عمار در صفين: - نگرشی بر تاریخ اسلامی (4) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نگرشی بر تاریخ اسلامی (4) - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عمار در صفين:

در صفين عمار از صف خارج شد و در مقابل سپاه دشمن قرار گرفت و چنين خطبه‌اي سر داد: خدايا تو ميداني كه اگر بدانم رضاي تو در اين است كه خود را در دريا بيفكنم خواهم كرد، پروردگارا اگر بدانم رضاي تو در آن است كه نوك شمشير را برشكم نهاده و خود را بر آن بيفكنم تا از قفا خارج شود هر اينه خواهم انجام داد!

ولي به خدا قسم مي‌دانم كه رضاي تو امروز در جنگيدن با اين مردم فاسق و تباه است و اگر علتي كه ترا بهتر خشنود سازد سراغ مي‌داشتم آنرا اختيار مي‌كردم.

سپس فرمود، به خدا قسم اگر ما را تا درختان خرماي شهر هجر تعقيب كنند باز يقين دارم كه ما بر حق و آنها در راه باطلند. هركه خوشنودي خدا را مي‌خواهد و نمي خواهد بسوي مال و فرزندان برگردد به سوي من آيد؟ با اين ندا جمعيتي گرد عمار اجتماع كردند و عمار گفت : مردم مي‌خواهم شما را به جنگ مردمي ببرم كه خون عثمان را مطالبه مي‌كنند و گمان مي‌كنند او مظلوم كشته شد حال آنكه بخود ستم كرد كه حكم بغير ما انزل الله ميكرد . . .

. . . . اينها ميخواهند با اين بهانه به سلطنت و مقام برسند و اگر اين مكر و حيله نبود دو نفر هم از ايشان تبعيت نمي‌كردند. . .

حمله آغاز شد او مي‌فرمود الجنه تحت ظلال السيوف و الموت تحت اطراف الاسل بهشت در سايه شمشيرها و مرگ گرد نيزه‌هاست : اليوم القي الاحبل محمدا و حزبه : امروز دوستان را ملاقات ميكنم و ايشان محمد و هواداران اويند.

گويند به هر طرف كه عمار حمله مي‌كرد اصحاب و ياران پيامبر به همان طرف حمله مي‌كردند و مثل اينكه عمار پرچمدار و راهنماي ايشان است .

شهادت عمار ياسر :

در روزي از روزهاي صفين عمار از صف خارج شده و خدمت امير مؤمنان عرضه داشت كه اي برادر رسول خدا اجازه مي‌دهي به ميدان رفته و بجنگم علي (ع) فرمود اندكي تامل كن خدا ترا رحمت كند عمار براي بار دوم و سوم اجازه خواست. اميرمؤمنان گريان شدند و عمار احساس كرد كه بايد روز شهادتش باشد عمار پرسيد: اي امير مؤمنان امروز همان روزي است كه پيامبر برايم تعريف كرده است، امام چيزي نفرمود اما از استر پياده شد و عمار را در آغوش كشيد و با او وداع كرد. سپس فرمود اي ابوالقيظان خداوند ترا از طرف خود و پيامبرش جزاي خير دهد كه خوب برادر و رفيقي بودي.

پس عمار بر مركب سوار شدند و عازم ميدان گرديد. و با شعارهاي اليوم القي الاحبه محمدا و حزبه. امروز دوستان را ملاقات ميكنم و ايشان محمد صلي الله عليه واله و سلم و دستجات ايشانند پس از جنگ و جدل بسيار با كفار و منافقين سرانجام بدست دو منافق سر از تنش جدا گرديد. پس از آنكه تاريكي شب همه جا را فرا گرفت و جنگ متاركه گرديد امير مومنان علي(ع) در ميان شهدا به پيكر شهيد عمار رسيد. روي زمين نشست و سر عمار را به دامن گرفت و گريان شد و اين اشعار را در مصيبتش سرود




  • الا ايها الموت الذي لست
    اراك بصيرا بالذين اجهم
    كانك تنحو نحوه بدليل



  • تاركي ارحني فقدافنيت كل خليل
    كانك تنحو نحوه بدليل
    كانك تنحو نحوه بدليل



اي مرگ تو از من دست نمي‌كشي. زودتر مرا راحت كن كه تمام دوستانم را از من گرفتي گويا كساني كه دوستش دارم كاملاً مي شناسي و يا به راهنما به سوي ايشان راه پيمائي مي‌كني عمار وصيت كرده بود مرا با لباس دفن كنيد تا نزد خدا با دشمنان محاكمه كنم : علي (ع) بر او نماز گزارد و با همان لباس خون آلود دفنش نمود.

عليكم و رحمه ا. . . و بركاته.

/ 7