زن و جامعه در نگرش استاد مطهري زن و سياست «قسمت چهارم» - زن و جامعه در نگرش استاد مطهری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زن و جامعه در نگرش استاد مطهری - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید





زن و جامعه در نگرش استاد مطهري زن و سياست «قسمت چهارم»





يادآوري:


1ـ سلسله مقالات «زن و جامعه در نگرش استاد مطهري» ارايه دهنده بخشي از ديدگاههاي استاد شهيد پيرامون مسايل قضايي، سياسي و اجتماعي زنان است كه عمدتا از آثار منتشر نشده استاد گردآوري شده است.


2ـ همه مواردي كه مطلب استاد بدون ذكر مأخذ نقل شده است، برگرفته از سخنرانيهاي استاد است كه براي اولين بار انتشار مي‏يابد.


3ـ امروز و بعد از گذشت سالها از پيروزي انقلاب و آن همه بيدارگري و رشد، شايد طرح بخشي از اين مباحث تازگي لازم را نداشته باشد، ولي توجه به محيط و زماني كه استاد شهيد به ارايه اين مباحث پرداخته‏اند مي‏تواند بخشي از ارزش آن را نمايان سازد.


تنها اگر به اين نكته توجه كنيم كه استاد شهيد با نوشتن كتاب «مسأله حجاب» و ابراز اين نظر فقهي كه پوشش صورت و دستها تا مچ، براي زن واجب نيست، چقدر مورد تهمت و آزار قرار گرفت مي‏توانيم به جايگاه اين مباحث پي ببريم، هر چند بي‏شك اگر استاد شهيد، خود در موقعيت كنوني حضور داشتند و امروز به ارايه اين مباحث مي‏پرداختند، مباحثي به مراتب كاملتر عرضه مي‏داشتند؛ ولي به هر حال آثار به جاي مانده از استاد، روشنگر و راهگشاست.


* * *


پس از مباحث مقدماتي و نيز بررسي ادله موافقين در نگاه شهيد مطهري به ارزيابي استدلال مخالفين حضور سياسي زن در جامعه و رهبري آن، پرداختيم. آنان كه مخالف چنين حضوري براي بانوان مي‏باشند از جمله ادله‏اي كه به آن تمسك نمودند يكي آيه شريفه «الرجال قوّامون علي النساء ...» ديگري، سيره موجود در صدر اسلام و سومين دليل، حديث «لن يفلح قومٌ ولَّوا امرهم امراةً» بود. اين سه دليل را با بيان استاد شهيد و همراه با ارزيابي آن بزرگوار گذرانديم. اينك در ادامه اين بخش از بحث، ادله ديگري را كه مخالفين، مورد تمسك قرار مي‏دهند از زبان استاد شهيد مي‏خوانيم. با اين يادكرد كه استاد، هيچ يك از سه دليل پيشين را براي اثبات نظريه مخالفين كافي ندانست. اميدواريم اين سلسله مقالات توانسته باشد بخش ديگري از افكار ارزشمند استاد فرزانه را به علاقه‏مندان ارايه كند.


* * *


4ـ آيه شريفه «و قَرْنَ في بيوتكنَّ و لا تَبَرَّجْنَ تبرُّجَ الجاهلية الاُولي ...»(1)


اين آيه خطاب به همسران پيامبر اكرم(ص) است. به آنان دستور مي‏دهد كه در خانه‏هايشان قرار بگيرند و از آن بيرون نروند.


استدلال‏كنندگان به اين آيه مي‏گويند مفاد آيه اين است كه زن حق ندارد از محيط خانه بيرون بيايد و كار ديگري به دست گيرد.


استاد شهيد اين استدلال را مغالطه‏اي بيش نمي‏داند:


«البته اين را كه نبايد گفت: دليل. بايد گفت: مغالطه. چون آيه «و قرن في بيوتكنّ ...» مخاطبش زنهاي پيامبرند. به زنان پيامبر اكرم(ص) دستور مي‏دهد كه بعد از پيامبر اكرم(ص) بيرون نياييد. موضوعي بود كه قابل پيش‏بيني بود. قرآن كريم بيان كرده است.»


استاد شهيد، سپس در ادامه توضيح مي‏دهد كه پيامبر(ص) پيش‏بيني مي‏كرد بعد از رحلتشان فتنه‏هايي روي خواهد داد. يكي از موضوعاتي كه پيش‏بيني مي‏كرد موضوع فتنه مي‏شود، موضوع «امّهات المؤمنين» است. به تعبير استاد «[از آنجا كه] زنان پيغمبر(ص) حكم مادران مؤمنين را دارند، (و ازواجه امّهاتهم(2)» براي آنان يك مقررات خاصي وضع شد كه همه‏اش، فلسفه‏اش جلوگيري از فتنه بعد از پيغمبر(ص) بود و جلوگيري از اين بود كه اينها ابزار دست افراد قرار نگيرند و يكي از اينها اين بود كه هر كسي كه پيامبر مي‏ميرد و آن زن زنده است ممنوع بود كه با كس ديگري ازدواج بكند.»


سپس استاد به آيه‏اي اشاره مي‏كند كه بر اساس
آن پيامبر(ص) موظف شد به همسران خويش اعلام كند كه اگر خواستار طلاق هستند، اعلان كنند. آن آيه چنين است:


«يا ايها النّبيّ قُلْ لازواجكَ اِنْ كنتُنَّ تُرِدْنَ الحيوة الدنيا و زينتها فتعالين اُمتّعكنّ و اسرّحكُنَّ سراحا جميلاً و ان كنتنَّ تردن اللّه‏ و رسوله و الدار الاخرة فان اللّه‏ اعدّ للمحسنات منكنَّ اجرا عظيما»(3)


«اي پيامبر، به همسرانت بگو، اگر زندگي دنيا و زينت آن را خواستاريد بياييد شما را بهره‏مند سازم و شما را به شكلي نيك رها كنم و اگر خدا و رسول او و خانه آخرت را خواهانيد پس (بدانيد كه) خداوند براي نيكوكارانِ از شما، پاداشي بزرگ آماده كرده است.


ادامه توضيح استاد شهيد چنين است:


«پيامبر آمد همه زنانش را جمع كرد. گفت هر كه دلش مي‏خواهد الآن بگويد تا من طلاقش را بدهم و آزادش كنم، برود. همه گفتند: نه. ما حاضريم [به همين صورت همسر شما باشيم]. اينها [براي [بعد از پيغمبر، ممنوع شدند با كسي ازدواج بكنند؛ چون اگر اينها با هر مردي ازدواج مي‏كردند، آن مرد به عنوان اينكه شوهر زن پيغمبر است، اين زن [هم كه] ام‏المؤمنين است، اين زن را تحريك مي‏كرد و عده‏اي را جمع مي‏كرد و منشأ فتنه مي‏شد. آيه مخصوصا راجع به زنهاي پيامبر آمد كه شما حق نداريد بعد از پيغمبر از خانه‏هايتان خارج شويد.


اين آيه «وَ قَرْنَ في بيوتكنّ ...» مسلم، مخاطبش زنان پيامبر است و حكم هم، حكم خاص آنهاست. به اين آيه استدلال كردن، اصلاً شرط استدلال كردن را ندارد. اين نوعي مغالطه است.»


و بدين ترتيب استاد شهيد با جملات فوق استدلال به آيه مورد بحث را مغالطه‏اي بيش نمي‏داند؛ چنان كه استدلال مقابل آن در همين آيه را نيز از همين باب مي‏شمارد و آن عبارت از خروج عايشه و عدم اعتراض مسلمين است. اين استدلال را جمعي از كساني مي‏كنند كه دخالت زن در سياست را جايز مي‏شمارند. اينان مي‏گويند عايشه عملاً از خانه خارج شد و در يك امر سياسي دخالت نمود و مسلمانان به او اعتراض نكردند و به تعبير استاد «البته نه از باب اينكه عمل عايشه، سند و حجت است، بلكه مي‏گويند اين كار، اگر از نظر اسلام يك عمل ممنوع بود، تمام مسلمين به او اعتراض مي‏كردند مسلمين به اين جهت كه چرا تو در اين مسأله دخالت مي‏كني، اعتراض نكردند.»


آن گاه استاد در تكميل استدلال اضافه مي‏كند كه اينان مي‏گويند، اعتراض مسلمانان همانند اعتراضي بود كه به امثال معاويه طلحه و زبير مي‏نمودند كه مردم، آنان را ناحق مي‏دانستند، از اين باب كه خليفه بر حق، علي(ع) است و شما عليه خليفه برحق قيام كرده‏ايد. اعتراض و مبارزه مردم عليه عايشه نيز از همين باب بود نه به عنوان اينكه چون زن هستي چرا مداخله مي‏كني؟ و به بيان


استاد:


«پس معلوم مي‏شود، مسلمين آنچه كه روحيه مسلمين و فكر مسلمين و عقيده مسلمين است، مخالفت با دخالت زن در سياست نبوده، فلهذا اين نوع اعتراض نشده است.»


پاسخ:


پاسخي كه استاد مطهري به اين استدلال مي‏دهد، چنين است:


«اين هم بسيار استدلال ضعيفي است؛ براي اينكه بيعت عايشه، بخصوص اگر زن ديگري [هم]حق مداخله مي‏داشت، [اما] عايشه به نص آيه قرآن، اين حق را نداشت و همه هم گفتند و همه هم به همين آيه تمسك كردند و همان زمان به عايشه هم گفتند، تو برخلاف دستور خدا، كار كردي. خدا راجع به زنان پيغمبر گفته «و قرن في بيوتكنّ» چرا آمدي بيرون؟ الان هم علماي تسنن همه قبول دارند كه عمل عايشه خلاف بوده.»


سپس استاد به كتابي اشاره مي‏كند كه توسط يكي از رهبران اخوان المسملين به نگارش آمده است و آن كتاب تمسك به عمل عايشه را رد كرده است. آن گاه در پايان مي‏افزايد:


«به هر حال نه به آيه «و قرن في بيوتكنّ» مي‏شود براي ممنوعيت مداخله زن، استدلال كرد و نه به عمل عايشه و عدم اعتراض مسلمين (به قول اينها) مي‏شود براي جواز مداخله زن استدلال نمود.»


* * *


5ـ حديث «و لا تولّي المرأةُ القضاءَ و لا تولّي الأمارة

َ»


اين حديث از حضرت امام باقر عليه‏السلام گزارش شده است و از جمله ادله‏اي است كه در موضوع مورد بحث به آن استدلال گرديده است. مفاد آن عبارت از اين است كه «منصب قضاوت به زن داده نمي‏شود، چنان كه مقام امارت و اميري نيز به او سپرده نمي‏شود.»


استاد شهيد توضيح مي‏دهد كه «امير بودن از نظر مفهوم آن روز، سه جور اصطلاح داشته است:


ـ يكي اينكه خليفه باشد، يعني امير كل باشد. به او مي‏گفتند اميرالمؤمنين.


ـ ديگر اينكه امير بلد باشد، به جاي استاندار يا فرماندار فعلي.


ـ سوم اينكه امير جيش باشد، فرمانده سپاه باشد.


يعني زن، نه به او امارت مؤمنين سپرده مي‏شود (يعني خلافت)، نه به او استانداري و فرمانداري سپرده مي‏شود و نه به او اميري سپاه سپرده مي‏شود.»


آن گاه استاد به موقعيت و مقام اميري اشاره مي‏كند با اين بيان:


«امارت از نظر اسلامي يك موضوع خاصي است. حكم خاصي دارد. به اصطلاح فعلي مي‏گويند يك منصب الهي است. يك سلطه الهي است. اگر
كسي اميرالمؤمنين شد يك سلسله تكاليف نسبت به او بر مردم واجب مي‏شود. امرش واجب‏الاطاعه مي‏شود. همان طوري كه اگر امير يك بلد شد، منصوب از ناحيه خليفه وقت بود باز به اصطلاح يك سلطه الهي پيدا مي‏كند، يعني حالت مُطاعيّت و واجب‏الاطاعه بودن پيدا مي‏كند، قهرا اگر نماز خواند بايد پشت سرش نماز جماعت بخوانند. فرمانش را بايد بپذيرند.»


ارزيابي:


اما آيا اين حديث شريف، با مدعاي مخالفين هماهنگي دارد؟


استاد شهيد، تصريح مي‏كند كه «اين حديث هم اگر كه از لحاظ سند ثابت بشود، خيال نمي‏كنم در دلالت اين حديث هم بشود خدشه‏اي وارد كرد.»


و بدين ترتيب وضعيت دلالت اين حديث را همانند روايت «لن يفلح قوم وَلَّوا امرهم امرأةً» كه در مقاله پيش گذشت، مي‏شمارند. لكن آنچه استدلال به آن را سست مي‏كند ضعف اعتبار سند آن مي‏باشد.


«حقيقت اين است كه من هر چه گشتم نتوانستم اين را پيدا كنم كه ببينم مي‏شود به آن اعتماد پيدا كرد يا نه؟ ... يعني نتوانستم از نظر قطعي، سند را پيدا بكنم.»


استاد يادآور مي‏شوند كه اين روايت با حديثي كه مرحوم صدوق در خصوص قضاوت بانوان، از پيامبر اكرم(ص) نقل كرده است و در ادامه بحث مي‏آيد، يكي نيست و دو حديث مي‏باشند.


* * *


6ـ حديث «ليس علي المراة جمعة ... و لا تَوَلِّي القضاء»(4)


پيامبر اكرم(ص) بر طبق اين نقل، در ميان سفارشهايي كه به علي(ع) مي‏فرمايد، بعضي از امور را از بانوان نفي مي‏كند، از آن جمله است به عهده گرفتن منصب قضاوت. و روشن است اگر پذيرش اين امر براي آنان ممنوعيت داشته باشد مسؤوليت مديريت و رهبري سياسي جامعه به طريق اولي ممنوع خواهد بود، چرا كه مسأله قضاوت يكي از شؤون و مسؤوليتهاي ناشي از رهبري جامعه مي‏باشد. اين استدلالي است كه مخالفين حضور زن در مديريت سياسي جامعه ارايه مي‏دهند.


اين روايت را مرحوم شيخ صدوق در كتاب معروف و مهم خود «من لا يحضره الفقيه» نقل مي‏كند. تفصيل اين موضوع را استاد شهيد در بحث قضاوت پي گرفته‏اند كه ما در مقالات آينده به آن خواهيم پرداخت. آنچه استاد در اين جا به بحث گذرانده‏اند ارزيابي اعتبار سند اين حديث است كه شرح آن را از زبان خود استاد بزرگوار مي‏خوانيم. ايشان بعد از تصريح به اينكه اين روايت از نظر سند قابل اعتماد نيست، اضافه مي‏كند:


«ما تا آن حدي كه مطالعه كرديم و به دست آورديم، به اين نتيجه رسيديم كه صدوق در يكي از مسافرتهايي كه تا بلخ، بخارا و ماوراءالنهر كرده
است، در آنجا با يك مردي برخورد كرده و از او يك حديث بسيار مفصلي نقل كرده است. آن حديث هم، جزءها و تكه‏هايش در احاديث اهل تسنن هست و در احاديث شيعه نيست. كساني كه صدوق در سند خودش آنها را نام برده است، افرادي هستند كه علماي شيعه مي‏گويند ما آنها را نمي‏شناسيم. مردودند، مردودند. يك حديثي است كه يك محدث نقل كرده، آن هم در يك مسافرتي به يك مردي برخورد كرده و آن مرد هم از افرادي نقل كرده كه اسم آنها را در كتابش آورده و [لي[ ديگران نمي‏توانند بشناسند اين افراد چه كساني هستند؟


صدوق لابدّ به آن شخص اعتماد پيدا كرده است؛ اما [صرف] اينكه يك مؤلف به روات حديث خودش اعتماد پيدا بكند كافي نيست كه ما هم اعتماد پيدا بكنيم. مي‏گويند اگر يك وقتي رواتي باشند كه تمام محدثين به او اعتماد مي‏كنند، ما كشف مي‏كنيم اعتبارش را. مثلاً اگر او يك جور آدمي است كه تمامي علمايي كه امروز ما مي‏شناسيم به او وثوق دارند، [در نتيجه ما نيز] به او وثوق پيدا مي‏كنيم. [وقتي] احتمال اشتباه مي‏دهيم [ديگر] اين كافي نيست. خصوصا اينكه صدوق به آن كسي كه از او روايت [را نقل] كرده اعتماد داشته، اما كسي كه اين [شخص] از آنها روايت كرده چگونه آدم مي‏تواند اعتماد داشته باشد؟»


و بدين گونه استاد عاليقدر تمسك به اين روايت را نيز كامل نمي‏داند.


* * *


7ـ نحوه مذمت طرفداران جمل توسط اميرالمؤمنين(ع)


آخرين دليلي كه استاد شهيد مي‏آورند و اضافه مي‏كنند كه «نديده‏ام كسي به آن استلال كرده باشد» توبيخي است كه اميرالمؤمنين(ع) پس از فتح بصره و شكست سپاه عايشه و ورود به بصره، خطاب به طرفداران و سپاهيان شكست‏خورده عايشه ابراز فرمود و آنان را به خاطر اينكه دور شتر عايشه اجتماع كرده و از او پيروي نمودند سرزنش نمود. عبارت حضرت(ع) چنين است:


«كنتُمْ جُنْدَ المراَة و اَتْباعَ البهيمة»(5)


حضرت(ع) آنان را به خاطر پشتيباني از عايشه و حمايت از شتري كه بر آن سوار بود مذمت مي‏كند كه «شما سربازان يك زن و پيروان يك چارپا بوديد.»


آنان دور شتر را گرفته بودند و اين شتر براي آنا مقدس شده بود، نيروهاي اميرالمؤمنين(ع) وقتي ديدند مركز ثقل نيروهاي دشمن، شتر عايشه شده است و به عنوان پرچم آنان تلقي مي‏شود، حملات خويش را متوجه آن نمودند و به تعبير استاد:


«سپاهيان اميرالمؤمنين فهميدند كه اگر بخواهند عايشه را شكست بدهند، حمله كردن به جناحها فايده ندارد، تا اين شتر سر پاست آن لشكر
سر پاست. اگر بخواهند آنها را شكست بدهند بايد اين شتر را از ميان ببرند، [در نتيجه] اينها شكست مي‏خورند. اينها حمله را متوجه شتر كردند. آنها هم فهميدند كه مركز ثقل، شتر است؛ دور شتر را گرفتند كه مبادا به اين شتر صدمه‏اي وارد بيايد. دستها، سرها، پاها دور اين شتر قطع شد تا بالاخره اينها نفوذ پيدا كردند و زدند اين شتر را از پا انداختند، شتر هم روي زمين افتاد.


اميرالمؤمنين(ع) [آنان را] با اين جمله ملامت مي‏كند:


«كنتم جند المرأة و اتباع البهيمة»


«شما سرباز سپاه زن و پيروان چارپا بوديد.»


سپس استاد نتيجه‏گيري مي‏كند كه «آيا از اين جمله «كنتم جند المرأة» نمي‏شود استفاده كرد كه نبايد مردان، سپاهيان يك زن واقع بشوند؟ چرا، مي‏شود استفاده كرد. اين حرف احتياج به اين جمله ندارد. حالا اگر كسي در امارت بلد، اين احتمال را بدهد، در امارت سپاه و امارت لشگر اين احتمال را نمي‏دهد كه امارت لشگر را به زن نبايد سپرد.»


استاد شهيد در پايان بررسي و ارزيابي ادله موافقين و مخالفين، اين نكته را يادآور مي‏شود كه اگر ما فرضا عدم صلاحيت را نيز از اين ادله استفاده كنيم ولي اين احتمال وجود دارد كه اينها جنبه ارشاد عقلي دارد و فرق است بين ارشاد عقلي نسبت به ترك يك عمل و حرمت شرعي آن.


آنچه در مقاله بعد به آن خواهيم پرداخت موضوعي است كه در مقاله پيشين وعده كرديم و آن عبارت از مقايسه بين وضعيت حكومتها در گذشته و حال است تا معلوم شود كه بر فرض دلالت اين ادله بر ممنوعيت بانوان نسبت به مداخله در مديريت سياسي جامعه، آيا اين حكم، زمان كنوني را نيز در بر مي‏گيرد؟


منابع:


وسائل,جلد =18,صفحه =6


نهج‏البلاغه












1ـ سوره احزاب، آيه 33.


2ـ همان، آيه 6.


3ـ همان، آيه 28 ـ 29.


4ـ وسائل، ج18، ص6، باب 11.


5ـ نهج‏البلاغه، خطبه 13.

/ 1