مآخذ فقه شيعه
نوشته غلامرضا نمائي مآخذ جمع مأخذ و مأخذ يعني سرچشمه و مخزن و پايه و ريشه مطلبي فقه در فرهنگ عربي به معني فهم است و در قرآن و حديث هم به همين معني به کار رفته است، و در اصطلاح علم به احکام شرعي است با اقتباس و استنباط از ادله تفصيليه و در نظر محقق طوسي مبادي اعمال و محاسن افعال بشري که تراويده انديشه بزرگمردي باشد مؤيد به تأييد الهي چون پيامبر و يا امام، فقه گويند. شيعه بر آن فرقه از مسلمين گفته ميشود که پس از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم پيروي کردن عليبن ابيطالب عليه السلام را لازم ميدانند و زمامداران پيش از آنحضرت را به عنوان رهبر ديني نپذيرند شيعه فرقههاي گوناگون اند ولي مقصود ما مآخذ فقه شيعه دوازده امامي است. پس مآخذ فقه شيعه آنچه را که اين طايفه در مقام استنباط احکام شرعي بدان استناد کنند و بين خود و خدا حجت دانند. اينها چيست؟ پيش از پاسخ به اين پرسش مطالبي به عنوان پيش گفتار ذکر ميشود: الف: ماخذ و منشأ فقه براي همه مسلمين تنها قرآن کريم و گفتهها و رفتار و امضاي پيغمبر (ص) است نسبت به موردي از مسائل فقهي. تحقيق و بررسي در اطراف همين دو موضوع و اختلاف در طرز تفکر مسلمين و انديشههاي گوناگون آنان که ناشي است از تمايل به زمامداران بعد از پيغمبر (ص) تعيين ارج و ارزش صحابه که در نتيجه ميزان ارزش آنان را در کيفيت نقل گفتار پيغمبر و تفسير قرآن کريم، براي پيروان خودشان روشن ميسازد و همينها اسباب اختلاف بين مسلمين شده است و مبادي فقهي آنانرا به رشتههاي جعفري، زيدي، مالکي، حنفي، شافعي، و حنبلي تقسيم نموده. ب: اجتهاد و استنباط از همان صدر اول و زمان خود پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در ميان صحابه و بعد از آن حضرت نيز در ميان آنان معمول و متداول بوده. نهايت در زمان پيغمبر (ص) عنوان فقيه بر کسي اطلاق نميشده بلکه همان قاريان قرآن و عالمان به آن بودهاند که بعداً در شمار فقيهان درآمدهاند و استنباط در اين زمان و زمان صحابه دشوار نبوده است زيرا کساني از اهل فتوي به شمار ميآمدند که به سعادت ادراک پيامبر (ص) فائز شده بودند و در اثر آن از تربيتهاي مستقيم آن حضرت استعداد کامل و قوي در طريق استنباط احکام براي آنان پيدا شده بود. و نه تنها استنباط و تفقه آسانتر بود درک حقيقت و واقع هم صحيحتر و آسانتر بوده و بواسطه درک حقيقت و واقع فتوي دهندگان بر مدارک و حدود و مناسبات آن به طور کامل اطلاع داشتهاند و شکوک و ترديدهاي دوران بعد در ميان نبوده و نيازي به علوم رجال و درايه و اصول فقه نداشتهاند و مسائل مورد ابتلاي فتويدهندگان محدود و انگشتشمار بوده و براي نخستين بار مورد نظر واقع ميشده. آراء متعدد و مختلفي در آن سابقه نداشته و فقه بصورت فن مخصوصي درنيامده بوده است. ج: و چون ايندسته از صحابه از ميان رفتند از آنها آرائي باقي ماند، و نظرات مختلفي در طول مدت زمامداري به يادگار گذاشتند. خليفه دوم يا خليفه اول در مواردي به اختلاف عمل کردند و عمر عمل کردن به رأي و اجتهاد شخصي را به تناسب موقعيت اجتماعي روا ميدانست و علي عليه السلام از اين عمل شديداً منع ميفرمود. د: اندک اندک زمامداراني اموي و عباسي جاي خلفاي راشدين را گرفتند و بر مسند خلافت تکيه زدند که بعضي از آنها از زيور علم عاطل بودند. مردم مسلماني که خود را پايبند به تبعيت از پيغمبر ميدانستند در مورد ابتلائات علمي و ديني خود به راويان و ناقلان حديث مراجعه ميکردند. هـ : در ميان روات حديث هم براي تقرب به خلفاي شغل حديث فروشي رايج شد و کساني به اين کار تن در دادند. از طرفي مردم ديندار با مشاهده اين وضع بر دين خود بيمناک [1] شدند و در صدد جستو جو بر آمدند که ناقلان و راوياني برگزينند که علاوه بر مقام علمي به ساير ملکات عاليه اخلاقي و فضايل نفساني آراسته باشند و هر فرقهاي پيشوايي براي اخذ مسائل ديني از قبيل زهد و تقوي و عدالت بلکه عصمت براي خود انتخاب کرد. البته شيعه از همان آغاز کار راه خود را تشخيص داده بود و به سراغ آل محمد صلوات الله عليهم رفت همانها که عدل قرآن و ثقل اصغرند و تا روز قيامت از قرآن جدا نشوند، سفينه نوحند که متمسک به آنها رستگار و متخلف از آنان زيانکار است و علاوه بر فضايل و کمالات نفساني داراي مقام عصمت نيز بودهاند. اينک اصل مطلب: مآخذ شيعه کتاب و سنت و اجماع و عقل است. کتاب: يعني قرآن مجيد، همان بزرگ کتابي که آيات محکم او به تفصيل از پيشگاه حکيم و خبيري نازل شده. همان کتابي که هيچ باطل در او راه پيدا نکرده و هيچ تحريف و تبديلي در او راه نيافته است. و از زمان نزول تاکنون تلاوت کنندگانش رو به فزوني و ازديادند. پس امکان تحريف و تبديل و زياد و نقصان در او قابل تصور نيست، ظاهر قرآن براي همه مسلمانان حجت، و سرچشمه احکام اسلامي همين قرآن است و جاي بسي تأسف است که در همين احکام منصوصه قرآن بين بعضي از فرق اسلامي اختلاف است. مانند مسأله طلاق با تمام جزئيات آن که ذکر علت اختلاف را موکول به جاي ديگر و وقت ديگر ميکنيم. سنت: يعني فرمايش رسول اکرم (ص) يا عمل يا تصويب و امضاي آن حضرت کاري را مثلاً نماز به نص کتاب واجب است. پيغمبر (ص) نماز را باين ترتيب معين و معهود ميخواند و حتي گاهي تصريح ميفرمود همان طور که ميبينيد من نماز ميخوانم شما هم نماز بخوانيد يا اينکه زکوة واجب به نص قرآن را از اجناس معين و معدودي ميگرفت و به مقدار معين و محدودي، ما از اين عمل آن حضرت ميفهميم که بر غير آنچه پيغمبر زکوة گرفته يا بيشتر از آنچه آن حضرت گرفته است زکوة واجب نيست. و يا اينکه مردي را فرستاد تا گوسفندي برايش بخرد گوسفند را خريد و در بين راه مشتري پيدا شد آنرا با منفعت فروخت و گوسفند ديگري براي پيغمبر خريد و آورد و منفعت را تسليم آن حضرت کرد. اين عمل را تصويب کرد و يا خريد و فروش ميان مردم بهمان سبک معمولي ميان آنان تصويب و خود هم رفتار ميفرمود و نظير اينها.سير سنت
در پيشگفتار اشاره کرديم که بعد از فقدان پيغمبر (ص) ماخذ مردم در مسائل ديني بعد از آن کتاب خدا، احاديث وارده بود و برخي از ناقلان حديث مورد سوءظن واقع شده بودند و مردم دقت بيشتري در ناقلان حديث بخرج ميدادند امام شيعه که پيرو آل محمد بودند تا مدتها به امامان معصوم خود دسترسي داشتند. و از آنها اخذ حديث ميکردند. در زمان حيات و ظهور آنان از محضرشان استفاده ميکردند يا از نمايندگان آنها ميپرسيدند و يا با آنها مکاتبه مي کردند و نيازمنديهاي ديني خود را باين طريق رفع مينمودند. تا نوبت به ولي عصر عجالله فرجه رسيد. آن حضرت در مدت 69 سال مدت غيبت صغري (از 260 تا 329 هـ . ق) چهار نفر نايب خاص به ترتيب تعيين فرمود که يکي پس از ديگري به نيابت و سفارت خاصه قيام کردند: عثمان بن سعيد عمري، محمدبن عثمان معروف به خلاني، شيخ ابوالقاسم حسين بن روح نوبختي، علي بن محمد سمري. اين چهار نفر واسطه ميان مردم و امام زمان بودند و علاوه بر آنها در شهرهاي بزرگ شيعهنشين وکيلاني از طرف آن حضرت بودند. بعد از فوت عليبن محمد سمري که در سال 329 واقع شد به موجب فرمان خود آن حضرت نيابت خاصه منقطع شد و دسترسي به وليعصر به طور عادي و معمولي ممکن نبود و مردم به آساني نميتوانستند به حضورش شرفياب شوند و در پيشآمدها و مسائل مستقيماً از حضرتش استفاده کنند.[2]. به ناچار از قرآن و احاديث وارده از پيغمبر (ص) و ائمه معصومين استفاده ميکردند و اصحاب ائمه از زمان اميرالمؤمنين (ع)احاديث وارده را مينوشتند و امامان آنها را ترغيب به نوشتن و ضبط احاديث ميکردهاند. و اول کتاب حديثي که در اسلام نوشته شده است از شيعه بوده است[3]. احاديث وارده را در کتابهايي مي نوشتند و نام آن کتاب را اصل ميناميدند. ثقة الاسلام محمدبن يعقوب کليني[4] اين اصول را که در حدود چهارصد اصل بوده جمع آوري و به صورت کتاب جامعي بنام کافي درآورده و مهمترين مدرک معتبر نزد شيعه کتاب کافي است. کافي داراي سه قسمت است: اصول، فروع، روضه. اصول کافي مشتمل است بر احاديث وارده در اصول دين از توحيد، عدل، نبوت، امامت، معاد و تاريخ مواليد و وفايات معصومين از پيغمبر (ص) و فاطمه زهرا و امامان تا امام دوازدهم و دلايل امامت آنان و احاديث اخلاقي زيادي در آداب معاشرت و طرز زندگي، و در حيقيت تمام ابواب اخلاقي را داراست. فروع کافي مشتمل است بر تمام احاديث فقهي از طهارت تا ديات. روضه کافي مشتمل بر ذکر خطبههاي پيغمبر (ص) و مواعظ آن حضرت به ابيذر و ابنمسعود و خطبهها و نامههاي ائمه اثنا عشر صلوات الله عليهم و پيمبران گذشته و قسمتي از تاريخ عالم و اولين مخلوق و اندکي از تعبير خواب و نوادر ديگر، و مجموع کافي 16099 حديث دارد. و مرحوم محمدبن عليبن بابويه قمي مشهور به صدوق[5] نيز احاديث شيعه را در کتابي جمع آوري کرده و نام آنرا من لايحضره الفقيه گذارده است که گاهي آن را من لايحضره و يا فقيه ميخوانند. بطوريکه از اسم کتاب پيداست صدوق آنرا در احاديث فقهي نوشته از طهارت تاديات البته احاديث اخلاقي هم دارد ولي کم و اندک. اين کتاب 9544 حديث دارد. صدوق سند احاديث را حذف کرده و براي اختصار و در آخر کتاب آنها را ذکر فرموده و مراسلات صدوق مورد اعتبار و اعتماد است. و محمدبن الحسن الطوسي رضوان الله عليه[6] کتاب تهذيب و استبصار را تاليف فرموده که اين دو کتاب در احاديث فقهي است و مشتمل بر تمام ابواب فقه کتاب تهذيب بالغ بر 5000 و استبصار نيز 5000 حديث دارد[7]. اينها را کتب اربعه نامند و مدار فقها در استنباط احکام بر اين چهار کتاب بوده است البته کتابهاي حديث شيعه منحصر به چهار کتاب فوق نيست و کتابهاي حديث فراوان در فنون مختلف دارند و حتي هر يک از مؤلفين کتب اربعه را کتابهائي است، ولي اين چهار کتب از حيث اهميت و اعتبار در درجه اول قرار دارد مؤلفان کتب اربعه را محمدبن ثلثه متقدم نامند. و اين کتب اربعه را مرحوم محمد محسن فيض[8] در کتاب پر ارج خود به نام وافي جمع آوري فرموده. وافي همه مطالب کتب اربعه را دارد و مرحوم فيض تحقيقاتي در ذيل بعضي احاديث آورده است. و مرحوم شيخ محمد حر عاملي[9] کتب اربعه را به علاوه احاديث ديگري جمعآوري و بنام وسائل الشيعه نام گذاري کرده است. و علامه مجلسي[10] علاوه بر کتب اربعه صدها کتاب حديث ديگر در کتاب پر ارج خود به نام بحارالانوار جمعآوري فرموده. در بحارالانوار احاديث بسياري در تمام فنون و علوم اسلامي از اصول عقايد و فقه، تاريخ و اخلاق و ادعيه و علوم طبيعي و طبي و غيره جمعآوري شده است و در حقيقت دائرةالمعارف اسلامي شيعه به شمار ميآيد. شيخ بهاءالدين[11] عاملي کتب اربعه را در کتابي بنام حبل المتين جمعآوري فرموده ولي زياد متداول نيست. حاجي ميرزا حسين نوري [12] احاديثي را که از نظر صاحب وسائل، فوت شده و آنها را در وسائل ذکر نکرده است در کتاب خود بنام مستدرک الوسائل نوشته است. و اخيراً علامه فقيد آية الله بروجردي[13] کتاب نفيس و با ارزشي به همت و معاضدت و همکاري عدهاي از فضلاي حوزه علميه قم فراهم آوردهاند بنام جامع احاديث الشيعه که علاوه بر احاديث کتب اربعه و وافي و مستدرک از ساير کتابهاي مورد اعتماد شيعه احاديثي جمعآوري نموده و جلد اول آن مدتي است به چاپ رسيده است و گويا جلد دوم آن نيز قريباً منتشر مي شود و چه بجاست که براي خدمت به عالم اسلام و تشيع و جاويد ساختن نام مرحوم بروجردي، فرزندان برومندش هر چه زودتر اين کتاب را در دسترسي مردم قرار دهند. احاديث وارده در کتب اربعه ما بسي بيشتر از احاديث وارده در کتب صحاح عامه است زيرا تنها کتاب کافي 16099 حديث دارد و هر گاه مجموع مکررات آن را نيز به حساب نياوريم باز هم بيشتر از 25000 ميشود و تمام احاديث مورد استناد اهل سنت که محدث بزرگوار معاصر منصور علي ناصف حسيني در کتب التاجالجامع للاصول جمع آوري فرموده است 5587 است در صورتي که مکررات هم دارد[14]. البته استاد منصور احاديث پنج کتاب را در التاج جمعآوري کرده است که عبارتند از: صحيح مسلم، صحيح بخاري، سنن ابيداوود، سنن ابن ماجه و مجتبي النسائي. و با اينکه احاديث ديگري از کتابهاي ديگر آورده ولي مسند احمد حنبل را در کتاب التاج نگنجانده است[15]. از طرف ديگر به مرور زمان و ظهور کشورهاي مختلف اسلامي و زبانهاي گوناگون از ايراني و پاکستاني و هندي و چيني و افغاني به ناچار باري فهم حقايق قرآن و احاديث وارده از پيغمبر و ائمه معصومين صلوات الله عليهم اجمعين قواعدي در ادبيات عرب و اصول عقلي تدوين شد که براي شناختن اوامر و نواهي قرآن و عام و خاص و مجمل و مبين و مطلق و مقيد و اقسام اوامر و واجبات و مانند اينها دانستن آن اصول لازم است. و براي مهارت در استدلال و تسلط در مسأله تقسيم ارث و شناختن اوقات نماز و قبله، علوم منطق و حساب و هيأت فرا ميگرفتهاند. دستهاي از علماي شيعه تمسک به اصول فقه را نوعي از پيروي عامه و بدعت دانند و ادعا دارندکه احاديث وارده از معصومين (ع) هم ظاهر قرآن را براي ما بيان ميکند که حتي در فهم ظواهر قرآن بايد به احاديث رجوع کنيم و هم نسبت به بيان احکام شرعيه واضح است و ما خود را بينياز از اين اصول ميدانيم. اينان را اخباري نامند و خيلي در اقليتاندو اکثريت فقهاي شيعه را علماي اصولي تشکيل ميدهند. و چون زمان آنها با زمان صدور اين احاديث از پيغمبر و امامان صلوات الله عليهم اجمعين فاصله زيادي دارد و در ميان راويان و ناقلان اشخاصي پيدا شدهاند که به درستي گفتار آنها نتوان اطمينان کرد و شبهه اختراع و ابداع ميرود، بنابراين براي اطمينان به صدور احاديث و وثوق به آنها به علم درايه نيازمنديم. علم درايه علمي است که از سند و متن حديث و چگونگي فرا گرفتن و نقل آن بحث ميکند. علم رجال علمي است که در آن از احوال رجال ناقل حديث و صفات آنها بحث ميکند. اين حديث که از احمد و او از عليبن احمد و او از بعضي از اصحاب و آن بعض اصحاب از ابيعبدالله عليه السلام روايت ميکند که: فرموده دلها بالطبيعه دوست دارند کس را که نفعي به آنها رساند و دشمن دارند کسي را که زياني بآنها رساند. کليني و کساني ديگر که واسطهاند بين او و ابيعبدالله اينها را سند حديث مينامند. و گفته ابيعبدالله عليه السلام متن حديث است. در علم رجال به تفصيل حالات همه آنهائي که در اين سند واقع شدند بررسي و رسيدگي ميشود و به اعتبار صفات و حالات و عقايد مختلفه آنان سند حديث به اقسامي چند تقسيم ميگردد. علم رجال مقدم بر درايه است زيرا اول بايد روات حديث را بشناسيم و بعد حکم به صحت و ضعف آن کنيم.اقسام حديث
متواتر آن حديث و خبري است که در هر طبقه آن قدر راوي داشته باشد که عقلا احتمال قرار داد آنها بر دروغ محال باشد و نقل مستند بر حس باشد و اگر باين درجه نرسيد خبر واحد است و اگر در هر طبقه بيش از سه راوي داشته باشد خبر مستفيض است و اگر نام يک راوي يا بيشتر از آخر حديث افتاد مرسل است. و اگر تمام سلسله سند دوازده امامي بودند و عدالت آنها مسلم بود، صحيح است. و اگر تمام سلسله سند دوازده امامي بودند و در کتب رجاليه ممدوح بودند ولي تصريح به عدالت آنان نشده بود حسن است و اگر تمام سلسله امامي بودند ولي نسبت به مدح و ذم آنها علما رجال ساکت بودند، قوي است. و اگر رجال سند همه عادل بودند ولي همه يا بعضي از آنها امامي نبودند موثق است و موثق را قوي نيز گويند. و ماسواي اين چهار قسم ضعيف است[16]. و در تمام مسائل فقهي حديث صحيح بر ساير اقسام آن ترجيح دارد. حديث اقسام بسياري دارد که ما باختصار برگزار کرديم ولي عمده تقسيمات همينها بود که ذکر شد. گاهي ممکن است در مفاد دو حديث اختلافي به نظر رسد، براي حل اين مشکل بحثي در اصول بنام تعادل و ترجيح وجود دارد. اينها مطالبي بود در پيرامون استفاده از کتاب و سنت در تعيين و ترتيب اين علوم و استفاده از آنها دليل خاصي وارد نشده است فقط نيازمندي آنانرا وادار به کسب اين علوم نموده و حال آنکه علوم ديگري هم مدخليت در فتوي و قضاوت دارد و به واسطه کم توجهي در طريق استنباط واقع نشده است حساب و هيأت و منطق جزو مقدمات اجتهاد به شمار آمده اما مقدمات جرمشناسي و اطلاع مختصري از پزشکي که براي شناختن جراحتهاي مختلف لازم است و هر کدام جريمه و ديه مخصوصي دارد. وارد نشده است و به نظر من خيلي لازم و ضروري است.دليل عقل
در مواردي که نصي از کتاب و سنت نباشد بکار ميبرند و گاهي براي فهم نصوص و تطبيق نص بر مورد عمل هم به کار ميرود. اين اصول با اين که از احاديث هم استفاده ميگردد ولي چون عقل مستقل است نسبت به دلالت خود بر مفاد اين اصول آنها را ادله عقليه ناميدهاند. و مهمترين آنها چهارتا است: برائت، احتياط ـ تخيير و استصحاب. و خلاصه آن اينست که وقتي مکلف به حکم شرعي توجه پيدا کرد يا علم قطعي به تکليف خود پيدا ميکند بايد به آن عمل کند و يا علم قطعي ندارد اما گمان معتبري پيدا ميکند و اگر نه علم قطعي و نه گمان معتبري برايش پيدا شد و مشکوک باقي ماند. در صورت بقاي شک يا موضوع مورد شک، حالت سابقه دارد يا خير، اگر حالت سابقه دارد استصحاب و اگر حالت سابقه ندارد و شک در اصل تکليف است برائت و يا شک در مکلف به و امکان احتياط. احتياط و يا عدم امکان احتياط تخير را جايز ميسازد و قواعد ديگر نيز هست ولي عمده اصول همين چهارتاست.اجماع
اتفاق امت اسلامي است به طوري که مشتمل بر قول معصوم باشد آنان که مدعي حجيت اجماعند اجماع را به خودي خود حجت دانند يعني اگر در مسالهاي دليلي نبود نه از قرآن و نه از حديث فقط دليل آن منحصر بود به فتواي همه علما. چون ما قائليم باين که ولي عصر زنده و قادر است که به طور ناشناس در محضر علما حاضر گردد و اگر بخواهند حکمي را به طور اجماع بيان کنند و در حقيقت آن حکم خلاف باشد امام حاضر ميگردد و آنان را ولو به عنوان ابداء خلاف از اجماع بر حکم خلاف مانع ميگردد. البته در اطراف اصل اجماع و امکان وقوع آن و حجيت آن، بين علما اختلاف است. اين بود اجمالي از مآخذ فقه شيعه و ما آنچه را شيعه حجيّت نميداند و بدان عمل نميکند مانند قياس نوشتيم.[1] . همان کتاب. [2] . کمال الدين صدوق. [3] . الشيعه و فنون الاسلام تأليف سيد صدر. [4] . متوفاي 329 هجري و مدفون در بغداد. [5] . صدوق نيز متوفاي 381 و مدفون در ري. [6] . متوفاي 461. [7] . استناد ما در شماره احاديث کتب اربعه کتاب الامام الصادق تاليف محمد ابوزهره است. [8] . متوفاي 1091. [9] . متوفاي 1104 و مدفون در مشهد، صحن عتيق. [10] . مجلسي متوفاي در 1111 و مدفون در مسجد جمعه اصفهان. [11] . متوفاي 1031. [12] . متوفاي 1320 قمري. [13] . متوفاي 1380. [14] . کتاب التاج ج1 و 5. [15] . کتاب التاج ج1 و5. [16] . وجيزه شيخ بهاء الدين عاملي و شرح آن از حاجي شيخ عباس قمي، نسخه خطي نويسنده.