يك كتاب در يك مقاله مسيحيّت و اديان جهان: راههاي گفتگو با اسلام،آيينهاي هندو و بودايي* - یک کتاب در یک مقاله نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یک کتاب در یک مقاله - نسخه متنی

پتر هاینگ

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




يك كتاب در يك مقاله مسيحيّت و اديان جهان: راههاي گفتگو با اسلام،آيينهاي هندو و بودايي*

نويسنده: هانس كونك، يوزف فان اِس،هاينزخ فون شتينكرون، هاينس بخرت

نويسنده: پتر هاينگ

نيويورك، 1986

Christianity and the World Religions

Paths of Dialogue with Islam

Hinduism, and Buddhism

Homs Kung, Josef van Ess

Heinrich von Stietencron, Heinz Bechert

(Translated by: Peter Heinegg)

New York, 1986

هانس كونك در مقدّمه كتاب مي‏نويسد:

يك فرد مسيحي يا غير مسيحي چه موضعي را بايد نسبت به اديان ديگر اتخاذ كند؟ اكنون كه آفاق جغرافيايي و تاريخي «جهان ديني» به بركت سفرهاي اكتشافي و دانش نو بنياد تاريخ دين بسيار گسترش يافته است؛ اين سؤال اهميّت بيشتري دارد. پيوستگي اجتماع عصر ما به گونه‏اي است كه همواره با تعداد زيادي از پيروان اديان ديگر سر و كار داريم.

البتّه هنوز هم آگاهي ما از اديان بسيار ناچيز است و اگر متخصّصين را استثنا كنيم، بايد بگوييم كه اطّلاع كنوني ما در مورد ساير اديان جهان در سطح اطلاعاتي است كه حدود پنجاه سال پيش در مورد ساير فرقه‏هاي مسيحي داشتيم.

با وجود اين عقب‏ماندگي باز هم بايد اميدوار بود. خوشبختانه دوران جنگ گرم و سرد سپري شده و بشر امروزي با پشت سر نهادن دوران «همزيستي» به دوران «براي هم زيستن» روي آورده است و «جهاني انديشيدن» در عصر حاضر به «مجمع كليساهاي مسيحي» محدود نمي‏شود. بلكه «مجمع اديان بزرگ» را در نظر مي‏گيرد.

چهار فصل آغاز كتاب به «گفتگوي اسلام و مسيحيت» اختصاص دارد.

در فصل اوّل سير تحوّل آگاهي مسيحيان از اسلام مطرح مي‏شود و نويسندگان نشان مي‏دهند كه چگونه مسيحيان عصر حاضر ـ برخلاف گذشتگان خود ـ براي به دست آوردن اطلاعات درست از اسلام آمادگي دارند.

در آغاز اين فصل «يوزف فان اس» مي‏نويسد:1

گرچه علاقه به پژوهش در باب اسلام به زمانهاي دور باز مي‏گردد. امّا دستاوردهاي آن همواره نادرست بوده و مطالبي كه در باب اسلام ارائه مي‏شود به دو سبب تكان دهنده است:

1) به علّت تعصّب و جهت گيري پژوهندگان، به گونه‏اي كه داوري را مخدوش مي‏كند؛

2) به علّت چهره وحشت‏آور و گريز دهنده‏اي كه از اين دين ترسيم مي‏شود. هيچ كس از آيين بودا يا كيش هندو نمي‏ترسد؛ ولي ترس از اسلام عموميّت دارد. اين ترس خاصّ اين زمان و زاييده بحران نفت يا انقلاب اسلامي نيست، بلكه حتّي در قرون وسطي و ابتداي عصر جديد، با مطرح شدن چيز ترس آوري مانند موج فتوحات در جنگهاي صليبي يا فتوحات تركان عثماني، علاقه همگاني به مطالعه در باب اسلام اوج مي‏گرفت.

در چنين فضايي به منظور فرو نشاندن عطش همگاني، اطلاعات ناقص و شايعات بي‏اساس رشد مي‏كند و به همين علّت هنگامي كه در آغاز قرن دوازدهم ميلادي يك نويسنده به نام گيبرت اهل نوگنت (Guibert of Nogent) به گردآوري مطالبي نادرست از بافته‏هاي مردم كوچه و بازار پيرامون پيامبر اسلام اقدام كرد، در توجيه عمل خود چنين نوشت: «هنگام سخن گفتن درباره شخصي كه مورد علاقه ما نيست، استناد به سخنان سخيف اشكالي ندارد.»

اكنون ديگر وضع بدين منوال نيست: نويسندگان و متألّهين عصر ما جهاني‏مي‏انديشند، همچنين «شوراي‏واتيكاني دوّم» بيانيه معروفي پيرامون مسلمانان صادر كرده كه متن آن معمولاً در جلسات افتتاحيه گفتگوي ديني بين مسيحيان كاتوليك و مسلمين قرائت مي‏شود.

«هانس كونگ» از جانب مسيحيت چنين پاسخ مي‏دهد:

اسلام، پيامبر و قرآن را بايد از درون و از ديدگاه يك مسلمان معتقد بررسي كرد و آموخت. در طول تاريخ غالبا اسلام به عنوان يك واقعيّت مزاحم، تهديد كننده و ترس آور براي جهان مسيحيّت بوده است و در واقع، هنوز هم با گذشت 2000 سال از مسيح و 1400 سال از پيامبر، با آنكه مسيحيان با مسلمين همسايه‏اند (و به علّت اين همسايگي) بيشتر مسيحيان اسلام را پديده‏اي نامطلوب مي‏دانند و نويسندگان مشهور عصر ما تجديد حيات اسلام را يك نقطه عطف بد عاقبت براي تاريخ غرب معرّفي مي‏كنند.

با گذشت بيش از 500 سال از ظهور پيامبر هنوز اروپاي غربي اطّلاع درستي از اسلام نداشت. سرانجام به سال 1142، راهب اعظم كلوني به نام پطرس محترم، با سفر به اندلس اسلامي و احساس نياز به منابع مكتوب و معتبر، بنياد يك رشته از بررسيها پيرامون اسلام را نهاد و در اين رهگذر نخستين ترجمه قرآن به زبان لاتين را انجام داد. از اين پس نيز تا 500 سال ديگر، اروپاييان تصويري تحريف يافته و نادرست از اسلام در ذهن خود داشتند و اسلام را دين پر از خشونت و دنياپرستي و پيامبر را يك مدّعي مجنون و دشمن مسيح مي‏پنداشتند. در مقابل اين تصوير وارونه، در يك تصوير خيالي ديگر مسيحيّت را دين راستي، آشتي، دوستي و پرهيزكاري معرّفي مي‏كردند، و در واقع سلامت و تماميّت مسيحيّت در برابر اديان رقيب از طريق دروغ و تهمت تأمين مي‏شد.

گرچه در اواخر قرون وسطي برتري مسلمين در علوم و فنون گوناگون براي اروپاييان به اثبات رسيد، امّا در دوره رنسانس، علي‏رغم تلاش برخي از دانشمندان و دولتمردان اروپا، مقرّر گرديد كه آثار مسلمين به فراموشي سپرده شود. هنگامي كه در نيمه اوّل قرن 16 تهديد نظامي تركان افزايش يافت، متن عربي قرآن كه در ونيز چاپ شده بود، قبل از انتشار، به فرمان پاپ سوزانده شد؛ از سوي ديگر لوتر رهبر نهضت اصلاح دين، خواهان ترجمه و انتشار قرآن بود، تا (به قول او) مردم بدانند يك كتاب باطل و نفرت آميز چه مطالبي را در بردارد.

با فرارسيدن عصر روشنگري در قرن 18 و پديد آمدن دوران بردباري، نويسندگان اظهارات ارزشمند و بي‏طرفانه‏اي در باب اسلام داشتند.

سرانجام در قرن 19 با اوج گرفتن شرق شناسي، آثار گرانبهايي در باب پيامبر، قرآن، فرهنگ اسلامي و عيسي در قرآن منتشر شد.

تا چند دهه پيش كليساي كاتوليك هيچ گونه رستگاري را بيرون از «كليساي مقدّس كاتوليك رومي» ممكن نمي‏دانست. امّا «شوراي واتيكاني‏دوم»در بيانيه‏خود به‏سال1953 پس‏ازپذيرفتن امكان نجات بخشي ساير اديان آسماني، درباره مسلمين اينگونه اظهارنظر كرد:

«همچنين نجات خداوند شامل حال كساني خواهد شد كه آفريدگار را قبول دارند، مخصوصا مسلمانان كه به دين ابراهيم اعتراف مي‏كنند و همراه با ما خداي يكتا را كه داور آدمي در واپسين روز است، مورد ستايش قرار مي‏دهند. (ماده

16)»

پيامبر اسلام حتّي از ديدگاه بنيادگراترين مسيحيان با پيامبرانِ بني‏اسرائيل شباهتهايي دارد:

1 ـ مانند پيامبران بني‏اسرائيل، پيامبر اسلام ولايت خود را نه بر يك منصب اجتماعي، بلكه بر ارتباط شخصي و ويژه خود با خدا استوار نمود.

2 ـ مانند پيامبران بني‏اسرائيل، پيامبر اسلام اراده‏اي قوي داشت و خود را تحت تأثير پيام دروني مي‏ديد و تسليم پيام الهي شده بود.

3 ـ مانند پيامبران بني‏اسرائيل، پيامبر اسلام ميان يك بحران ديني و اجتماعي قيام كرد. وي با پارسايي شديد و مواعظ انقلابي خود در مقابل طبقه ثروتمند حاكم و سنتهاي مورد حمايت آن گروه ايستاد.

4 ـ مانند پيامبران بني‏اسرائيل، مانند پيامبران بني‏اسرائيل، پيامبر اسلام كه خويشتن را معمولاً يك «هشدار دهند» (نذير) مي‏ناميد، خود را فقط سخنگوي خدا (و نه از جانب خود) معرفي مي‏كرد.

5 ـ مانند پيامبران بني‏اسرائيل، پيامبر اسلام با جدّيت تمام از خداي يكتا كه هيچ شريكي ندارد و آفريدگار و داور مهرباني است، تجليل مي‏كرد.

6 ـ مانند پيامبران بني‏اسرائيل، پيامبر اسلام بر اطاعت مطلق از خداي يگانه و سرسپردن و تسليم به او تأكيد مي‏كرد (اسلام در لغت به معناي تسليم است.) همچنين مردم را به سپاسگزاري از خداي متعال و بزرگواري ورزيدن در برابر همنوعان فرا مي‏خواند.

7ـ مانند پيامبران بني‏اسرائيل، پيامبر اسلام توحيد را باانسان‏دوستي پيوند داد و ايمان به‏خدا و روز داوري را با عدالت اجتماعي مرتبط ساخت: او ستمكاران را از جهنّم مي‏ترساند و به درستكاران نويد بهشت مي‏داد.

در فصل دوم موضوعات اجتماعي و سياسي اسلام مورد بررسي قرار مي‏گيرد و مسير تاريخي خلافت تحليل مي‏شود. در اين فصل نقاط قوّت جامعه اسلامي همچنين مشكلاتي كه در رابطه با اجراي قوانين اسلام در جامعه جديد به وجود مي‏آيد مطرح شده است.

در فصل سوم عرفان اسلامي با عرفان مسيحي مقايسه مي‏شود و جنبه‏هاي مشترك (مانند محبّت)، همچنين امتيازات هر يك از آنها عرضه مي‏گردد.

در فصل چهارم مسيح و مسيحيت در اسلام و قرآن بررسي شده است. در اين فصل «برابري مسيح و پيامبر اسلام» مورد توّجه قرار گرفته و اِنكار مسائلي مانند «فدا شدن مسيح» و «پسر خدا بودن» او در مسير همين برابري دانسته شده است.

نقاط مثبت و منفي روابط مسلمانان با مسيحيان و بردباري ديني در اسلام نيز مورد بحث قرار گرفته است.

فهرست بخش اسلامي كتاب از اين قرار است:

1 ـ محمّد و قرآن: وحي و نبوّت

الف) يوزف فان اس: چشم انداز اسلامي

يك ترسيم غلط و اثرات آن؛ موقعيّت زماني به عنوان شاخص ارزش؛ محمد «نبّي عربي»؛ شكل و محتواي وحي جديد؛ هجرت به مكه؛ ماهيّت نبوّت محمّد؛ مفهوم الهام؛ اعجاز قرآن؛ تمجيد پيامبر

ب) هانس كونگ: پاسخ مسيحي

از جهل [به‏اسلام] تا سرسختي تا بردباري؛ اسلام: راهي به رستگاري؛ قرآن: كلام خدا؛ يك وحي بيرون از كتاب مقدس؛ كلام الهام؛ از نقد كتاب مقدّس تا نقد قرآن

2 ـ سنّي و شيعه: دولت، حقوق و دين

الف) يوزف فان اس: چشم انداز اسلامي

يك موفقيت در تاريخ جهان و كمبودهاي آن؛ چهره‏هاي گوناگون تاريخ؛ قانون و اعمال ولايت؛ سنّت و روش حقوقي؛ قانون خدايي، دولت عرفي و وجدان فردي؛ احكام بنيادين اسلام؛ معاني باطني احكام

ب) هانس كونگ: پاسخ مسيحي

يك آيين كهن براي عصر جديد؛ يك نمونه قرون وسطايي دين؛ مشكل ارتباط و اتّحاد؛ راه سوم: دين در جامعه عرفي؛ تلاش براي اصلاح دروني اسلام؛ آيا بنيادگرايي اسلامي مي‏تواند پايدار بماند؟؛ مسأله دين داراي قانون؛ احكام الهي براي خاطر بشريّت؛ تلاشهايي براي نقد قانون ميان مسلمانان

3 ـ تصوّر خدا و عرفان اسلامي، تصوير انسان و جامعه

الف) يوزف فان اس: چشم انداز اسلامي

برتري توحيد؛ خدا به عنوان پروردگار مهربان؛ مفهوم حبّ (عشق) در عرفان اسلامي؛ طبيعت همچون آينه قدرت الهي؛ قدرت الهي و آزادي بشر؛ اتّحاد جسم و جان در آدمي؛ جامعه مؤمنان برابراي اسلامي و حدود آن

ب) هانس كونگ: پاسخ مسيحي

زن در اسلام؛ چهره‏هاي مشترك ايمان به خداي يگانه؛ فعاليت الهي و آزادي بشر؛ قضاي ازلي و زندگي جاويد؛ اِروس و آگاپه؛ ريشه‏دار بودن محبّت مسيحي؛ امكان وجود معني در رنج بيهوده؛ خداي محبت

4 ـ اسلام و اديان ديگر: عيسي در قرآن

الف) يوزف فان اس: چشم انداز اسلامي

آيا مسلمانان براي گفتگوي ديني آماده‏اند؟؛ عيسي در قرآن؛ روح (القدس)؛ يهوديّت و مسيحيّت در تاريخ رستگاري اسلامي؛ يهيوديان و مسيحيان در قرآن و حقوق اسلامي؛ رفتار عملي‏بااهل‏كتاب؛«بردباري»دروني و بروني؛ تغيير مذهب وفعّاليت‏ميسيونري‏خلاصه:قوّت‏وضعف‏اسلام

ب) هانس كونگ: پاسخ مسيحي

چهره مسيح در قرآن؛ تثليث يك مانع جدي؛ انتقاد مسلمين از تثليث؛ اشتياق به تعريف؛ پسر داشتن خدا به چه معناست؟؛ عنصر مسيحي ويژه؛ عيسي به عنوان بنده خدا پيرامون چه‏چيز بايد سخن گفت؟؛ محمّد «فقط هشدار دهنده‏اي آشكار»

(((×)))

خلاصه مقالات به زبان انگيسي

ABSTRACTS

Muhammad Javad Larijani:

Sociology and

the Essentiality of social Act

The essentiality of society and that of individual are both invalid in socialogy; what is of principality . The most notable is the between natural »social act«distinction and human events lies in the fact that the human being is an active being, hence his volitional acts constitute the unseparable part of the human acts. It follows that the most imporctant characterization of the humanities is the analysis of human wolition; this is absent from the natural sciences.

Moreover, the man has accen to his own thought: he thinks about himself. The subject-matter of the social sciences is the `social act'''''''' which make up a part of the volitional acts of individuals.

Contrary to the views of most philosophers, it is impractical to draw a template of the effects of the surface of the volitional act on to its inner core. The only way to do this is to have access to the mind and thought of the acting individual.

Based upon this method, one may claim that the descriptive social sciences are practical only in the form of an objective analysis, regardlers of the effect of cultural or religious beliefs. It is becamse that the essence of the volitional act finds expression in objectivity in so far as there is access to the mind and thought of the acting individual. The most important objection raised against this method is its subjectivity; the answer is that the criterion of objectivity is only its abstractnen from the observables, not repeatability of the concept. Thus,this method makes it possible to have an objectivist science.

It is our belief that a`pure sociology'''''''' is undeniably practical. It is `nevertheless'''''''' false not to see any effect from other departments of knowledge in it. There may be the influence with no harm to the truth.

Qassem kakaie:

The Divine Will and

the Negation of causation

There are similar opposite thoughts against the Aristotle''''''''s philosophy in the minds of some of Muslim and Western philosophors, among them are those of al-ghazali and Malebrans.

Al ghazali, in the 11th c., in his book Tahafut al-falas efa and Malebrans, in the 17th c., in his work The search After Truth regard both Aris totle and his thought, against the doctrines of the sacred religious texts; both of them have the same impression of causation, viz. there is no causative relation

among the events, and they are all at the Divine will. The author of the article shows that Malebrans draws upon the works of Ashearites, in evidence of lbn Maymun and others. The argument of theistic occasionalism, the refutation of the principle of causation in nature and its reference to `conjunction'''''''' in the most important view of Malebrans; it is indeed the seventeerth issue elaborated in Tahafut of al - Ghazali.

The Western philosophy is unaware of the Muslim''''''''s trend of discussins Causation, especially

the one expounded by Mulla Sadra, heuce they hold that philosophy has never moved further after IbnRushd.

Hossein Kachouyian:

The Unification of

Hawzeh and Unirersity

The Unification of Hawzeh and Unirersity To analyse the roots of the separation of the hawzeh (seminary) and the university in our Islamic society as an all - embracing Separation, as tooke place between the church and the Western Universities, is far from realilty. There have been underiably serious, struggles between the two institutions.

There are three historical, epistomological, and ideological aspects of the case. In the historical aspect, it is held that had there been a national state in power, it Would have given the due emphasis to preserue the academic and religious education of institutions. It Would hawe tried to keep up modern sciences in the currents of the ancient ones. The historical view leaves the solution to this case to the Islamic uprising of the nation.

The second one, the epistomological aspect, Considers the roots of the separation in the Subject - matter of the two institution, Viz. The Knowledge which hawe concern for the discoveries of the realities emperically, and the knowledge which aim at the would, hereafter and unexperienceable. This view is invalid for the exchange of cultures are not done in this way, on the Contrary the history for such exchanges. The essence of academic institutions necessitates such differences and exchanges.

The ideological aspect, as the third one, views the roots of the separation an ideological one in the sense that the sciences and disciplines taught at semi - naries are developed in the light of Islamic ideology, Whereas those of the university pertain to

the western ideology. This mode of analysis is unacceptable, for, historically, Greek sciences should not have been welcomed and adopted by and inside the islamic civilization, whereas the opposite is the case. There is another interpretation. The main problem lies in the drawing and picturing of the desired society by either of them, hence putting the unification of the hawzeh and the university is dependent upon the unification of their views concerning the ideal and accepted society.

Report

of Ecomics Department

The outcome of the Economics Department (of the Centre For Hawzeh and University cooperation is two books: An Introduction to Islamic Economics and the Basics of Islamic Economics (both in Persian); morever, it has also published several articles on the problems of banking without interest in Jomhuri Eslami daily newspaper. The Economics Department is currently directing research in the following: (i) Economic Development in Islam,(ii) Money and Islamic Banking, and (iii) An Introduction to Micro-economics in Muslim Community


* ـ در اين مقاله، فقط راههاي گفتگو با اسلام خلاصه و ترجمه شده است.

/ 1