منطق پژوهش حديث
فؤاد پورآرين يکي از چشمههاي گرانسنگ و ناگزير شناخت آيين و کيش جهانشمول اسلام «سنت» است؛ و براي دانستن حقايق قرآني و پي بردن به شالودههاي خدايي زندگي انسان (پس از کتاب آسماني)، راهي جز بازگشت به سنت نمييابيم. در اينجا منظور ما از سنت، همانا بينش و منش و روش پيامبر گرامي حضرت محمد (ص) است که به فرموده پروردگار ميبايست الگوي مسلمانان و ساير آدميان قرار گيرد. چنانکه ميفرمايد: «دريابيد آنچه را که پيامبر فرا آورده و خوددار باشيد از آنچه که جلوگيري نموده است» (حشر، آيه7). قرآن گوياي آن است که پيامبر اسلام (ص) گستر از سوي پروردگار داراي سه مقام گوناگون بوده که بايد مؤمنان آنها را دريابند:1- مقام رسالت (ابلاغ پيام الهي)
2- مقام داوري (حکميت ميان مردم ) 3- مقام حکومت (حاکم بر جامعه اسلامي) در مقام نخست، کار بايسته پيامبر رساندن پيام وحي و بازگويي احکام و معارف اسلامي به ميان آدميان است و به فرموده قرآن: «ما علي الرسول الاالبلاغ» (مائده، 99) در مقام دوم، ايشان مانند يک قاضي به درگيريها و مشاجرات حقوق اجتماعي مردم رسيدگي مي کرد؛ چنانکه فرمايد: «فلا و ربک لا يؤمنون حتي يحکموک فيما شجر بينهم ثم لا يجدوا في انفسهم حرجا مما قضيت و يسلموا تسليما» (نساء، 65) بايسته مردم چنين است که در برابر داوري و حکم نهايي و قطعي رسول خدا سر فرود آورند. مقام سوم، زمامداري سياسي جامعه اسلامي است. روشن است که پيامبر گرانمايه (ص) در ده سالي که در يثرب اقامت گزيد، حکومت و دولتشهري به نام مدينه پايهريزي کرد؛ و در آن به سان يک فرماندار زمامداري نمود. قرآن ميفرمايد: «يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم.» (نساء، 59) تأکيد ميشود که ناگزيري مسلمانان از شناخت و پيروي پايدار سنت پيامبر به همين سه مقام بسنده نبوده، بلکه بنا بر آيههاي ديگر الهي چون «انک لعلي خلق عظيم». (قلم، 4) و نيز «لکم في رسول الله اسوة حسنة». (احزاب، 21) فرستاده ايزد شخصاً از ويژگيهاي بسيار برجستهاي برخوردار بوده و الگويي همگاني براي مسلمانان و تجسم عيني، مکتب انسانساز اسلام به شمار ميروند. بنابراين براي مسلمانان، همه گوشههاي زندگي واپسين فرستاده خدا يعني بينش و منش و روش، و حتي شمايل ايشان مهم جلوه نمود؛ و از اينجا بود که در روزگار زندگاني آن حضرت (ص)، پيروانشان از هر فرصتي بهره ميجستند تا روزنههايي از زندگي کامل اين «اسوه حسنه» را دريابند و ملاک و مناط زيست فردي و جمعي خود قرار دهند. پس از درگذشت پيامآور وحي، علل و عوامل بسياري باعث شد که مسلمانان براي ادامه حيات ديني خود (که از دنيايشان جدا نمينمود)، سنت پيامبر (ص) را بازيابي و بازگويي کنند و به پيروي از آن بپردازند. چنان بود که واژههاي سنت و حديث پيوستگي يافتند و به گفته حديث شناسان، گوياي قول و فعل و تقرير پيامبر گرديدند.[1] با گسترش اسلام، فرهنگ و تمدن مسلمانان نيز پيشرفت کرد و در رشد آن، علوم اسلامي و از جمله علم حديث، نقش بسزايي داشت. علوم اسلامي چون ادبيات عرب، تفسير، فقه، اصول، سيره، تاريخ، و...، همگي با حديث پيوند يافتند؛ چرا که مثلاً قرائت و تفسير با سلسله سند به پيامبر ميرسيد؛ تاريخ و سيره شاخهاي از حديث به شمار ميرفت و حتي در برخي کتب مانند «صحيح» بخاري از هم جدا نشده بود. آنچه را که به نام مغازي و سيره و تاريخ جداگانه تدوين گرديده، چيزي جز رواياتي پيوسته به اسناد نقل به نظر نميآمد، آنچه که از سحابه و يا تابعين نقل ميشود نيز از اقسام حديث شمرده ميشد؛ و به همين دليل مورخين دوره نخست را «اخباري» گفتهاند چون رويدادهاي تاريخي را با سلسله سند به ناقل نخستين منتسب ميساختند. در ادبيات عرب نيز سخنان پيامبر (ص) که سرآمد فصيحان عرب بودند مورد استشهاد عالمان ادب قرار ميگرفت. همچنين در علم کلام، ملاک درستي و نادرستي باورهاي فرقه هاي اسلامي کلام آن حضرت بود.