مادر انتظار - مادر انتظار نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مادر انتظار - نسخه متنی

ناهید طیبی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




مادر انتظار

نويسنده: ناهيد طيّبي

«قسمت اول»

طليعه بزرگ‏مردان تاريخ، ريشه در انديشه‏هايي پاك مادراني دارند كه در بوستان هستي خويش گلهاي هدايت را مي‏پرورانند. آنان بالندگي را از دامان سبز فرشته‏هايي آغاز كردند كه آفرينش را گلباران عشق و عاطفه مي‏كنند و شمع وجودشان را براي فردا و فرداهاي بشريت به انتها مي‏رسانند.

آري در آينه انديشه تاريخ زيباترين تصويرها از دستان خسته و چشمان به انتظار نشسته مادران به يادگار مانده است و اينك دستان و چشمان بانوي انتظار، نرجس، تجلي آسماني عشق است و ايثار كه بر صحيفه تاريخ مي‏درخشد و چشمان حقيقت‏جوي بشر را به سوي خويش فرا مي‏خواند.

بينش و بصيرت، عشق به ولايت و حقيقتهاي آسمانزاد و شكيبايي و فداكاري از ويژگيهاي والاي اين پاك‏بانوي اميد و انتظار است كه با مطالعه زندگاني او مي‏توان به وجود صفاتي اينچنين در شخصيت آسماني وي پي برد.

نرجس از نسل شمعون، وصي حضرت مسيح(ع) بوده و جد پدري او قيصر، پادشاه روم، است. در روايات آمده است كه امام زمان، مهدي منتظر(ع)، پس از ظهور در خانه خدا خويشتن را اين گونه معرفي مي‏كند:

«اي آدميان! اي مردم! هر كس بخواهد آدم و شيث (پسرش) را بنگرد همانا من آدم و شيث هستم و ... بدانيد هر كس بخواهد عيسي و شمعون را بنگرد، همانا من عيسي و شمعون هستم و آگاه باشيد كه هر كس بخواهد محمد و اميرالمؤمنين علي را بنگرد همانا من محمد و اميرالمؤمنين هستم.1»

آري صداي ملكوتي حضرت مهدي(ع) و نور سيماي او در فضايي به وسعت همه قلبهاي منتظر و گستره همه آفرينش منتشر شده و كلام دلنشين وي ميهمان گوشهاي شيفتگان و دلدادگان مي‏شود.

او همان گونه كه از نسل پيامبر رحمت، محمد(ص) است و به آن افتخار مي‏كند به شمعون نيز از سوي مادر انتساب دارد و به اين پيشينه پاك اشاره مي‏كند.




  • چون حريم پاك هر آينه‏اي
    كعبه قلبي است در هر سينه‏اي2



  • كعبه قلبي است در هر سينه‏اي2
    كعبه قلبي است در هر سينه‏اي2



نرجس، بانوي نجابت و نيايش است كه شميم حضور او در سامرا پس از گذشت قرنها جان شيعيان شيفته خاندان ولايت و امامت را طراوت مي‏بخشد و در سايه اين آفتاب روشن اجابت، دلها آرام و قرار مي‏گيرد.

آنچه پيش روي داريد پژوهشي در زندگاني پاك‏بانوي انتظار است كه در هفت بخش مورد بررسي قرار گرفته است:

الف) شيوه‏شناسي در پژوهشهاي تاريخي

ب) نياي نرجس

ج) در آينه كلام معصومان(ع)

د) بر ساحل صفات اخلاقي

ه···) پيوندي جاودانه

و) مادري، جلوه‏اي جاودان

ز) خزان زندگي گل نرگس

اميد آنكه اين نوشتار در ديدگان سليمان‏منظر حضرت حجت(ع) و آن بانوي آسماني بار يابد.

* شيوه‏شناسي در پژوهشهاي تاريخي

در باره زندگاني نرجس و كيفيت تولد فرزند بزرگوارش امام عصر(ع) روايات گوناگوني وارد شده است. با توجه به اينكه برخي از خرده‏گيران به روايات خدشه وارد كرده و آنها را قابل استناد نمي‏دانند ذكر دو مقدمه ضروري است:

الف) بحث اعتبار در احاديث شريفه به چند صورت است. گاهي در عرصه فقه و احكام شرعيه است كه به اعتبار سند مي‏نگريم و در اين صورت خبر صحيح و حسن و موثق مورد توجه است به گونه‏اي كه منافي هم نداشته باشد و ملاك اعتبار احاديث، ضعيف نبودن آنها از نظر سند و روشني دلالت است. و گاه در باب عقايد به بررسي احاديث مي‏پردازيم كه در اين صورت يقين و علم باعث اعتبار آنها مي‏گردد يعني اعتبار بايد به گونه‏اي باشد كه علم‏آور و يقين‏زا باشد. اما آن گاه كه در حوزه تاريخ از روايات استفاده مي‏شود اعتبار احاديث و اخبار با حوزه فقه و عقايد فرق مي‏كند. در علم تاريخ، مورخين مسلمان و غير مسلمان و شيعه و غير شيعه در عرف عمليِ خويش هر مطلبي را به صورت مسند و با توجه به احاديث صحيح ذكر نمي‏كنند بلكه همين كه در فلان كتاب معتبر تاريخي مطلبي ذكر شده است و نقلي مخالف آن نبوده و برخي از نقلها با مطالب ديگر منافاتي نداشته باشد به سخنان آن عالم اعتنا كرده و آن را نقل مي‏كنند به عبارتي در تاريخ مي‏توان به روايات و نقلهاي مرسل كه در نوشتار عالم

معتبري باشد اعتنا كرد.

در مورد تفاوت عرصه فقه و عقايد، علماي علم اصول در مباحث قطع و ظن و همچنين بحث حجيّت خبر واحد مطالبي را ذكر كرده‏اند كه ما به علت اختصار از بيان آنها مي‏گذريم اما در مورد تفاوت اعتبار احاديث در فقه و تاريخ علاقه‏مندان با رجوع به كتاب قوانين مرحوم ميرزاي قمي مي‏توانند مطلب را پي گيرند.

بنابراين رواياتي كه در «كتاب الغيبة» و «الكافي» و «بحارالانوار» ذكر شده است و در آنها زندگاني خاتون سامرا، نرجس، بيان شده است قابل استناد بوده و با آن روايات مي‏توان به شناخت اين بانو پرداخت.

ب) در صورتي كه برخي از انديشمندان مطلب فوق را نپذيرند و قائل به تفاوت اعتبار احاديث تاريخي و فقهي و عقايد نباشند از طريق قانون روايات مستفيضه كه مورد قبول علماي رجال و درايه است مي‏توان اين مشكل را حل كرد. در واقع مضمون احاديثي كه در مورد نرجس آمده است و استفاضه اجمالي دارند يعني تعداد آنها زياد است ـ اگر چه به حدّ تواتر نمي‏رسد ـ و قدر متيقن اين موارد مستفيضه موجب اعتبار آنها در حوزه تاريخ مي‏شود. بنابراين اكنون كه روايات زيادي با اسناد گوناگون و از طرف مختلف در مورد نرجس، بانوي فضيلتها، ذكر شده است مي‏توان به آنها استناد كرد. افزون بر اين مطلب حضور حكيمه، دختر امام جواد(ع)، در ناقلان احاديث است كه از خاندان معصومان(ع) بوده و اگر چه در كتبِ رجالي نامي از او نيست، زيرا احاديث ذكرشده توسط ايشان جنبه فقهي ندارد ولي حُسن حال اين بانو بر همگان ثابت است.1

اينك با توجه به اين دو مقدمه در آينه زندگاني بانو نرجس مي‏نگريم تا از خرمن وجودش خوشه‏اي برچينيم.

نرجس، بانوي نجابت و نيايش است كه شميم حضور او در سامرا پس از گذشت قرنها جان شيعيان شيفته خاندان ولايت و امامت را طراوت مي‏بخشد و در سايه اين آفتاب روشن اجابت، دلها آرام و قرار مي‏گيرد.

* نياي نرجس

نرجس دختر يشوعا، پسر قيصر روم است و مادر او از نوادگان شمعون و فرزند كليسا و انجيل. نامهاي ديگر اين بانو، ريحانه، سوسن، صيقل [يا صقيل]، خَمط، نسيم و ... است كه بنا بر روايات چون باردار به نگين ولايت، حضرت ولي عصر(عج)، بود او را صيقل ناميدند.2

نكته قابل توجه اينكه در اصل حديث واژه «صقيل» بوده است ولي در «نجم الثاقب» به صيقل تبديل شده است.3 در كتب لغت واژه صقيل به معناي برّاق و جلادار آمده است و واژه صيقل به معناي تيزكننده شمشير.4 با توجه به متن روايت كه علت نام صيقل را بارداري نرجس به

فرزند عزيزش مي‏داند واژه «صقيل» بيش از «صيقل» براي نام ايشان مناسبت دارد اگر چه مي‏توان ارتباطي بين اين دو نام ايجاد كرد، و گفت كه چون براي جلا دادن از اشياء الماس‏گونه استفاده مي‏كنند لذا اين دو با هم تفاوت چنداني ندارند ولي قول اول بهتر است.

در لغت «صَقليّه» را نام جزيره‏اي در جنوب غربي ايتاليا مي‏دانند1 و شايد نام صيقل يا صقيل به علت انتساب نرجس به حوالي اين مكان جغرافيايي باشد. در مجمع‏البحرين نيز نام مكاني ذكر شده كه تا حدودي شباهت به اين نام دارد.2

«خمط» نام ديگر ايشان است كه در وفيات الاعيان آمده است و در كتب لغت اين واژه، «خوشبوي» گرديدن و «بدبو» گرديدن3 معنا شده است يعني دو معناي متضاد دارد، در مفردات نيز مي‏خوانيم خمط گياه بي‏خار است4. ابومحمد بن‏شاذان از امام حسن عسگري(ع) در مورد آخرين حجت خدا و نام مادرش مي‏پرسد؛ حضرت مي‏فرمايد: اُمّه مليكة التي يقال لها بعض الايام سوسن و في بعضها ريحانة و كان صقيل و نرجس ايضا من اسمائها.5

مادرِ او مليكه است كه برخي مواقع به او سوسن گفته مي‏شود و گاهي اوقات ريحانه. و صقيل و نرجس از ديگر نامهاي اوست.

ماريه و نسيم دو نام ديگر مادر امام زمان(ع) است كه شيخ‏صدوق از آن ياد مي‏كند و «وِرداس» به معناي گلگون هم آمده است.6

در باره نام مبارك مادر امام زمان(ع) حديث ديگري وجود دارد كه مرحوم شيخ صدوق آن را از جابر بن‏عبداللّه‏ انصاري نقل مي‏كند. جابر بن‏عبداللّه‏ از لوح و صحيفه حضرت فاطمه(س) نام مادر حضرت را اين گونه بيان مي‏كند:

«اُمّهُ جاريةٌ اسمُها نرجس»؛ مادر او كنيزي است كه نامش نرجس است.

نرجس دختر يشوعا، پسر قيصر روم است و مادر او از نوادگان شمعون و فرزند كليسا و انجيل. نامهاي ديگر اين بانو، ريحانه، سوسن، صيقل [يا صقيل]، خَمط، نسيم و ... است.

با توجه به اين روايت درمي‏يابيم كه شايستگي و وارستگي اين بانو به گونه‏اي است كه نام او در صحيفه فاطمه(س) آمده است. گفته شده است كه نرجس كنيز نبوده و تبار و خانواده گرامي او مشخص است ولي چون در ميان اسيران از روم به بغداد آمده بود و او را از برده‏فروشي خريداري كرده بودند او را كنيز و جاريه ناميدند و پس از تولد فرزندش «امُ ولد» خوانده شد.7 در مورد وجود نامهاي متعدد كنيزان و بويژه نامهاي زيباي اين بانوي گرامي دو احتمال وجود دارد:

الف) صاحبان كنيزان براي خوشامد آنها از نامهاي گلها استفاده كرده و در زمانهاي مختلف آنان را با نامهاي گوناگون صدا مي‏زدند و يا اينكه چون هر كنيزي پس از خريداري متعلق به صاحب جديد خود مي‏شد هر مولايي نامي بر وي مي‏گذاشت و تعدد نامها به اين دليل است. لازم به ذكر است كه در مورد نرجس خاتون، خريد و فروش تنها يك بار صورت گرفت و آن هم از سوي امام(ع) بوده است. از اين‏رو قسمت اول اين بحث، احتمال قوي‏تري است.

ب) به علت مخفي بودن تولد حضرت مهدي(ع) و منحرف كردن اذهان جاسوساني كه در خانه امام حسن عسگري(ع) رفت و آمد داشتند اين بانوي كريمه با نامهاي متعدد خوانده مي‏شد تا آن نور اعظم محفوظ بماند.

بانو نرجس از سوي پدر به خاندان قيصر روم متصل مي‏گردد و به فرموده امام حسن عسگري(ع) ـ در جواب محمد بن‏عبدالجبار كه پرسيد يتولد هو يا بن‏رسول اللّه‏؟ وصي شما از چه كسي زاده مي‏شود؟ «من ابنة قيصر ملكُ روم8 از دختر (نواده) قيصر روم. لذا او از تبار قيصر است.

در كتاب تاريخ بزرگ جهان نوشته كارل گريمبرگ خصايل قيصر اين گونه به تصوير كشيده شده است:

«قيصر قدرت را در پرتو اسلحه و زور به دست آورد ولي هرگز آهنگ آن نداشت كه هميشه بر اسلحه متكي باشد و حتي نگهبانان شخصي را هم براي خويش نگاه نداشت و هيچ كس پيش از وي چنين جوانمردانه از قدرتش استفاده نكرده بود. هيچ كدام از پادشاهان عصر باستان به اندازه قيصر از عصر خود جلوتر نرفته بودند.9»

در جاي ديگر همين مورخ مي‏نويسد:

«قيصر نمونه بارزي از رومياني بود كه سرشار از خونسردي، خويشتن‏داري و مال‏انديشي مي‏باشد.

«مومسِن» وي را يگانه مردي مي‏بيند كه سلطه جهانيِ او، وي را از راه به در نبرده است.»

صفاتي چون جوانمردي، خويشتن‏داري، آرماني بودن و آينده‏نگري و ... از جمله صفات قيصر است كه طبيعتا در فرزندان وي مثل يشوعا، پدر نرجس، ظهور و بروز نموده و اين بانوي بزرگوار نيز از آنها بي‏بهره نخواهد بود. شيخ صدوق مي‏نويسد: «نرجس در قصر قيصر روم شرقي، جد پدري خود، رشد كرد.1» و منظور از قيصر در اين عبارت همان قيصر، با صفاتي كه گفته شد، است. گفتني است كه همه پادشاهان روم را قيصر مي‏نامند و شايد جد نرجس‏خاتون «توفيل» و يا «ميخائيل بن‏توفيل» باشد كه در زمان معتصم عباسي پادشاه روم بوده‏اند. جدّ مادري نرجس، شمعون است كه برخي از صفات معنوي و روحاني و حق‏جويانه نرجس، ارمغان اين بزرگ‏مرد مسيحيت است. حضرت ولي عصر(ع) سخني دارد به بلنداي آفتاب و زيبايي مهتاب؛ مي‏فرمايد:

«يا معشر الخلائق! ... اَلا و من اراد ان ينظر الي عيسي و شمعون فها انَا ذا عيسي و شمعون ...2»

اي مردم ... بدانيد اگر كسي بخواهد عيسي و شمعون را بنگرد همانا من عيسي و شمعون هستم.

حضرت با اين جمله جدّ مادري خويش را كه ريشه دوم اوست معرفي نموده و با اين سخن نقش عظيم مادر را بيان مي‏فرمايد.

شمعون صفا، فرزند حمون، جد مادري بانو نرجس است. او پس از عروج مسيح(ع) با يك انتصاب الهي جانشين او شده و به عنوان وصيّ حضرت مسيح در تاريخ شناخته شده است. احاديث بسياري وجود دارد كه شباهت منصب ولايي حضرت علي(ع) و شمعون صفا را نمايانگر است و ما به علت اختصار از ذكر آنها معذوريم.3

در باره عظمت شمعون كتب تاريخي غرب مُهر سكوت را شكسته و مي‏نويسند:

«در عيد نزول الواح موسي(ع)، پنجاه روز پس از احياي مسيح، شمعون الصّفا در بين جماعت مردم وعظ و خطابه كرد. در كتاب «شرح احوال حواريون» روايت مي‏كند كه در آن روز شمار پيروان مسيح به قريب 3000 نفر افزايش يافتند4» و اين ميزان تأثير كلام شمعون را مي‏رساند و نشان از بزرگي او دارد.

پيامبر گرامي اسلام در باره شمعون مي‏فرمايد:

«... آن هنگام كه اراده خدا بر غيبت عيسي قرار گرفت بر او وحي شد كه نور و حكمت الهي و دانش كتابش را به شمعون بن‏حمون صفا به وديعه بگذارد و او را جانشين خود بر مؤمنين قرار دهد. عيسي نيز چنين كرد و ...5»

گفتني است كه شمعون وصي حضرت عيسي(ع) است و حضرت يحيي وصي شمعون است و فرزندان شمعون قبل از شهادت حضرت يحيي توسط خودِ ايشان به وصايت منصوب شدند و در طول تاريخ درخشش فراواني داشتند.

* در آينه كلام امام

براي شناختن افراد توجه به سخنان بزرگان در مورد آنان اهميت شاياني دارد. نرجس بانويي است كه صفات والاي او حكايت از شخصيت برجسته و وارسته او مي‏كند ولي آشنايي با او در آينه روايات عظمت اين بزرگ‏بانو را بيش از پيش بر ما نمايان مي‏سازد. در كتاب منتخب‏الاثر نه حديث در اين باره ذكر مي‏كند. در اين احاديث با واژه‏هاي «خَيرة الاِماء» و «سيدة الاِماء» از پاك‏بانوي سامراء، نرجس، ياد شده است.6

مدائني در ينابيع المودة، ص512 مي‏نويسد: حضرت علي(ع) بعد از واقعه نهروان خطبه خواند و در قسمتي از آن فرمود: ... فَيا ابنَ خِيَرةِ الاماء متي تنتظر؟ پس اي فرزند بهترين كنيزان تا چه زمان منتظر مي‏ماني؟

و امام صادق(ع) در پاسخ ابابصير كه پرسيد قائم شما اهل‏بيت كيست؟ فرمود:

«يا ابابصير! هو الخامس من ولد ابني موسي ذلك، ابنُ سيدة الاماء ...7»؛

اي ابابصير! قائم ما پنجمين فرزند پسرم موسي است، پسر بهترين كنيزان ...

و در روايتي است كه از امام باقر(ع) پرسيدند آيا منظور اميرالمؤمنين(ع) از جمله «بِاَبي يابن خَيرة الاماء» حضرت فاطمه است؟ ايشان فرمود: فاطمة خيرُ الحرائر8؛ فاطمه بهترين زنان آزاده است. يعني مراد مادر حضرت حجت است، نرجس.

و نيز در تاريخ ذكر شده است كه امام حسن مجتبي(ع) پس از صلح با معاويه در جمع بيعت‏كنندگانش فرمود:

«چه مي‏دانيد كه من چه كردم! آنچه كردم بهتر است براي شيعيانم از آنچه كه خورشيد بر آن طلوع و غروب مي‏كند. آيا من امام شما نيستم و طاعتم بر شما واجب نيست؟! ... پس خداوند متعال ولادت (قائم) او را مخفي نگاه داشته و او را غايب مي‏كند. او نهمين فرزند برادرم حسين و پسر سيده زنان (سيّدة الاماء نخ) است»9.

* بر ساحل صفات

از نظر دانش روانشناسي انسانها را مي‏توان از دو طريق شناخت. اول از طريق حسب و نسب و پيشينه خانوادگي آنها و سپس با توجه به وجود صفات نيك و شايسته و رفتارهاي صحيحي كه از آنان ديده شده است. در مورد نرجس دانستيم كه از نظر خاندان و تبار، بسيار والا و بلندمرتبه است. اكنون به صفات شخصي آن بزرگوار مي‏پردازيم تا به حقيقت وجودي او آگاهي يابيم. صفات و ويژگيهاي اين بانوي فرهيخته را مي‏توان اين گونه برشمرد:

كيمياي ادب

بشر بن‏سليمان مي‏گويد هنگام ورود شاهزاده رومي به سامراء، امام علي النقي(ع) به او فرمود: خداوند مهربان عزت و سرفرازي اسلام و ذلت و فرومايگي مسيحيت را چگونه به تو نماياند و شرافت و برتري محمد(ص) و دودمانش را چگونه بر تو آشكار ساخت؟

گفته شده است كه نرجس كنيز نبوده و تبار و خانواده گرامي او مشخص است ولي چون در ميان اسيران از روم به بغداد آمده بود و او را از برده‏فروشي خريداري كرده بودند او را كنيز و جاريه ناميدند.

ين شاهزاده مؤدب با كمال خضوع گفت: اي فرزند رسول خدا! چگونه براي شما چيزي را شرح دهم كه خود آگاهتريد و بيش از من مي‏دانيد؟!1

ادب يكي از ويژگيهاي والاي انسانهاي كامل است و نمود و تجلي ادب در رفتار و گفتار انسانها مشاهده مي‏گردد. خداوند در قرآن كريم كمال ادب را داشته و پيامبر بزرگوارش نيز با جمله زيباي «اَدَّبَني ربي فاحسن تأديبي2» خود را تأديب‏شده الهي معرّفي مي‏كند و انسانهاي برجسته همواره با اين صفت شايسته شناخته مي‏شوند. حكيمه دختر امام جواد(ع) مي‏فرمايد: روزي نزد نرجس رفتم (پس از ازدواج او با امام عسگري(ع)). او در حالي كه مي‏خواست كفشهايم را در آورد گفت: اي بانوي بزرگ من اجازه دهيد كفشهايتان را درآورم؛ گفتم: تو بانو و صاحب من هستي تو را نرسد كه خدمت من كني و كفش از پايم درآوري بلكه اين من هستم كه بايد به ديده منت خدمتگزار تو باشم.3

و اين نهايت ادب پاك‏بانوي روم به دختر امامت و ولايت است.

در روايت ديگر حكيمه‏خاتون مي‏گويد: شب تولد حضرت حجت(ع) به امر امام حسن عسگري(ع)، برادرزاده‏ام، نزد آنها ماندم. پس از آنكه اثر حمل و بارداري در نرجس نديده و با سخن امام حسن آرامش و قرار يافتم نزد نرجس برگشتم. او پرسيد: امشب در چه حالي هستيد؛ بانوي من!

گفتم: نه، بلكه تو بانوي من هستي و خاتون خاندان ما مي‏باشي.4 نرجس با واژه «بانوي من» ادب و ارادت خويش به خاندان پيامبر اسلام را ابراز مي‏كند.

بر بلنداي بينش و بصيرت

بانوان بيدار و بصير همواره در عرصه انتخاب بهترينها را برمي‏گزينند و ظاهر فريبنده برخي از مسايل آنها را دچار مشكل در گزينش نمي‏كند. نرجس، بانوي شرافت، در محضر امام هادي(ع) است و حضرت به او مي‏فرمايد: «فانّي احبّ ان أكرمكِ فانما احب اليك عشرة الآف درهمٍ او بُشر لك بشرف الابد.»

دوست دارم تو را گرامي دارم و عطايي دهم. كدام براي تو بهتر است؟ ده هزار درهم يا بشارت به عزت و شرف جاودانه؟

نرجس شاهزاده رومي است كه در قصر زيبا و باشكوه قيصر به سر برده است، همواره در ناز و تنعّم مادي بوده است اما بينش و بصيرت وي نسبت به زندگي تا حدي است كه هرگز نعمتهاي جاودانه معنوي را با ماديات عوض نمي‏كند. از اين‏رو در پاسخ امام هادي(ع) مي‏گويد: بشارت به شرفي جاودانه را مي‏خواهم.

و امام مي‏فرمايد: بشارت باد تو را به فرزندي كه سيطره حكومتش شرق و غرب عالم را فرا گيرد و زمين را پر از عدل و داد نمايد.5

و اين گونه ظرف وجود نرجس قابليت ميزباني حضرت ولي عصر(ع) را يافته و اين گونه زيباترين تولد آفرينش صورت مي‏گيرد.

با اندك تدبر در اوضاع سياسي سامرا، در زمان امام حسن عسگري(ع) درمي‏يابيم كه نرجس با آگاهي نسبت به زمان خود و

بانوان بيدار و بصير همواره در عرصه انتخاب بهترينها را برمي‏گزينند و ظاهر فريبنده برخي از مسايل آنها را دچار مشكل در گزينش نمي‏كند.

بينشي والا خويشتن را در معرض شناخت جاسوسان قرار نمي‏دهد و اين گونه از جان آخرين وصي پيامبر محاظفت مي‏كند. اوضاع سياسي در آن زمان به اندازه‏اي سخت و خفقان‏زا بود كه به خاطر مسايل امنيتي مقدمات زفاف امام حسن عسگري(ع) و نرجس در منزل حكيمه‏خاتون برقرار شد مبادا دشمن احتمال ولادت امام زمان(ع) را داده و در صدد نابود كردن وي برآيد.6

پس از تولد نيز نرجس با فرزند خويش در شرايطي استثنايي زندگي كرده و همواره شاهد حضور جاسوسان بني‏عباس در بيت آل محمد(ص) بود. زندگي در چنين شرايطي حقيقتا نياز به يك پشتوانه قوي معنوي و بصيرتي ژرف دارد.

يكي ديگر از مظاهر بينش و بصيرت اين بانوي بصير سخني است كه در پاسخ بشر بن‏سليمان ـ كه از اولاد ابوايوب انصاري است و مورد اعتماد حضرت هادي(ع) ـ مي‏گويد. بشر مي‏گويد: ... كنيز نامه امام دهم را از جامه‏اش بيرون آورد. و مي‏بوسيد و مي‏بوييد و آن را بر ديدگان و گونه‏هايش مي‏گذاشت، به او گفتم:

عجبا! تو نامه‏اي را مي‏بوسي كه نويسنده‏اش را نمي‏شناسي؟!

در پاسخ گفت: «ايّها العاجز الضعيف المعرفة بمحلّ اولاد الانبياء اعرني سمعك و فرّغ لي قلبك اَنَا مليكة بنت يشوعا ...7

اي درمانده كم‏معرفت به مقام اولاد پيامبران! گوش به من ده و دل سوي من دار. من مليكه دختر يشوعا، پسر قيصر هستم و ...»

شناخت و معرفت حقيقي نسبت به اولياء و انبياء الهي و اهل‏بيت عصمت و طهارت ـ عليهم‏السلام ـ دُرّ گرانبهايي است كه نصيب هر كس نمي‏شود. اين شاهزاده رومي و نواده وصي عيسي چنان معرفتي دارد كه عظمت و مقام والاي امامت را ناديده درك كرده و ولايت اهل‏بيت را در دل دارد. و چه زيبا در زيارتنامه اين بانو مي‏خوانيم كه: «اشهد انّك مضيتِ علي بصيرة من امرك8».

شهد شكيبايي

آنچه از نوشتار مورخين مسلمان و غير مسلمان برمي‏آيد آن است كه اوضاع سياسي و فرهنگي سامراء بسيار متشنج بوده و زندگي در چنين اوضاع و احوالي نياز

منابع:

علامه مجلسي(ره)، بحارالانوار، ج53، ص9.

ـ كمال‏الدين، ج2، ص423 ـ 432

ميرمحمد صادق خاتون‏آبادي، كشف‏الحق، ص34

احمد سيّاح، فرهنگ جامع نوين، ج1 و 2، ص814.

طُريحي، مجمع‏البحرين، ص622

فرهنگ جامع نوين، ص272.

راغب اصفهاني، مفردات الالفاظ القرآن، ص159

حاج‏ميرزا حسين طبري نوري، نجم الثاقب، ص18

حضيني، الهداية الكبري، ص248 و 357

نهلا غروي ناييني، محدثات شيعه، ص284.

شيخ حرّ عاملي، اثبات الهداة، ج7، ص137، ح670

كارل گريمبرگ، تاريخ بزرگ جهان، ترجمه سيدضياءالدين دهشيري، ج3، ص129

بحارالانوار، ج53، ص9.

بحارالانوار، ج38 و 53.

تاريخ بزرگ جهان، ج3، ص293

ـ لطف‏اللّه‏ صافي گلپايگاني، منتخب‏الاثر، ص238.

علامه سيدمحسن امين، بر ستيغ آرمانها (ترجمه اعيان الشيعه)، ص35

راوندي، نوادر راوندي، ج5، ص392.

بر ستيغ آرمان‏ها، ص39 و 40.

سيد جمال‏الدين حجازي، آخرين سفير، ص28

بحارالانوار (ترجمه)، ج13، ص203

شيخ‏عباس قمي، مفاتيح الجنان، ص854.


1 ـ با استفاده از زحمات خالصانه برادران در دارالحديث همه احاديث و مسانيد و طرق آنها بررسي شد.

1 ـ علامه مجلسي(ره)، بحارالانوار، ج53، ص9.

1 ـ با استفاده از زحمات خالصانه برادران در دارالحديث همه احاديث و مسانيد و طرق آنها بررسي شد.

1 ـ همان.

1 ـ علامه سيدمحسن امين، بر ستيغ آرمانها (ترجمه اعيان الشيعه)، ص35.

1 ـ كمال‏الدين، ج2، ص416.

2 ـ طُريحي، مجمع‏البحرين، ص622.

2 ـ احمد عزيزي، كفشهاي مكاشفه.

2 ـ راوندي، نوادر راوندي، ج5، ص392.

2 ـ بحارالانوار، ج53، ص9.

2 ـ كمال‏الدين، ج2، ص423 ـ 432.

3 ـ ر.ك، بحارالانوار، ج38 و 53.

3 ـ ميرمحمد صادق خاتون‏آبادي، كشف‏الحق، ص34.

3 ـ بر ستيغ آرمان‏ها، ص39 و 40.

3 ـ فرهنگ جامع نوين، ص272.

4 ـ راغب اصفهاني، مفردات الالفاظ القرآن، ص159.

4 ـ همان.

4 ـ احمد سيّاح، فرهنگ جامع نوين، ج1 و 2، ص814.

4 ـ تاريخ بزرگ جهان، ج3، ص293.

5 ـ حاج‏ميرزا حسين طبري نوري، نجم الثاقب، ص18.

5 ـ سيد جمال‏الدين حجازي، آخرين سفير، ص28.

5 ـ كمال‏الدين، ج2، ص130.

6 ـ حضيني، الهداية الكبري، ص248 و 357.

6 ـ بحارالانوار (ترجمه)، ج13، ص203.

6 ـ لطف‏اللّه‏ صافي گلپايگاني، منتخب‏الاثر، ص238.

7 ـ نهلا غروي ناييني، محدثات شيعه، ص284.

7 ـ كمال‏الدين، ص240.

7 ـ بحارالانوار، ج51، ص7.

8 ـ شيخ‏عباس قمي، مفاتيح الجنان، ص854.

8 ـ منتخب‏الاثر، ص240، به نقل از بحارالانوار.

8 ـ شيخ حرّ عاملي، اثبات الهداة، ج7، ص137، ح670.

9 ـ همان، ص206.

9 ـ كارل گريمبرگ، تاريخ بزرگ جهان، ترجمه سيدضياءالدين دهشيري، ج3، ص129.

/ 1