چكيده :
نويسنده: نورالله كسائيكليدواژهها : نهادهاي آموزشي ، تبادلات فرهنگي ، ميراثهاي ايراني اسلامي
گزارش و بررسي اجمالي تحّولات مهمّي كه در فاصلؤ ششصد سالؤ ميان حكومت طاهريان تا تيموريان در هرات روي داده ، هدف اين نوشتار است . نويسنده تصويري از هرات كه در روزگاران گذشته « فرهنگْ شهر » ي مهم و نظرگير به شمار ميآمده پيش روي خواننده مينهد و او را به ديدار مدارس ، مكاتب و كتابخانههاي آن كه رونقي بسزا داشته ميبرد و با دانشمندان ، شاعران و نگارگران چيرهدستي كه در برابر امواج پيدرپي آسيبها ، ويرانيها و كشتارها استوار ايستاده و مشعل فرهنگ و تمدّن اسلامي را همچنان فروزان نگاه داشتهاند ، آشنا ميسازد .
( نظامي عروضي ، 42 ) .
يا بزرگي و عز و نعمت و جاه
يا چو مردانت مرگ روياروي
يا چو مردانت مرگ روياروي
يا چو مردانت مرگ روياروي
هرات با آب و هوائي خوشگوار چنان طبيعتي سازگار دارد كه در وصفش گفتهاند : « لو جمع ترابالاصفهان و شمال الهرات و ماءالخوارزم في بقعة لم يَمُتِالناس فيها ابــدا » ( شيرواني ، 554 ) .
اين بركات خداداد و اين اقبال طبيعت به رغم ناامنيهاي گاه و بيگاه سياسي اجتماعي يا رويدادهاي ناگوار طبيعي ، بر خراسان خرّم و شهرهاي شادابش كم و بيش ارزاني بود ، تا تاخت و تاز غزان در نيمههاي سدؤ ششم و هجوم ويرانگر تاتار در نيمؤ نخست سدؤ هفتم كار خراسان را يكباره ساخت و شهروشهروندانش را نابود كرد و جز ويرانه و آواره چيزي بر جاي ننهاد و چنانكه گفتند : « تا خراسان را تمام نَرُفتند جائي نَرَفتند » ( زيدري ، 80 ) .
بنياد هرات و پوشنگ در نزديكي آن ريشه در تاريخ ايران باستان و روزگار تهمورث دارد . نوشتهاند : كيخسرو شاهزادؤ كياني با دستياري رستم و گودرز در دامنؤ كوه تيرتويا نيرهتو در نزديكي هرات خاقان چين را در بند كرد و تورانيان را شكست داد و خراسان را از وجود دشمنان ايران پاك كرد ( ميرخواند ، 128 ؛ اسفزاري ، 40-41 ) . به روزگار ساسانيان هرات و پوشنگ و بادغيس يكي از چهاربخش خراسان بزرگ بود كه مرزباني بر آن فرمان ميراند . با دستيابي عربان بر ايران اين آئينها همه برافتاد ( گرديزي ، 211 ) تا بارديگر زيادبن ابيه به هنگام امارت بر بصره به روزگار معاويه ( 41-60 ه·· ) . به رسم ايرانيان خراسان را چهاربخش كرد كه يكي هرات و بادغيس و پوشنگ بود و هر بخش را اميري جداگانه گمارد ( ميرخواند ، 338 ) . پيش ازاين هرات درخلافت عثمان (24-35 ه·· ) به صلح مفتوحِ مسلمانان عرب شده و بزرگ آن سامان بر سر هرات و بادغيس و پوشنگ با عبدالله بن عامر سردار عرب پيمان صلح بسته بود ( بلاذري ، 535-540 ) .
مهتري گر بكام شير در است
شو خطر كن زكام شير بجوي
شو خطر كن زكام شير بجوي
شو خطر كن زكام شير بجوي
نخستين نارضايي ايرانيان از حكومت عرب در منطقؤ هرات و در آغاز حكومت معاويه خودنمائي كرد و ايرانيان اين ديار از حكومت اعراب سرپيچيدند ( همو ، 564 ؛ گرديزي ، 212 ) . سراسر دوره حكمراني امويان ( 40-132 ه·· ) و آغاز عهد عباسيان ، هرات و پوشنگ و كوهستانهايش پايگاه شورشهاي خوارج ، فرقؤ بومسلميه از هواداران ابومسلم خراساني ، خروج استاد سيس و حمزؤ خارجي پورآذرك بود ( مسعــــودي ، 3/100 ، 193 ؛ ابن اثير ، 6/209 ) . از آن پس طاهربن حسين پوشنگي كه بعدها لقب ذواليمينين يافت اولين امير ايراني عصر مأمون بود كه با فرو انداختن نام او از خطبه اعلام استقلال كرد ( يعقوبي ، 49 ؛ گرديزي ، 166 ، 197 ؛ ابن خلكان ، 1/235 ) ، و اين اقدام او سرآغاز ظهور ديگر سلسلههائي شد كه به نامهاي صفاري ، ساماني ، غزنوي ، آل بويه ، علويان ، غوريان ، سلجوقيان ، خوارزمشاهيان ، نخست خراسان و ماوراءالنهر سپس ديگر سرزمينهاي شرقي را از سلطه خلافت عباسي آزاد كردند . به گفته نظامي سمرقندي آنچه احمدبن عبدالله خجستانيِ خربنده را به امارت خراسان رسانيد احساسي بود كه از نخستين سرودههاي دري ، پس از احياي زبان فارسي ، از اشعار آزادؤ حنظله بادغيسي به او دست داد :
زهرمز كه بنشست بر تختِ داد
زهرمز كه بنشست بر تخت داد
بپرسيدمش تا چه دارد زياد
چنين گفت پير خراسان كه شاه
بپرسيدمش تا چه دارد زياد
بپرسيدمش تا چه دارد زياد
وصف اديبانه و دلانگيز نظامي سمرقندي ( م اوائل سدؤ ششم ه·· ) از هراتِ روزگار سامانيان و سرزمينهاي سبز و خرّم پيرامون آن سخني است زيبا با بياني شيوا از اين خطّؤ دلگشا ، آنگاه كه نصربن احمد ( 301-331 ه·· ) عقد واسط آل سامان در بهار به بادغيس هرات ماندگار شد كه خرمترين چراخور خراسان و عراق را داشت با نزديك به هزار جويبار پرآب و گياه كه هر يكي لشگري را بسنده بود . بهارگاهي با نسيم شمال و ميوههاي نوبرين كه در ديگر جاي به دست نميشد ، هواي خوش و نان فراخ ، ميوههاي بسيار و نوشيدنيهاي فراوان ؛ و چون مهرگان در رسيد و دير پائيد انگور در غايت شيريني كه در اين ديار صدوبيست گونه انگور يافته آيد هريك از ديگري نازكتر و خوشتر ، بهترين و بيمانندترينش پرنياني و كلنجري ، تُنُك پوست ، تُرد و بسيار آب ، خوشهها بوزن پنج من و هر دانه پنج در مسنگ سياه چون قير و شيرين چون شكر و ديگر ميوههاي خياره كه اميرنصر را چون اين ثمرات خوش آمد زمستان را در آنجا مقام كرد و بهار اسبان به بادغيس فرستاد و چون تابستان در رسيد گفت به كجا روم كه ازين خوشتر تفرجگاه نباشد و همچنين فصلي به فصلي ميانداخت تا چهارسال براين منوال گذشت تا سرانجام كسان و نزديكانش دست در دامان رودكي زدند و او چنگ برگرفت و سروده « بوي جوي موليان آيد همي » را در پردؤ عُشاق انداخت و چنان در امير اثر كرد كه پاي برهنه در ركاب نهاد و به سوي بخارا شتافت ( نظامي عروضي ، 49-53 ) .
زبان و ادب فارسي كه بگاه گشودن هرات و پوشنگ به دست يعقوب ليث صفاري و با سرودههاي شاعراني چون حنظله بادغيسي ، ابوجحفص سغدي ، محمدبن وصيف سگزي به گونهاي نو بر پايههاي كهن زبان فارسي جوانه زد با اشعار شيرين ديگر شاعران چون رودكي سمرقندي ، ابوشكور بلخي ، فيروز مشرقي ، محمود وراق پدر ازرقي هروي و كسائي مروزي با شتاب و پرشكوه باليدن گرفت تا در اواخر دوره ساماني و آغاز عصر غزنوي . ماخ پير خراسان از جمله فرزانگان و جهانديدگاني بود كه در گردآوري رويدادهاي تاريخي ايران و توران باستان در تدوين شاهنامه منثور ابومنصور معمرّي يا شاهنامه منظوم حكيم ابوالقاسم فردوسي طوسي از او بهره گرفتند . اين دهقان خراساني چنانكه نلدكه خاورشناس آلماني نيز پنداشته همان پير جهانديده هرات بوده كه فردوسي در شاهنامه آنجا كه به پادشاهي هرمز پسر انوشيروان پرداخته از او چنين ياد كرده است :
اميرمسعود غزنوي پس از ازدواج با دختر ايلكخان ترك به فرمان پدر و با تجّمل بسيار در سال 408 ه·· به هرات رفت و بساط عيش گسترد و در كوشك باغ عدناني كه سرائي بزرگ و حوضخانهاي سلطنتي داشت به دور از چشم پدر نگارخانهاي از نقشهاي برهذه بسان كتاب الفيه آراست و مطربان را به ساز واداشت و به عيش و نوش پرداخت . وي پس از اطلاع از مرگ پدر ( م = 421 ه·· ) نيز كه خود را از ري به هرات رسانيد پس از قبضه كردن امور و دستگيري برادرش اميرمحمد ، در باغ عدناني چنان عيدي كرد كه بقول بيهقي هيچ ملكي نكرده بود ( بيهقي ، 54 ، 56 ، 145 ؛ جرفاذقاني ، 367 ) . در ايام سلطان محمود ( 387-421 ه·· ) انبوه غنائمي كه از غزوات هند به دربار غزنه سرازير ميشد هرات را نيز حظّي وافر بود و اين خطه رفاه و آرامشي مطلوب داشت . و هم در اين زمان بود كه فردي از سيمجوريان بنام قاضي ابوالقاسم عليبن حسين داودي در هرات به شغل قضا روزگار ميگذرانيد . وي در كمال فضل و متانتِ علم و تبحّر در علوم منقول و معقول فريد دهر و يگانه روزگار بود ؛ و چنين بود شيخ جليل شمسالكفاة ابوالقاسم احمدبن حسن كه از منشيگري در ايام امارت محمود بر خراسان به وزارت در روزگار سلطنتش ارتقاء يافت و كار خراسان را نظم و نسق و آئيني نيكو داد و چون به هرات آمد بساط عدل گسترد و طريق ظلم بربست و آثار هرج ومرج زدود ( جرفادقاني ، 269 ، 345 ) .
هرات از طاهريان تا تيموريان( 205-911 ه·· )
پس از طاهريان يعقوب ليث صفاري ( 247-265 ه·· ) بر هرات و نواحي آن دست يافت ( مسعودي ، 4/112 ؛ تاريخ سيستان ، 208 ) و اين مناطق تا به روزگار غزنويان چنانكه بعدا خواهيم گفت محل درگيري اميران صفاري ، ساماني و غزنوي بوده است .در منابع جغرافياي تاريخي سدههاي چهارم و پنجم پوشنگ و اسفزار و بادغيس و كروخ و هرات چون ديگر سرزمينهاي خراسان بزرگ از بهترين ناحيتها ، جايگاه زيبارويان ، اديبان ، گشاده زبانان ، هوشمندان ، سلحشوران شمرده و وصف شده است . از آبها ، باغها ، راغها ، بوستانهاي پرميوه ، انگورهاي خوب ، گوشتها و لبنيّات مرغوب و فراوان و نيز پلي شگفتانگيز و بيمانند بر رودخانه هرات چندان سخن گفتهاند كه نقلش به درازا ميكشد . بيشترين مردم اين ديار شافعيان و حنفيان و گاه فرقه غالب كرّاميان بودهاند و چنانكه پيش از اين گفتيم خوارج نيز مدتهاي مديد در اين منطقه كرّ و فرّي داشتهاند ( ابن حوقل ، 171-173 ؛ مقدسي ، 2/429 - 430 ، 447-450 ، 473 ، 488 ، 493 ؛ اصطخري ، 208 ، 211-212 ) .
سلجوقيان كه با شكست سپاه سلطان مسعود غزنوي در جنگ دندانقان در حدود سال 429 ه·· بر قلمرو غزنويان در خراسان دست يافتند ، طغرل بزرگ دودمانشان ، هنگام تقسيم سرزمينهاي مفتوحه هرات و اسفزار را در ضمن سرزمينهاي خاوري ايران به يكي از برادران خود بنام موسي بيغو داد و بيغو و فرزندانش در روزگار سه پادشاه بزرگ سلجوقي طغرل بيك ، آلپ ارسلان ، ملكشاه ( 429-485 ه·· ) بر هرات و حوالي آن حكمراني داشتند ( ظهيرالدين نيشابوري ، 18 ) . در دورؤ طولاني امارت و سلطنت سنجـــــــــــــر ( 485-552 ه·· ) هرات همواره يكي از مراكز قدرت سلجوقيان در شرق بود . اميرعلي چتري حكمران هرات از سوي سنجر كه در نهان با سلطان علاءالدين غوري همدست شده بود ، سلطان سلجوقي را در سال 543 پس از شكست علاءالدين كه بر هرات مستولي شده بود چنان خشمگين ساخت كه او را به جرم خيانت به دو نيم كرد امّا علاءالدين را بخشيد و حكومت هرات را بوي واگذار كرد ( ميرخواند ، 685 ، 786 ) .
( قزويني ، 164 ؛ صفا ، 1/614-615 )
پيش از اين يادآور شديم كه مذهب غالب در اين خطه مذهب حنفي و شافعي و در عصر غزنوي با حمايت محمود از كراميان گاه غلبه با پيروان اين فرقه بوده است . خواجه نظامالملك مرد شمشير و قلم و وزير مدّبر و پرتوان عصر اول سلجوقي كه خود از شافعي مذهبان متعصب بود به سبب تقويت مباني مذهب شافعي كه پيشوايان و فقيهانش در عصر غزنوي در فشار قرار گرفته و در دورؤ حكمراني طغرل بيك ( 429-455 ه·· ) هم به دستور عميدالملك كندري وزير حنفي مذهب و متعصب او شافعيان و اشعريان را به دنبال رافضيان بر منابر خراسان لعن كرده بودند ، و نيز پشتوانههاي علمي موجود در هرات و پوشنگ و خاصه اينكه كُهستان خراسان از پايگاههاي استوار اسماعيليان در نزديكي هرات بود بر آن شد كه يكي از مدارس معروف و معتبر خود را كه در انتساب به لقب او نظاميه نام گرفت در اين شهر تاسيس كند . گفتني است كه نظاميه هرات در بين تمامي مدارسي كه نظامالملك طوسي در ماوراءالنهر و خراسان و طبرستان و جبال و عراق و جزيره و موصل و آسياي صغير با آنهمه حمايتهاي مادي و معنوي بنا كرد ، تنها نظاميهاي است كه روزگاري دراز يافت و از حملات غزان و مغولان جان سالم بدر برد و عصر درخشان تيموريان را كه هرات از مراكز معتبر علوم و فنونش بود درك كرد ، و چنانكه خواهيم گفت مولانا عبدالرحمن جامي ، شاعر و اديب و عارف و نويسندؤ بزرگ ايراني عصر تيموري در اين مدرسه دانش آموخت .
هرات تا اين تاريخ همواره از پايگاههاي معتبر فرهنگ و ادب فارسي ، علوم و معارف اسلامي و زبان و ادب عربي بود ، و همزمان با آغاز دورؤ تدوين و تأليف علوم دانشمندان و اديبان اين خطه از پيشگامان مؤلفانِ آثار بديع و بيسابقه بودهاند . ابوعبيد قاسم بن سلاّم ( م 224 ه·· ) از خواص عبدالله بن طاهر و مورد احترام او در هرات ، از نخستين دسته از راويان شعر عرب و مؤلف كتابهاي بسيار در احاديث غريب و معاني قرآن بود . به گفته ياقوت حموي ، حسين بن حزم هروي ( م 301 ه·· ) از موالي انصار در هرات كه فردي ثقه بود كتاب بزرگي به سبك كتاب بُخاري به ترتيب حروف معجم نوشت و اخبار و احاديث بسيار در آن وارد كرد . ابومنصور ازهري هروي ( م 370 ه·· ) زاده و باليده و در گذشته در هرات مؤلف مجموعؤ بزرگ و كهن لغت عرب بنام التهذيب ، ابوعمراحمدبن محمد زوزني ( م 374 ه·· ) منسوب به زوزن واقع در ميانؤ نيشابور و هرات شارح معلقات سبع مجموعه اشعار بازمانده از عصر جاهلي عرب ( صفـــــا ، 1/124 ، 2/354- 355 ؛ ياقوت ، 5/397 ) نمونههائي از اديبان ، فقيهان ، صوفيان ، محدثان و متكلمان و ديگر عالمان در رشتههاي علوم معقول و منقول از خطؤ هرات بودهاند كه حتي بيان نامشان در اين اندك نميگنجد .
پسنديده و ديده از هر دري
سخندان و با برگ و با برز و شاخ
جهانديده و نام او بود ماخ
يكي پير بُد مرزبان هري
جهانديده و نام او بود ماخ
جهانديده و نام او بود ماخ
در عصر سلجوقي دو تن از پيشوايان بزرگ شافعي در نظاميه هرات كرسي تدريس و رياست داشتهاند . نخست ابوبكر شاشي ( چاچي ) ( م 485 ه·· ) از فقيهان بزرگ شافعي در غزنه بود كه خواجه نظامالملك به رغم مخالفت مردم غزنه بسبب وقوف بر مراتّب علميش با اعزاز و اكرام او را به هرات فرستاد و فرمان تدريس در نظاميه اين شهر را به وي تفويض كرد و او تا هنگام مرگ در اين مدرسه به تدريس اشتغال داشت . ديگري امام محييالدين محمدبن يحيي طريثيثي نيشابوري ( م 548 ه·· ) پيشواي پرآوازه و عليالاطلاق شافعيان خراسان و عراق در زمان خود كه از محضر امام محمد غزالي ( م 505 ه·· ) در نظاميه نيشابور دانش آموخته بود و سالها رياست و تدريس نظاميه نيشابور را برعهده داشت . اين امام محمدبن يحيي همزمان با شكست و اسارت سنجر به دست تركمانان غز به جرم فتوايي كه عليه آنان داده بود در حمله و كشتار نيشابور اسير غزان شد و آنان بدون توجه به پايگاه بزرگ روحاني و علميش خاك در دهانش ريختند و طيلسان به گردنش آويختند تا جان داد ( كسائي ، 246-248 ) . اين حادثه ناگوار چنان عظيم نمود كه خاقاني شاعر بزرگ معاصر او متأثر از آن فاجعه دو قطعه از مرثيههاي معروف و معدود خود را در رثاء وي سرود : ( خاقاني ، 155-158 ، 237-239 ) . نخست مرثيهاي كه با اين مطلع آغاز ميشود :
گفتم به گوش صبح كه اين چشم زخم چيست؟
كاشكال و حال چرخ چنين ناصواب شد
كاشكال و حال چرخ چنين ناصواب شد
كاشكال و حال چرخ چنين ناصواب شد
صبح آهِ آتشين زجگر بركشيد و گفتدردا كه كارهايِ خراسان زآب شد
وي مشتري ردا بنه از سر كه طيلساندر گردن محمد يحيي طناب شد
پس از شكست و اسارت سلطان سنجر در 548 ه·· و مرگ او در 552 ه·· هرات تنها شهر بزرگ خراسان بود كه بسبب باروي بزرگ و مستحكمش از آسيب غزان مصون ماند . از اين تاريخ تا حمله مغول در 617 ه·· هرات و نواحي آن صحنؤ برخورد سپاه مؤيدالدين آيابه و پسرش طغانشاه با نظاميان غوري و خوارزمشاهي بوده است ( تاريخ سيستان ، 392 ؛ ابن اثير ، 11/227 ، 316 ، 385 ) . غياثالدين محمود ( 602-607 ه·· ) پسر غياثالدين محمد غوري به هنگام حكمراني بر هرات بناي مسجد جامع ناتمام هرات را تمام كرد . سربداران را شكست داد و از حومؤ هرات براند و بساط سلطنت بگسترد و چنان باروئي استوار پيرامون هرات كشيد كه امير قزغن حكمران ماوراءالنهر پس از ماهها محاصرؤ هرات نتوانست بر اين شهر دست يابد ( ميرخواند ، 810 ) .
گردون سر محّمد يحيي بباد داد
ديدم صف ملائكه بر چرخ نوحهگرچندانكه
آن خطيب سحر در خطاب شد
محنت رقيب سنجر مالك رقاب شد
آن خطيب سحر در خطاب شد
آن خطيب سحر در خطاب شد
در ملت محمد مرسل نداشت كس
فاضلتر از محمد يحيي فناي خاك
فاضلتر از محمد يحيي فناي خاك
فاضلتر از محمد يحيي فناي خاك
آن كرد روز تهلكه دندان فداي سنگ
وين كرد گاه فتنه دهانرا فداي خاك
وين كرد گاه فتنه دهانرا فداي خاك
وين كرد گاه فتنه دهانرا فداي خاك
ناوردِ محنت است در اين تنگناي خاك
محنت براي مردم و مردم براي خاك
محنت براي مردم و مردم براي خاك
محنت براي مردم و مردم براي خاك
نظاميؤ هرات در عصر سلطؤ غوريان نيز همچنان پايگاه قدرت فقيهان متّنفذ شافعي بود ، عليبن عبدالخالق بن زياد كه علاوه بر مدرسي اين نظاميه متولي موقوفات خراسان از جانب سلاطين غوري نيز بود چنان اقتداري داشت كه ابن خرميل والي هرات از سوي غوريان و هوادار پنهاني خوارزمشاهيان نتوانست پشتيباني اين استاد شافعي مذهب نظاميه را در تسليم شهر به سلطان محمد خوارزمشاه جلب كند ، ولي همچنان از سلطان غياثالدين محمود غوري حمايت ميكرد تا سرانجام خوارزمشاه پس از استيلاي بر هرات چشمانش را ميل كشيد ( كسائي ، 248 ) .
لازم به ذكر است كه در عصر تيموري مدارس ، خانقاهها و كتابخانههاي بسيار به دست شاهان و اميران و وزيران ساخته شده كه هريك از پرتو پشتيباني موقوفات و حمايتهاي بيدريغ مادي ومعنوي اين بزرگان مجمع استادان و دانشجويان بسيار بـــوده است . از آن ميان ميتوان مدارس غياثيه ، اميرچقماق ، گوهرشاد خاتون ، شاهرخ ، اخلاصيه ، سبزرامان ، بديعيه ، مزار خواجه عبدالله انصاري ، مدرسه و كتابخانه اميرعليشير نوائي ، كمالالدين بهزاد هروي و دهها مدرسه و خانقاه ديگر را نام برد ( رك : خواندمير ، مجلد 4 ؛ امير طبيبي ، تاريخ هرات ) .
آخرين گزارشها از هرات پيش از مغول از آنِ ياقوت حموي است كه در سال 607 هجري يعني يكسال پس از درگذشت رازي و به هنگام سلطؤ خوارزمشاهي از اين شهر ديدن كرده است . ياقوت كه نپرداختنش به زندگي و آثار رازي كه معاصر او بود بسي شگفت مينمايد ، هرات را شهري بزرگ و از امهّات شهرهاي خراسان وصف كرده و گفته است : آنگاه كه من در هرات بودم شهري باشكوهتر ، بزرگتر ، نيكوتر ، گرانمايهتر و آبادانتر از آن به انبوهي مردم در خراسان نديدم . بوستانهايش بسيار ، آبهايش انبوه ، خيراتش فراوان ، ثروتش سرشار و آكنده از دانشمندان و فرزانگان بود . دريغ كه چشمزخم زمان و نكبت دوران امانش نداد ، كافران تاتار در سال 618 برآن تاختند و ويرانش كردند ( ياقوت ، 5/396 ) .
امام فخر رازي ( م 606 ه·· ) از دانشمندان جامعالاطراف و متكلّم پرآوازؤ ايراني است كه با برخورداري از پشتيباني و نواختِ سلاطين غوري و هم خوارزمشاهيان در هرات مجالس درس و وعظ داشت . غياثالدين غوري در نزديكي مسجد جامع هرات مدرسهاي براي تدريس امام فخر ساخت كه بنام خود او غياثيه شهرت يافت .
از گزارشهاي مورخان عصر مغول چنين برميآيد كه حملات تاتار بر هرات از 617 آغاز شده و تا سال 618 دو بار ديگر تكرار شده . در حمله كارسازي كه ملك شمسالدين محمد جوزجاني حكمران هرات از سوي جلالالدين خوارزمشاه و ملك تاجالدين قزويني و ديگر امرا در شهر بودند و خود ميجنگيدند و كشته شدند مردم شهر تسليم شدند و مغولان تنها دوازده هزار از سپاه خوارزمشاه را كشتند و در حمله دوم به انتقام قتل داماد چنگيز چندان كشتند و ويران كردند كه بقولي جز چهل تن نماندند و پانزده سال در جنب مسجد جامع و مقبره سلطان غياثالدين روزگار گذراندند تا اوكتاي قاآن بهنگام حكمراني كس به هرات فرستاد و از نو آنجا را آبادان كرد ( ابن اثير ، 12/393 ؛ منهاج ، 121 ) .
در طليعؤ دولت تيموري گرچه قدرت شمشير در قلمرو وسيع او حاكم و سراسر كشورهائي كه گشوده بود از سطوت و صولت و كشتارها و ويرانيهاي او حكايت داشت ، خاصه در هرات كه به سال 785 گذشته از ويرانيها از سرِكشتگان منارهها كردند ( خواندمير ، 3/435 ) اما چندي نپائيد كه عمران ، آباداني ، رفاه ، امنيت ، دانش دوستي ، ادب پروري بر سرزمينهاي گشوده شده از ماوراءالنهر و خراسان و جبال و فارس و كرمان و عراق و ... سايه افكند . از شاهان و شاهزادگان معروف تيموري خود تيمور ( 771-807 ه·· ) و ميرزا الغ بيك ( 850-853 ه·· ) درگاه در سمرقند داشتند و شاهرخ ( 807-850 ه·· ) و بايسنقر ميرزا ( م 837 ه·· در هرات ) و سلطان ابوسعيد ( 855-873 ه·· ) و سلطان حسين بايقــــــــرا ( 875-911 ه·· ) پايتختشان در هرات بود . سمرقند كه از همان روزگار چنگيز آباداني از سر گرفت و خان مغول و جانشينانش بقيةالسّيف هنرمندان و صاحبان صنعت و حرفه را به اين شهر ميفرستادند و هرات نيز چنانكه پيش از اين يادآور شديم از زماناوكتاي قاآن آبادان شد و از آن عهد تا عصر تيموري از مراكز آباد و معتبر شرق ايران و از بزرگترين شهرهاي خراسان بود .
آن مصر مملكت كه تو ديدي خراب شد
وآن نيل مكرمت كه شنيدي سراب شد
وآن نيل مكرمت كه شنيدي سراب شد
وآن نيل مكرمت كه شنيدي سراب شد
مدرسه غياثيه كه در واقع دومين مدرسه هرات بعد از نظاميه بوده سالها پايگاه درس و بحث رازي عليه كرّامياني بود كه از روزگار سلطان محمود غزنوي در خراسان از جمله هرات كرّ و فرّي داشتند و در اين زمان با وجود قدرتي كه شافعيان از پرتو تدابير نظامالملكي يافتند ، توان آنرا داشتند كه غوغاي عوام را برعليه رازي برانگيزند و رازي ناگزير به اشارت سلطان غوري هرات را ترك گفت تا اندكي پيش از غلبه خوارزمشاه بر هرات به اين شهر بازگشت و در همانجا درگذشت . رازي را دو پسر ماند ضياءالدين و فخرالدين و دختري كه همسر علاءالملك علوي وزير خوارزمشاه شد . تقرب مغولان به اين وزير ، نجاتبخش جان فرزندان امام فخر در قتل عام هرات شد ( ابن خلكان 4/248 ، 252 ) . استفادؤ رازي در مباحث علمي و اصولي از استدلالات فلسفي تنها و شايد آخرين جرقههاي حيات فكري است كه در فضاي سنتگراي هرات درخشيده است .
اميرتيمور به رغم سرسختيها زهدورزيها نيز داشت و ارادتش به ساحت سادات و صوفيان و پيشوايان درخور توجه بود . سعدالدين كاشغري دربارؤ او گفته : « در تعظيم سادات و علما و تكريم ائمه و صلحا اهتمام تمام فرمودي و در تقويت دين و شعار شرع مبين مبالغه نوعي نمودي كه در زمان او كسي را در علم حكمت و منطق شروع نبــــودي » ( ص 138 ) .
رصدخانه ميرزا الغبيك در سمرقند كه رياضيداناني چون غياثالدين جمشيد كاشاني و قاضيزاده و رومي و ... در آن فعاليّت داشتند و ديگر دانشمندان آن ديار از موضوع بحث ما خارج است .
نظاميه هرات سالخوردهترين مدارس نظامالملكي در اين عصر نيز به وجود و حضور مولانا جامي حسن ختامي داشته است . اين شاعر گرانمايه كه در كودكي همراه پدرش احمدبن محمد دشتي اصفهاني از جام خراسان به هرات آمده بود در نظاميه هرات منزل كرد و در اين مدرسه نيز ديگر حوزههاي علمي هرات در محضر مولانا جنيد اصولي و مولانا علي سمرقندي از بزرگان شاگردان ميرسيد شريف جرجاني و نيز مولانا شهابالدين جاجرمي دانش آموخت ( كسائي ، 248 ) . نامههاي ستايشگونه و حاكي از احترام سلاطين عثماني و ديگر حكمرانان معاصربه جامي نشانؤ بزرگداشتي است از فرهنگ و ادب فارسي و اشعار اين شاعر پارسيگوي سده نهم . از سرگذشت نظاميه هرات از پايان عصر تيموري به بعد اطلاعي در دست نيست . پيدا است كه آغاز عصر صفوي و گسترش مذهب تشيع پايان حيات بسياري از مدارس اهل سنت در اين ديار بوده است .
از آنچه گفتيم و نيز از مجموع رويدادها چنين برميآيد كه عليرغم فرصتهاي مناسب و استثنائي كه در حدود صدوبيست سال آرامش و امنيت و رفاه و رونق و ثروت سرشار دولت و ملت و نيز سنخيت و ذوق علمي و ادبي شاهان و شاهزادگان و وزيران عصر تيموري و پشتيباني بيدريغشان از اهل فضل و ارباب دانش در هرات و ديگر مراكز قلمرو اين سلسله در سمرقند و بخارا به چشم ميخورد ، با اينكه در هر دوره و در هر نقطه كم و بيش دانشمندي در فني از فنون درخشيده است باز نسبت به روزگار پيش از مغول خصوصا فاصله سدههاي سوم تا پنجم دانشها كمرنگ و دانشمندان كممايه مينمايند . اين روند و اين رويه متأسفانه در سراسر دنياي اسلام از شرق تا غرب و شمال تا جنوب يكسان مينمود . بنابراين نظر ابن خلدون كه پس از پيشگامي ايرانيان در علوم و فنون آنگاه كه شهرهاي ايران و ماوراءالنهر و عراق و خراسان درحمله مغول ويران شد كاروان دانش ومعرفت از شرق به غرب كوچيد و در قاهرؤ مصر در روزگار مماليك كه به وجود مدارس ومراكز علمي و دانشمندان آكنده و آباد بوده بار انداخته ، چندان مقبول نمينمايد چرا كه در مقايسه با آن رونق علمي و امنيت و آرامش عصر تيموريان و تأسيس رصدخانه الغبيك و ... در شرق كه از آن سخن گفتيم با مصر و شام عصر مماليك كه ابن خلدون از سال 874 كه از مغرب به مصر آمده و سپس در شام كه به گاه حمله سپاه تيمور به دمشق در 803 ه·· به ديدار اميرتيمور نائل آمده و آنجا را وصف كرده ( ابن خلدون ، مقدمه ، 2/1151-1152 ، العبر ، 6/485 ) تفاوت چنداني در افكار و آثار بجا مانده از ايشان نميتوان يافت ، و اين نيست مگر اينكه مشكل كار را در جاي دگر جستجو كنيم و آن نعمت آزادي دانش و امنيت و آرامش دانشمندان است كه جهان اسلام از دست داد و تاكنون ديدار و دريافتش را هنوز كه هنوز است چشم ميدارد .
شاهرخ پرآوازهترين جانشينان و پسران تيمور مردي ديندار ، دادگستر ، بخشنده ، صلحجو ، دوستدار دانش و فرهنگ ، پشتيبان اديبان و دانشيان بود . در دوره ديرپاي دولتش ( 807-750 ه·· ) چنانكه گفتيم پايتخت در هرات داشت و به گفته كاشغري : « به فرّ دولت شاهرخي بلده هرات دارالسلطنؤ روي زمين شد » در سال 813 ه·· در جانب شرقي هرات در جايي بنام باغ سفيد بوستان و سرائي خلدآسا و بيمانند ساخت ( ص 164 ؛ حافظ ابرو ، 1/390 ) . علاوه بر اين مزار خواجه عبدالله انصاري را در گازرگاه هرات بارگاه و ايوان و بنائي والا نهاد و اموال بسيار بر آن وقف كرد . و نيز مدارس ، بازارها ، خانقاهها هم خود تأسيس كرد و هم همسر نيكوكارش گوهرشاد خاتون كه به دستور سلطان ابوسعيد كشته شد ، در هرات مسجد و مدرسه و در مشهد مسجد معروف به گوهرشاد را ساخت كه نمايندؤ آثار هنري و هنر معماري عصر تيموري است ( خواندمير ، 4/68 ، 343 ؛ ناجي معروف ، 128 ) . ميرزا غياثالدين بايسنقر ميرزا ( م 837 ه·· ) كه خود هنرمند و خوشنويسي چيره دست بود بارگاهش در هرات پايگاه خداوندان دانش و هنر بود . او نقاشان و نساخان و صحافان و تذهيبكاران را مينواخت و كتابخانهاش را در هرات به نفايس آثارشان ميآراست . نسخؤ خطي شاهنامه بايسنقري ارزندهترين اثر هنري جهان از يادگارهاي او است . خواندامير مينويسد : او جامع محاسن ، شمايل و حاوي انواع مكارم و فضايـــــل بود ... با وجود جاه و جلال و كثرت حشمت اقبال بمجالست ارباب علم و كمال بغايت راغب و مايل ميبود و در تعظيم و تجليل اصحاب فضل و هنر در هيچ وقتي از اوقات اهمال و اغفال نمينمود و خردمندان كامل از اطراف و اكناف ايران و توران بهراة آمد و در آستان مكرمت آشيانش مجتمع ميبودند ، ... و هر كس از خوشنويسان و مصوران و نقاشان و مجلدان در كار خويش ترقي ميكرد بهمگي همت بحالش ميپرداخـــــــــــت ( خواندمير ، 3/622 ) . شرح احوال و آثار يكايك اميران آزادؤ اين دودمان به درازا ميكشد و در پايان يادآور ميشويم كه سلطان حسين ميرزا بايقرا ( 875-911 ه·· ) كه عصر تيموري با مرگ او در ايران با سلطؤ صفويان و در ماوراءالنهر با قدرت ازبكان پايــــان يافت ، رفت تا در هند با همت ظهيرالدين بابر ( 932-937 ه·· ) يكي از احفاد لايق تيمور سلسله ديرپاي تيموريان را در آن ديار استحكام بخشد ؛ سلسلهاي كه ديرگاهي تا سلطؤ استعمار بريتانيا در شبه قارؤ هند ميراثدار ماترك فرهنگ و تمدن ايران و اسلام و زبان و ادب فارسي در آن ديار بود . سلطان حسين بايقرا كه در هرات پايتخت داشت خود شاعري شايسته و از شاهان برجسته عصر تيموري بود . در زمان او هرات از پررونقترين و درخشانترين شهرهاي شرقي ايران و آسياي ميانه بود و سلطان در هرات كتابخانه و مدرسهاي بيمانند بنانهاد كه نزديك به دههزار دانشجو درآن به رايگان دانش ميآموختند . هرات در عصر او و با بناهاي او و ديگر شاهان و شاهزادگان و ميران تيموري نمايندؤ ذوق سرشار عصري بود كه با وجود امير و وزير دانشمند و ادبپروري چون اميرنظامالدين عليشير نوائي ( 844-906 ه·· ) ، شاعر و نويسنده بلندآوازهاي چون جامي ، هنرمنداني از سنخ بهزاد نقاش و مورخاني بزرگ چون حافظ ابرو ( م 834 ه·· ) ، سعدالدين كاشغـــــري ( م 887 ه·· ) غياثالدين خواندامير ( م 3-942 ه·· ) و ديگر دانشمندان و اديبان و شاعراني كه شرحشان به درازا ميكشد ( خواندمير ، 4/337 ، 341 و 344 ، 345 ، 362 ) هرات را مهد نمونه فرهنگ و هنر و ادب سراسر شهرهاي اسلامي در سدؤ دهم هجري كرده بود .
ديد آسمان كه در دهنش خاك ميكنند
و آگاه بُد كه نيست دهانش سزاي خاك
و آگاه بُد كه نيست دهانش سزاي خاك
و آگاه بُد كه نيست دهانش سزاي خاك