مادر انتظار
نويسنده: ناهيد طيّبي«قسمت اول»
طليعه بزرگمردان تاريخ، ريشه در انديشههايي پاك مادراني دارند كه در بوستان هستي خويش گلهاي هدايت را ميپرورانند. آنان بالندگي را از دامان سبز فرشتههايي آغاز كردند كه آفرينش را گلباران عشق و عاطفه ميكنند و شمع وجودشان را براي فردا و فرداهاي بشريت به انتها ميرسانند.آري در آينه انديشه تاريخ زيباترين تصويرها از دستان خسته و چشمان به انتظار نشسته مادران به يادگار مانده است و اينك دستان و چشمان بانوي انتظار، نرجس، تجلي آسماني عشق است و ايثار كه بر صحيفه تاريخ ميدرخشد و چشمان حقيقتجوي بشر را به سوي خويش فرا ميخواند.بينش و بصيرت، عشق به ولايت و حقيقتهاي آسمانزاد و شكيبايي و فداكاري از ويژگيهاي والاي اين پاكبانوي اميد و انتظار است كه با مطالعه زندگاني او ميتوان به وجود صفاتي اينچنين در شخصيت آسماني وي پي برد.نرجس از نسل شمعون، وصي حضرت مسيح(ع) بوده و جد پدري او قيصر، پادشاه روم، است. در روايات آمده است كه امام زمان، مهدي منتظر(ع)، پس از ظهور در خانه خدا خويشتن را اين گونه معرفي ميكند:«اي آدميان! اي مردم! هر كس بخواهد آدم و شيث (پسرش) را بنگرد همانا من آدم و شيث هستم و ... بدانيد هر كس بخواهد عيسي و شمعون را بنگرد، همانا من عيسي و شمعون هستم و آگاه باشيد كه هر كس بخواهد محمد و اميرالمؤمنين علي را بنگرد همانا من محمد و اميرالمؤمنين هستم.1»آري صداي ملكوتي حضرت مهدي(ع) و نور سيماي او در فضايي به وسعت همه قلبهاي منتظر و گستره همه آفرينش منتشر شده و كلام دلنشين وي ميهمان گوشهاي شيفتگان و دلدادگان ميشود.او همان گونه كه از نسل پيامبر رحمت، محمد(ص) است و به آن افتخار ميكند به شمعون نيز از سوي مادر انتساب دارد و به اين پيشينه پاك اشاره ميكند.
چون حريم پاك هر آينهاي
كعبه قلبي است در هر سينهاي2
كعبه قلبي است در هر سينهاي2
كعبه قلبي است در هر سينهاي2
* شيوهشناسي در پژوهشهاي تاريخي
در باره زندگاني نرجس و كيفيت تولد فرزند بزرگوارش امام عصر(ع) روايات گوناگوني وارد شده است. با توجه به اينكه برخي از خردهگيران به روايات خدشه وارد كرده و آنها را قابل استناد نميدانند ذكر دو مقدمه ضروري است:الف) بحث اعتبار در احاديث شريفه به چند صورت است. گاهي در عرصه فقه و احكام شرعيه است كه به اعتبار سند مينگريم و در اين صورت خبر صحيح و حسن و موثق مورد توجه است به گونهاي كه منافي هم نداشته باشد و ملاك اعتبار احاديث، ضعيف نبودن آنها از نظر سند و روشني دلالت است. و گاه در باب عقايد به بررسي احاديث ميپردازيم كه در اين صورت يقين و علم باعث اعتبار آنها ميگردد يعني اعتبار بايد به گونهاي باشد كه علمآور و يقينزا باشد. اما آن گاه كه در حوزه تاريخ از روايات استفاده ميشود اعتبار احاديث و اخبار با حوزه فقه و عقايد فرق ميكند. در علم تاريخ، مورخين مسلمان و غير مسلمان و شيعه و غير شيعه در عرف عمليِ خويش هر مطلبي را به صورت مسند و با توجه به احاديث صحيح ذكر نميكنند بلكه همين كه در فلان كتاب معتبر تاريخي مطلبي ذكر شده است و نقلي مخالف آن نبوده و برخي از نقلها با مطالب ديگر منافاتي نداشته باشد به سخنان آن عالم اعتنا كرده و آن را نقل ميكنند به عبارتي در تاريخ ميتوان به روايات و نقلهاي مرسل كه در نوشتار عالممعتبري باشد اعتنا كرد.در مورد تفاوت عرصه فقه و عقايد، علماي علم اصول در مباحث قطع و ظن و همچنين بحث حجيّت خبر واحد مطالبي را ذكر كردهاند كه ما به علت اختصار از بيان آنها ميگذريم اما در مورد تفاوت اعتبار احاديث در فقه و تاريخ علاقهمندان با رجوع به كتاب قوانين مرحوم ميرزاي قمي ميتوانند مطلب را پي گيرند.بنابراين رواياتي كه در «كتاب الغيبة» و «الكافي» و «بحارالانوار» ذكر شده است و در آنها زندگاني خاتون سامرا، نرجس، بيان شده است قابل استناد بوده و با آن روايات ميتوان به شناخت اين بانو پرداخت.ب) در صورتي كه برخي از انديشمندان مطلب فوق را نپذيرند و قائل به تفاوت اعتبار احاديث تاريخي و فقهي و عقايد نباشند از طريق قانون روايات مستفيضه كه مورد قبول علماي رجال و درايه است ميتوان اين مشكل را حل كرد. در واقع مضمون احاديثي كه در مورد نرجس آمده است و استفاضه اجمالي دارند يعني تعداد آنها زياد است ـ اگر چه به حدّ تواتر نميرسد ـ و قدر متيقن اين موارد مستفيضه موجب اعتبار آنها در حوزه تاريخ ميشود. بنابراين اكنون كه روايات زيادي با اسناد گوناگون و از طرف مختلف در مورد نرجس، بانوي فضيلتها، ذكر شده است ميتوان به آنها استناد كرد. افزون بر اين مطلب حضور حكيمه، دختر امام جواد(ع)، در ناقلان احاديث است كه از خاندان معصومان(ع) بوده و اگر چه در كتبِ رجالي نامي از او نيست، زيرا احاديث ذكرشده توسط ايشان جنبه فقهي ندارد ولي حُسن حال اين بانو بر همگان ثابت است.1اينك با توجه به اين دو مقدمه در آينه زندگاني بانو نرجس مينگريم تا از خرمن وجودش خوشهاي برچينيم.نرجس، بانوي نجابت و نيايش است كه شميم حضور او در سامرا پس از گذشت قرنها جان شيعيان شيفته خاندان ولايت و امامت را طراوت ميبخشد و در سايه اين آفتاب روشن اجابت، دلها آرام و قرار ميگيرد.* نياي نرجس
نرجس دختر يشوعا، پسر قيصر روم است و مادر او از نوادگان شمعون و فرزند كليسا و انجيل. نامهاي ديگر اين بانو، ريحانه، سوسن، صيقل [يا صقيل]، خَمط، نسيم و ... است كه بنا بر روايات چون باردار به نگين ولايت، حضرت ولي عصر(عج)، بود او را صيقل ناميدند.2نكته قابل توجه اينكه در اصل حديث واژه «صقيل» بوده است ولي در «نجم الثاقب» به صيقل تبديل شده است.3 در كتب لغت واژه صقيل به معناي برّاق و جلادار آمده است و واژه صيقل به معناي تيزكننده شمشير.4 با توجه به متن روايت كه علت نام صيقل را بارداري نرجس به فرزند عزيزش ميداند واژه «صقيل» بيش از «صيقل» براي نام ايشان مناسبت دارد اگر چه ميتوان ارتباطي بين اين دو نام ايجاد كرد، و گفت كه چون براي جلا دادن از اشياء الماسگونه استفاده ميكنند لذا اين دو با هم تفاوت چنداني ندارند ولي قول اول بهتر است.در لغت «صَقليّه» را نام جزيرهاي در جنوب غربي ايتاليا ميدانند1 و شايد نام صيقل يا صقيل به علت انتساب نرجس به حوالي اين مكان جغرافيايي باشد. در مجمعالبحرين نيز نام مكاني ذكر شده كه تا حدودي شباهت به اين نام دارد.2«خمط» نام ديگر ايشان است كه در وفيات الاعيان آمده است و در كتب لغت اين واژه، «خوشبوي» گرديدن و «بدبو» گرديدن3 معنا شده است يعني دو معناي متضاد دارد، در مفردات نيز ميخوانيم خمط گياه بيخار است4. ابومحمد بنشاذان از امام حسن عسگري(ع) در مورد آخرين حجت خدا و نام مادرش ميپرسد؛ حضرت ميفرمايد: اُمّه مليكة التي يقال لها بعض الايام سوسن و في بعضها ريحانة و كان صقيل و نرجس ايضا من اسمائها.5مادرِ او مليكه است كه برخي مواقع به او سوسن گفته ميشود و گاهي اوقات ريحانه. و صقيل و نرجس از ديگر نامهاي اوست.ماريه و نسيم دو نام ديگر مادر امام زمان(ع) است كه شيخصدوق از آن ياد ميكند و «وِرداس» به معناي گلگون هم آمده است.6در باره نام مبارك مادر امام زمان(ع) حديث ديگري وجود دارد كه مرحوم شيخ صدوق آن را از جابر بنعبداللّه انصاري نقل ميكند. جابر بنعبداللّه از لوح و صحيفه حضرت فاطمه(س) نام مادر حضرت را اين گونه بيان ميكند:«اُمّهُ جاريةٌ اسمُها نرجس»؛ مادر او كنيزي است كه نامش نرجس است.نرجس دختر يشوعا، پسر قيصر روم است و مادر او از نوادگان شمعون و فرزند كليسا و انجيل. نامهاي ديگر اين بانو، ريحانه، سوسن، صيقل [يا صقيل]، خَمط، نسيم و ... است.با توجه به اين روايت درمييابيم كه شايستگي و وارستگي اين بانو به گونهاي است كه نام او در صحيفه فاطمه(س) آمده است. گفته شده است كه نرجس كنيز نبوده و تبار و خانواده گرامي او مشخص است ولي چون در ميان اسيران از روم به بغداد آمده بود و او را از بردهفروشي خريداري كرده بودند او را كنيز و جاريه ناميدند و پس از تولد فرزندش «امُ ولد» خوانده شد.7 در مورد وجود نامهاي متعدد كنيزان و بويژه نامهاي زيباي اين بانوي گرامي دو احتمال وجود دارد:الف) صاحبان كنيزان براي خوشامد آنها از نامهاي گلها استفاده كرده و در زمانهاي مختلف آنان را با نامهاي گوناگون صدا ميزدند و يا اينكه چون هر كنيزي پس از خريداري متعلق به صاحب جديد خود ميشد هر مولايي نامي بر وي ميگذاشت و تعدد نامها به اين دليل است. لازم به ذكر است كه در مورد نرجس خاتون، خريد و فروش تنها يك بار صورت گرفت و آن هم از سوي امام(ع) بوده است. از اينرو قسمت اول اين بحث، احتمال قويتري است.ب) به علت مخفي بودن تولد حضرت مهدي(ع) و منحرف كردن اذهان جاسوساني كه در خانه امام حسن عسگري(ع) رفت و آمد داشتند اين بانوي كريمه با نامهاي متعدد خوانده ميشد تا آن نور اعظم محفوظ بماند.بانو نرجس از سوي پدر به خاندان قيصر روم متصل ميگردد و به فرموده امام حسن عسگري(ع) ـ در جواب محمد بنعبدالجبار كه پرسيد يتولد هو يا بنرسول اللّه؟ وصي شما از چه كسي زاده ميشود؟ «من ابنة قيصر ملكُ روم8 از دختر (نواده) قيصر روم. لذا او از تبار قيصر است.در كتاب تاريخ بزرگ جهان نوشته كارل گريمبرگ خصايل قيصر اين گونه به تصوير كشيده شده است:«قيصر قدرت را در پرتو اسلحه و زور به دست آورد ولي هرگز آهنگ آن نداشت كه هميشه بر اسلحه متكي باشد و حتي نگهبانان شخصي را هم براي خويش نگاه نداشت و هيچ كس پيش از وي چنين جوانمردانه از قدرتش استفاده نكرده بود. هيچ كدام از پادشاهان عصر باستان به اندازه قيصر از عصر خود جلوتر نرفته بودند.9»در جاي ديگر همين مورخ مينويسد:«قيصر نمونه بارزي از رومياني بود كه سرشار از خونسردي، خويشتنداري و مالانديشي ميباشد.«مومسِن» وي را يگانه مردي ميبيند كه سلطه جهانيِ او، وي را از راه به در نبرده است.»صفاتي چون جوانمردي، خويشتنداري، آرماني بودن و آيندهنگري و ... از جمله صفات قيصر است كه طبيعتا در فرزندان وي مثل يشوعا، پدر نرجس، ظهور و بروز نموده و اين بانوي بزرگوار نيز از آنها بيبهره نخواهد بود. شيخ صدوق مينويسد: «نرجس در قصر قيصر روم شرقي، جد پدري خود، رشد كرد.1» و منظور از قيصر در اين عبارت همان قيصر، با صفاتي كه گفته شد، است. گفتني است كه همه پادشاهان روم را قيصر مينامند و شايد جد نرجسخاتون «توفيل» و يا «ميخائيل بنتوفيل» باشد كه در زمان معتصم عباسي پادشاه روم بودهاند. جدّ مادري نرجس، شمعون است كه برخي از صفات معنوي و روحاني و حقجويانه نرجس، ارمغان اين بزرگمرد مسيحيت است. حضرت ولي عصر(ع) سخني دارد به بلنداي آفتاب و زيبايي مهتاب؛ ميفرمايد:«يا معشر الخلائق! ... اَلا و من اراد ان ينظر الي عيسي و شمعون فها انَا ذا عيسي و شمعون ...2»اي مردم ... بدانيد اگر كسي بخواهد عيسي و شمعون را بنگرد همانا من عيسي و شمعون هستم.حضرت با اين جمله جدّ مادري خويش را كه ريشه دوم اوست معرفي نموده و با اين سخن نقش عظيم مادر را بيان ميفرمايد.شمعون صفا، فرزند حمون، جد مادري بانو نرجس است. او پس از عروج مسيح(ع) با يك انتصاب الهي جانشين او شده و به عنوان وصيّ حضرت مسيح در تاريخ شناخته شده است. احاديث بسياري وجود دارد كه شباهت منصب ولايي حضرت علي(ع) و شمعون صفا را نمايانگر است و ما به علت اختصار از ذكر آنها معذوريم.3در باره عظمت شمعون كتب تاريخي غرب مُهر سكوت را شكسته و مينويسند:«در عيد نزول الواح موسي(ع)، پنجاه روز پس از احياي مسيح، شمعون الصّفا در بين جماعت مردم وعظ و خطابه كرد. در كتاب «شرح احوال حواريون» روايت ميكند كه در آن روز شمار پيروان مسيح به قريب 3000 نفر افزايش يافتند4» و اين ميزان تأثير كلام شمعون را ميرساند و نشان از بزرگي او دارد.پيامبر گرامي اسلام در باره شمعون ميفرمايد:«... آن هنگام كه اراده خدا بر غيبت عيسي قرار گرفت بر او وحي شد كه نور و حكمت الهي و دانش كتابش را به شمعون بنحمون صفا به وديعه بگذارد و او را جانشين خود بر مؤمنين قرار دهد. عيسي نيز چنين كرد و ...5»گفتني است كه شمعون وصي حضرت عيسي(ع) است و حضرت يحيي وصي شمعون است و فرزندان شمعون قبل از شهادت حضرت يحيي توسط خودِ ايشان به وصايت منصوب شدند و در طول تاريخ درخشش فراواني داشتند.* در آينه كلام امام
براي شناختن افراد توجه به سخنان بزرگان در مورد آنان اهميت شاياني دارد. نرجس بانويي است كه صفات والاي او حكايت از شخصيت برجسته و وارسته او ميكند ولي آشنايي با او در آينه روايات عظمت اين بزرگبانو را بيش از پيش بر ما نمايان ميسازد. در كتاب منتخبالاثر نه حديث در اين باره ذكر ميكند. در اين احاديث با واژههاي «خَيرة الاِماء» و «سيدة الاِماء» از پاكبانوي سامراء، نرجس، ياد شده است.6مدائني در ينابيع المودة، ص512 مينويسد: حضرت علي(ع) بعد از واقعه نهروان خطبه خواند و در قسمتي از آن فرمود: ... فَيا ابنَ خِيَرةِ الاماء متي تنتظر؟ پس اي فرزند بهترين كنيزان تا چه زمان منتظر ميماني؟و امام صادق(ع) در پاسخ ابابصير كه پرسيد قائم شما اهلبيت كيست؟ فرمود:«يا ابابصير! هو الخامس من ولد ابني موسي ذلك، ابنُ سيدة الاماء ...7»؛اي ابابصير! قائم ما پنجمين فرزند پسرم موسي است، پسر بهترين كنيزان ...و در روايتي است كه از امام باقر(ع) پرسيدند آيا منظور اميرالمؤمنين(ع) از جمله «بِاَبي يابن خَيرة الاماء» حضرت فاطمه است؟ ايشان فرمود: فاطمة خيرُ الحرائر8؛ فاطمه بهترين زنان آزاده است. يعني مراد مادر حضرت حجت است، نرجس.و نيز در تاريخ ذكر شده است كه امام حسن مجتبي(ع) پس از صلح با معاويه در جمع بيعتكنندگانش فرمود:«چه ميدانيد كه من چه كردم! آنچه كردم بهتر است براي شيعيانم از آنچه كه خورشيد بر آن طلوع و غروب ميكند. آيا من امام شما نيستم و طاعتم بر شما واجب نيست؟! ... پس خداوند متعال ولادت (قائم) او را مخفي نگاه داشته و او را غايب ميكند. او نهمين فرزند برادرم حسين و پسر سيده زنان (سيّدة الاماء نخ) است»9.* بر ساحل صفات
از نظر دانش روانشناسي انسانها را ميتوان از دو طريق شناخت. اول از طريق حسب و نسب و پيشينه خانوادگي آنها و سپس با توجه به وجود صفات نيك و شايسته و رفتارهاي صحيحي كه از آنان ديده شده است. در مورد نرجس دانستيم كه از نظر خاندان و تبار، بسيار والا و بلندمرتبه است. اكنون به صفات شخصي آن بزرگوار ميپردازيم تا به حقيقت وجودي او آگاهي يابيم. صفات و ويژگيهاي اين بانوي فرهيخته را ميتوان اين گونه برشمرد:كيمياي ادب
بشر بنسليمان ميگويد هنگام ورود شاهزاده رومي به سامراء، امام علي النقي(ع) به او فرمود: خداوند مهربان عزت و سرفرازي اسلام و ذلت و فرومايگي مسيحيت را چگونه به تو نماياند و شرافت و برتري محمد(ص) و دودمانش را چگونه بر تو آشكار ساخت؟گفته شده است كه نرجس كنيز نبوده و تبار و خانواده گرامي او مشخص است ولي چون در ميان اسيران از روم به بغداد آمده بود و او را از بردهفروشي خريداري كرده بودند او را كنيز و جاريه ناميدند.ين شاهزاده مؤدب با كمال خضوع گفت: اي فرزند رسول خدا! چگونه براي شما چيزي را شرح دهم كه خود آگاهتريد و بيش از من ميدانيد؟!1ادب يكي از ويژگيهاي والاي انسانهاي كامل است و نمود و تجلي ادب در رفتار و گفتار انسانها مشاهده ميگردد. خداوند در قرآن كريم كمال ادب را داشته و پيامبر بزرگوارش نيز با جمله زيباي «اَدَّبَني ربي فاحسن تأديبي2» خود را تأديبشده الهي معرّفي ميكند و انسانهاي برجسته همواره با اين صفت شايسته شناخته ميشوند. حكيمه دختر امام جواد(ع) ميفرمايد: روزي نزد نرجس رفتم (پس از ازدواج او با امام عسگري(ع)). او در حالي كه ميخواست كفشهايم را در آورد گفت: اي بانوي بزرگ من اجازه دهيد كفشهايتان را درآورم؛ گفتم: تو بانو و صاحب من هستي تو را نرسد كه خدمت من كني و كفش از پايم درآوري بلكه اين من هستم كه بايد به ديده منت خدمتگزار تو باشم.3و اين نهايت ادب پاكبانوي روم به دختر امامت و ولايت است.در روايت ديگر حكيمهخاتون ميگويد: شب تولد حضرت حجت(ع) به امر امام حسن عسگري(ع)، برادرزادهام، نزد آنها ماندم. پس از آنكه اثر حمل و بارداري در نرجس نديده و با سخن امام حسن آرامش و قرار يافتم نزد نرجس برگشتم. او پرسيد: امشب در چه حالي هستيد؛ بانوي من!گفتم: نه، بلكه تو بانوي من هستي و خاتون خاندان ما ميباشي.4 نرجس با واژه «بانوي من» ادب و ارادت خويش به خاندان پيامبر اسلام را ابراز ميكند.بر بلنداي بينش و بصيرت
بانوان بيدار و بصير همواره در عرصه انتخاب بهترينها را برميگزينند و ظاهر فريبنده برخي از مسايل آنها را دچار مشكل در گزينش نميكند. نرجس، بانوي شرافت، در محضر امام هادي(ع) است و حضرت به او ميفرمايد: «فانّي احبّ ان أكرمكِ فانما احب اليك عشرة الآف درهمٍ او بُشر لك بشرف الابد.»دوست دارم تو را گرامي دارم و عطايي دهم. كدام براي تو بهتر است؟ ده هزار درهم يا بشارت به عزت و شرف جاودانه؟نرجس شاهزاده رومي است كه در قصر زيبا و باشكوه قيصر به سر برده است، همواره در ناز و تنعّم مادي بوده است اما بينش و بصيرت وي نسبت به زندگي تا حدي است كه هرگز نعمتهاي جاودانه معنوي را با ماديات عوض نميكند. از اينرو در پاسخ امام هادي(ع) ميگويد: بشارت به شرفي جاودانه را ميخواهم.و امام ميفرمايد: بشارت باد تو را به فرزندي كه سيطره حكومتش شرق و غرب عالم را فرا گيرد و زمين را پر از عدل و داد نمايد.5و اين گونه ظرف وجود نرجس قابليت ميزباني حضرت ولي عصر(ع) را يافته و اين گونه زيباترين تولد آفرينش صورت ميگيرد.با اندك تدبر در اوضاع سياسي سامرا، در زمان امام حسن عسگري(ع) درمييابيم كه نرجس با آگاهي نسبت به زمان خود و بانوان بيدار و بصير همواره در عرصه انتخاب بهترينها را برميگزينند و ظاهر فريبنده برخي از مسايل آنها را دچار مشكل در گزينش نميكند.بينشي والا خويشتن را در معرض شناخت جاسوسان قرار نميدهد و اين گونه از جان آخرين وصي پيامبر محاظفت ميكند. اوضاع سياسي در آن زمان به اندازهاي سخت و خفقانزا بود كه به خاطر مسايل امنيتي مقدمات زفاف امام حسن عسگري(ع) و نرجس در منزل حكيمهخاتون برقرار شد مبادا دشمن احتمال ولادت امام زمان(ع) را داده و در صدد نابود كردن وي برآيد.6پس از تولد نيز نرجس با فرزند خويش در شرايطي استثنايي زندگي كرده و همواره شاهد حضور جاسوسان بنيعباس در بيت آل محمد(ص) بود. زندگي در چنين شرايطي حقيقتا نياز به يك پشتوانه قوي معنوي و بصيرتي ژرف دارد.يكي ديگر از مظاهر بينش و بصيرت اين بانوي بصير سخني است كه در پاسخ بشر بنسليمان ـ كه از اولاد ابوايوب انصاري است و مورد اعتماد حضرت هادي(ع) ـ ميگويد. بشر ميگويد: ... كنيز نامه امام دهم را از جامهاش بيرون آورد. و ميبوسيد و ميبوييد و آن را بر ديدگان و گونههايش ميگذاشت، به او گفتم:عجبا! تو نامهاي را ميبوسي كه نويسندهاش را نميشناسي؟!در پاسخ گفت: «ايّها العاجز الضعيف المعرفة بمحلّ اولاد الانبياء اعرني سمعك و فرّغ لي قلبك اَنَا مليكة بنت يشوعا ...7اي درمانده كممعرفت به مقام اولاد پيامبران! گوش به من ده و دل سوي من دار. من مليكه دختر يشوعا، پسر قيصر هستم و ...»شناخت و معرفت حقيقي نسبت به اولياء و انبياء الهي و اهلبيت عصمت و طهارت ـ عليهمالسلام ـ دُرّ گرانبهايي است كه نصيب هر كس نميشود. اين شاهزاده رومي و نواده وصي عيسي چنان معرفتي دارد كه عظمت و مقام والاي امامت را ناديده درك كرده و ولايت اهلبيت را در دل دارد. و چه زيبا در زيارتنامه اين بانو ميخوانيم كه: «اشهد انّك مضيتِ علي بصيرة من امرك8».شهد شكيبايي
آنچه از نوشتار مورخين مسلمان و غير مسلمان برميآيد آن است كه اوضاع سياسي و فرهنگي سامراء بسيار متشنج بوده و زندگي در چنين اوضاع و احوالي نيازمنابع:
علامه مجلسي(ره)، بحارالانوار، ج53، ص9.ـ كمالالدين، ج2، ص423 ـ 432ميرمحمد صادق خاتونآبادي، كشفالحق، ص34احمد سيّاح، فرهنگ جامع نوين، ج1 و 2، ص814.طُريحي، مجمعالبحرين، ص622فرهنگ جامع نوين، ص272.راغب اصفهاني، مفردات الالفاظ القرآن، ص159حاجميرزا حسين طبري نوري، نجم الثاقب، ص18حضيني، الهداية الكبري، ص248 و 357نهلا غروي ناييني، محدثات شيعه، ص284.شيخ حرّ عاملي، اثبات الهداة، ج7، ص137، ح670كارل گريمبرگ، تاريخ بزرگ جهان، ترجمه سيدضياءالدين دهشيري، ج3، ص129بحارالانوار، ج53، ص9.بحارالانوار، ج38 و 53.تاريخ بزرگ جهان، ج3، ص293ـ لطفاللّه صافي گلپايگاني، منتخبالاثر، ص238.علامه سيدمحسن امين، بر ستيغ آرمانها (ترجمه اعيان الشيعه)، ص35راوندي، نوادر راوندي، ج5، ص392.بر ستيغ آرمانها، ص39 و 40.سيد جمالالدين حجازي، آخرين سفير، ص28بحارالانوار (ترجمه)، ج13، ص203شيخعباس قمي، مفاتيح الجنان، ص854.1 ـ با استفاده از زحمات خالصانه برادران در دارالحديث همه احاديث و مسانيد و طرق آنها بررسي شد.1 ـ علامه مجلسي(ره)، بحارالانوار، ج53، ص9.
1 ـ با استفاده از زحمات خالصانه برادران در دارالحديث همه احاديث و مسانيد و طرق آنها بررسي شد.
1 ـ همان.
1 ـ علامه سيدمحسن امين، بر ستيغ آرمانها (ترجمه اعيان الشيعه)، ص35.
1 ـ كمالالدين، ج2، ص416.
2 ـ طُريحي، مجمعالبحرين، ص622.
2 ـ احمد عزيزي، كفشهاي مكاشفه.
2 ـ راوندي، نوادر راوندي، ج5، ص392.
2 ـ بحارالانوار، ج53، ص9.
2 ـ كمالالدين، ج2، ص423 ـ 432.
3 ـ ر.ك، بحارالانوار، ج38 و 53.
3 ـ ميرمحمد صادق خاتونآبادي، كشفالحق، ص34.
3 ـ بر ستيغ آرمانها، ص39 و 40.
3 ـ فرهنگ جامع نوين، ص272.
4 ـ راغب اصفهاني، مفردات الالفاظ القرآن، ص159.
4 ـ همان.
4 ـ احمد سيّاح، فرهنگ جامع نوين، ج1 و 2، ص814.
4 ـ تاريخ بزرگ جهان، ج3، ص293.
5 ـ حاجميرزا حسين طبري نوري، نجم الثاقب، ص18.
5 ـ سيد جمالالدين حجازي، آخرين سفير، ص28.
5 ـ كمالالدين، ج2، ص130.
6 ـ حضيني، الهداية الكبري، ص248 و 357.
6 ـ بحارالانوار (ترجمه)، ج13، ص203.
6 ـ لطفاللّه صافي گلپايگاني، منتخبالاثر، ص238.
7 ـ نهلا غروي ناييني، محدثات شيعه، ص284.
7 ـ كمالالدين، ص240.
7 ـ بحارالانوار، ج51، ص7.
8 ـ شيخعباس قمي، مفاتيح الجنان، ص854.
8 ـ منتخبالاثر، ص240، به نقل از بحارالانوار.
8 ـ شيخ حرّ عاملي، اثبات الهداة، ج7، ص137، ح670.
9 ـ همان، ص206.
9 ـ كارل گريمبرگ، تاريخ بزرگ جهان، ترجمه سيدضياءالدين دهشيري، ج3، ص129.