقهي نائل آئيم و جايگاه آن را در بر خورد با مسائل فقهي بيشتر دريابيم.1) شهابي ـ محمود: دو رساله، رساله لاضرر، ص 43ـ44 ؛ شهيد اول ـ محمدبن مكي العاملي: القواعد و الفوائد، ج 1، ص 141ـ 142 ؛ مقداد سيوري ـ فاضل: نضد القواعد الفقهيه، ص 141ـ 142
2) محمدي ـ ابوالحسن: قواعد فقه، ص 170
3) محقق دامادـ سيد مصطفي: قواعد فقه (بخش مدني)، ص 134؛ امام خميني(ره) ـ سيد روحالله: تهذيبالاصول، ج 3ـ2، ص93؛ الاصفهاني ـ الشريعة: قاعده لاضرر، ص 10
4) بقره، 233
5) محمدي ـ ابوالحسن: قواعد فقه، ص 170: اين آيه والدين را از ضرر زدن به فرزندانشان نهي فرموده و يا اينكه ضرر زدن هر يك را به ديگري بواسطه فرزندانشان نهي كرده استكه اين بر حسب اختلاف در تفسير اين آيه ميباشد. بهرحال از آيه چنين مستفاد است كه ضرر زدن هر كس به ديگري ممنوع و نامشروع است. چه، نهي حقيقت در حرمت است و مورد مخصص نيست يعني اگر چه آيه مربوط به پدر و مادر است، ولي خصوصيت پدري و مادري در اين حكم تأثيري ندارد.
6) بقره، 231
7) نساء، 12
8)بقره، 284
9) تواتر اجمالي بدان معناست كه هرچند همه روايات مذكور به يك لفظ نيست، ولي داراي مضمون واحدي ميباشند.
10) محقق دامادـ سيدمصطفي: قواعد فقه، ص135ـ136
11) اين داستان به طرق گوناگوني نقل شده و مشايخ ثلاثه كه تدوين كنندگان كتب اربعه شيعه ميباشند، نيز آن را نقل كردهاند. اين سه بزرگوار كه به محمدين ثلاثه (محمدبن يعقوب كليني، محمدبن علي بن بابويه قمي معروف به شيخ صدوق، محمدبن حسن طوسي) مشهورند، با اختلافات جزيي داستان سمره را در كتب خود آوردهاند.
12) اين مرد حسب آنچه در كتب فقها و محدثين منعكس است، خصوصا بنا به نوشته مرحوم ممقاني در كتاب رجال و ابنابيالحديد در شرح نهجالبلاغه، مرد بسيار بدي بوده و از دشمنان سرسخت اهل بيت« عليهالسلام »بشمار ميرفته و اكاذيب بسياري در جهت مخدوش ساختن چهرههاي اسلامي جعل كرده است.
14) امام خميني ـ سيد روحالله: تهذيب الاصول، ج 3ـ2، ص 76ـ77 ؛ محمديـ ابوالحسن: قواعد فقه، ص 171
15) شيخ انصاري ـ مرتضي: فرائد الاصول (رسائل)، ج 2، ص 531
16) محقق دامادـ سيد مصطفي: قواعد فقه، ص138
16) محقق دامادـ سيد مصطفي: قواعد فقه، ص138
17) موسوي بجنوردي ـ سيد ميرزا حسن: القواعد الفقهيه، ج 1، ص 177
18) محمـــدي ـ ابوالحسن: قواعد فقه، ص171ـ172
19) كليني: اصول كافي، كتاب المعيشه، باب الضرار، روايت ششم: همچنين از امام محمد باقر« عليهالسلام »نقل گرديده كه پيامبر خدا« صلياللهعليهوآله »قضاوت فرموده است به شفعه بين شركاء در زمين و خانه و فرموده است: "لاضرر و لا ضرار"
20) محقق دامادـ سيد مصطفي: قواعد فقه، ص 139؛ موسوي بجنورديـ سيدمحمد: قواعد فقهيه، ص 53 ؛ الاصفهاني ـ الشريعة: قاعدة لاضرر، ص 10؛ موسوي بجنوردي ـ ميرزا حسن: القواعد الفقهيه، ج 1، ص 176ـ177 ؛ امام خمينــيـ روحالله: تهذيب الاصول، ج 3ـ2، ص78
21) محمدي ـ ابوالحسن: قواعد فقه، ص 172 ؛ موسوي بجنوردي ـ سيد محمد: قواعد فقهيه، ص 53
22) محقق داماد: ص 139ـ140 ؛ موسوي بجنوردي ـ سيد ميرزا حسن: القواعد الفقهيه، ج1، ص 177
23) امام خميني ـ سيد روحالله: تهذيب الاصول، ج 2-3، ص 79: اين روايت در كتاب مستدرك الوسايل حاجي نوري، ج 3، ص 150 نقل شده است.
24) شهابي ـ محمود: دو رساله (قاعده لاضرر)، ص 2: ... ليكن چون اين ادعا نسبت به تواتر لفظي، بلكه معنوي نيز، بدور مينموده،برخي از محققان متأخر (مرحوم آخوند ملا محمدكاظم خراساني) تواتر آن اخبار را اجمالي خوانده و ادعاي چنين تواتري را دور از انصاف ندانسته است.
25) محقق دامادـ سيدمصطفي: قواعد فقه، ص 140ـ142
26) موسوي بجنوردي ـ سيد محمد: قواعد فقهيه، ص 53
27) محمدي ـ ابوالحسن: قواعد فقه، ص 172
28) مشتمل بودن برخي روايات بر فقراتي كه در بقيه روايات يافت نميشود، به جهت اختلاف صوري غير جوهـــري در آنهاست كه ناشي از نقل حديث به معني و اختلاف انگيزهها در نقل حديث ميباشد؛ پس چه بســـا كه انگيزه در نقــل حديث به عموم خصوصيات آن تعلق بگيرد و چه بسا كه غـــرض از آن با حذف آنچـــه در نظر راوي مهــــم نيسـت صورت بگيــرد.
29) از جمله اين روايات به دو روايت اكتفا ميشود:
الف) حديث مرسلي كه ابن اثير در كتاب نهاية آورده است: "قال رسول الله« صلياللهعليهوآله »: لا ضرر و لا ضرار في الاسلام"
ب ) روايتي است كه احمدبن حنبل آورده است: "و قضي أن لا ضرر و لاضرار"
30) موسوي بجنوردي ـ سيد محمد: قواعد فقهيه، ص 53
31) الشهيد الثاني ـ زين الدين بن علي العاملي: تمهيد القواعد، ص 269: مقتضي ادله شرعيه آن است كه اصل در منافع اباحه است بدليل قول خداوند كه:"خلق لكم ما في الارض جميعا "(بقره، 29) و در مضار يا مولمات قلوب، اصل تحريم آن است كه اين بجهت قول رسول الله« صلياللهعليهوآله »كه فرمود:"لاضرر و لا ضرار في الاسلام".
32) در قضايايي كهاز جمله مستقلات عقليه ميباشند، جميع مقدمات را عقل ميدهد.
33) محقق دامادـ سيد مصطفي: قواعد فقه (بخش مدني)، ص 134؛ الاصفهاني ـ الشريعة: قاعده لاضرر، ص 10
34) محمدي ـ ابوالحسن: قواعد فقه، ص 172 ؛ موسوي بجنوردي ـ سيد ميرزا حسن: القواعد الفقيه، ج 1، ص 177.
35) موسوي بجنوردي ـ سيد محمد: قواعد فقهيه، ص 56: ... "لا" به معناي نفي جنس است و چون بر سر اسم نكره "ضرر" و "ضرار" آمده مفيد عموم است يعني: هيچ ضرر و زياني وجود ندارد. ولي برخي از فقها آن را "ناهيه " گرفتهاند به شرحي كه بعدا ميآيد.
36) محقق دامادـ سيد مصطفي: قواعد فقه، ص146ـ147
37) محمدي ـ ابوالحسن: قواعد فقه، ص 173؛ محقق داماد سيد مصطفي: قواعد فقه، ص 142ـ 143؛ شيخ انصاري ـ مرتضي: فرائد الاصول، ج2، ص 534؛ الاصفهاني ـ الشريعه: قاعده لاضرر، ص 27: اين معنا در لسان العرب، در المنثور سيوطي و تاج العرروس نيز آمده است.
38) الاصفهاني ـ الشريعة: قاعده لاضرر، ص27 ؛ شهابي ـ محمود: دور ساله (رساله لاضرر)، ص 5
39) موسوي بجنوردي ـ سيد ميرزاحسن: القواعد الفقهيه، ج 1، ص 178؛ آخوند خراساني ـ شيخ محمد كاظم: كفايةالاصول، ج2، ص 266
40) محمدي ـ ابوالحسن: قواعد فقه، ص 173
41) آخوند خراساني ـ شيخ محمد كاظم، ج 2، ص 266
42) موسوي بجنوردي ـ سيد ميرزاحسن: القواعد الفقهيه، ج 1، ص 178ـ179
43) محمدي ـ ابوالحسن: قواعد فقه، ص 174؛ محقق دامادـ سيد مصطفي: قواعد فقه، ص143ـ144؛ موسوي بجنوردي ـ سيد محمد: قواعد فقهيه، ص 55؛ شهابي ـ محمود: دو رساله، ص 5
44) اين معاني چهارگانه به نقل ازقواعد فقه محقق داماد، در نهايه هم ديده ميشود؛ آخوند خراساني ـ شيخ محمدكاظم: كفاية الاصول، ج 2، ص 267
45) امام خميني ـ سيد روح الله: تهذيب الاصول، ج 3 ـ2، ص 92: اين معنا را صاحب قاموس نيز استعمال كرده است.
46) همان منبع، ص 144: ... در اين تفسير چنانچه ضرر و ضرار در مقابل هم قرار گيرند، ضرر زيان زدن غير ارادي است و ضرار ارادي ؛ مرحوم محقق نائيني ظاهرا اين تعبير را پذيرفته است.
47) شهابي ـ محمود: دو رساله (رساله لاضرر)، ص 5ـ6
48) محقق دامادـ سيد مصطفي: قواعد فقه، ص146
49) شهابي ـ محمود: دور ساله رساله لاضرر، ص 6
50) موسوي بجنوردي ـ سيد ميرزا حسن: القواعد الفقهيه، ج 1، ص 179