كالبد شكافى مفهوم اصلاحات در فرهنگ اسلامى
نويسنده: محمدصادق مزينانى واژه ها در جابه جايى و از سينه اى به سينه اى رساندن دريافتها و دانسته ها كاربرد گسترده و نقش كليدى دارند; از اين روى شايسته است در هر بحث علمى بويژه بحثهاى سياسى و اجتماعى درگام نخست به روشنگرى و تفسير درست واژه هاى مورد بحث بپردازيم تا زمينه هرگونه بهره نادرست را از بين ببريم.آزادى دموكراسى حقوق بشر و… از واژگانى هستند كه سياستمداران آنها را به كار مى برند و حركت سياسى خود را با آنها مى آرايند و خود را هوادار و پاى بند پر وپا قرص آنها مى نمايانند و از همين راه بر اريكه قدرت فراز مى روند و… ديگران نيز تلاش مى ورزند كه خود را هوادار و پاى بند به اين مقوله ها بشناسانند و در همين راستا اين شعارها آنها را جذب مى كند و بسيارى از كسان را از همين راه به قدرت رسانيده اند. در اساس هوادارى از اين گونه اصطلاحات و واژگان يك فرهنگ شده سياستمداران براى جذب مردم و كشاندن مردم به سوى خود و درگاه قدرت براى استوارى پايه هاى قدرت و مردم به عنوان يك آرمان و آرزو و زندگى در جامعه اى كه اين مقوله ها مفاهيمو واژگان به طور حقيقى بر آن حاكم باشند و چرخهاى جامعه برابر فرمان آنها به گردش درآيند.با اين جايگاهى كه اين واژگان در نزد مردم و گروه هاى سياسى يافته اند ولى معناى روشنى از آنها تاكنون ارائه نشده و هر حزب و گروهى به ذوق سليقه و هدفهاى خود و برنامه اى كه در پيش دارد به تفسير و توجيه اين واژگان پرداخته و مى پردازد.از جمله واژگانى كه در ادبيات سياسى توجه صاحب نظران گروه ها و رسانه هاى گروهى را به سوى خود كشانده واژه اصلاحات است.از آن جا كه اين واژه امروز كاربرد گسترده اى در جامعه ما پيدا كرده نخستين و مهم ترين گام شناخت زواياى آن در فرهنگ اسلامى ابهام زدايى از آن است.اگر به اين مهم همت گماشته نشود اين مقوله در پرده ابهام مى ماند و هر حزب و گروه به سليقه خود و هماهنگ با هدفها و برنامه هايى كه در پيش دارد به تفسير آن مى پردازد و دشمنان ملت نيز از اين مجال بهره مى برند و در سايه ابهام اين اصطلاح مورد پسند و علاقه همگان به شگردهايى دست مى زنند و برابر هدفها و برنامه هاى خود به فرهنگ سازى مى پردازند كه بسيار خطرناك است.در اين آشفتگى كه ميدان مناسبى براى رشد انديشه هاى ويرانگر و شيطانى دشمن و فريب خوردگان و جيره خواران اوست وظيفه اصلاح گران است كه بيان روشن و تعريف دقيق از مفهوم اصلاحات داشته باشند و ارائه دهند تا هم از برداشتهاى سليقه اى كه به هرج و مرج مى انجامد جلوگيرى كنند و هم دست دشمن را از بازى با اين واژه ها و ارائه برداشت انحرافى و فرهنگ سازى به سود خود كوتاه كنند.در جامعه ما و در نظام اسلامى در مرحله نخست اصلاح گران همان كسانى هستند كه بار اداره جامعه را برابر معيارهاى دقيق اسلامى برعهده دارند و همانان وظيفه دارند هرگونه ناراستى و كژى را در حوزه كارى خود اصلاح كنند. قواى سه گانه با رهبرى رهبر معظم انقلاب عهده دار اين حركت بزرگ در همه آن و همه زمان خواهند بود. اينان بايد به اين مهم همت گمارند و با سازمان دهى دقيق كژيها و كاستيها را از دامن جامعه و سازمانهاى زير سيطره خود بزدايند. حال كه اينان چنين وظيفه بزرگى دارند بر آنان است كه تعريف دقيق همه سويه روشن از اصلاحات ارائه دهند و جلوى كژانديشها و مردم فريبها و واژگونه معنى كردن واژه هاى كليدى و سرنوشت ساز را بگيرند.رهبر معظم انقلاب مى گويد:(اين [تعريف اصلاحات] جزو كارهايى است كه مجموعه اى از مسؤولان دولتى دستگاه قضايى و مجلس و غيره مى توانند انجام دهند.)1در اين مقال با اشاره به مفهوم سياسى اصلاحات به مفهوم لغوى و سپس به كاربرد آن در قرآن و روايات خواهيم پرداخت. از آن جا كه سال سال امام على(ع) است تلاش خواهيم كرد كه بيش ترين نمونه روايى ما از سخنان آن بزرگوار باشد.
اصلاح در لغت
اصلاح مصدر باب افعال از ريشه صلح يصلح صلاحاً صلوحا و صلاحية است.اهل لغت در معناى آن گفته اند:اصلاح: سامان دادن نيك كردن سازش دادن ويرايش پيراستن موى و….برخى از كتابهاى لغت به پاره اى از معانى ياد شده و برخى ديگر همه آنها را آورده اند.مصباح المنير:(صلح… وهو خلاف فسد… فصلح واصلح اتى بالصّلاح وهو الخير والصّواب وفى الامر مصلحةٌ اى خيرٌ والجمع المصالح و صالحه صلاحاً من باب قاتل والصّلح اسم منه و هو التوفيق ومنه صلح الحديبيه واصلحت بين القوم وفّقت وتصالح القوم واصطلحوا وهو صالح للولاية له اهلية القيام بها.)2در فرازهاى ياد شده سه معناى: ساماندهى خير و نيكى و آشتى آمده است. لغت نامه دهخدا از بيش از ده كتاب عبارتهايى را در معناى اصلاح آورده3 كه پاره اى به يكى از معانى ياد شده و پاره اى به چند معنى اشاره كرده اند.مفردات راغب:(الصّلاح: ضدّ الفساد وهما مختصان فى اكثر الاستعمال بالافعال وقوبل فى القرآن تارة بالفساد وتارة بالسّيئه (خلطوا عملاً صالحا وآخر سيّئاً) (ولاتفسدوا فى الارض بعد اصلاحها.)4صلاح ضد فساد است و آن دو بيش تر جاها در افعال به كار برده شده اند. صلاح در قرآن گاه در برابر فساد قرار گرفته است همانند: (ولاتفسدوا فى الارض بعد اصلاحها)5 و گاه در برابر سيّئه همانند: (خلطوا عملاً صالحاً وآخر سيّئاً.)6از آنچه در كتابهاى لغت آمده به دست مى آيد كه (اصلاح واژه اى است داراى دو ريشه: يكى از ريشه (صُلح) و ديگرى از ريشه (صلاح).(اصلاح) از ريشه صُلح به معنى آشتى دادن رفع اختلاف و دعوا بين دو نفر يا دو گروه است. در برابر (حرب) و جنگ. اين مادّه در اشعار رودكى فردوسى ناصر خسرو و در تاريخ بيهقى به همين معنى به كار برده شده است.7(اصلاح) از مادّه (صلاح) در برابر فساد است و به طور معمول در زبان فارسى آن را به نيكى و شايستگى ترجمه مى كنند. كار صالح; يعنى كار شايسته. فرد صالح; يعنى فرد شايسته. به كسى كه در صدد انجام كار شايسته است و مى خواهد عيبها و كاستيها را بزدايد (مصلح) مى گويند.از باب (تعرف الاشياء باضدادها) اشاره اى نيز به معناهاى گوناگون فساد مناسب مى نمايد:فساد: تباهى ويرانى نابودى فتنه آشوب ستم بدكارى بيمارى گنديدگى خشكسالى نيستى پوسيدگى و….8لسان العرب:(الفساد: نقيض الصّلاح فَسَدَ يَفْسُد و يُفسِدُ وفَسُدَ فساداً وفسوداً… والمفسدة خلاف المصلحة والاستفساد خلاف الاستصلاح.)9فساد ضد و مخالف صلاح است و از سه باب فَسَدَ يفسُدُ و يفسِدُ و فَسُدَ با مصدر فساد و فسود آمده است. مفسده خلاف مصلحت و استفساد خلاف استصلاح است.مصباح المنير:ضد الشىء فسوداً من باب قعد فهو فاسد والاسم الفساد.)10در بيش تر كتابهاى لغت فساد به ضد و مخالف صلاح كه معنايى گسترده و نمونه هاى بسيار دارد در همه چيز چه انسان و چه غير انسان معنى شده است.اصلاح در فرهنگ سياسى
واژه (اصلاح) امروزه معناى ويژه اى در اصطلاحات سياسى پيدا كرده است; معادل (رفرم) در برابر (انقلاب) به كار مى رود.11دگرگونيهايى كه در جامعه پديدار مى شود گاه روبنايى و آرام آرام و با آهنگ كُند است كه در اين صورت به آن (رفرم) گفته مى شود و كسانى را كه در صدد چنين دگرگونيهايى هستند (رفرميست) اصلاح طلب مى نامند. در برابر كسانى كه خواستار دگرگونى بنيادى و ناگهانى اند (انقلابيون)ناميده مى شوند. انقلاب; يعنى دگرگونى بنيادى اجتماعى و ناگهانى و تُند. اصلاح به اين معنى اصطلاح دينى نيست بلكه اصطلاح سياسى جديدى است كه در برابر انقلاب به كاربرده مى شود.آيا اصلاح به اين معنى در فرهنگ اسلامى به كار برده شده است يا نه؟ در بخشهاى بعدى مقاله به آن اشاره اى خواهيم داشت.واژه اصلاح در قرآن و روايات
از جست وجو و كاربردهاى واژه اصلاح و افساد در قرآن و روايات چنين بر مى آيد كه اين دو در همان معناى لغوى به كار برده شده اند. اصلاح يعنى سامان بخشى زدودن فساد و تباهى. اصلاح در برابر افساد به كار برده مى شود افساد يعنى پديد آوردن تباهى و نابسامانى.مفردات راغب:(الفساد خروج الشىء عن الاعتدال قليلاً كان او كثيراً ويضاده الصّلاح ويستعمل ذلك فى النّفس والبدن والاشياء الخارجة عن الاستقامه).12فساد خارج شدن چيزها از حالت اعتدال است كم باشد يا زياد. ونقطه مقابل آن صلاح است. فساد در نفس بدن و چيزهايى كه از اعتدال خارج مى شوند كاربرد دارد.اصلاح و افساد در انسان و غير انسان به كار برده مى شود. هرچيزى چه مادّى و چه معنوى يك حالت اعتدالى دارد اگر از آن حالت خارج شد به فساد گراييده بايد به اصلاح آن پرداخت. از باب نمونه: روح انسان بايد آراسته به خويهاى الهى باشد اگر از آن فاصله گرفت بايد به اصلاح آن پرداخت. انسانها در پيوند با يكديگر بايد اصولى را نگهدارند اگر از آن اصول سر برتافتند از حالت اعتدال و صلاح خارج شده كه بايد به اصلاح آن پرداخت.تلاشهاى انسان مسلمان براى دنيا و آخرت خود بايد با معيارها و ترازهاى اسلامى هماهنگى داشته باشد اگر چنين نبود و اين هماهنگى برقرار نشد و يا از اين صراط به دور افتاد از حالت اعتدال خارج شده بايد به اصلاح آن پرداخت. كوتاه سخن اين كه: نگاه اسلام به اصلاحات نگاه جامع و گسترده اى است به گونه اى كه همه زوايا و حيات جامعه اسلامى را در بر مى گيرد به همه كاستيها چه در انديشه و چه در عمل توجّه دارد. در فرهنگ قرآنى (صالح); يعنى انسان شايسته. صالح كسى است كه خود را بسازد و با سامان دادن قوا و غرائز از استعدادهاى خدادادى و سرمايه عمر در راه ساختن خويش بهره ببرد; امّا (مصلح) كسى است كه افزون بر سامان بخشى وجود خود توان سامان دهى افراد و جامعه ها را در عرصه هاى گوناگون داشته باشد و در عمل نيز به انجام اين كار همت گمارد.اصلاح در فرهنگ قرآنى فراتر از اصلاح در فرهنگ سياسى است; چرا كه اصلاحات در فرهنگ قرآنى گاه روبنايى و تدريجى است و گاه بنيادى و ناگهانى. اگر فساد در جايى بنيادى باشد اصلاح آن هم بنيادى خواهد بود و اگر روبنايى بود اصلاح آن هم روبنايى. بر همين اساس رهبر معظم انقلاب مى گويد:(وقتى كه ما مى گوييم: (اصلاح) معناى خاصّ آن را كه امروزه در اصطلاح سياسى به كار مى رود نمى گوييم; بلكه منظور ما هرگونه مبارزه با فساد و رفع مفاسد است خواه به صورت تدريجى باشد و خواه به صورت دفعى و انقلابي… خود انقلاب اسلامى يك اصلاح بود با اين كه در اصطلاح سياسى امروز به آن اصلاح نمى گويند.)13اصلاح و افساد از زوجهاى ناسازگار قرآن است. زوجهاى ناسازگار يعنى آن واژه گان اعتقادى و اجتماعى كه دو به دو در برابر يكديگر آمده اند و به كمك يكديگر بهتر شناخته مى شوند; همانند: توحيد و شرك ايمان و كفر هدايت و ضلالت عدل و ظلم اطاعت و معصيت شكر نعمت و كفران نعمت اتحاد و اختلاف غيب و شهادت علم و جهل تقوا و فسوق و…14اصلاح در فرهنگ اسلامى گاه فردى است و گاه اجتماعى. اصلاح فردى نيز گاه معنوى و گاه مادّى است. اصلاح مادّى نيز گاه مربوط به جسم انسان و گاه مربوط به دنياى انسان است.اصلاح اجتماعى گاه ميان دو فرد گاه خانواده و گاه جامعه اسلامى است اصلاح جامعه اسلامى زواياى گوناگونى دارد: سياسى فرهنگى اقتصادى نظامى ادارى و….اكنون به نمونه هايى از كاربرد اصلاح در قرآن و روايات اشاره مى كنيم:اصلاح فردى: آيات و رواياتى كه بر اصلاح فردى دلالت دارند بسيارند از باب نمونه:(وما نرسل المرسلين الاّ مبشّرين ومنذرين فمن آمن واصلح فلاخوف عليهم ولاهم يحزنون.)15ما پيامبران را جز به عنوان بشارت دهنده و بيم دهنده نمى فرستيم. آنان كه ايمان بياورند و خويشتن را اصلاح كنند نه ترسى بر آنان است و نه غمگين مى شوند.امام على(ع) هم اصلاح را به اين معنى بسيار به كار برده است از جمله مى فرمايد:(من اصلح بينه وبين اللّه اصلح اللّه مابينه وبين النّاس ومن اصلح امر آخرته اصلح اللّه امر دنياه.)16آن كه ميان خود و خدا را به صلاح دارد خدا ميان او و مردم را به صلاح آورد و آن كه كار آخرت خود را درست كند خدا كار دنيايى او را سامان دهد.امام در اين فراز به نكته بسيار مهم و حسّاسى انگشت مى گذارد: آن كه خود را بسازد و از ناپاكيها دامن برگيرد و به دستورها و فرمانها و قانونهاى الهى گردن نهد و نفس خود را از ناپاكيها بپيرايد و در يك كلمه بين خود و خدا را اصلاح كند خداوند بين او و مردم را اصلاح مى كند و آن كه آخرت خود را اصلاح كند خدا كار دنياى او را سامان مى دهد.اين سخن جاودانه اگر در همه آنات تابلوى راهنماى اصلاح گران قرار بگيرد و نور آن در زواياى تاريك زندگى تابانده شود جامعه در پرتو آن و در پرتو اصلاح ناب از هر گزندى به دور خواهد ماند. و مى فرمايد:(من اصلح سريرته اصلح اللّه علانيته.)17آن كه نهان خود را اصلاح كند خدا آشكار او را اصلاح نمايد.(لايترك النّاس شيئاً من امر دينهم لاستصلاح دنياهم الاّ فتح اللّه ما هو اضرّ منه.)18مردم چيزى از كار دين را براى بهبود دنياى خود وانگذارند جز آن كه خدا چيزى را كه زيانش از آن بيش تر است پيشاپيش آنان دارد.امام اصلاح دنياى انسان را بسته به اراده و خواست خداوند بزرگ مى داند. اوست كه دنياى انسان را اصلاح مى كند زشتى و پلشتى را از ساحت آن مى زدايد; امّا به شرط اين كه انسان در خود دگرگونى ژرفى پديد آرد و همه چيز را در وجود خود زير و زَبَر كند و خود را از خاك بر كَنَد و بر نفس اماره خود مهار زند و نور اصلاح را در همه زواياى وجود خور بتاباند.(سيهديهم ويصلح بالهم.)19(كفّر عنهم سيّئاتهم واصلح بالهم.)20اصلاح (بال) همان حال باطنى انسانهاست; يعنى آرامش روح و نشاط معنويت به آنان بخشيدن. در اين دو آيه اصلاح حال باطنى انسانها به خداوند نسبت داده شده است. در قرآن اصلاح درباره جسم انسان نيز به كار برده شده است:(ووهبنا له يحيى واصلحنا له زوجه.)21و يحيى را به او بخشيديم و همسرش را برايش اصلاح كرديم يعنى اختلال و فساد در مزاج او را كه همان نازايى باشد از بين برديم.اصلاح ذات البين: اسلام به پيوند برادرى و همدلى و صفا بين مؤمنان اهميت فراوان مى دهد و خواهان صلح و صفا بين آنان است و كوچك ترين خدشه در اين اصل بلند را بر نمى تابد; از اين روى به همه مؤمنان فرمان مى دهد كه اگر بر روى آينه برادرى غبارى نشست و بر چهره آينه زنگارى بست بر همگان است كه به تلاش برخيزند و اين غبار و زنگار را بزدايند و بين برادران دينى و باورمند به راه حق صلح و دوستى برقرار سازند:(انّما المؤمنون اخوة فاصلحوا بين اخويكم….)22مؤمنان برادرند بين برادران خود صلح و آشتى برقرار كنيد.اصلاح ذات البين معناى گسترده اى دارد. افزون بر اصلاح بين برادران و گروه هاى ايمانى در خانواده و در اختلاف بين همسران هم كاربرد دارد.(وان خفتم شقاق بينهما فابعثوا حكما من اهله وحكماً من اهلها ان يريدا اصلاحاً يوفق اللّه بينهما.)23اگر از جدايى ميان آن دو (همسر) بيم داشته باشيد يك داور از خانواده شوهر و يكى از خانواده زن برگزينيد [تا به كار آنها رسيدگى كنند] اگر اين دو داور آهنگ اصلاح بين آن دو داشته باشند خدا موفق شان مى دارد.اصلاح ذات البين گاه در هنگامى رخ مى دهد كه ترس از اين باشد وصيت كننده اى از مرز عدالت بگذرد و حق مشروع شمارى از وارثان را ناديده انگارد كه در اين جا كسى كه گمان كژ راهه روى در وصيت را دارد بايد براى جلوگيرى از بگو مگو و اختلاف و گسست در پيوند خانوادگى به اصلاح ذات البين همت گمارد:(فمن خاف من موصٍ جنفاً او اثماً فاصلح بينهم فلا اثم عليه.)24هركسى چنين پندارد كه از وصيت وصيت كننده اى به وارث او جفا و ستمى رفته و به اصلاح آن پردازد بر او گناهى نيست.از اين جمله است دستور خداوند براى اصلاح بين كسانى كه بر سر غنائم به جدال برخاستند:(يسألونك عن الانفال. قل الانفال للّه والرّسول فاتّقوا اللّه واصلحوا ذات بينكم.)25از تو درباره انفال مى پرسند: بگو: انفال ويژه خدا و پيامبر است. پس از مخالفت فرمان خدا بپرهيزيد و دشمنهايى كه در ميان شماست آشتى دهيد.افزون بر اينها مسلمانان وظيفه دارند كه به اصلاح ذات البين درگاه درگيرى و جنگ بين دو گروه از مسلمانان جامه عمل بپوشانند و به اصلاح به عدل همت گمارند:(و ان طائفتان من المؤمنين اقتتلوا فاصلحوا بينهما فان بغت احديهما على الاخرى فقاتلوا التى تبغى حتى تفىء الى امراللّه فان فاءت فاصلحوا بينهما بالعدل واقسطوا انّ اللّه يحبّ المقسطين.)26اگر دو گروه از اهل ايمان به جنگ و دشمنى برخاستند شما مؤمنان بين آنان صلح برقرار سازيد. و اگر گروهى بر گروه ديگر ستم روا داشت با گروه ستم پيشه به پيكار برخيزيد تا به فرمان حق گردن نهد. پس هرگاه به حكم حق برگشت با حفظ عدالت ميان آنان را صلح دهيد.عدالت ورزيد كه خدا عدالت ورزان را دوست دارد.در روايات بويژه نهج البلاغه نيز اصلاح به همين معنى زياد به كار برده شده است.امام على(ع) پس از آن كه خلافت را به دست گرفت در خطبه اى با اشاره به وضع موجود و بايستگى اصلاحات در زواياى گوناگون جامعه مردم را به سه دسته تقسيم مى كند و به آنان سفارش مى فرمايد: (و اصلحوا ذات بينكم و التوبة من ورائكم ولا يحمد حامد الاّ ربّه ولايَلُمْ لائمٌ الاّ نفسه.)27راه آشتى با يكديگر را در پيش و به توبه گراييد و جز پروردگار خود كسى را مستاييد. و جز خود را سرزنش مكنيد.در خطبه اى ديگر در جنگ صفين به ياران خود مى فرمايد به جاى دشنام و ناسزاگويى به دشمن گوييد:(اللّهم احقن دماءَنا و دماءَهم واصلح ذات بيننا و بينهم واهدهم من ضلالتهم حتى يعرف الحقّ من جهله و يرعوى عن الغيّ و العدوان من لهج به.)28خدايا ما و آنان را از كشته شدن برهان و ميان ما و ايشان سازش گردان و گمراهى شان به راه راست برسان.تا آن كه حق را نمى داند بشناسد و آن كه براى دشمنى مى رود و بدان آزمند است باز ايستد.در وصيت نامه اى به حسن و حسين(ع) و به همه فرزندان و به شيعيان سفارش مى فرمايد: (اوصيكما و جميع ولدى و اهلى و من بلغه كتابى بتقوى اللّه و نظم امركم و صلاح ذات بينكم. فانّى سمعت جدّكما صلّى اللّه عليه وآله يقول: (صلاح ذات البين افضل من عامّة الصلاة و الصيام.)29شما و همه فرزندانم و كسانم و آن را كه نامه من بدو رسد سفارش مى كنم به ترس از خدا و آراستن كارها و آشتى با يكديگر كه من از جدّ شما(ص) شنيدم كه مى گفت: آشتى دادن ميان مردمها بهتر است از نماز و روزه ساليان.
مفهوم اجتماعى اصلاح
هر چند بحث و گفت وگو در همه مقوله ها و موردهاى ياد شده مفيد و سودمند است; ولى آنچه اكنون در كانون توجه قرار دارد و در ادبيات سياسى امروز نيز مطرح است مفهوم اجتماعى آن يعنى به هنجار درآوردن ناهنجاريها و اصلاح تباهيهانارواييها فسادها و كژيهاست.در قرآن كريم اصلاح به اين معنى نيز بسيار آمده است. اصلاح به اين معنى در برابر فساد به كار مى رود: (ولاتفسدوا فى الارض بعد اصلاحها وادعوه خوفاً و طمعاً انّ رحمة اللّه قريب من المحسنين.)30هرگز در زمين پس از آن اصلاح به فساد و تباهى برنخيزيد و خدا را از روى ترس و امّيد بخوانيد. البتّه رحمت او به نيكوكاران نزديك است.در اين آيه شريفه اصلاح و افساد در برابر هم آمده و به انسانها هشدار داده شده است كه در برابر زمينه هاى مساعدى كه در اثر تلاش پيامبران و به حقيقت پيوستن قانونهاى الهى براى اصلاح زمين و رشد و كمال انسان به وجود آمده است به معارضه برنخيزيد و به فساد و تباهى نپردازيد و حيات سالم و پرنشاط و پوياى انسان خداجو و حقيقت طلب را با پيروى از هواهاى نفسانى به تباهى نكشانيد.از امام باقر(ع) از تفسير آيه ياد شده پرسيده شد امام(ع) در پاسخ فرمود: (انّ الارض كانت فاسدة فاصلحها اللّه عزّوجل بنبيّه(ص) فقال: (ولاتفسدوا فى الارض بعد اصلاحها.)31فساد زمين را فرا گرفته بود خداوند به وسيله پيامبرش آن را اصلاح كرد. سپس فرمود: در زمين پس از اصلاح آن فساد نكنيد.در آيات ديگرى از جمله آيات زير صلاح و فساد و اصلاح و افساد در برابر هم قرار گرفته و روشنگر اين نكته اند كه هيچ گاه با هم جمع نمى شوند و صلاح و اصلاح با وجود فساد و افساد رخ نمى نمايد همان گونه كه فساد و افساد با وجود صلاح ديگر وجود ندارد.صلاح و فساد ناسازگار با يكديگرند.32(الّذين يفسدون فى الارض و لايصلحون.)33(واصلح ولاتتبّع سبيل المفسدين.)34(انّ اللّه لايصلح عمل المفسدين.)35(واللّه يعلم المفسد من المصلح.)36اصلاح به اين معنى در فرهنگ اسلامى زمانى معنى پيدا مى كند كه انديشه ها و كارها از مسير اصلى خود منحرف شده باشند و در مجارى ديگر جريان يابند. به همين جهت است كه قرآن از پيامبران الهى به عنوان مصلحان ياد مى كند; زيرا آنان با انديشه هاى باطل و كارهاى نادرست مردم خود به مبارزه مى پرداختند و اصلاح دنيا و آخرت آنان را رسالت خود مى دانستند. حضرت شعيب خطاب به قوم خود مى فرمايد: (ان اريد الاّ الاصلاح ما استطعت و ما توفيقى الاّ باللّه عليه توكلت و اليه انيب.)37من جز اصلاح تا آن جا كه توانايى دارم نمى خواهم و توفيق من جز به دست خدا نيست. بر او توكّل كردم و به سوى او باز مى گردم.در اين آيه شريفه حضرت شعيب(ع) هدف رسالت و مأموريت خود را اصلاح و سامان بخشى زندگى مادّى و معنوى مردم مى شناساند و از ابتداى رسالت خود به سامان بخشى و بهسازى دنيايى مردم و ريشه كن كردن فساد و تباهى در روابط اقتصادى و دعوت به پيروى از قانونها و آيينهاى الهى با هدف اصلاح همه شؤون مادى و معنوى آنان مى پردازد.شعيب پيامبر پس از فراخوانى مردم و قوم خود به پرستش خداوند آنان را از تباهى و خيانت در خريد و فروش باز مى دارد و به اصلاح و راستى فرمان مى دهد:(اى قوم من! خدا را پرستش كنيد كه جز او معبود ديگرى براى شما نيست. پيمانه و وزن را كم نكنيد و دست به كم فروشى نزنيد. من هم اكنون شما را در نعمت مى بينم ولى از عذاب روزفراگير بر شما بيمناكم.اى قوم من! پيمانه و وزن را با عدالت تمام دهيد و بر كالاى مردم عيب نگذاريد. و از حقّ آنان نكاهيد و در زمين به فساد نكوشيد. آنچه خداوند براى شما باقى گذارده از سرمايه هاى حلال برايتان بهتر
است اگر در واقع به خدا ايمان داريد.اين خيرخواهى وظيفه من است ولى اگر شما سرباز زديد و كژراهه پيشه كرديد من نگهبان شما نيستم.)38قرآن در چندين مورد از حضرت صالح نيز به عنوان (مصلح) و از مخالفان او به عنوان مفسدان ياد مى كند.از جمله در سوره (نمل) پس از دعوت صالح به پرستش خداوند 39 و گفت وگوى او با قوم خود چنين آمده است:(و كان فى المدينة تسعة رهطٍ يفسدون فى الارض ولايصلحون.)40در آن شهر نُه گروهك بودند كه در زمين فساد مى كردند و اصلاح نمى كردند.(رهط) در لغت به معناى جمعيتى كم تر از ده يا چهل نفر است. اين گروه هاى كوچك هر چند با هم اختلاف داشتند ولى در يك چيز آن هم فساد در زمين مشترك بودند. جمله: (ولايصلحون) تأكيدى بر افساد آنان در زمين است; چرا كه انسان گاه فساد مى كند ولى پس از آن پشيمان مى شود و در صدد اصلاح بر مى آيد ولى گاه اين چنين نيست بلكه همواره به فساد ادامه مى دهد.(يفسدون) فعل مضارع دلالت بر استمرار دارد. اين گروه هاى نُه گانه نيز چنين بودند; يعنى به فساد ادامه دادند و تا آن جا در فساد فرو رفتند كه براى كشتن صالح و خانواده اش نقشه كشيدند كه خداوند نقشه هاى آنان را نقش بر آب كرد و به عذابى سخت گرفتارشان ساخت.41همه پيامبران پس از طرح اصول اصلاحى خود با مفسدان به مبارزه برخاسته اند. پيامبر اسلام(ص) نيز در هنگامى به رسالت برانگيخته شد كه شرك و بت پرستى سرتاسر جزيرة العرب را فراگرفته بود. به جاى برادرى جنگهاى قبيله اى و عصبيتها و حميتهاى قومى بر اجتماع آنان حاكم بود. حاكميت خدا و ارزشهاى الهى نمودى نداشت دست اندازى به حقوق ديگران ستم بر محرومان امرى عادى بود. در چنين روزگار و برهه اى سخت آن بزرگوار برانگيخته شد و در همه زمينه ها به اصلاحات پرداخت.42آيات در اين زمينه بسيار است كه ما به اندكى از بسيار بسنده كرديم و هدف ما از نقل اين نمونه ها اين بود كه بگوييم: اصلاحات به اين معنى (اصلاح اجتماعى) در جايى مطرح است كه كاستى وجود داشته باشد. پيامبران الهى به عنوان مصلح درصدد بودند كه كاستيها را برطرف كنند و به زندگى مردم سامان ببخشند.افزون بر استفاده مفهومى از نمونه هايى كه آورديم چند نكته اساسى زير نيز استفاده مى شود كه در جاى خود بايد به شرح بدانها پرداخته شود و ما در اين جا تنها فهرستى از اين نكته ها را يادآور مى شويم:1. اصلاح بايد بر نظام توحيدى و الهى استوار باشد. از اين روى حضرت شعيب و همچنين صالح و ديگر پيامبران الهى پس از دعوت به پرستش خدا اصول اصلاحى خود را بيان كرده و مردم را بدان فرا مى خوانند.2. پيامبران الهى در اصول اساسى اصلاحات: دعوت به توحيد و پرستش خداوند و حاكميت ارزشها مشترك بودند ولى پس از آن هر كدام از پيامبران به اقتضاى زمان و مكانى كه در آن مى زيستند به مبارزه با برخى از كاستيها و اصلاح آن اهميت بيش ترى مى دادند.3. از شيوه برخورد شعيب با قوم خود چنين بر مى آيد كه اگر بر جامعه اى روابط
ناعادلانه اقتصادى حاكم باشد اصلاح آن از اهميت ويژه اى برخوردار است; از اين روى در آيات ياد شده درباره حركت اصلاحى شعيب اصلاح اقتصاد جامعه پس از پرستش خداوند مطرح شده است.دريافت ما از اصلاحات در بيان و عمل امامان معصوم(ع) نيز چنين چيزى است. يعنى آنان نيز به عنوان يك مصلح رسالت خود را مبارزه با فساد و تباهى در همه زواياى اجتماعى مى دانستند.على(ع) علت پذيرش خلافت را پس از عثمان اصلاح امور مردم مى داند; زيرا پس از پيامبر اسلام(ص) دوباره ضدّ ارزشهاى بسيارى برجامعه حاكم شده بود: فساد اشرافيت پيوندهاى قبيله اى برترى افرادى بر افراد ديگر و…43 از اين روى امام على(ع) براى اصلاح امور خلافت را مى پذيرد و هدف اصلى خود را از ميان بردن ضدّ ارزشها بويژه تبعيض و برترى دادن گروه و كسانى بر گروهى و كسان ديگر و فساد و فاصله هاى طبقاتى در برابر اجراى عدالت اجتماعى مى داند.44 دوران حكومت آن بزرگوار حتى جنگهاى او در بصره صفين و نهروان نيز در راستاى اصلاح گرى و رويارويى با تباهيها و نارواييها بوده است. آن حضرت در خطبه اى از جنگ افروزان به عنوان مفسدان ياد مى كند.45جنگ با اصحاب جمل در حقيقت جنگ با امتياز طلبى و زياده خواهى بود. در جنگ با قاسطين نيز على(ع) اصلاح امور را در نظر داشت; زيرا معاويه به ناحقّ بر مسند رياست در شام تكيه زده و قانونها و ارزشهاى الهى را تعطيل و يا تحريف كرده بود.امام بدين خاطر او را از امارت شام عزل كرد. وقتى او گستاخانه از فرمان امام سر برتافت و آتش جنگ صفين را برافروخت و به فساد انگيزى پرداخت امام به رويارويى با وى برخاست.امام در پاسخ به يكى از نامه هاى معاويه مى نويسد:(وما اردت اِلاّ الاصلاح ما استطعت وماتوفيقى اِلاّ باللّه عليه توكّلت و اليه انيب.)46من نمى خواهم جز آن كه كار را به سامان آرم چندان كه در توان دارم و توفيق من جز به خدا نيست. بر او توكّل كردم و به سوى او باز مى گردم.و در نهروان نيز چون جنگ افروزان نهروانى گوهر اسلام را رها كرده بودند و به امور ظاهرى چسبيده بودند و در جامعه افساد مى كردند امام با آنان به رويارويى برخاست.ماهيّت قيام امام حسين(ع) نيز اين چنين بود. يزيد به ناحق بر مسند حكومت تكيه زده بود. فساد برترى گروهى بر گروهى به ناروا ناديده انگاشتن ارزشهاى اسلامى دست اندازى به حقوق مردم ستم و… از نمونه كارهاى او بود. امام حسين(ع) در برابر اين تباهى آفرينيها برخاست و با قيام خود در صدد بود كه به اصلاح آنها بپردازد. همان گونه كه هدف خودش را نيز اصلاح امور امّت بيان كرد.47با توجه به آنچه از قرآن و سيره امامان معصوم(ع) آورديم روشن شد كه واژه فساد در قرآن و روايات نيز به همان معناى گسترده به كار برده شده است. به هر گونه ويرانگرى فساد گفته مى شود: قتل دست اندازى به حقوق ديگران ستم كفر شرك نفاق و جنگ با اهل حق و… يا كارشكنى در اجراى قانون الهى و….در برابر اصلاح بازگرداندنِ به حالت اعتدال است. ميزان اعتدال شريعت اسلامى است.
كاربرد اصلاح اجتماعى در روايات
در روايات نيز اصلاح اجتماعى به معناى برطرف كردن كاستيها و خشكاندن ريشه تباهيها آمده است. روايتهايى كه در آنها از اصلاح سخن رفته بسيار است و سخن از تك تك آنها در يك مقال ناممكن; از اين روى بر آن شديم با عنوان جداگانه اى به نقل پاره اى از آنها بسنده كنيم تا به زواياى اين مفهوم و دريافت مردم از آن بهتر پى ببريم:(عجبت لمن يتصدّى لاصلاح النّاس و نفسه اشدّ شىء فساداً فلايُصْلحها ويتعاطى اصلاح غيره.)48در شگفتم از كسى كه اصلاح مردم را بر عهده مى گيرد ولى خود او از جهت فساد از هر چيز و هركس بدتر است. در عين حال به اصلاح خود نمى پردازد و در پى اصلاح ديگران است.در اين روايت صلاح و فساد در برابر هم قرار گرفته است. (اصلاح الناس) اشاره به اصلاحات فردى و اجتماعى دارد و (فلايصلحها) تنها بر اصلاح فردى دلالت دارد. على(ع) در اين روايت با اشاره به اهميت اصلاح فردى از آن به عنوان يكى از ويژگيهاى مصلحان ياد مى كند و يادآور مى شود: تنها خودساختگان مى توانند ادّعاى اصلاح طلبى كنند و در اين ادّعا نيز صادق باشند; چرا كه فاقد شىء نمى تواند معطى شىء باشد.على(ع) در خطبه اى در صفين پس از اشاره به حقوق مردم در برابر حاكم اسلامى و حقوق حاكم اسلامى در برابر مردم و آثار اين حقّ شناسى و تعهد حقوقى و سياسى به شرح سخن گفته و در بخشى از آن چنين آمده است: (فليست تصلح الرّعيّة الاّ بصلاح الولاة و لا تصلُحُ الولاة الاّ باستقامة الرّعّية. فاذا ادّت الرّعّية الى الوالى حقّهُ وادّى الوالى اليها حَقَّها عزّ الحقّ بينهم وقامت مناهج الديّن و اعتدلت معالم العدل وجرت على اذلالها السنن فصلح بذلك الزمان و طمع فى بقاء الدّولة و يئست مطامع الاعداء…)49پس حال رعيّت نيكو نگردد جز آن گاه كه واليان نيكورفتار باشند و واليان نيكورفتار نگردند جز آن گاه كه رعيت درستكار باشند.پس چون رعيت حقّ والى را بگذارد و والى حقّ رعيت را به جاى آرد حقّ ميان آنان بزرگ مقدار شود; و راههاى دين پايدار و نشانه هاى عدالت برجا و سنّت چنانكه بايد اجرا. پس كار زمانه آراسته گردد و طمع در پايدارى دولت پيوسته و چشم آز دشمنان بسته;.على(ع) پس از سخنان ياد شده به آثار و پيامدهاى رعايت نكردن حقوق متقابل پرداخته و اختلاف و ستم و تبهكارى در دين تعطيلى احكام ذلّت نيكان و عزّت اشرار و… را از پيامدهاى آن دانسته است.يا مى فرمايد:(من كمال السّعادة السعى فى صلاح الجمهور)50تلاش براى اصلاح توده مردم از نشانه هاى كمال سعادت انسان است.حضرت در اين سخن از تلاش در راه اصلاحات مردم چه فردى و چه اجتماعى به عنوان يك ارزش نام برده است و در روايتى ديگر از همه مسلمانان خواسته است كه به اصلاح جامعه توجّه داشته باشند:(ثابروا على صلاح المؤمنين و المتّقين)51همواره به اصلاح مؤمنان و پرواپيشگان بپردازيد.اين سخن تنها يك سفارش اخلاقى نيست; بلكه به عنوان وظيفه اى اسلامى مطرح است. على(ع) با واژه (ثابروا) كه امر است از مسلمانان بويژه اصحاب خود مى خواهد كه همواره به اصلاح امور مادّى و معنوى مؤمنان توجه داشته باشند.محقق خوانسارى در تفسير روايت بالا به پاره اى از اصلاحات مادّى اشاره مى كند.52 اكنون در آخر اين بخش چند فراز از يك روايت مهم را از امام موسى بن جعفر(ع) مى آوريم كه اصول و ملاكهاى بسيار راهگشا را درباره اصلاحات ارائه مى دهد:(يابن بكير: انّى اقول لك قولاً قد كانت آبائى (عليهم السّلام) تقوله:… انّ للحقّ اهلاً و للباطل اهلاً فاهل الحقّ… يجأرون الى اللّه فى اصلاح الامّة بنا و ان يبعثنا اللّه رحمة للضعفا و العامّة. يا عبداللّه: اولئك شيعتنا و اولئك منّا و اولئك حزبنا و اولئك اهل ولايتنا.)53اى پسر بكير! چيزى به تو مى گويم كه پدرانم مى گفتند… حقّ را اهلى است و باطل را اهلى. پس اهل حقّ… دست به دعا به سوى خدابرمى دارند كه امّت را به وسيله ما اصلاح كند. و خدا ما را همچون رحمتى براى پشتيبانى ناتوانان و توده هاى مردم برانگيزد.اى عبداللّه بن بكير! اينان [آرزومندان اصلاح اجتماعهاى بشرى و رفع ستم و محروميت به وسيله ما و مكتب ما] از شيعيان ما و از ما و از حزب ما و اهل ولايت ما و پذيراى حاكميت الهى ما هستند.از بدون قيد آمدن: (اصلاح الامّه) استفاده مى شود: مقصود از آن اصلاحات فردى و اجتماعى است. افزون بر اين چند نكته ديگر نيز از اين روايت استفاده مى شود:1. اصلاح و از بين بردن ناهنجاريها بر آموزه هاى دينى استوار باشد: (يجأرون الى اللّه). 2. اهل حقّ همواره خواهان اصلاح بوده و خواهند بود. اصلاح طلبى يك روحيه اسلامى است. هر مسلمانى به حكم آن كه مسلمان است خواه ناخواه اصلاح طلب و يا دست كم طرفدار اصلاح طلبى است; زيرا اصلاح طلبى به عنوان رسالت پيامبران و در اين روايت از رسالتهاى اهل بيت(ع) و امامان معصوم(ع) به شمار آمده است.3. از جمله: (…انّى لاقول لك قولاً: قد كانت آبائي…) استفاده مى شود كه اصلاحات پديده جديدى به شمار نمى آيد. همواره در قرآن و زندگى اهل بيت(ع) و پيروان راستين آنان مطرح بوده و براى جامه عمل پوشاندن به آن نيز در هر روزگارى و سازوار با زمان و نيازهاى آن تلاشهايى صورت گرفته است.4. از اين روايت استفاده مى شود: مركزيتى بايد اين اصلاحات را هدايت كند. وظيفه و نقش اين مركز زمان سنجى است. اين مركز وظيفه دارد كه گنجاييهاى موجود اجتماعى را برآورد كند تواناييهاى جامعه و نظام را براى اصلاحات بسنجد و سپس با توجّه به اين سنجش اصلاحات را به پيش ببرد. در اين روايت اهل بيت(ع) و ولايت آنان به عنوان مركز و محور اصلاحات معرفى شده است. اهل حقّ و شيعيان واقعى همواره به اين محور توجّه داشته اند و عمل آنان نيز مورد تأييد قرار گرفته است. اين مركز است كه اولويتها را باز مى شناسد.و اصلاحات را به گونه اى هماهنگ و هم سنگ به پيش مى برد; چرا كه جامعه به منزله يك پيكر است اعضا و اندامهاى اين پيكر بايد متناسب رشد كند نمى شود در يك بخش اصلاحات انجام گيرد و از بخش ديگر غفلت شود. اگر در بخش فرهنگ و يا سياست اصلاحات داشته باشيم ولى در بخش اقتصاد اصلاحات نداشته باشيم بى شكّ جامعه با دشواريها و گرفتاريهاى زيادى روبه رو خواهد شد.
شاخصه هاى اصلاحات اسلامى
براى روشن تر شدنِ برداشت و دريافت ما از اصلاحات در فرهنگ اسلامى اشاره اى به حدّومرز آن با اصلاحات انحرافى مفيد و مناسب مى نمايد. به ديگر سخن بايسته است اشاره اى به شاخصه هاى اصلاحات اسلامى داشته باشيم تا فرق آن با اصلاحات در ديگر فرهنگها روشن گردد.بى شكّ اين كه چه چيزهايى اصلاح به شمار مى آيند و چه چيزهايى ضدّ آن پيرو نظام ارزشى و فرهنگى است كه اين واژه در آن به كار مى رود. بايد ببينيم پيروان آن مكتب چه كارهايى را شايسته و چه كارهايى را بد و ناشايست مى دانند. بر اين اساس براى اين كه بدانيم چه كارهايى خوب و شايسته اند و چه كارهايى بد و ناشايست نخست بايد معيارهايمان را روشن كنيم; يعنى ببينيم كدام نظام ارزشى را پذيرفته ايم. آيا نظام ارزشى اسلام را پذيرفته ايم و مى خواهيم اصلاح و مبارزه با ناهنجارها را براساس آن پيش ببريم و يا نظام ارزشى ديگرى همانند غرب را پذيرفته ايم و برآنيم آنچه خوب و شايسته مى دانند ملاك حركتهاى اصلاحى خود قرار دهيم هرچند ضدّ اسلام و آموزه هاى آن باشد و هر كارى را كه آنان بد مى دانند با آن مبارزه كنيم هرچند اسلام ما را به انجام آن فراخوانده باشد. از باب نمونه: غربيان بر اين پندارند: كيفرهاى اسلامى همانند: بريدن دست دزد و اعدام قاتلخشونت آميز و ناشايست است و بايد اصلاح شود; يعنى اين قانونها لغو گردد! امّا ما مسلمانان بر اساس آموزه هاى اسلامى بر اين باوريم: كارهايى كه به مصلحت جامعه انسانى است خدا به آنها فرمان داده و كارهايى كه مفسده انگيز و به زيان جامعه انسانى بوده خداوند از آنها بازداشته است. پس اجراى كيفرهاى اسلامى به مصلحت جامعه اسلامى است و بايد به آن عمل شود و اگر نشود فساد است. فساد در اين جامعه به معناى ترك و تعطيل حدود الهى است نه اجراى حدود الهى امّا آنان مى گويند: اجراى حدود الهى فساد است بايد با آن مبارزه و از عمل به آن جلو گرفت; چرا كه دنياى مدرن امروزه چنين كيفرهايى را نمى پذيرد!تلاش براى برپايى حكومت دينى و دخالت دين در سياست از نگاه اسلام كارى است در جهت اصلاح; ولى از نگاه غرب اين كارها ضدّ اصلاحات به شمار مى آيد. و اگر در جايى چنين تلاشهايى صورت مى گيرد و يا صورت گرفته و به نتيجه نيز رسيده است بايد با آن مبارزه كرد.گرى سيك مشاور پيشين امنيّت ملّى آمريكا و عضو برجسته سازمان سيا و از اعضاى مركزيت سازمان آمريكايى ديده بان حقوق بشر با اشاره به جريان اصلاحات ضمن ابراز خرسندى از مبارزه اصلاح طلبان همسوى با آنان با حكومت دينى از خواست اصلى غرب چنين پرده برمى دارد: (خواست ما اين است كه دين در سياست دخالت نكند… البتّه هركس بخواهد مى تواند آزاد باشد و آنقدر نماز بخواند و تسبيح بچرخاند كه پوست انگشت و پيشانى اش ضخيم شود.)55گرى سيك سپس به جريان روشنفكرى وابسته به غرب و بى تابى آنها براى مبارزه با نظام اسلامى اشاره كرده و مى گويد:(من در ايران روشنفكرانى را ديدم كه اشاره هاى ما را دنبال مى كنند. آنها ششلولى بالا برده اند تا هركس و هرچه با ما ناسازگار است را هدف قرار دهند.)او در پاسخ خبرنگارى كه مى پرسد: مثلاً چه چيز را هدف قرار دهند؟ مى گويد: (مثلاً ولايت فقيه را كه من فكرمى كنم در صحراى طبس تكنولوژى برتر ما را با اراده خود دفن كرد.)56متفكران و سياستمداران آمريكا در اين باره بسيار گفته اند و نوشته اند. از ديد آنان شبهه افكنى و ترديدآفرينى در بين مردم بويژه جوانان و دانشجويان نسبت به مبانى دين ارزشهاى الهى و احكام و قوانين اسلامى … اصلاحات به شمار مى آيد. متأسفانه امروزه در داخل كشور همان گونه كه (گرى سيك) و ديگر آمريكاييان اعتراف و اظهار خوشحالى كرده اند شمارى باشعار اصلاح گرى همان هدفهاى آمريكا را دنبال مى كنند و با تهاجم گسترده خود به مبانى و اصول و زيربناى اعتقادى نظام اسلامى به عنوان عوامل اجرايى آمريكاييان عمل مى كنند.شگفت اين جاست كه اينها تنها خود را اصلاح طلب مى دانند و بس. در صدر اسلام نيز چنين جريانى وجود داشته است جريانى كه ادّعاى (اصلاح) داشته و خود را مصلح مى دانسته امّا فساد مى انگيخته و جامعه را به سوى تباهى مى كشانده و به نام اصلاح فساد و تباهى و ناهنجارى مى پراكنده كه خداوند از اين شگرد و ترفند سياه و شوم پرده بر مى دارد:(واذا قيل لهم لاتفسدوا فى الارض قالوا انّما نحن مصلحون. الا انّهم هم المفسدون ولكن لايشعرون.)57هرگاه به آنان گفته مى شود: در زمين فساد نكنيد مى گويند: ما اصلاح گريم آگاه باشيد كه آنها مفسدانند ولى خود اين واقعيت را در نمى يابند. بر اساس تفسيرهاى موجود 58 نفاق و دورويى انجام گناه بازداشتن مردم از ايمان و عمل به اصول و ارزشهاى الهى سازش با كافران تغيير و تحريف آموزه هاى اسلامى شبهه افكنى بويژه در ميان كسانى كه آگاهى كم ترى از مبانى دينى داشتند و… جزو برنامه هاى كارهاى آنان بود با اين حال ادّعاى اصلاح طلبى داشتند! خداوند وقتى مى گويد: (لا تفسدوا) يعنى فساد بر اساس نظام ارزشى
الهى خداوند كار آنها را بر اين اساس فسادانگيز و تباهى آفرين و ويران گر دانسته و آنان را از فساد باز داشته و به صراط حق فراخوانده است. امّا آنان چون نظام ارزشى ديگرى را پذيرفته اند; از اين روى دريافت و برداشت ديگرى از مفهوم اصلاحات داشته اند.در صدر اسلام نظام ارزشى آنها نظام شرك و يا كفر بود. در اين زمان نيز نظام ارزشى غرب گرايان غرب و يا آمريكاست.قرآن آنها را مفسد مى خواند ولى آنان خود را مصلح مى دانند. اين دو ديدگاه در مبنا و معيار اختلاف دارند. خدا و قرآن چيزى را و منافقان چيزى را اصلاح مى دانند. از اين روى قرآن در پاسخ آنان مى فرمايد:(الا انّهم هم المفسدون و لكن لايشعرون.)59با ضمير والف و لام كه دلالت بر حصر مى كند يادآور مى شود: مفسدان واقعى همين منافقان هستند.منافق در نظام ارزشى الهى ظاهر خود را به صلاح و درستى مى آرايد همان شگردى كه در صدر اسلام و اكنون دوچهرگان انجام مى داده ومى دهند.اينان از موضع گيرى روشن و بى پرده سخت بيمناك هستند. در پرده سخن مى گويند و تلاش مى ورزند در زير نقاب اصلاح گرى فسادانگيزى كنند و به برنامه هاى شوم خود جامه عمل بپوشانند.اينان حركت در روشنايى را به سود و مصلحت خود نمى دانند. با تمام توان تلاش مى ورزند كه پندارها و گمانهاى خود را با آموزه هاى دين بياميزند و در تاريكى و در آن جا كه دانش دين پرتوافشانى نمى كند در ذهنهاى ساده جاى دهند. با توجه به آنچه آمد روشن شد كه برداشت ما با توجه به آموزه هاى اسلام با برداشت غربيان و عوامل آنان در داخل كشور فرقهاى بنيادى و اساسى دارد و دو مقوله جداى از هم هستند و هر كدام سمت وسويى دارند يكى ويران گر است ويكى آبادگر.كارهايى كه آنان به نام اصلاح و مبارزه با ناهنجاريها انجام مى دهند به ناهنجاريها و تباهيها دامن مى زنند و جامعه را بيش تر در باتلاق فرو مى برند.همان گونه كه اسلام منافقان و حركتهاى اصلاحى آنان با اسلام ناب و واقعى فرسنگها فاصله داشت و حركتهاى اصلاحى آنان هيچ همانندى و هماهنگى و هم افقى با اصلاحات واقعى نداشت اسلام و اصلاح گرى غرب گرايان هم با اسلام ناب و اصلاح گرى واقعى هيچ گونه همخوانى ندارد.اصلاح گرى بايد برابر آموزه هاى اسلام باشد و اصلاح گران چنگ زنندگان به كتاب و اقامه گران نماز:(والّذين يمسّكون بالكتاب واقاموا الصّلوة انّا لانضيع اجر المصلحين.)60آنان كه به كتاب تمسّك جستند و نماز به پا داشتند [پاداش خود را در خواهند يافت] كه ما پاداش اصلاح گران را تباه نخواهيم ساخت.از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه اصلاحات تنها در سايه چنگ زدن به كتاب خدا آموزه ها و قانونهاى الهى امكان پذير است.61اصلاح در اسلام شاخصه هايى دارد و هرگاه اين نمودارها و شاخصها در جامعه رخ نمودند اصلاح واقعى و مورد نظر اسلام پا گرفته است.امام على(ع) مى فرمايد: (اللّهم انّك تعلم انّه لم يكن الّذى كان منّا منافسة فى سلطان و لاالتماس شىءٍ من فضول الحطام ولكنّ لنردّ المعالم من دينك و نظهر
الاصلاح فى بلادك.فيأْمَنَ المظلومون من عبادك و تقام المعطّلة من حدودك.)62 خدايا تو خود مى دانى هدف از آنچه ما كرديم نه به خاطر رغبت در قدرت بود و نه از دنياى ناچيز خواستنِ زيادت; بلكه مى خواستيم نشانه هاى دين را به جايى كه بود بنشانيم و اصلاح را در شهرهايت ظاهر گردانيم تا بندگان ستمديده ات را ايمنى فراهم آيد و حدود ضايع مانده ات اجرا گردد.امام در اين فراز از سخن خود چهار شاخصه براى اصلاح بر شمرده و حركت اصلاحى خود را بر اين چهار اصل استوار ساخته است: 1. آشكار و نمايان ساختن نشانه هاى ناپديد شده دين خدا اصول واقعى اسلام راستين.بازگشت به اسلام ناب محمّدى بدعتها را از ميان برداشتن و سنتهاى الهى را جايگزين كردن; يعنى اصلاحى در فكر و انديشه ها و دگرگونى روحها و ضميرها.2. اصلاح اساسى و آشكار و چشم گير كه بيانگر بهبودى وضعيت زندگانى مردم باشد; يعنى دگرگونى بنيادين زندگى خلق خدا.3. رهايى بندگان ستمديده از شرّ ستمگران; يعنى اصلاح در روابط اجتماعى انسانها. 4. به پا داشتن آيينها و قانونهاى تعطيل شده و قانونهاى نقض گرديده اسلام و حاكم كردن آنها بر زندگى اجتماعى;يعنى دگرگونى ثمربخش و اسلامى در نظامهاى حاكم مدنى و اجتماعى جامعه.63نگاه على(ع) به اصلاحات همه سويه و گسترده است به گونه اى كه همه زوايا و حيات جامعه اسلامى را در بر مى گيرد و همه كاستيها و عيبها را چه در انديشه و چه در عمل برطرف مى سازد.امام حسين(ع) نيز بسان همين سخنان را در انتقاد از حكومت فاسد معاويه باز مى گويد و بر همين اصول پاى مى فشارد.64افزون بر آن از مردم مى خواهد كه او را در اين راه يارى دهند وگرنه به پيامد آن گرفتار خواهند شد: (فانّكم ان لاتنصرونا و تنصفونا قوى الظّلمة عليكم و عملوا فى اطفاء نور نبيّكم و حسبنا اللّه و عليه توكّلنا وعليه انبنا و اليه المصير.)65اگر شما به يارى ما برنخيزيد و داد ما را ندهيد ستمگران بر شما چيره خواهند شد و در خاموشاندن نور پيامبر(ص) خواهند كوشيد.البته خدا ما را بس است. ما بر او توكل كرديم و به او روى آورديم كه بازگشت همه به سوى اوست.يا درباره هدف قيام مقدس خود مى فرمايد: (انّى لم اخرج اشراً ولابطراً ولامفسداً و لاظالماً انّما خرجتُ لطلب الاصلاح فى امّة جدّى اريد ان آمر بالمعروف وانهى عن المنكر و اسير بسيرة جدّى و ابى على بن ابى طالب.)66انگيزه من از قيام جاه جويى خوش گذرانى فساد و ستم نيست; بلكه هدف من از اين حركت اصلاح و به هنجار آوردن ناهنجاريهاى امت جدّم است. انگيزه ام اين است كه به خوبيها رواها هنجارها و معروفها فرمان دهم و از بديها نارواها ناهنجاريها و منكرها باز دارم و سير كنم به سيره جدم رسول خدا(ص) و پدرم على بن ابى طالب(ع).اصلاح گرى ناهنجارها را به هنجارآوردن پلشتيها را زدودن ناپاكيها را از ساحت زندگيها سُتردن معاش مردم را سروسامان دادن با نارواييها به ستيز برخاستن بر بديها شوريدن از نمونه ها و مصداقهاى روشن اصل و ركن بلند اسلام: امربه معروف و نهى از منكر است.67از اين روى امام حسين(ع) حركت و رستاخيز بزرگ اصلاحى خود را امربه معروف ونهى از منكر مى خواند. در سخن بلند امام رويارويى با ستم و درافتادن با تباهى از بين بردن ناامنى و برقرارى امنيت برآوردن حقوق مردم و پاسدارى از آن در
همه زواياى فردى و اجتماعى احياى دين و آموزه هاى اسلام مبارزه روشنفكرانه با تحريف و بدعت و…اصلاح امت رسول اللّه و امربه معروف و نهى از منكر است. واژه (طلب) در اين جمله (انما خرجت لطلب الاصلاح…) اشاره به اين نكته دارد كه امام مى خواسته بفرمايد: من نمى گويم كه توان انجام تمام زواياى اصلاح را در چينين برهه اى دارم.امّا تلاش مى ورزم و با تمام توش و توان كوشش مى كنم تا اصلاح در تمامى زواياى زندگى مردم چتر خود را بگستراند اگر مردم در اين راه به من يارى رساندند اصلاح رخ خواهد نمود وگرنه من به وظيفه خود كه طلب اصلاح است جامه عمل پوشانده ام.
اصلاح و افساد در متون اسلامى
با توجّه به آنچه آمد روشن شد كه حركت اصلاحى و اصلاح گرى در اسلام تلاش و حركتى است فراگير همه زواياى حيات فردى و اجتماعى را در برمى گيرد. به همه كاستيها توجّه دارد. وگونه اجتماعى آن سازوار با گونه گونى نهادها در يك جامعه گوناگون است. در برابر فساد و افساد نيز معنايى بسيار گسترده دارد كه فسادهاى بزرگ و كوچك را در بر مى گيرد.از ديدگاه جامعه شناختى موضوعاتى چون: ساختار دينى و فرهنگى سياسى اقتصادى نظامي… كه زواياى گوناگون هويت يك جامعه را تشكيل مى دهند ممكن است دچار فساد و كاستيهايى باشند و نياز به اصلاح داشته باشند. بنابراين در حركت و تلاش براى اصلاح نبايد به يك سونگرى زياده روى و كندروى دچار شويم; بلكه بايد به همه شؤون جامعه توجه داشته باشيم.براى اين كه برداشت و تفسير ما از اصلاح و افساد روشن تر شود در اين جا اشاره اى نيز به پاره اى از نمونه ها و مصداقهاى آن دو با توجه به آيات و روايات بويژه سخنان على(ع) خواهيم داشت: 1. در متون اسلامى بويژه قرآن و نهج البلاغه از بعثت پيامبر اسلام(ص) بهعنوان يك حركت اصلاحى بزرگ نام برده شده است حركتى كه هم اصلاح باورها و اعمال دينى را هدف قرار داده و هم به اصلاح نهادهاى گوناگون اجتماعى و برقرارى قسط و عدل توجه داشته است.68على(ع) در چندين خطبه از نهج البلاغ به چگونگى زندگى مردم بويژه عربها پيش از اسلام و تباهيها و فسادهاى رايج آن زمان و اصلاحاتى كه پيامبراسلام(ص) انجام داده اشاره فرموده است.692. قرآن كريم رويارويى قوم صالح را با حضرت صالح(ع) افساد در زمين خوانده است. صالح و هواداران و پيروان او را مصلح و مقابله كنندگان با او را مفسد ناميده است.703. بازداشتن مردم از راه حقّ با شبهه آفرينى تحريف رياكارى ترويج باطل از مصداقها و نمونه هاى فساد است. مجمع البيان در ذيل آيه شريفه (واذا قيل لهم لاتفسدوا فى الارض…) گناه و بازداشتن مردم از ايمان تغيير و تحريف كتاب و سازش با كافران را جزو كارهاى منافقان و حركتى ويران گر تباهى آفرين و فسادانگيز خوانده است.فيض كاشانى در ذيل آيه شريفه مى نويسد: (باظهار النّفاق لعباد اللّه المستضعفين فتشوشوا عليهم دينهم و تحيّرهم فى مذاهبهم.)72در زمين فساد نكنيد; يعنى با اظهار نفاق و دورويى باعث سرگردانى و شبهه در دين بندگان مستضعف خدا نشويد.4. تهاجم به دين و آموزه هاى آن و همچنين به دينداران و مردم مسلمان فساد است: (واذا تولّى سعى فى الارض ليفسد فيها و يهلك الحرث و النّسل و اللّه لايحبّ الفساد.)73هنگامى كه روى برمى گردانند در راه فساد در زمين تلاش مى ورزند و كشتها و چهارپايان را نابود مى سازند [با اين كه مى دانند] خدا فساد را دوست ندارد.آيه به نفاق گروهى از مردم اشاره مى كند و پيامبر(ص) را از آنان پرهيز مى دهد و مى گويد: شمارى از مردم با سخن اظهار ايمان مى كنند و چنان از اسلام سخن مى گويند كه مايه شگفتى ديگران است در حالى كه دشمن ترين دشمنان به مسلمانها و اسلامند.اينان هنگامى كه از خدمت پيامبراسلام(ص) بيرون مى روند براى فساد در زمين و از بين بردن كشت و زرع ونابودى انسانها و از بين بردن آيين حقّ به تلاش برمى خيزند. خداوند پرده از كار آنان برمى دارد و تلاش آنان را در راه گستراندن فساد و تباهى به پيامبر(ص) گوشزد مى كند كه اگر اينها در سخنان خود راستگو بودند دست به فساد و تباهى نمى يازيدند.شمارى از مفسران احتمال داده اند كه مقصود از (تولى) ولايت و حكومت باشد.74 كه معناى آيه چنين مى شود: وقتى منافقان به حكومت برسند به خرابى و فساد روى مى آورند و ستم را در ميان بندگان خدا مى گسترانند و بر اثر اين فسادپراكنى و ستمبارگى آباديها روبه ويرانى مى گذارد و جان و مال مردم بر باد مى رود.امام صادق(ع) مى فرمايد: (انّ الحرث فى هذا الموضع الدّين و النّسل النّاس.)75حرث در اين جا به معناى (دين) و (نسل) مردم است.روشن شد كه بنابر تفسيرى نابود ساختن كشاورزى و نسل كشى گونه اى از فساد و تباهى در زمين است وبنا به تفسيرى ديگر نابودى دين و مردم فساد و شيوه منافقان است.در هر صورت حفظ كشاورزى نيروى انسانى و اصلاح آنها و همچنين حفظ دين ارزش بسيار والايى دارد و اصلاح به شمار مى آيد.5. اسلام دينى است جامع و كامل از آيات و روايات 76 استفاده مى شود كه اسلام براى حكومت برنامه دارد.از نگاه اسلام و متفكران اسلامى كسانى كه محدود بودن قلمرو دين و جدايى دين از سياست را تبليغ مى كنند فاسدگر و تباهى آفرينند و كار آنها افساد در دين.6. استفاده از حقّ عليه حقّ و از مذهب عليه مذهب. مفسدان براى كوبيدن حقّ از خود حقّ استفاده مى كنند. اين حربه براى گروهى از مردم بسيار كارآيى دارد. سركشان طاغوتها با استفاده از حسّ مذهبى مردم آنان را درجهت هدفهاى شيطانى خود به كار مى گيرند.فرعون طاغوت سرزمين مصر براى رويارويى با حضرت موسى(ع) به مردم فريبى مى پردازد و دين آنان را دستاويز قرار مى دهد و با حضرت موسى(ع) به مبارزه برمى خيزد: (انّى اخاف ان يُبدّل دينكم او ان يظهر فى الارض الفساد.)77من بيم آن دارم كه موسى دين شما را دگرگون سازد و يا در زمين فساد به راه اندازد.7. كتمان حقايق حق پوشى به دفاع برنخاستن از حقّ و سكوت در برابر باطل فساد است.78 در برابر توبه از ناديده انگاشتن مسؤوليت روشنگرى و دفاع از حقّ وحقيقت اصلاح است.798. روابط نامشروع زنان و مردان فساد است.809. دزدى فساد است.81 برادران يوسف وقتى به آنان اتهام دزدى زده شد گفتند:(ما جئنا لنفسد فى الارض و ما كنّا سارقين)8210. دست اندازى به حقوق ديگران از جمله خوردن مال يتيم 83روابط اجتماعى ناسالم بدى كردن به ديگران و… فساد است.8411. قرآن تلاشهاى فرعون و فرعونيان از جمله به كارگيرى ساحران را فساد و تباهى خوانده است.8512. كينه توزى و دشمنى مسلمانان با يكديگر فساد است دوستى و همدلى آنان با يكديگر اصلاح.(انّ البغضة حالقة الدّين و فساد ذات البين)86كينه و دشمنى دين را ريشه كن كرده و پيوندها را تباه مى سازد.على(ع) در نامه اى به ابن عباس بدرفتارى با مردم را فساد خوانده و اصلاح آن را هرچه سريع تر خواستار شده است.8713. تجاوز به حدود الهى فساد است و برپاداشتن آن از نمونه ها و مصداقهاى اصلاحات: (تلك حدود اللّه فلا تعتدوها و من يتعّد حدوداللّه فاولئك هم الظالمون.)88در روايات نيز به اين مهم اشاره شد و خط قرمزهايى ترسيم شده كه مسلمانان نبايد پا از آنها فراتر گذارند كه اگر بگذارند دچار عذاب الهى خواهند شد.14. حاكميت نابخردان استفاده نادرست از بيت المال پَست شمارى مردم و رفتار برده وار با آنان ميدان دادن به افراد فاسق و بدكاره و… مصداقها و نمونه هاى بارز افساد شمرده شده است.على(ع) در نامه اى هدف از دستيابى به حكومت را اصلاح امور يادشده برمى شمارد: (ولكنّى آسى ان يلى امر هذه الامّه سفائها و فجّارها فيتخذوا مال اللّه دولا و عباده خولا و الصالحين حربا و الفاسقين حزبا فانّ منهم الّذى قد شرب فيكم الحرام وجلّد حدّاً فى الاسلام…)89ولى از اين اندوهناكم كه افراد سفيه سبك مغز فاجر و منحرف زمام كار اين امّت را به دست گيرند آن گاه مال خدا را در انحصار خويش درآورده بندگان خدا را برده سازند و با صالحان دشمنى كنند و از فاسقان حزب و گروه تشكيل دهند. در ميان اينان [كه در مقام به دست گيرى قدرت هستند] برخى مشروب خوارند كه حدّ تازيانه بر آنها جارى شده است.پيامبر گرامى اسلام نيز در اين باره مى فرمايد:(لكلّ شىء آفةٌ تفسده وآفة هذا الدّين ولاة السوء.)90براى هر چيز آفتى است كه آن را تباه مى سازد آفت اين دين مديران ناشايسته است.15. تلاش در جهت رشد و بالابردن روحيه دينى و معنوى مردم اصلاح است:(الّذين ان مكنّاهم فى الارض اقاموا الصلوة وآتوا الزّكاة وامروا بالمعروف ونهوا عن المنكر.)91آنان كه وقتى در زمين به قدرتشان رسانديم نماز به پا دارند و زكات بپردازند و دستور به نيكيها دهند و از بديها و زشتيها بازدارند.16. على(ع) در خطبه اى دعوت به شورش عليه حكومت و نظام اسلامى را افساد92 و كسانى را كه بر يكى از كارگزاران او شوريده بودند (مفسد) ناميده است.9317. على(ع) در نامه اى به فرماندهان سپاه اصلاح گرى و مبارزه با ناهنجاريها را از وظيفه هاى خود شمرده و از آنان و ديگر مسلمانان خواسته كه از او در اين زمينه پيروى كنند: (ولاتفرطوا فى صلاح)94. و نيز آن بزرگوار از كارگزاران خود مى خواهد كه اين وظيفه را بر عهده گيرند: (واستصلاح اهلها.)95 بر همين اساس درخطبه اى مخالفت با رهبرى و پيروى نكردن از نقشه ها برنامه ها و طرحهاى او را فساد ناميده است.9618. امام ستيز (قاسطين) (ناكثين) و (مارقين) را با حقّ فساد و مبارزه و جنگ را براى اصلاح آنان و برداشتن اين فساد و تباهى خانمانسوز را از جامعه ضرورى مى داند.9719. كناره گيرى و جبهه گيرى عليه حكومت و نظام اسلامى فساد است. على(ع) در نامه اى به (خرّيت) و كسانى كه با او بر حكومت اسلامى شوريده اند مفسد مى خواند.9820. از نگاه اسلام مالكيت بى قيد و شرط سرچشمه بسيارى از مفاسد است. از اين روى در اسلام ترازها و معيارهاى ويژه اى در كسب مال و هزينه آن وجود دارد كه عمل نكردن به آن معيارها فساد است.99يادآورى: در بسيارى از آيات قرآن (فَساد) با واژه (فى الارض) آمده است و اين نشان مى دهد كه اين واژه در بسيارى از جاها كاربرد اجتماعى دارد و نيز استفاده مى شود: فسادها و تباهيهاى اجتماعى اگر در يك منطقه هم انجام بگيرد خواه ناخواه به ديگر ناحيه و سرزمينها سريان مى يابد.آنچه بر شمرديم از نمونه هاى اصلاح بخش اندكى بود از بسيار. براى آن كه با فهرست كردن آنچه در آيات و روايات آمده مقال به درازا نكشد به نمونه هايى كه مقام معظم رهبرى در نماز جمعه در روز تاسوعا برشمرد بسنده مى كنيم كه هم روشنگر است و هم تفسير و بيانى زيبا از آيات و روايات:(بديهى است كه در جامعه مواردى وجود دارد كه بايد اصلاح بشود: ما اصلاح ادارى لازم داريم اصلاح اقتصادى لازم داريم اصلاح قضايى لازم داريم اصلاح امنيتى لازم داريم اصلاح در قوانين و مقررات لازم داريم. ما احتياج داريم كه دستگاه اداريمان مقرراتى داشته باشند كه براى همه يكسان باشد و در آن تبعيض نباشد; اگر بود نقطه فاسدى [است] بايد اصلاح بشود. بايد رشوه و ارتشاء وجود نداشته باشد; اگر بود فساد است و بايد اصلاح شود. راههاى كسب ثروت بايد مشروع باشد. اگر كسانى از راههاى نامشروع كسب ثروت كردند اين فساد است و بايد اصلاح بشود. اگر
كسانى از امتيازات بيجا استفاده كردند ثروتهاى بادآورده پيدا كردند و ديگران را به قيمت اين كه خودشان ثروتمند بشوند فقير كردند اين فساد است و بايد اصلاح بشود. اگر در جامعه امتيازات انحصارى به وجود آوردند و همه نتوانستند از فرصتهاى برابر استفاده كنند اين فساد است و بايد اصلاح بشود. اگر امنيّت شغلى و ثبات مقررات نبود اگر انسانى مى خواهد در جامعه كار كند دست وپايش را بستند و براى تلاش كردن به او فرصت ندادند اينها فساد است و بايد اصلاح بشود. اگر در جامعه گرايش مصرفى رو به رشد است اين فساد است. اگر در تلاشهاى اقتصادى دلالى برتوليد ترجيح دارد اين فساد است. اينها را بايد اصلاح كرد; اصلاحات اينهاست. اگر مردم دچار حالت بى انضباطى اند بخصوص مسؤولان بخشهاى اداره كشور بى انضباطند و انضباط اجتماعى نيست اين فساد است. اگر احساس مسؤوليت نيست اين فساد است. اگر در جوانان ملكات انسانى; يعنى شجاعت صفا صدق نشاط فعاليت كار رشد پيدا نمى كند اين فساد است اگر روابط جنسى ناسالم در جامعه هست اين فساد است اگر اعتياد در جامعه هست اين فساد است اگر سطح معرفت و شعور عمومى در حدّ مطلوب نيست اين فساد است. اگر وظيفه شناسى در مسؤولان نيست اين فساد است. اگر كسانى هستند كه خانواده ها را ناامن مى كنند اگر كسانى هستند كه شهرها و خيابانها و جاده ها و روستاها را ناامن مى كنند اين براى كشور فساد است. اگر جرم و جنايت هست اگر دسترسى به قضاوت عادلانه نيست اگر رسيدگيهاى قضايى طولانى مى شود و اگر پرونده ها مدتها مى ماند اينها فساد است بايد اصلاح كرد. بايد از جرم و جنايت پيش گيرى كرد. انقلاب ما را به ايجاد اين اصلاحات امر مى كند و فرمان مى دهد. همه خوشحالند و دوست دارند كه اين گونه اصلاحات در جامعه انجام بگيرد.)100اين بحث: (كالبد شكافى مفهوم اصلاحات در فرهنگ اسلامى) زواياى ديگرى نيز دارد همانند: فرق اصلاح با امر به معروف و نهى از منكر و خدمت فرق احياء و اصلاح و… كه در مقاله اى ديگر به آن خواهيم پرداخت. ان شاء اللّه.
1. سخنان مقام معظم رهبرى در تاريخ 79/4/19 در جمع مديران ارشد نظام.
2. (مصباح المنير) فيّومى ج345/2 منشورات دار الهجر.
3. (لغت نامه) دهخدا ج2803 انتشارات دانشگاه تهران.
4. (المفردات فى غريب القرآن) راغب اصفهانى284/ دارالمعرفه لبنان.
5. سوره (اعراف) آيه 56.
6. سوره (توبه) آيه 102.
7. (لغت نامه) دهخدا ج15025/10.
8. (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم) مصطفوى ج84/9 ـ 85 وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى; (واژه ياب) ابوالقاسم پرتو ج1315/2 اساطير.
9. (لسان العرب) ابن منظور ج335/3 نشر ادب حوزه.
10. (مصباح المنير) ج1 ـ 472/2.
11. (لغت نامه) دهخدا ج2083/2.
12. (المفردات فى غريب القرآن379/.
13. سخنان مقام معظم رهبرى در تاريخ79/4/19.
14. (نهضتهاى اسلامى در صدساله اخير) شهيد مطهرى6/ نشر عصر قم.
15. سوره (انعام) آيه 48.
16. (نهج البلاغه) كلمات قصار 89.
17. همان كلمات قصار 423.
18. همان كلمات قصار 106.
19. سوره (محمّد) آيه 5.
20. سوره (محمّد) آيه 2.
21. سوره (انبياء) آيه 90.
22. سوره (حجرات) آيه 10.
23. سوره (نساء) آيه 34.
24. سوره (بقره) آيه 182.
25. سوره (انفال) آيه 1.
26. سوره (حجرات) آيه 10.
27. (نهج البلاغه) خطبه 16 ترجمه شهيدى سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى.
28. همان خطبه 206.
29. همان نامه 47.
30. سوره (اعراف) آيه 56.
31. (كافى) كلينى ج8 ص58 دار صعب دارالتعارف; (بحارالانوار) علامه مجلسى ج250/28 مؤسسة الوفاء; (نورالثقلين) ج41/2.
32. (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم) حسن مصطفوى ج266/6.
(فالاصلاح ينتفى بتحقق الافساد كما انّ الافساد ينعدم بوجود الاصلاح فالصلاح والفساد نقيضان.)
33. سوره (شعراء) آيه 152.
34. سوره (اعراف) آيه 142.
35. سوره (يونس) آيه 81.
36. سوره (بقره) آيه 220.
37. سوره (هود) آيه 88.
38. سوره (هود) آيه 84 ـ 88.
39. سوره (نمل) آيه 45.
40. سوره (نمل) آيه 48.
41. سوره (نمل) آيه 48 ـ 53.
42. (نهج البلاغه) خطبه 1 26; (كافى) كلينى ج58/8.
43. مجله (حوزه) شماره 99 مقاله: عدالت اجتماعى مانعها و بازدارنده ها.
44. (نهج البلاغه) خطبه 15 33 37 131 و… (شرح نهج البلاغه) ابن ابى الحديد ج270/1.
45. (نهج البلاغه) خطبه 3.
46. همان نامه 28.
47. (الفتوح) ابن اعثم كوفى ترجمه مستوفى هروى833/ شركت انتشارات علمى و فرهنگى.
48. (غررالحكم و در الكلم آمدى ج340/4 ـ 341 دانشگاه تهران.
49. (نهج البلاغه) خطبه 216.
50. (غررالحكم ودرالكلم) ج30/6.
51. همان ج350/3.
52. همان.
53. (الحياة) حكيمى ها ج34/2 انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم.
54. (علل الشرايع) شيخ صدوق ج483/2 592 مكتبة الداورى قم; (مستدرك الوسائل) ميرزا حسين نورى ج163/16 مؤسسه آل البيت; (الفقه المنسوب للامام الرضا)254/ تحقيق مؤسسة آل البيت(ع) لاحياء التراث.
55. روزنامه (كيهان) شماره 16861 هشتم مرداد 1379.
56.همان.
57. (سوره بقره) آيه 11.
58. (مجمع البيان) طبرسى ج107/1 مكتبة الحياة; تفسير (صافى) ج82/1 مؤسسه اعلمى.
59. سوره (بقره) آيه 11.
60. سوره (اعراف) آيه 170/.
61. (الميزان) علامه طباطبايى ج180/16 ـ 181.
62. (نهج البلاغه) خطبه 131
63. (نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخير) 69 ـ 60.
64. (بحارالانوار) علامه مجلسى ج80/97 ـ 81 مؤسسة الوفاء بيروت لبنان; (الحياة) حكيمى ها ج33/2 انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم.
65. همان.
66. (حياة الامام الحسين بن على) باقر شريف قرشى ج264 مكتبة الداورى.
67. در مقاله اى جداگانه به اين موضوع خواهيم پرداخت.
68. سوره (حديد) آيه 25; سوره (جمعه) آيه 2.
69. (نهج البلاغه) خطبه 1 26; (كافى) ج58/8.
70. سوره (شعراء) آيه 152.
71. (مجمع البيان) ج107/1 مكتبة الحياة.
72. تفسير (صافى) فيض كاشانى ج82/1 مؤسسه اعلمى.
73.سوره (بقره) آيه 205.
74. تفسير (الميزان) علامه طباطبائى ج96/2.
75. (نورالثقلين) ج204/1 حديث 754 755.
76. سوره (حديد) آيه 25; (حجّ) آيه 41; (مائده) آيه 26; (انبياء) آيه 26; (نهج البلاغه) خطبه 40.
77. سوره (غافر) آيه 26.
78. سوره (بقره) آيه 158.
79. سوره (بقره) آيه 159.
80. سوره (نساء) آيه 16.
81. سوره (مائده) آيه 38.
82. سوره (يوسف) آيه 73.
83. سوره (بقره) آيه 220. 84. سوره (شورى) آيه 4.
85. سوره (يونس) آيه 81.
86. (تهذيب الاحكام) شيخ طوسى ج177/9.
87. (نهج البلاغه) نامه 18.
88. سوره (بقره) آيه 229.
89. (نهج البلاغه نامه 62.
90. (نهج الفصاحه)478/.
91. سوره (حجّ) آيه 41.
92. (نهج البلاغه) خطبه 218.
93. (شرح نهج البلاغه) ابن ابى الحديد ج46/4.
94. (نهج البلاغه) نامه 50.
95. همان نامه 53.
96. همان خطبه 27.
97. همان خطبه 3.
98. (شرح نهج البلاغه) ابن ابى الحديد ج141/3.
99. سوره (هود) آيه 85; (نساء) آيه 29; (آل عمران) آيه 130; (تحف العقول) 245/ ـ 246.
100. روزنامه (جمهورى اسلامى) شماره 6035 79/1/28.